eitaa logo
رد دادگان ازدواجی
8هزار دنبال‌کننده
31 عکس
28 ویدیو
0 فایل
ارتباط با ادمین @F_Shojaeeii
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره سمی من از خواستگاری : تو اوج کرونا من مبتلا شدم و تو خونه قرنطینه شدم و ملاقات ممنوع اعلام شده بود فقط تا در اتاق میومدن و میرفتن یه روز یکی از خانومای جوون فامیل اومد پرسون پرسون که فلانی کجاست گفتن کرونا گرفته و اتاق قرنطینه هست. منم اون ساعت آنچنان تب شدید و سردردی داشتم که نای حرف زدن نداشتم دیدم خانم بدون ماسک و رعایت هر چی اومدن داخل اتاق و شروع کردن حال و احوال پرسیدن و با یه ذوق خاص گفتننن وااای عزیزمم یه خبر خوب برات آوردم🤗🤗🤗🤗 منم که حالم بد بود فقط گفتم بفرمایید گفت: یه دونه عکس خوشکلت از اونا که چشمات موج میزنه و خیلی خوشکله رو برام بفرست منم هاج و واج که عکس برا چی ؟ گفتن یه نفر از تو خوشش اومده و گفته عکستو ببرم ببینم میپسنده یا نه اگر رنگ چشمات مورد پسندش بود😳🤯🤯🤯 میاد خواستگاریت🤯🤯🤯 و میگیرتت🤯🤯🤯 -من 😡😡🤯🤯🤯 -زن فامیل😍😍😍😍 فقط ۲۱ سالم بوداا مریضی زیاد رو اعصاب و روانم تاثیر گذاشته بود و بی احترامی و جسارت این بنده خدا هم زیادی ناراحتم کرده بود گفتم فلانی احترامتون واجب ولی من همینم که هستم عکس خوشکل ندارم عکسمم به هییچ کس نمیدم هر کس خواستگاره محترمانه تشریف بیاره خونمون چه دلیل داره من عکسمو بدم بعدم شاید من اصلاا نپسندم نباید بدونم این آقا کیه ؟؟ حتیی حاضر نبود اسم شخص رو بگه بعد هااا من با این خواستگار اوضاعی داشتم 🤦🏼‍♀ کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام یه خاطره سم بگم از یه خواستگاری چند وقت پیش یه مراسمی بنده رو به یکی معرفی کردن خواهر اقا پسر بنده رو دیدن و پسندیدن و قرار گذاشتن با مادره بیان 🙄والا نمیدونم این چه رسم مسخره ای که شهر ما داره اول باید طایفه پسر بپسندنت بعد خود شازدشونو بیارن😏 حالا اون اقا هم موقعت شغلی خوبی داشت اما اختلاف سنی بیشتر از ده سال بود و نظرم منفی بود اما چون با معرف رودروایسی داشتیم گفتیم حالا تشریف بیارن خانم شجاعی حالا اینا اومدن ننه از اون ادم نچسب بی فرهنگ ها که باید فقط در بروش میبستی میومدی تو 😒یعنی این ننه اومد تو فکر کنم تنها چیزی مد نظرش نبود دختر بود کل خون رو دید زد اشپزخونه سالن پذیرایی در و دیوار جایی نمود یعنی در این حد بگم که اگه خجالت نمیکشید فرش رو بلند میکرد زیرشم ببینه هی پاهاشو رو فرش میکشید اخر سرم رفتی میخواست در رو باز کنه کل در و دیوار رورو از بالا تا پایین دید زد😒 ننه های محترم همین کارا رو میکنید که جوناتون عزب موندن والا اگه این سختگیری های خانواده تو سفیده و و بور بودن و ماشین و خونه و جهزیه و مهریه نباشه ما جونا میتونیم باهم دیگه بسازیم و نصف عمرمون مجرد نمونیم کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
