فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️الگوی زنان ومردان ...........🤔🤔🤔
#استاد_مصباح
#سخن_بزرگان
🌷 تعالی خانواده با خانواده آسمانی 🌷
@khanvade_asemani
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه خوانی که چای دم شده بدست حضرت زهرا را رد کرد؟
😢😢😢😢
#فاطمیه 🕯 🥀
🎙حجة الاسلام دارستانی
@khanvade_asemani
🔴 #زیر_ذرهبین_گرفتن_زن
💠 گاهی مرد باید ساعتی با #دقت تمام، همسرش را هنگام #خانهداری، کار در آشپزخانه و یا بچّهداری زیر #ذرهبین بگیرد تا ببیند چه ریزهکاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل میشود.
💠 این کار میتواند در #قدردانی از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز #درک او کمک شایانی به مرد کند.
💠 لذا در #تشکر از او اعلام کنید که گاهی با #دقت، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه میشوم که واقعاً #زحمت زیادی در منزل میکشی.
💠 این روش، زن را بسیار #دلگرم کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و #عاشقانه به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه میدهد.
#همسرانه
💕 نکات ناب همسرداری 💕
@khanvade_asemani
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤
خدایا
#سیرت را تو میبینی و #صورت را دیگران ، شـــرم دارم از اینکه محبوب دیگـران باشم و منفور تو☹️
پس خــدایا …
تو خوش صورت و خـوش سیـرتم کـن که اول محبوب تو باشم بعد دیگـران🤲
💠شروع یک روزی نورانی با یاد و ذکر امروز #یا_حی_یا_قیوم
و عرض سلام و ارادت به ائمه و پیشوایان منتسب به چهار شنبه
🌷السّلام علیکُم یا اولیاء الله
#یا_موسَی_بن_جعفر
#یا_علی_بن_موسی_الرضا ،
#یا_جواد_الائمه،
#یا_علی_النقی علیهم السّلام
🦋خانواده آسمانی 🦋
@khanvade_asemani
🔰🔰
✅فرصت بده!
امام حسن عليه السلام :
لاتُعاجِلِ الذَّنبَ بِالعُقُوبَةِ واجْعَلْ بَينَهُما لِلاِعتِذارِ طَريقا ؛
در مجازات خطا كار شتاب مكن و ميان خطا ومجازات، راهى براى #عذرخواهى قرار ده .
بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 11
#حدیث_خانواده
💠ارتقا معنوی با خانواده آسمانی💠
@khanvade_asemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهارشنبه که میرسد ناگهان دستانت را بی قرار روی قلبت احساس میکنی و با شور و شوق سلام میدهی
"السلام علیک یا غریب الغربا ، یا معین الضعفا ...
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
@khanvade_asemani
12.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺رازداری ویژگی مهم زندگی زناشویی
#استاد_دهنوی
#یخن_بزرگان
🌷 تعالی خانواده با خانواده آسمانی 🌷
@khanvade_asemani
🍂🍁🍂🍁
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟
❄️
گله ها را بگذار!
ناله ها را بس کن!
❄️
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را
🌨
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!
تا بجنبیم تمام است تمام!
مهر دیدی که به بر هم زدن چشم گذشت....
یا همین سال جدید!
باز کم مانده به عید!
🍂🍁❄️🌨
این شتاب عمر است...
من و تو باورمان نیست که نیست!
زندگی گاه به کام است و بس است؛
زندگی گاه به نام است و کم است؛
زندگی گاه به دام است و غم است؛
چه به کام و
چه به نام و
چه به دام...
زندگی معرکه همت ماست...زندگی می گذرد...
❄️🌨🍁🍂
زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛
زندگی گاه به جان است و جفایت بکند ؛
زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛
چه به نان
و چه به جان
و چه به آن...
🍂🍁🌨❄️
زندگی صحنه بی تابی ماست...زندگی می گذرد...
زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛
زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد؛
زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد؛
چه به راز
و چه به ساز
و چه به ناز...
زندگی لحظه بیداری ماست...زندگی می گذرد...
❄️🌨❄️🌨
به امید بارش رحمت های الهی در زمستان امسال☺️☺️
#یلدا
#شب_یلدا
@khanvade_asemani
ـ☘️🌺☘️🌺☘️
ـ🌺☘️🌺☘️
ـ☘️🌺☘️﷽
ـ🌺☘️
ـ☘️ #یلدا
#یلدای_فاطمی
❓امسال شب یلدا با ایام فاطمیه همزمان شده؛ این شب رو جشن بگیریم، اشکال نداره؟
📚 همه مراجع: اینجور مراسمها اگه باعث بیاحترامی به اهلبیت(علیهمالسلام) نباشه، اشکال نداره.
👌 احکام یار:
🔸 اولاً: شب یلدای امسال، نه در فاطمیه اوله و نه در فاطمیه دوم.
🔸 ثانیاً: برگزاری یه مهمونی خونوادگی ساده در هیچ شرایطی اشکالی نداره؛ مخصوصاً که خیلی وقتها اینجور مراسمها باعث صله رحم و رفع کدورتها میشه.
🔺 استفتا از دفتر مراجع.
⬅️ احکام به زبان خیلی ساده
☘️
🌺☘️
☘️🌺☘️
🌺☘️🌺☘️
☘️🌺☘️🌺☘️
#داستان_واقعی
🌹چه کسی قرض های تفحص کننده شهدا را ادا کرد؟
#شهید_سید_مرتضی_دادگر
می گفت: اهل تهران بودم و پدرم از تجار بازار تهران....
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهدا، حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم...
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم...
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندیم... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان، با عطر شهدا عطرآگین.. تا اینکه...
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم...
با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد... #شهیدسیدمرتضی دادگر... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من...
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید، به بنیاد شهید تحویل دهم...
قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند...
با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم...
"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفتم و گریه کردم...
دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم... هر چه فکرکردم، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...
لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.. به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم: بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم؟
🧕وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد...
جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
💬 همسرم هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود... خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم... مات مات...
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.. مثل دیوانه ها شده بودم... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.. می پرسیدم: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟
نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم..
به کارت شناسایی نگاه می کردم... شهید سید مرتضی دادگر... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... وسط بازار ازحال رفتم...
شرمنده شهدا ایم😭😭
@khanvade_asemani
شهید سید مرتضی دادگر
😭😭😭
شادی روح شهدا، امام شهدا، شهید مرتضی دادگر
#صلوات
@khanvade_asemani