══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤
خدایا
وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ
°•وحتۍبهآنڪهنافرمانیتڪند،
«از روۍمحبت» روزۍ مۍدهے.
💠آغاز یک روزی نورانی با یاد و ذکر #یا_ارحم_الراحمین
و عرض سلام وادب به پیشوایان
روز سه شنبه💫
🦋 السّلامُ علیکُم یا اهلَ بیتِ النّبوة
#یا_سیّد_السّاجدین 🦋
#یا_باقر_العلوم 🦋
#یا_صادق_آلِ_محمّد علیهم السلام🦋
@khanvade_asemani
❇️صدقه غیر نقدی😳🧐
پیامبر مهربانی ها میفرماید :
💠 ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎی #ﺯﻥ ﻭ #ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ،
ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ یکدیگر ﻭ ﯾﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍﺣﺎفظی #ﺻﺪﻗﻪ ﺍست و ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻧﻔﺎﻕ فی ﺳﺒﯿﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ.
📙ڪﺎفے ﺝ۵ ﺹ۵۶۹
#حدیث_خانواده
💠 ارتقا معنوی با خانواده آسمانی 💠
@khanvade_asemani
23.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #عید_مبعث عید سعادت بشر مبارک🌼
💐برسد به گوش جهانیان
💐دو جهان به نام محمد است
🎤 صابر خراسانی
🎉🎊عید مبعث مبارک😍🎉
@khanvade_asemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 با صلوات بر پیامبر(ص) اوج بگیریم ...
#کلیپ_ارزشی
🦋 تعالی خانواده با خانواده آسمانی 🦋
@khanvade_asemani
8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
💥بدون دونستن این فرمول،
نه کارهای خوبِ گروهیمون به سرانجام
میرسن؛ نه کارهای خوبِ فردیمون!
ویژهی عید مبعث 🌹
#پیامبر_رحمت ﷺ
#سخن_بزرگان
🦋 تعالی خانواده با خانواده آسمانی 🦋
@khanvade_asemani
✨﷽✨
"مردانگی"
#تاریخ
او "دزدى ماهر" بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند.
روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.
در حین صحبتهایشان گفتند:
چرا ما همیشه با "فقرا و آدمهایى معمولى" سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به "خزانه سلطان" بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود.
آنها ...
تمامى "راهها و احتمالات" ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام "بهترین راه ممکن" را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند.
خزانه "مملو از پول و جواهرات قیمتى" و ... بود.
آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام "طلاجات و عتیقه جات" در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند.
در این هنگام چشم سر کرده باند به "شى ء درخشنده و سفیدى" افتاد، گمان کرد "گوهر شب چراغ" است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد "نمک" است!
بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت "خشم و غضب" دستش را بر پیشانى زد بطورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند.
خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟
چه "حادثه اى" اتفاق افتاد؟
او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت:
افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما "به هدر رفت" و ما "نمک گیر سلطان" شدیم، من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمى شود "مال و دارایى پادشاه" را برد، از مردانگى و مروت به دور است که "ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و ..."
آنها در آن دل سکوت سهمگین شب، بدون این که کسى بویى ببرد "دست خالى" به خانه هاشان باز گشتند.
صبح که شد و "چشم نگهبانان" به "درهاى باز خزانه" افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به "جواهرات سلطنتى" رسانیدند، دیدند "سر جایشان" نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در "میان بسته ها" مى باشد، بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد و ...
بالاخره خبر به "گوش سلطان" رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و "شگفت آور" بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت:
عجب!
این چگونه دزدى است؟
براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى "چیزى نبرده" است؟!
آخر مگر مى شود؟!
چرا؟...
ولى هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را در آورم ...
در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده "در امان" است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم.
این اعلامیه سلطان به گوش "سرکرده" دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت:
سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را "معرفى" کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید:
این کار تو بوده؟!
گفت: آرى...
سلطان پرسید:
"چرا آمدى دزدى" و با این که مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟
گفت:
"چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت ..."
سلطان به قدرى "عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى" او شد که گفت:
حیف است جاى "انسان نمک شناسى" مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در "دستگاه حکومت" من "کار مهمى" را بر عهده بگیرى، و حکم "خزانه دارى" را براى او صادر کرد.
آرى...
"او "یعقوب لیث صفاری" بود و پس از چند سالى حکمرانى در مسند خود "سلسله صفاریان" را تاسیس نمود."
* یعقوب لیث صفاری "سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی"(پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاه آباد واقع در ۱۰ کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. *
گفتنی است در کنار این آرامگاه بازمانده های شهر گندی شاپور نیز دیده می شود.
#داستان_واقعی
@khanvade_asemani
✨🌙✨🌙✨🌙✨
『 تنهاییتروبدهدست #خدا ،
اونبلده #آرومت کنه ؛
الابِذِكرِاللَّهِتَطمَئِنُّالقُلُوبُ🌱••
#شبتانحسینی ✋
وضو قبل از خواب را فراموش نکنید 💐
@khanvade_asemani
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤
خدایا!
گشایشۍایجادڪن
براۍدلهایۍڪھبابغض
صدایتمۍزنند ..
💠شروع یک روزی نورانی با یاد و ذکر امروز #یا_حی_یا_قیوم
و عرض سلام وارادت به ائمه وپیشوایان منتسب به چهار شنبه
🌷السّلام علیکُم یا اولیاء الله
#یا_موسَی_بن_جعفر
#یا_علی_بن_موسی_الرضا ،
#یا_جواد_الائمه،
#یا_علی_النقی علیهم السّلام
🌿رازهای آرامش خانواده، اینجاست 🌿
@khanvade_asemani
آداب خوابیدن کودکان......🛏
🔴 #تربیت_فرزند
💠 پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله:
✍ بسترهای پسر و پسر، پسر و دختر
و دختر و دختر را از #ده_سالگی از هم جدا کنید.
📙منلايحضرهالفقيه،ج ۳،ح ۴۵۰۹
#حدیث_خانواده
💠 ارتقا معنوی با خانواده آسمانی 💠
@khanvade_asemani
🌼🍃🌼🍃🌼🍃
+میگفت :
برایخداصبرڪن
تاخدابرات عجله ڪنه.
♥️
•| اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ صَبْراً جَميلاً |•
#عِطرخدا
@khanvade_asemani