✨🍃
#مجردها_بدانند
از دوستی و ارتباط عمیق با کسانی که مجرد بودن را تشویق می کنند، دوری کنید.
این افراد ترس از ازدواج را ایجاد می کنند که آسیب زاست.
#ازدواج
#نکته_کوتاه
@khanvade_asemani
14.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 هر چه به ظهور نزدیک میشویم، خون حسین(ع) بیشتر به خروش میآید
🛑 شما همان غلغلهای هستید که در خون اباعبدالله الحسین هست.
⚠️ امروز اگر کسی با این اربعین متحول نشود علامت خطر است!
🔻 به #اربعین نمیشود بیتفاوت بود
#کلیپ_ارزشی
🏴 تعالی خانواده با خانواده آسمانی 🏴
@khanvade_asemani
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله 🏴
پـــــــروردگارا …
آدمهای خوب سر راهمان بگذار. 🤲
حس بسیار خوبیست، در لحظه هجوم غم و ناامیدی، کسی سر راهمان سبز شود که کلامش ، نگاهش؛ حتی نوشته اش آرامش و شادی و امید بپاشد به زندگی مان🌸
💠 شروع یک روز نورانی با ذکر
#لا_اله_الا_الله_الملک_الحق_المبین
وسلام به امام وپیشوای منتسب به روز پنج شنبه
🌷السلام علیک یا امام المؤمنین
#یا_امام_حسن_عسکری (ع)
🌱🌸◼️خانواده آسمانی◼️🌸🌱
@khanvade_asemani
عزیزی که این پست را میبینی
همین الان در قشنگ ترین فنجانی که داری، یک چایی تازه دم بریز☕️
هر افزودنی که عاشقش هستی به اون اضافه کن
آرام بنشین، طعم چایی دل انگیزت را مزه مزه کن
خودت را و دل قشنگت را مهمان طعمی دلنشین کن💞
هیچکسی در این دنیا مهم تر از تو نیست دوست من👏
تو مهم ترین شخص زندگی خودت هستی...👌
👈 حالا پرانرژی و با محبت برو به کارهای روزمره ات برس☺️
🦋ما را به دوستانتان معرفی کنید 🦋
@khanvade_asemani
رسول مهربانی ها :
بهترین ازدواج ها، آسان ترین آنهاست.
📚 نهج الفصاحه ح١۵٠٧
#حدیث_خانواده
💠 ارتقا معنوی با خانواده آسمانی 💠
@khanvade_asemani
شیوه رفتار عالِمی بزرگوار با کودک
فرزند شهید آیت الله #اشرفی_اصفهانی (شهید محراب) می گوید:
وقتی 14، 15 ساله بودم روزی برای استحمام به گرمابه ای در قم رفته بودم در بدو ورود مشاهده کردم یکی از آقایان که سر خود را صابون زده و روی چشمانش نیز از کف صابون پوشیده است با دست به دنبال ظرف آب می گردد، بلافاصله ظرفی را نزدیکم بود برداشتم و از خزینه پر آب ساختم و دو بار روی سر ایشان ریختم. آن مرد نورانی نگاه تشکر آمیزی به من انداخت و پرسید آیا شما هم سر خود را شسته اید؟
عرض کردم، خیر تازه به حمام آمده ام.
به گوشه ای رفتم و سر و صورت خود را صابون زدم، قبل از اینکه آب بر سر خود بریزم ناگاه دو ظرف آب روی سرم ریخته شد. چشم خود را باز کردم دیدم آن مرد بزرگ به تلافی خدمت من، با کمال بزرگواری محبت کرده است. در خانه موضوع را به مرحوم پدرم گفتم، لکن چون او را نمی شناختم نتوانستم معرفی کنم.
یکی از روزهای عید مذهبی که با پدر به منزل علما می رفتم ناگاه چشمم به ایشان افتاد و او را به پدرم نشان دادم. پدرم فرمود،
عجب! ایشان حاج آقا روح ا ... #خمینی است.😳☺️
#سیره_ستاره_ها
🌸ما را به دوستانتان معرفی کنید 🌸
@khanvade_asemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا ازدواج نمیکنی؟
چرا بچه دار نمیشوی؟
یعنی خدای تمام عالم نمیتواند به فرزند تو روزی بدهد؟
#آیت_الله_مجتهدی
#سخن_بزرگان
🦋 ما را به دوستانتان معرفی کنید 🦋
@khanvade_asemani
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فروپاشی_خانواده
❇️قدر خانواده های خود را بدانیم
#کلیپ_ارزشی
🏴 تعالی خانواده با خانواده آسمانی 🏴
@khanvade_asemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهادویژه
میتوانی باور کنی که خدا به هدیه دهنده آیه الکرسی چه ثوابی می دهد؟😳
پنجشنبه است
همین الان یک آیة الکرسی بخوانیم و هدیه کنیم به همه ی اموات که چشم انتظار هستند
#استاد_عالی
#موعظه_بزرگان
🦋ما را به دوستانتان معرفی کنید 🦋
@khanvade_asemani
10.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه اردوی دانشجویی
و نتیجه جالب👌
شما چقدر از این تفاوتها اطلاع داشتین؟
#سخن_بزرگان
#استاد_پناهیان
🏴 تعالی خانواده با خانواده آسمانی 🏴
@khanvade_asemani
✨﷽✨
مورچه غریب
🔸️روزی مرحوم حاج مرشد، در خانه سابق و قدیمی خود که دارای اجاق دیواری بود، فرمود: آن روزها که جـوان بـودم، کنار بخاری دیواری نشسته بودم و هیزم در آن می ریختم. دیدم هیزمی درون آتش هست که نمی سوزد. گفتم: شاید تَر است. آن را از اجاق بیرون آوردم دیدم هیزم خشک است. دوباره آن را داخل اجاق کردم. دیدم هیزم نمی سوزد، مقداری نفت آوردم و روی هیزم ریختم. کبریت را روشن کردم. نزدیک آن هیزم گرفتم. دیدم آتش نمی گیرد! خیلی تعجب کردم هیزم را بیرون آوردم و در هوای روشن بردم. خوب که نگاه کردم متوجه شدم داخل این هیزم، صدها مورچه لانه کرده اند و من آنها را ندیده بودم. مورچه ها را به حال خود گذاشتم و به حال خود گریستم. خدا را شکر کردم که نمی خواست من نابود کننده این همه مورچه باشم
🔹️و فرمود : از این ماجرا خاطره ای از پدرم یادم آمد که روزهای قبل متجاوز از نـود سال پیش با مادرم، از نهاوند به سوی تهران می آمدیم و مال و اُشتر داشتیم. در وسط راه اتراق کردیم. موقع ظهر بود، مادرم سفره غذا را که باز کرد، متوجه شد تعداد زیادی مورچه داخـل سـفره غذا هستند. جریان را به پدرم گفت و پدرم فکری کرد و گفت: باید برگردیم! مادرم پرسید: چرا؟ پدرم گفت: ما که از نهاوند آمدیم. مورچه ها مال آنجا هستند، خانه شان آنجاست و ما آنها را از خانه و کاشانه شان دور کردیم و گناه دارند. هر چه مادرم اصرار کرد که عیب ندارد، پدرم قبول نکرد و آخر سفره را با همان وضع جمع کردیم و به منزل برگشتیم و پدرم مورچه ها را در محل خودشان رها و آزاد ساخت و گفت: ظلم به هر موجودی ناپسند است. هر چند مورچه باشد.
منبع📚 :بهترین کاسب قرن(خاطراتی از مرشد چلویی) ، ص ۱۸۰
#داستان_واقعی
@khanvade_asemani