💕 داستان کوتاه
"انصاف در گرفتن اجرت"
شیخ در گرفتن اجرت برای کار خیاطی، بسیار با انصاف بود...
به اندازهای که سوزن میزد و به اندازه کاری که میکرد مزد میگرفت.
به هیچوجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتری چیزی دریافت کند.
یکی از روحانیون نقل میکند که عبا و قبا و لبادهای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟
گفت: دو روز کار میبرد، چهل تومان.
روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان میشود.!
گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟
گفت: فکر کردم دو روز کار میبرد ولی یک روز کار برد.
در حدیث است که امام علی (ع) فرمود: الانصاف افضل الفضائل
"انصاف برترین فضیلتها است"
@Porseeman
#میرزای_شیرازی_دوم_
✨جوانی به محضر آیت الله شیخ محمدتقی شیرازی رسید و آن بزرگوار را به شدت مورد فحش و اهانت قرار داد آن مرحوم همچنان ساکت بود تا او گفتارش تمام شد و رفت و سپس آیت الله شیرازی تعدادی هندوانه خرید و به خانه وی فرستاد و فرمود :این جوان حرارت بدنش بالا رفته و همان سبب شده است که آن همه دشنام و ناسزا به ما بگوید. این هندوانه ها مزاج اورا خنک خواهد کرد. ✨
هزار ویک حکایت اخلاقی
@porseeman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🖤💫🖤💫🖤
شهادت مظلومانه
سیدالساجدین
حضرت زین العابدین علیه السلام را
محضر امام زمان علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه الشریف شما و تمامی محبان و شیعیان حضرتش تسلیت عرض می نمایم 🏴
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمودند:
چهار خصلت اســت كه در هر كس باشد،
ایمــانـش كامــل و گناهــانش بخشـــوده
خواهدبود، و درحالتی خداوند را ملاقات
میكند كه از او راضی و خوشنود است:
۱- تقوای الهی با كارهایی كه برای مردم
به دوش میكشد ..
۲ - راست گوئی و صداقت با مردم ..
۳ - حیا و پاكدامنی نسبت به تمام
زشتیهای در پیشگاه خدا و مردم ..
۴ - خـوش اخلاقی و خوش برخوردی
با خانوادهی خود ..
مشكاةالانوار ص۱۷۲
@porseeman
#حدیث
#امام_سجاد علیه اسلام فرمودند:
🔹سه حالت و خصلت در هر یک از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهى مى باشد و از سختى ها و شداید صحراى محشر در امان است:
اوّل آن که در کارگشائى و کمک به نیازمندان و درخواست کنندگان دریغ ننماید.
دوّم آن که قبل از هر نوع حرکتى بیندیشد که کارى را که مى خواهد انجام دهد یا هر سخنى را که مى خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودى خداوند در آن است یا مورد غضب و سخط او مى باشد.
سوّم قبل از عیب جوئى و بازگوئى عیب دیگران، سعى کند عیب هاى خود را برطرف نماید.
📚تحف العقول،ص۲۰۴
شهادت_امام_سجاد(ع) تسلیت باد.
@porseeman
▪️آنکه عمری به دعا غنچه لب وا می کرد
▪️گریه بر غربت و مظلومی بابا می کرد
▪️آنچه در معرکه کرببلا رخ می داد
▪️شاهدی بود که از خیمه تماشا می کرد
▪️مصلحت بود که آنجا به شهادت نرسد
▪️ورنه او هم به بر فاطمه ماوا می کرد
🔳 #شهادت_امام_سجاد (ع) وارث نهضت عاشورا تسلیت باد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@porseeman
☺️ جالبه 👌
شب عملیات بدر، بعد از عبور از آبراه های هور، فکر می کردم سنگر کمین دشمن پاکسازی شده است؛ غافل از این که عراقی ها از آن سنگر، حرکات ما را تحت نظر داشتند. ناگهان از پشت سر، قایق ما را زیر آتش رگبار قرار دادند. دو نفر شهید شدند، یک نفر زخمی شد و یک نفر سالم ماند. به سمت راست سینه ام، دو گلوله اصابت کرده. ریه هایم سوراخ شد و تیر از پشت کمرم بیرون آمد. موتور قایق از کارافتاد، و قایقمان حدود 20 متر از مسیر اصلی منحرف شد و رفت داخل نیزارها. دو نفری را که زنده بودند، با اصرار، به آب انداختم تا برگردند. چفیه ام را محکم دور کمرم بستم و کنار دو شهید، دراز کشیدم. ساعت 30:11 شب بود. فرکانس بی سیم ها را کم کردم و چیزهایی را که می توانستم، داخل آب انداختم. تا صبح در آن قایق، مکالمات را با صدای کم گوش می دادم و ذکر می گفتم. هر وقت قایق تکان می خورد، قایق را زیر آتش رگبار قرار می دادند. من هم فقط به خدا و اهل بیت (علیهم السلام) توسل می کردم. نفس از جای تیرها وارد ریه ام می شد و از همان جا خارج می شد. خیلی درد می کشیدم. نماز صبح را خوابیده نیت کردم و خواندم.