یه دختره تو مدرسه ما بود قد بلند و بور قیافه‌اشم به سنش نمیخورد تو ۱۴ ۱۵ سالگی میخورد ۱۸ سال به بالا باشه این بنده خدا از همون ۱۴ سالگی یا حتی قبلتر دوس پسر داشت خیلیم دوست داشت زود ازدواج کنه ۱۸ سالگی فک کنم ازدواج کرد..‌.. اینا هیچی الان تو ۲۵ سالگی دوتا بچه داره تو پیجش نوشته من اصلا دوس نداشتم تا ۳۰ سالگی ازدواج کنم چون میخواستم مستقل باشم🤣🤣🤣🤣🤣🤣 آقااااااا اینا چرا اینجوری ان😲😲😲😲😲 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام یه خاطره در رابطه با خواستگاری دختر از پسر و حفظ آبرو بگم. لطفا تو بحث خواستگاری یکم جنبه داشته باشید ... یه مورد تو دانشگاه ما اتفاق افتاد که یکی از دختر های سال بالایی از یکی از پسر های سال بالایی خواستگاری کرده بود و در کمال ادب و احترام گفته بود من از شما خوشم اومده قصدم جدیه اگه شما هم نظرتون مثبته و حسی به من دارید با خانواده ها مطرح کنیم و اگه هم نه که هیچی... این پسر بی‌جنبه لوس هم آبروی این دخترو همه‌جا برده بود ، هر چی دلش می‌خواست پشت سرش میگفت. هر جا نشست و پاشد با انگشت این دختر بیچاره رو نشون میداد که آره این همون دختره بود که از من خواستگاری کردااا 😎، پیش خودش احساس کرده بود واو عجب آدم خاصی هستم😒 دانشگاه ما هم یکم کوچیک بود حرف زود میپیچید ، یعنی جوری شده بود که تمام دانشگاه که سهله حتی گربه های اطراف دانشگاه‌ هم این ماجرا رو فهمیده بودن. قیافه دختر بیچاره رو میدیدی معلوم بود از کرده‌ی خودش پشیمونه، بیچاره بدجور حالش خراب بود... پسرا اگه جوابتون منفیه و توقع پذیرفتن این موضوع از سمت دخترا دارید کاملا حق باشماست، ولی دیگه نباید که آبروی طرفو ببرید. من که به شخصه خواستگاری دختر از پسر نمیپسندم ولی اگه شما قصد یه همچین کاری رو دارید و می‌خواید شرمنده دلتون نشید، حتما به وسیله واسطه به صورت مخفی مطرح کنید ، چون ممکنه گیر یه پسر بی‌جنبه بیوفتید و حال روزتون بشه مثل هم دانشگاهی ما!! پ.ن: البته موضوع آبرو برای پسرها هم صدق میکنه ، دخترا هم اگه براتون خواستگار اومد هرجا رسیدید پشت سر اون بنده‌خدا حرف نزنید که آره پسر فلانی از من خواستگاری کرد من ردش کردم ، من جوابم بهش منفی بود، من من من ... شاید اون پسر خوبی بوده فقط ملاکاتون با هم جور نبوده همین. شما با یه حرف شاید از نظر خودتون کوچیک ممکنه دید همه رو نسبت به اون شخص بد کنید. برای بالا بردن خودتون بقیه رو کوچیک نکنید... کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
خاطره از این سمی تر ۱۴ سالم بود از مسجد اومدم بیرون آقای کت شلواری خیلی متشخص از ماشین شاسی بلند پیاده شد اومد جلو و بهم گفت ببخشید خانم مجردید یا متاهل منم یه دختر ۱۴ ساله که فرق مجرد و متاهل نمیدونستم کلییی هولل شده بودم گفتم هیچکدوم😂😂 اونم با چشمای گرد شده گفته وای مطلقه هستید؟؟؟؟ هیچی نگفتم و سریع برگشتم تو خانوما اونم باکفش😳😂 هنوز که هنوزه کلی با مامانم میخندیم مامانم میگه خب ازش میپرسیدی چرا همچین سوالی میکنه .. بعد از این همه سال هنوز کنجکاوم بدون اون آقای تماما فانتزی کی بود چی کار داشت ی بارم فانتزی در خونه ماروزد ما کاریش نداشتیم اینم بگم که همیشه بزرگ تر از سنم بودم شاید ۱۴ اونموقع من با ۱۷ اینا برابری داشت😐😶😐😶 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
