eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. 🗣تجربیاتتون رو اینجا برامون بفرستین👇🏻👇🏻 @saraa137600 🗣 لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
﮼❈ صُبحَٺ‌ بخیر 🌤 ﮼❈ ا؎ دلخواه‌ترین انڪًیزه‌ے ﮼❈ بیدارےِ صُبح ، ﮼❈ و شُروعِ هر روزم ˘˘☘🧡           🎀@delbrak1🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌ 📌برای بهبود روابط مشترک زبان عشق را ياد بگيريد ⇠ استفاده از کلمات تاییدگر و مثبت بسياری از افراد با شنیدن عبارت‌هایی مانند «دوستت دارم» و عبارت‌های احساسی دیگر خوش‌حال می‌شوند و ارزش خاصی برای این عبارت‌ها قائل هستند ، همچنين از مواجهه با عبارت‌های منفی و توهین‌آمیز به ‌راحتی نمی‌گذرند و نمی‌توانند این عبارت‌ها را به‌ راحتی فراموش کنند. ⇠ وقت‌گذرانی با کیفیت چیزی که این‌ جا در نهایت همه چیز را تعیین می‌کند و احساس رضایت‌مندی و آرامش را در فرد برمی‌انگیزد، کیفیت وقت‌گذرانی با همسر است ، حواس‌پرتی‌ها ،‌ از یاد بردن تاریخ رویدادهای مهم در زندگی مانند تاریخ ازدواج و تولد، یا عدم گوش دادن کامل و مناسب به همسر، از بدترین کارها برای افرادی هستند که وقت‌گذرانی با کیفیت را در اولویت قرار می‌دهند. ⇠ دریافت هدیه همانطور كه بارها بيان شده معنای مادی هديه مورد نظر نيست. ⇠ اولویت‌دهی به عمل يعنی بدقولی نكنيد. ⇠ تماس بدنی براي برخي افراد هیچ چیزی عمیق‌تر و مهم‌تر از اظهار احساسات از طریق نوازش یا بوسیدن نیست آن ها با لمس همسرشان به آرامش می رسند. ‌‏ 🎀@delbrak1🎀
سیاست های زنانه ✅ کلمه های مثل «تو» و «چرا» آقایون را وارد وضعیت تدافعی میکنه. مردها طبیعتا دوست دارن رقابت کنند پس وقتی شما این حس را با بعضی از کلمات به همسرتون میدید، یعنی اونو به چالش میکشید که باهاتون مبارزه کنه. بهتره شکایت هاتون را به درخواست تبدیل کنید. مثلا جمله هاتون رو اینجوری شروع کنین 👈«دوستت دارم وقتی که ....» 👈«خیلی خوشحال میشم وقتی که...» وقتی از ادبیات مناسب استفاده میکنید باعث میشه شوهرتون خواه ناخواه به حرفتون گوش کنه مهارت کلامی خیلی خیلی مهمه، تو رشد این مهارت کوشا باشید. 🎀@delbrak1🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بـه مرد زندگیـت بگـو: چقدر من خـوش شـانسـم که تو توی زندگی من هستی" این یک راه بسیار زیبا برای اینه که بهش نشون بدید تا چه اندازه براتون ارزشمنده. این جمله را میتونید در مواقعی که کار خوبی براتون انجام میده و یا وقتی در جمع هستید و حرف قشنگی در مورد شما میزنه بهش بگید وقتی در کنار هم خوش میگذرونید ،فقط اینو بدونید شنیدن این جمله از کسی که عاشقـش هستید خیــلی حس خوبی داره، امتحانش کنید با کلمات زیبا و تاثیرگذار به زندگی جـان ببخشید و از بازتاب آن بهرمند شوید. 🎀@delbrak1🎀
خيلی وقت‌ها ديگران می‌توانند خوب و صميمی زندگی کنند، اگر ما حرف اضافه نزنيم!!! 🔹 سه سال از زندگی زوج جوان می‌گذرد؛ عمه می‌گويد: «چطور قابلمه‌هايت اينقدر زود خش برداشته؟!». شوهر بعدا زنش را توبيخ می‌کند که چرا مادرت برایت جهيزيه جنس خوب نخريده؟! 🔸 به مرد می‌گويند: «چطور اين همه مدت با اخلاق تند همسرت ساخته‌ای؟!». شوهر پس از شنيدن اين سوال زنش را تحمل نمی‌کند و کارش با او به دعوا و مرافعه می‌کشد! 🔹 به زن می‌گويند: «چقدر شوهرت شب‌ها دير به خانه می‌آيد؟!». زن پاپيچ شوهر می‌شود و شکاکانه می‌پرسد: «اين وقت شب کجا بودی؟!». و اين شکاکيت کاذب همچون پتکی اعصاب و روان خانواده را له می‌کند. ✅ بياييد اينقدر از هم سوال نپرسيم، حرف اضافه نزنيم، توصيه‌های شخصی نکنيم! ❎ نپرسيم همسرت کو؟! چرا تنها آمدی؟! ❎ اين مانتو را چند سال قبل خريدی؟! ❎ شوهرت چقدر حقوق می‌گيرد؟! ❎ دستپخت همسرت خوب است يا نه؟! ❎ پدر زنت چند ميليون جهيزيه داد؟! ❎ خانه‌تان چند متر است؟! و... ✅ حرف اضافه، زندگی ديگران را خراب می‌کند. پس حواسمان را جمع کنيم که کم، درست و به موقع حرف بزنيم! واقعا خیلی چیزها به ما مربوط 🎀@delbrak1🎀
