#شعر
سکوت میکنم و عشق در دلم جاری است!
که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است...
@kettabkhanha
*خط به خط...
#چگونه_کتابخوان_شویم 📚📚 #قسمت_سوم خیلی ممنونیم از همه کسانی که پاسخ دادند و اکثر پاسخ ها هم درست
#چگونه_کتابخوان_شویم
#قسمت_چهارم
📚گفتیم که دلیل اصلی کتاب خوندن ، کسب علم است...📚✅
حالا میخوایم بپردازیم به اینکه برای علم، چرا کتاب📚؟؟
پاسخ این سوال نیاز به توضیح کوتاهی داره:
در جامعه ما، #علم دو دسته است و تبعا، #عالم هم با دو ویژگی شناخته می شود👇👇👇
1⃣سواد📚
2⃣مدرک📜
خب مگه این دوتا باهم فرق میکنه؟!🤔
خب، بله!📚
بحث در مورد آموزش و پرورش و ضرر و زیان هاش، نه وظیفه ی ماست و نه در این مقال می گنجه،🎓📁📂
ضمن اینکه همه هم ازش
اطلاع کافی دارن..😔
پس خیییییلی فرقه بین #علم با #مدرک...
اثباتش هم در اینجاست که ما خودمون در مواجهه با افراد مختلف میگیم:
1⃣نگاه کن! طرف #دکتری داره، ولی هیچی #حالیش نیست!😒
2⃣اینو نگاه! #دیپلم داره، میخواد به #ما درس اخلاق بده😏
این👆👆👆👆 یعنی حتی در یک جامعه #مدرک_گرا هم، مدرک به تنهایی کافی نیست....
و مکمل مدرک چیه؟
#سواد
و راه سواد چیه؟؟
جای قشنگش اینجاست👇
#کتاب📚📚
برای اثبات این قسمت از حرفمون هم، #کلاه🎩 خودتون کافیه...
قاضیش کنید و ببینید خداییش چه راه دیگه ای داریم که علم کسب کنیم و عقایدمون رو نشر بدیم؟؟
واقعا هرکس تونست راه دیگه ای پیشنهاد بده(بجز سخنرانی و فیلم که اون افراد هم با #کتاب📚📚 سخنران و استاد شدن...)
همراه با جواب شماره حسابش رو هم بفرسته!💸💳
در قسمت بعدی خواهید خواند: 🔗📎
کتاب که #رمان هم شامل میشه..پس کسب علم کجا رفت؟📚📕
#نشر_همگانی
@kettabkhanha
هدایت شده از کتاب خوب📚
"یک عاشقانه آرام"
یک عاشقانه ی آرام در مورد گیله مردی مبارز و سیاسی است که عاشق عسل دختر آذری، زیبا و سیاسی مسلکی می شود. کل کتاب روند و مراحل و برنامه ریزی های زندگی مبتنی بر عشق این دوست با زبانی شاعرانه و بیان عشقی شاعرانه و زیبا. عاشقانی که سعی می کنند در لحظه لحظه با هم بودن عاشق هم باشند و نگذارند عشقشان به رخوت و عادت کشیده شود. عاشقانی که با زمان مبارزه می کنند، قوت اصلی کتاب همان لحن و بیان فوق العاده زیبای نادر ابراهیمی است.
📚انتشارات روز بهان
نویسنده نادر ابراهیمی
📗📘📙
@ketabe_khoob
📚نام کتاب: مستوری
🖋نویسنده : صادق کرمیار
📑انتشارات جمکران
📖توضیحات:
صادق کرمیار در رمان جدیدش مستوری از میانه عشق و سرگشتگی به عالم جنگ پل زده و برگی از خاطرات سرداری را ورق می زند....
@kettabkhanha
📚برشی از یک کتاب✂️
خانم… خانم!
فرزانه به گوشش اشاره کرد که یعنی نمیشنود.
حمید بلندتر گفت: «میگویم با همین هلیکوپتر برمیگردی.»
من هیچوقت راهِ رفته را برنمیگردم.
حمید ناچار نشست و با غیظ به او نگاه کرد.
چند لحظه بعد حمید کاغذ و خودکاری از جیب بیرون آورد و به طرف فرزانه گرفت.
مشخصات کامل و آدرس خانهات را بنویس!
فرزانه کاغذ و خودکار را گرفت و پرسید: «برای چی میخواهید؟»
لازم داریم.
فرزانه نشنید.
برای چی؟
حمید فریاد زد: «برای اینکه بتوانیم جنازهات را به خانوادهات تحویل بدهیم.»
لینک خرید کتاب: http://yon.ir/RNkSz
📗📘📙
@ketabe_khoob