یه خاطره جدید از خاستگاریه😐 یه پسر سمی بود که اقا دکترهم بودن😐 اومد اتاق برا صحبت ی سوالاییی میکرد من اینجوری 😐😐😐 دوتا ایه قران خوند گفت معنیش کن بعدش از معنیش ترکیب کن جواب این شبهه ایو ک میگم بده😁 گفتم من بلد نیستم😐💔 دوبارع گف شبهه داری چکار میکنی گفتم کتاب میخونم تا حل کنم یا سوال میکنم😐 گفت دوتا از اخرین شبهه هایی ک پیش اومد و بگو و بگو از چی جواب گرفتی با شرح کتاب و منبع کامل😎 منم مث اسکلا داشتم شرح میدادم😐 این کارا چیههههههههههههههه😐😐💔💔 من فوبیای خاستگار گرفتمم تو یک ساعتو چهلو پنج دیقع یدونه سوال از زندگی مشترک نپرسید این بشر😐 فقط گفت من حساسم و وسواس و کمالگرایی دارم که جزو چیزای خوبمع😊 من😐😐😐😐😐 یجوری برخود میکرد انگار سلطانه داناهاست درصورتی ک اون۷۶بود و من۸۲😐 پسرا چرا این حرکتارو میزنین:/ ادم از ازدواج میترسه:/ اینم سمه خاستگاری امروز:/ کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام خانم شجاعی، دوم دبیرستان بودم تو امامزاده شهرمون یه خانومی اومد جلو گفت شما خانم حسینی هستین؟ 😃منم گفتم نه! گفت دانشجویی؟ گفتم نه! گفت قصد ازدواج داری؟؟ من گفتم ببخشید من دوم دبیرستانم😳😳 گفت خب باشه، مادر آقا پسر شما رو پسندیده، منو فرستاده جلو،، منم رفتم پیش مامانم گفتم یه خانومی باهاتون کار داره،، حالا مامانم اونجا چه فکری کرده باشه خوبه؟ 😆میگه با خودم گفتم وای باز این بچه چه گندی زده😐🙄 فکر کرده کسی میخواد شکایت منو کنه 😐😖 وقتی فهمید خواستگاره، خیالش راحت شد😅 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام خانم شجاعی من کانال خاطرات سمی خواستگاری رو دیدم گفتم منم یدونه بگم یه رفیق داشتم،هم مدرسه ای نبودیم یجای دیگه آشنا شده بودیم ولی همسن بودیم. وقتی دبیرستانی بودیم رفته بودیم جنوب، داشتیم صحبت میکردیم ازم پرسید تو با طلبه ازدواج میکنی؟ منم گفتم الان که کلا ازدواج نمیکنم اما خب باید ببینم اگر خودش آدم خوبیه،جربزه داره کار میکنه،تکیه به شهریه طلبگیش نمیکنه، آره خب چرا ک ن با طلبه مشکلی ندارم. بعد هرچی پرسیدم چرا گفتی گفت هیچی همینجوری. من میدونستم یه داداش داره اما نمیدونستم چکارست و هیچوقت ندیده بودمش آخر همون سفر متوجه شدم داداشش طلبه ست. فهمیدم بخاطر چی اون سوال رو کرده. خلاصه از اون ماجرا ۴ سال گذشت یروز بهم پیام داد خیلی وقته ندیدمت عکست بده صورتتو ببینم خودشم داد منم دادم بعد گفت بیا همو حضوری ببینیم،مادرم کلاس قرآن داره خودش قبلا شاگرد مامانمم بود گفتیم بریم کلاس اونجا هم از کلاس استفاده کنه هم همو ببینیم. رفتمو دیدم در کمال ناباوری با مامانش اومده،من قبلا یه تایم کوتاهی مامانشو دیده بودم هیچوقت همصحبت نشده بودیم(من اصلا نمیدونستم برای چی میخواست منو ببینه یا عکس خواسته و اینا) خلاصه سلام و احوال پرسی گرمی