💎آدميزاد فقط با آب و نان و هوا نيست كه زنده است اين را دانستم و می‌دانم كه آدم به آدم است كه زنده است آدم به عشق آدم زنده است! 🎀@delbrak1🎀
:جوان و مورچه در روستایی که مردمانش شاد و خندان بودند جوانی زندگی می کرد که تمام زندگیش اندوه و ماتم بود .جوان که از زندگی خود خسته شده بود به نزد مردم رستا رفت و گفت: ای مردم این جفا است که شما همه شاد و من اندوهگین باشم می خواهم چاره ای برای من بیندیشید. پیر دانا که در جمع روستاییان بود به جوان گفت: چرا تمام غم و اندوه خود را نمی بری به کوه بزرگ بسپاری؟ جوان که این حرف را شنید سمت خانه خود رفت کوله خود را باز کرد و تمام غم و اندوه را درون کوله ریخت و راهی شد. رفت تا نزدیک کوه کوه را صدا زد و گفت : می خواهم کوله بار غم و اندوه را از من بگیری تا من همیشه شاد و خندان باشم کوه گفت: ای جوان با اینکه من از سنگ هستم اما در کوله من جز جنگل سبز و ابر های سفید چیزی دیگری نیست توان اندوه را ندارم به نزد دریا برو جوان رو به سمت دریا کرد و رفت تا رسید به دریا رو به دریا گفت :آیا تو حاضری کوله اندوه و ماتم را از من بگیری ؟ در یا گفت: ای جوان با اینکه درون من تاریک و سرد است ولی من مهد زندگی هستم و تحمل غم و اندوه را ندارم به آسمان بگو که از من وسیع تر است جوان رو به آسمان کرد گفت :ای آسمان تو کوله اندوه را از من می گیری آسمان گفت: ای جوان با آنکه من وسیع هستم اما قلبی بسان خورشید فروزان دارم پس جایی برای اندوه نیست جوان ناامیدانه بر زمین نشست مورچه ای از آنجا رد میشد از جوان پرسید چرا ناراحتی؟ جوان گفت: کوله ام پر از اندوه است از کوه و دریا و آسمان خواستم تا کوله را از من بگیرند تا شاد زندگی کنم ولی قبول نکردند مورچه گفت : کوله ات را بسپار به من جوان گفت: آخر چگونه وقتی کوه و دریای و آسمان قبول نکردند تو با جسم کوچکت قبول میکنی؟ مورچه گفت: جسمی کوچک دارم ولی اراده ای به بزرگی و وسعت جهان دارم جوان فهمید برای شاد بودن کافیست قلبی بزرگ داشته باشی با اندکی اراده! ما که از مورچه کمتر نیستیم،پس همت کنیم! 🎀@delbrak1🎀
❤️❤️❤️ خانومای خوشگل نکته های زیر یادتون نرهههه: ۱-یه پس انداز مخفی برای خودتون داشته باشین ۲-میتونید نیازهاتونو توکاغذ به دیواربزنین تا ببینه  و همیشه یادش بمونه وکم کم براتون بخره یا بادلبری توخیابون ازش تقاضاکنین یا همش بگید واااااااااااااای فلان چیزچقدخوبه اگرداشته باشم.(طرح نیازبدون وظیفه گذاری)نگیدبخروظیفته وفلان ۳- لباسهای تکراری نپوشید ۴-زنی که تنشولایقه لباس و....خوب نمیدونه مردش هم اونو لایق نخواهد دید. مردا دوست دارن زنشون از هر لحاظ از بقیه زنها سرتر باشه چون اینو یه جوری سربلندی برای خودشون میدونن ۵-برای گرفتن پول ازشوهر، اول باید دلشو بدست بیارید پس نق نق وغرغر ممنوع. ۶-و یادتون باشه یه قانونایی هست برای همه مردای نرمال جواب میده ۷- تایید دربرابر دیگران ۸-تعریف درجمع ۹-هرگز خوردش نکنین بخاطراشتباهش ۱۰-بزارید فک کنه مردسالاریه توخونتون ولی ریز ریز مدیریت کنین ۱۱-مقایسشون نکنین بامردای دیگه ۱۲-نرم باشید لج نکنین ۱۳- نیازتون رو بدون وظیفه گذاری بیان کنین 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و هشتم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃 اول فکر کردم در مورد شکایت مریم میخواد حرف بزنه ولی بعد با ی