صبح، متوجه نزدیک شدن عراقی ها به قایق شدم. بی سیم ها را خاموش کردم و مثل آن دو شهید، کف قایق دراز کشیدم. عراقی ها وارد قایق شدند و جیره غذایی و دوربین را برداشتند و قایقمان را بردند طرف سنگر کمین و رفتند. یک ساعت بعد، چند نفر دیگر آمدند و شروع کردند به خالی کردن جیب هایمان. نوبت به من که رسید، یکی از آن ها، دستش را داخل جیب بادگیرم کرد. داخل جیب یک جانماز، تیغ موکت بری، عطر و قرآن کوچکی بود.
از ضربان قلبم و گرمی بدنم، فهمید که زنده ام. داد زد: «احیا...احیا...». همه آمدند و شروع کردند به سیلی زدن. امّا من به رویم نیاوردم. با اسلحه چندین رگبار بالای سرم زدند. اما از بس، شب گذشته این صداها را شنیده بودم، برایم معمولی بود. دیدند هیچ راهی ندارند؛ یک کلاه کاسک را پر از آب کردند و ریختند روی من. آب به شدت وارد ریه هایم شد و ناخودآگاه چشم هایم را باز کردم. دست و پایم را گرفتند و پرتابم کردند روی سنگر کمین. دست هایم را بستند و با صورت روی زمین انداختند. شکنجه های سختی دادند و اطلاعات می خواستند. اما من می گفتم که یک کارگر ساده ام و چیزی نمی دانم. (در حالی که فرمانده یکی از تیپ های عملیاتی لشکر بودم و تمام اطلاعات پیش من بود). دوبار مرا با ریه تیرخورده داخل آب انداختند. ریه ام پر از آب شد. وقتی مرا از آب بیرون کشیدند، تنفس برایم مشکل بود. وقتی دست و پا می زدم، خون و آب از ریه هایم خارج می شد. مرا روی زمین می انداختند و با پا به کمرم می زدند و وقتی آب و خون از ریه هایم بیرون می زد، تفریح می کردند و لذت می بردند.
ظهر، خواستم نماز بخوانم، اما نگذاشتند. خوابیده نماز خواندم. متوجه شدم که می خواهند وسایلشان را جمع کنند و بروند. زخمی هایشان را بردند و کشته هایشان را گذاشتند و مرا هم در همان حال رها کردند.
با زحمت دست هایم را بازکردم و جلیقه ای پوشیدم تا داخل آب بروم و در نیزارها مخفی شوم. وارد آب که شدم، دوباره ریه هایم پر از آب شد و مجبور شدم خودم را از آب بیرون بکشم. رو به قبله دراز کشیدم و متوسل شدم به امام زمان (عج). در حال اشک ریختن و توسل بودم که ناگهان متوجه صدای قایق های خودمان شدم. نیروهای یکی از گردان های لشکر قم بودند. یکی از آن ها مرا شناخت و گفت: «عراقی... عراقی...». همه گلنگدن ها را کشیدند و آماده تیراندازی شدند. همان بنده خدا دوباره گفت: «بابا عراقی که نیست، عراقی خودمان است»!
لباس هایم را درآوردند و چفیه تمیزی به کمرم بستند. چند لحظه بعد، عراقی هایی که مرا شکنجه می کردند، دستگیر کردند و آوردند. آن ها افتادند به دست و پای من و التماس می کردند که نجاتشان دهم... .