کردیم و نشستیم مامانش هی چند دقیقه میموند میگفت وای نمیدونی که دختر ما چقدر تو خونه ازت تعریف میکنه از اخلاقت از ظاهرت از کمالاتت دیگه همه مارو کشته با تعریفاش، دوباره میموند میگفت خیلی دوستت داره واقعا ازت خوشش میاد. منم تشکر میکردم بعد دیدم خیلی آروم به دخترش میگه بهش بگو برو بیرون بهش بگو دوستم میگفت ن فعلا ن. منم کلا اینجور موقع ها بهم الهام میشه قضیه رو تا ته میگیرم. خلاصه بین گروه بندی کلاس ها گفتیم بریم بیرون سالن با دوستمون حرف بزنیم مامانشم گفت برم با مامانت صحبت کنم کارش دارم. ما از درس و همچی صحبت کردیم و اینا اما هیچ اشاره ای به داداش و اینا نکرد یهو مامانش بعد چند دقیقه اومد بیرون گفت بهش گفتی؟ دوستم گفت ن خجالت میکشم. رو کرد بمن گفت ببین دخترم من آدم رکیم اومدم واسه پسرم خواستگاریت کنم پسرم طلبه ست شهریه طلبگی میگیره، میخواد درس بخونه ما برای درآمد زندگیتون کمکتون می‌کنیم، پسر خوب عالی خوش قیافه مومن حالا همین حالا بگو نظرت آره یا ن! ولی همه این حرفارو با یه لحنی تحقیر آمیز میگفت و با حرص و عصبانیت‌ . منم اولین بار بود یکی از خودم خواستگاری میکنه خجالتم گرفته بود خندم گرفته بود خدایا من الان جوابشو چی بدم از همین حین چادرمو با دستم محکم گرفته بودم یهو پوزخندی زد گفت اووو غش نکنی😕 من گفتم خب باید با پدر و مادرم مطرح کنین ببینیم اونا چی میگن دوباره گفت همین الان بگو دوستم از قیافه ام متوجه شد تو مگنه ام. گفت مامان فعلا ولش کن فکر کنه گفتم خب حالا فکر کنم میگم بهتون( من با احترام تو تمام مدت باهاشون صحبت کردم) یهو با حالت بسیار بدی برگشت ساق دستمو محکم گرفت اینور اونورم کرد که انگار داره پیرهن میخره سر تا پامو نگاه کرد منو ولم کرد من با بهت گفتم چیشده چرا اینجوری میکنین؟ گفت میخواستم ببینم سالمی قد و هیکلت چطوریه بعد گفت زود بیا بیرون از کنار ماشینمون رد شو پسرم ببینتت. من قیافم اینطوری😐😕 بود دوستم دید من ناراحت شدم از رفتارش گفت مامانم شوخه ببخشید. ( دوستم واقعا دختر خوبیه از رفتار مامانش واقعا خجالت کشید تو تمام مدت ازم عذر میخواست) خلاصه کلاس تموم شد رفتیم بیرون من خیلی برام سخت بود برم طرف ماشین اصلا برنگشتم یهو اونا اومدن نزدیک من یلحظه برگشتم سریع سلام کردمو و رفتیم. اونا فکر کرده بودن من از خدامم شده که اومدن خواستگاریم بعد که جواب منفی دادم بخاطر درسم و رفتار خیلی بد مادرشون،خیلی خیلی بهشون بر خورده بود چرا گفتم ن با شازده شون😐🤦🏻‍♀ بعد کاشف به عمل اومد چون به مامانم اون لحظه گفته بود و مامانم همون لحظه ذوق نکرده بود و گفته بود به باباش بگم،بهتون میگیم، ناراحت شده بود که با تحقیر با من حرف میزد🤣🤦🏻‍♀ خلاصه که این کارا چیه مگه دارین پیرهن میخرین مراقب رفتارتون باشین موقع خواستگاری. لطفا تحقیر آمیز با دختر رفتار نکنین همه دخترا ملکه حانواده شون هستن از سر راه نیومدن که یجوری رفتار میکنین انگار همه دخترا فقط منتظر پسر شما هستن😕 با آرزوی تعجیل در فرج امام زمان و خوشبختی همه جوونا☺️🌹 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