قسمت چهل و نه 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃 خودم کردم خاک بر سرم که اون شب از وسط راه برگشتم اگه با حبیب رفته بودم الان اینقدر بدبخت نبودم.منه احمق به خاطر کسایی برگشتم که دو ساله اسممو نیوردن و فقط باعث بدبختیم شدن ایشالا خدا بد ترشو به سر همتون بیاره.اینقدر خودمو زدم و جیغ کشیدم که کم کم بی حال شدم و از حال رفتم. وقتی حالم بهتر شد و دوباره به خودم اومدم گریه و زاریو شروع کردم. احسان آدمی نبود که به فکر بچه باشه و مطمئن بودم نمیتونه از بچه ها نگهداری کنه. توی دلم اشوبی وصف نشدنی بود.هوا کم کم داشت تاریک میشد و از احسان خبری نبود. عمه مدام به این و اون زنگ میزد و سراغ میگرفت ولی هیچکس از احسان خبر نداشت. تنها کاری که کردم به مریم زنگ زدم و گفتم مشکلی برام پیش اومده و دیر تر به خونه برمیگردم. اونم نگران شد ولی زیاد سوال نپرسید و گفت منتظرم میمونه.اخرای شب بود که پدر احسان با قیافه ی گرفته ای وارد خونه شد. عمه جلو رفت و گفت توروخدا بگو که ازشون خبری داری. آقا رضا عمه رو کنار ان خونه برم بوده پدران خبری داری آقا خودش و ما زد و گفت این پسر از اولم آدم درستی نبود. میدونستم یه کاری دست خودش و ما میده.با این حرفش لرز به بدنم افتاد ک از سر جام بلند شدم و جلو رفتم و گفتم آقا رضا توروخدا اگه میدونی کجان بهم بگو به خدا از ظهر تا حالا هزار بار مردم و زنده شدم. من مادرم نگران بچه هامم توروخدا بگو کجان.بدون این که نگاهم کنه گفت منم نمیدونم کجان ولی خیالم یه کم راحت تره که یه زن بالای سر اون بچه هاست و اون پسره ی احمق با بی خیالی هاش بلایی سرشون نمیاره.عمه محکم روی صورتش زد و گفت کدوم زن؟ زن احسان ماهچهرهه زن کجا بوده؟ آقا رضا چشم غره ای به عمه رفت و گفت کدوم زن؟ یکی از همون زن هایی که هر شبو باهاشون صبح میکرد. 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت چهل و نه 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃 خودم کردم خاک بر سرم که اون شب از وسط راه برگشتم اگه با حبیب
قسمت پنجاه 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹 اخه یکی نیست بگه میخوای بری گورتو گم کنی چرا بچه های این دخترو با خودت میبری. تنها میرفتی همه از شر تو و کثافت کاری هات خلاص شن.حالا همه کم کم داشتن متوجه ی اتفاقی که افتاده بود میشدن. احسان از ترس کاری که کرده بود شبونه با بچه ها همراه زنی که هیچکس نمیدونست کیه و از کجا پیداش شده فرار کرده بود.این حرفا هارو آخرین نفری که احسانو دیده بود به پدرش زده بود. محمود دوست صمیمی احسان.کسی که احسان مقداری پول ازش قرض گرفته بود و ناپدید شده بود.اون شب تا صبح هیچ ک کدوممون نخوابیدیم. بدتر از همه این بود که نمیدونستیم اصلا احسان و بچه ها زنده آن یا نه. نزدیک های صبح بود که دیگه نتونستم منتظر بمونم و گفتم خودم میرم دنبالشون میگردم. عمه و اقا رضا هرچی تلاش کردن موفق نشدن جلومو بگیرن و بلاخره از خونه بیرون اومدم.به سمت خونه ی خودمون رفتم و قضیه رو به مریم گفتم. مریم که خیلی به بچه ها وابسته بود و دوستشون داشت حالش از من هم بدتر شد. دوتایی از خونه بیرون اومدیم و هرجایی که به ذهنم میرسید سر زدیم ولی خبری از احسان نبود.کم کم خبر بین فامیل پیچید و طلعت هم همراه ما کل شهرو دنبال بچه ها میگشت.با این همه اتفاق هنوز از پدر و مادرم خبری نبود. کم کم به این فکر میکردم که من بچه ی اونا نیستم و منو از کسی گرفتن. با خودم میگفتم من همون ته تغاریم؟ همونی که بابام میگفت جونم به جونش بنده؟ این یکیو یه کم از بقیشون بیشتر دوست دارم؟ منی که برگشتم حقم اینه؟دو روز از رفتن احسان میگذشت و هیچکس ازش خبر نداشت. کل این دو روز لب به غذا نزده بودم و رنگ و روم زرد شده بود. طلعت خونه ی ما میموند و خداروشکر به دلگرمی کوچیکی برام بود.مریم حالش از من بدتر بود و حسابی کلافه بود. 🎀@delbrak1🎀