از آن جا بیهوش شدم و بعد از انتقال به بیمارستان شهید دستغیب شیراز، به هوش آمدم. بالای تخت من کاغذی زده بودند؛ روی آن نوشته بود: عراقی.
خانم پرستاری وارد اتاق شد و تا به تخت من رسید، کشیده محکمی زد توی گوشم و بعد از کلی بد و بیراه، گفت: عراقی قاتل!
با بی رمقی گفتم: من عراقی نیستم. فامیلی ام عراقی است... .
راوی: سردار عبدالله عراقی
@porseeman
✨﷽✨
🌼چرا اماکن مقدس در سرزمینهای بد آب و هوا قرار دارند؟
✍امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه قاصعه، نکاتی را راجع به موقعیت مکانی خانه خدا در شهر مکه ذکر میکنند. ایشان در این خطبه میفرمایند خداوند متعال یک مکان مقدس را در مکانی قرار میدهد که آبادانی نداشته باشد و اتفاقاً به لحاظ آب و هوا و شرایط اقلیمی نامساعد باشد تا بندگان خدا را امتحان کند. تا نشان دهد که اگر مردم در این مکان تجمعی دارند به خاطر یک امر مقدس است.
این اتفاق دقیقاً دارد در موضوع حماسه پیاده روی اربعین هم رخمیدهد. این مردم یقیناً برای سیاحت و استفاده از طبیعت و هوای خوش و خرم این سرزمین به اینجا نیامده اند، آمدهاند برای زیارت حضرت اباعبدالله و طبیعی است که آب و هوای نامساعد و گرما و گرد و غبار که هیچ، که اگر از آسمان سنگ هم ببارد باز خللی در این عزم راسخ مردم به وجود نمیآورد و این مردم هستند که در یک سفر معنوی و به دور از هوای نفس، به سوی حضرت حسین در حرکتاند.
📚بیانات استاد پناهیان
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد☺️🙏
@porseeman
|به هر جرعه آبم بگویم: حسین|
داوود رِقّی میگوید: روزی در محضر امام صادق(ع)بودم که حضرت آب طلبیدند. چون آب را نوشیدند دیدم حالت گریه پیدا کرد و چشمشان از اشک پر شد.
آنگاه به من فرمودند:
ای داوود! خدا قاتل حسین(ع)را لعنت کند. هیچ بندهای نیست که آب بنوشد و حسین(ع) را یاد کند و قاتلش را لعنت نماید، مگر اینکه خداوند صد هزار حسنه برایش بنویسد، و صد هزار گناه از او محو کند، و صد هزار درجه مقامش را بالا ببرد،و مانند آن است که صد هزار برده آزاد کرده باشد،
و خداوند متعال او را در روز قیامت با قلبی آرام و مطمئن محشور خواهد کرد.
(کامل الزیارات،باب۳۴حدیث۱)
@porseeman
|تقسیم عادلانه|
دو زن به هنگام تقسيم بیتالمال نزد امیرالمومنین(ع)آمدند.
يكى از آن دو عرب و ديگرى غير عرب بود.
امام به هر يک از آنان بيست و پنج درهم و پيمانهاى بزرگ گندم مرحمت فرمود.
زن عرب گفت: اى امير المؤمنين! من زنى از عربم و اين زنى از عجم.
حضرت فرمود: به خدا سوگند كه من در اين مال عمومى(اموال بيت المال)هيچ برتری براى فرزندان اسماعيل نسبت به فرزندان اسحاق نمیبينم.
(الغارات،ج۱،ص۷۰)
@porseeman
|بردباری عجیب|
پیش از نماز جماعت، شیخ جعفر کاشف الغطاء(از علمای بزرگ شیعه)مبلغی پول میان فقرای اصفهان تقسیم کرد، آن گاه به نماز جماعت ایستاد.
در میان دو نماز، درحالی که مردم در حال خواندن تعقیب نماز بودند، فقیر سیدی جلو آمد و خود را به شیخ رساند و با لحن آمرانهای گفت: «خمس، مال جدم است، مبلغی از آن را به من بده.» شیخ همان طور که سرش پایین بود گفت: «دیر آمدی، متأسفانه چیزی باقی نمانده است.» سید با کمال بیادبی آب دهان خود را به ریش شیخ انداخت. شیخ با خون سردی و بدون اینکه واکنش تندی از خود نشان دهد، برخاست. دامن خود را بالا گرفت و در میان صفوف نمازگزاران گشت و گفت: «هر کس ریش شیخ را دوست دارد، به این سید کمک کند.» مردم که این صحنه را دیدند، اطاعت کردند و دامن شیخ را از پول پر کردند. آن گاه شیخ پولها را آورد و به سید تقدیم کرد و به نماز عصر ایستاد.