چند روز پیش یه خانم فوق سمی تماس گرفت برای خواستگاری، در سمت معرفی خودشون گفتن که ما خونمون فلان جای شهره و دادیم ۳طبقه بسازن برای پسرام، شغلشم فلانه و کارگاه داریم که زمینشم از خودمونه و استیجاری نیست و شما از شماره تون معلومه خونتون فلان جاست(به منظور اینکه منطقتون از ما پایین تره) بعدم پرسید رنگ و لعاب دخترتون چه طوره😐 دقیقا همین لفظ افتضاح رو به کار برد. بعدم که فهمید مامانم خانه داره با یه لحن خاصی گفت خب حالا اشکال نداره😐 پرسید دخترتون دانشگاه ازاد درس خونده؟ که مامانم گفت نه تهران دولتی درس خونده، یهو خانومه گفت وای پس حتما میخواد ارشدم بره تهران، ما حوصله ی مسئولیت قبول کردن و بردن و اوردن نداریم، حالا شما شرایط رو در میون بذارید فردا زنگ میزنم جواب میگیرم. یعنی من انقدر حرص خوردم که چرا مامانم همونجا بهش نگفت جواب ما به ادم های بی فرهنگ و پول پرستی که چون دو قرون پول دارن فکر میکنن هرطور میخوان میتونن رفتار کنن و همه اماده ان که زن پسر دردونه شون بشن، منفیه. البته مامانم بنده خدا قفل کرده بود از بی شخصیتی این خانم و فرداش که زنگ زد جواب منفی رو بهش داد. میخواستم بگم شاید بعضی وقتا دلیل ندیده و نشناخته رد شدن پسرا، طرز حرف زدن نامناسب و دور از ادب مادرشون باشه کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام خانم شجاعی ما با یه بنده خدایی دوره آشنایی داشتیم دو جلسه حضوری و سه جلسه تلفنی حرف زدیم دو جلسه هم بیرون رفتیم من خودم ی سری از خصوصیاتشون رو تو دوره بیرون رفتن نپسندیدم مونده بودم به خانواده‌ام چطور بگم که با همه‌ی نقاط مثبتی که دارند نظرم منفیه، من خونه نبودم زنگ زده بودن و مادرشون به مادرم گفته بودن ظاهرا بچه‌ها بیرون راجب مهریه صحبت کردن پسرم میخواد بدونه نظر شما چیه؟☹ مادرم گفته بودن فلان مقدار گفته بود بذارید ما استخاره کنیم خبر میدیم بعد گفته بودن استخاره کردیم خوب نیومد نمیدونم استخاره چه کارایی داشته اینجا احتمالا وسع مالی‌شون رو بالا می‌برده🙄 آخه جالب ماجرا هم اینجاست که اون آقا من هرچی میگفتم سوالی مسئله‌ای چیزی ندارید میگفت نه من به جمع بندی رسیدم و نظرم قطعی مثبته😏 فاذا ماذا؟! آدم میمونه بخدا😧 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام منم میخواستم یه خاطره سمی از خاستگاری بگم براتون ... تو مسجد یه خانومی از من شماره گرفتن و زنگ زدن قرار شد ما مشورت کنیم بعد بهشون جواب بدیم و این موضوع دو شب طول کشید و تو این دو شب هر بار میرفتم مسجد ایشون اونجا بودن و میومدن کنار من نماز میخوندن تا اینکه شب دوم یه خانوم دیگه فکر کردن ایشون مادرم هستن و منو از ایشون خاستگاری کردن 😂😂😂 اول از من پرسیدن چند سالته منم چون اون خانوم کنارم بود نمیتونستم چیزی بگم بعد به اون خانوم گفتن شما مادرشی گفت نه ما خودمون دنبالشیم😂 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2