[ جعبهای که بهش هدیه دادم رو باز میکنه، کاغذِ رو کادو رو میخونه - مرا در آغوش بگیر، هیچ کجا خانهی خود آدم نمیشود - نگاه غرق شده تو لبخندش رو میدوزه بهم، خم میشه سمتم و محکم بغلم میکنه، امون از عطرش ]..
همهی این نوشتهها، شاید مبهم باشه براتون..
شاید بعد خوندنش، هی با خودتون تکرار کنید که آیه چی میگه؟ خوبه حالش؟ توهم زده؟
ولی همهی این واژهها و ترکیبش و حس پنهون شده لابلای حروفش، هزارهزار خاطره داره برام، یا بهتره بگم برامون:)
طوریکه بارها و بارها مرورشون میکنم با خودم و دلتنگتر میشم..
[ از اثرات دلتنگیِ بعد از وصال ]
- من حاضرم براش بمیرم، اینقدر که دوسش دارم
+ حالا مردن هم اونقدر کار سختی نیستا
- یعنی چی؟ نفهمیدم
+ ببین، مردن واسه یه نفر خیلی کار راحتیه، یه لحظه است و تموم میشه
ولی حاضری برا اون شخص زندگی کنی؟
مثلا خب عادتایی که میدونی خوشش نمیاد و خوب نیست رو کنار بذاری؟ یا اینکه به خاطر اون شخص حالت خوب باشه و سعی کنی که هیچی حالتو بد نکنه؟ یا حتی مراقب خودت باشی؟
- بهش فکر نکرده بودم.
+ حالا فکر کن، مردن خیلی ساده است و یه لحظه، ولی زندگی کردن برا اون شخص کل زندگیت رو در بر میگیره و مسلمه که خیلی سخت تره..
-ᴀʏʏᴇʜ-
- من حاضرم براش بمیرم، اینقدر که دوسش دارم + حالا مردن هم اونقدر کار سختی نیستا - یعنی چی؟ نفهمیدم
دیگه به خاطر اون شخص سیگار نکش، دیگه دعوا نکن، دیگه پوست لبتو نکن، دیگه ناخوناتو نخور..
و خیلی دیگههای دیگه.
[ سرم تو بغلشه ]
- [ زمزمه وار ] من نمیخوام برم
+ جانم؟ نشنیدم چی گفتی
- هیچی نگفتم [ و با خودم تکرار میکنم که میخوام بمونم تو بغلت ]..
هدایت شده از ـ آسمـٰان ِنیلۍ .
در جوار حرم عمهی سادات؛
به یاد تمامیِ دلتنگهای زیارت؛
از جمله کانالهای حمراه ، سبزِ مبهم ، نمیدونم ، چرندیات ، تشویش ذهنی ، آشفتگیهبایدببخشید ، حرفِ دل ، پناهنده ، زاویهدار ، یاسهاسبزخواهندشد ، آسمانِنیلی ، انبارک ، مبتلا ، دلدادهمتحول ، معانقه ، سودازده ، طاءهاء ، بابونهی مریم ،
گپهای کافه آهنگ و کافه مشاعره ،
اهالیِ عزیزِ ᴀʏʏᴇʜ ،
و همه کسایی که ناخواسته جا موندن💚
[ انشاءالله که قسمت خودتون باشه ]