(فوائد الرضویه،ص۷۴)
@porseeman
|فرصت سوزی|
«عبید الله بن حر جعفی» از قبیله بنیسعد بود. وی از هواداران عثمان بود و پس از قتل عثمان، به معاویه پیوست و در جنگ صفین علیه امام علی(ع) جنگید و پس از شهادت امام علی(ع) به کوفه رفت. عبیدالله تا زمان قیام امام حسین(ع) در کوفه سکونت داشت و از بزرگان و اشراف کوفه بود و وقتی مقدمات قیام آن حضرت فراهم شد و حضرت به طرف کوفه حرکت نمود، عبیدالله عمداً از کوفه بیرون آمد تا با امام حسین(ع) روبهرو نشود. اما عبیدالله در منزلگاهی به نام «قصر بنی مقاتل» با اباعبدالله(ع) روبهرو شد.
🔸 امام حسین(ع) در ضمن سخنانی به او فرمود: «تو گناهان زیادی مرتکب شدهای، آیا میخواهی توبه کنی و از آن گناهان پاک گردی و در این قیام، همراه من شوی؟»
اما ابن حر جعفی به امام گفت: «به خدا سوگند، ای پسر دختر پیغمبر! اگر تو در کوفه تنها نبودی و یارانی داشتی که با دشمن بجنگند، من هم یاریت میکردم، ولی شیعیان تو را در کوفه دیدم که از ترس بنیامیه در خانههای خود خزیدهاند، تو را به خدا همراهی خود را از من مخواه، ولی هر قدر بتوانم با تو همراهی میکنم، و حاضرم این اسبم را که بینظیر است به شما هدیه دهم».
امام حسین(ع) نیز به او فرمود: «ما برای اسب و شمشیرت به سراغت نیامدیم، فقط به این خاطر آمدیم که از تو یاری بطلبیم. اگر نسبت به بذل جانت در راه ما بخل میورزی، نیازی به چیزی از اموال تو نداریم.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند: «و ما کنت متخذ المضلین عضدا»؛ ما گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم.
امام(ع) پس از این گفتگوها به عبیدالله بن حرّ فرمود: «اگر قصد یاری ما را نداری، پس از خدا بترس و با آنان که با ما میجنگند، نباش! به خداسوگند! هر کس فریاد استغاثه ما را بشنود و به یاری ما نشتابد یقیناً آخرت او تباه خواهد شد.»
عبیدالله بن حر عرض کرد: نه، هرگز چنین نخواهد شد! انشاءالله، و من با دشمن شما همراهی نخواهم کرد.
❌ بعد از واقعه کربلا، ابن حر، به شدت پشیمان شد و به همین لحاظ به زیارت امام حسین(ع) رفت و بعد از مدتی در کنار مختار ثقفی، قیام کرد، اما بعد از زمان کوتاهی، از سپاه مختار نیز رویگردان شد و به لشکر مصعب در مقابل مختار پیوست و بعد از شهادت مختار، با مصعبیان نیز درگیر شد و نهایتاً در سال ۶۸ هجری، هفت سال بعد از واقعه کربلا، در آب غرق شد و دنیا و آخرت خود را تباه کرد!!
@porseeman
💠استاد انصاریان
🔸اگر می خواهید نمازتان قیمت بیشتری پیدا کند، کار زین العابدین(ع) را انجام دهید و آن اینکه حضرت چهل سال نمازهایش را روی خاک ابی عبدالله(ع) سجده می کردند.
🏴 ویژه شهادت امام سجاد(ع)
@porseeman
.
.
وقتی دوگوش انسان رو کنار هم قراربدیم شکل قلب ایجاد میکنن
جالبه کلمه قلب به انگلیسی Heart در وسطش کلمه گوش Ear وجود داره
بنابراین برای تصاحب قلب کسی ابتدا باید یادبگیرید بهش گوش بدید 😊
@porseeman