🔴 #اذان_بیوقت
💠 یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و میرفت رسید به چراغ قرمز.
ترمز زد و ایستاد یه نگاه به دور و برش کرد و رفت بالای موتور و #فریاد زد:
الله اکبر و الله اکــــبر ...
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب.😳 اشهد ان لا اله الا الله ...
خلاصه چراغ سبز🚦 شد و ماشینا راه افتادن و رفتن.
من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد❓ یه نگاهی به من انداخت و
گفت: "مگه متوجه نشدی پشت چراغ قرمز یه ماشین #عروس بود که #عروس توش بیحجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره #گناه میشه
به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه دیدم این بهترین کاره ❗️"همین.
#شهیدمجیدزینالدین
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
به دهانهی سنگر که رسید، خندهکنان😊 صبح به خیری گفت ووارد سنگر شد.
با خوشحالی😍 میگفت: من امروز میرم تهران❗️
گفتم: خب کی میخوای تشریف ببری❓
گفت: «من امروز #شهید میشم».
فکر کردم این هم از همان شوخیهای جبههای است که برای همدیگر ناز میکردیم و میگفتیم: «احساس میکنم میخوام شهید بشم❗️»، در حالی که سعی کردم بخندم، گفتم: «از این شوخیهای بیمزه نکن».
ولی نه، شوخی نمیکرد.در چهرهاش جدیّت عیان بود.
گفت: «حمید دیگه از شوخی گذشته، میخوام باهات خداحافظی کنم. حالا هرچی میگم، خوب گوش کن.
من امروز بعدازظهر #شهید میشم، چه بخوای و چه نخوای❗️هر چی خدا بخواد، همونه».
خواب دیده بود که بعد از ظهر امروز #شهید میشه
کمکم شروع کرد به نصیحت و توصیه. حرفهایی زد که برای من خیلی جالب بود.
مخصوصاً در پاسخ به این سؤالم که: «#شهادت را چگونه میبینی؟»
نفس عمیقی کشید و گفت:
«#شهادت، رهایی انسان از حیات مادی و یک تولّد تازه است،#شهادت مثل رهایی یه پرنده است از قفس است،
… هر وقت توی هر مسئلهای گیر کردی، فقط به خدا #توکّل داشته باش. هیچ وقت از خدا ناامید نشو چون او خوبی😍 ما رو میخواد.
آدم وقتی برای #خدا کار میکنه، نباید از هیچی، حتی از تهمت بترسه. به خدا من فقط برای #رضایخدا به جبهه اومدم.
همیشه باید به فکر جبران گناهان گذشته باشیم😔… خوش به حال ما که اسلام رو به دست آوردیم، اگه زمان طاغوت بود، خدا میدونه چی شده بودیم و جامون کجا بود…
… شهادت واقعاً #سعادت بزرگی میخواد، چون فقط خوبها و پاکها هستن که #شهید میشن.
به خانوادم بگو من آگاهانه شهید شدم
بعد از خداحافظی، اشکریزان گفت: «مطمئنم وقت جون دادن، آقا #امامزمان (عج) بالای سرم میاد. من وقتی بخوام جون بدم، میخندم😊».
مدام پشت سر هم میگفت: «خداحافظ، من رفتم✋».
ناگهان صدای وحشتانگیز سوت خمپارهای مرا در جایم میخکوب کرد. دود و غبار در یک آن، تمام فضا را پر کرد. به بیرون سنگر آمدم و فریاد زدم:
مصطفی … مصطفی…
دود و خاک، آرام آرام بر زمین مینشست. سرش را که از پشت مورد اصابت ترکش قرار گرفته و متلاشی شده بود، دیدم. مثل گل سرخی شکفته بود؛ سرخ و خونین.
هنوز زنده بود. سرش را در میان دستهایم گرفتم. با گریه و التماس😭 از او خواستم چیزی بگوید. ابروهایش را حرکت داد. خواست چشمهایش را باز کند، ولی نتوانست. خواست چیزی بگوید، اما نشدو با لبخندی زیبا به سوی حق شتافت.
#شهیدمصطفیکاظمزاده
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
یک بار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند یا بی سوادی ما را به رخمان بکشد.
هر وقت وارد اتاق می شدم، نیم خیز هم که شده، از جاش بلند می شد.
اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم، بلند می شد.
می گفتم: علی جان، مگه من غریبه هستم ❓چرا به خودت زحمت می دی❓
می گفت: « #احترامبهوالدین، دستور خداست😊».
#شهیدعلیماهانی
#احترامبهپدرومادر
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
9.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ استاد پناهیان
🌸این کلیپ عالی رو از دست ندید
ادم را تکان میدهد
🙏لطفا برای دوستانتان ارسال کنید تا شما هم در وصل کردن حتی ۱نفر به امام غریبتان شریک باشید
@emam_mahdi_313
سر مزار اميرنشسته بودم که يه جوانی آمدو گفت:شما بااين #شهيد
نسبتي دارين❓
گفتم: بله❗️ من برادرش هستم.
گفت:راستش من مسلمان نبودم.
بنابه دلايلي به زورمسلمان شدم❗️
اماقلباً اسلام نياوردم...
يه روز اتفاقي عکس برادرتون رو ديدم،حالت عجيبي بهم دست داد.
انگار عکسش باهام حرف ميزد.
با ديدنش
عاشق اسلام شدم ❗️قلباً ❤️ايمان آوردم...
راوي: برادر شهيدامير حاج اميني
#شهیدامیرحاجامینی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه.
نگهبان سردخانه تعریف می کرد یکی از #شهدا آمد به خوابم و گفت: «جنازه من رو فعلا تحویل خانواده ام ندید❗️» از خواب بیدار شدم.
هرچه فکر کردم کدامیک از این دو نفر بوده، نفهمیدم؛ گفتم ولش کن، خواب بوده دیگه.
فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت.
این بار فورا اسمشو پرسیدم. گفت: « #امیرناصرسلیمانی» از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازه ها.
روی سینه یکی شان نوشته بود « #شهیدامیرناصرسلیمانی».
بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ. خانواده اش در تدارک مراسم #ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره❗️❗️
#شهیدامیرناصرسلیمانی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
کنارِ خیابون مشغولِ صحبت بودیم که یهو دیدم صورت ابراهیم سرخ😓 شد.
رد نگاهش رو دنبال کردم،
چشمش خورده بود به یک زنِ بدحجاب ...
ابراهیم با دلخوری رویش رو برگردوند و گفت:
غیرت شوهرش کجا رفته❓
غیرت پدرشکجا رفته❓
غیرت برادرشکجا رفته❓❗️❗️
بعد رو کرد به آسمون و با پریشانی گفت: خدایا! تو شـاهد باشکه ما حاضر نیستیم چنین صحنههایِ خلاف دینی رو توی مملکت ببینیم،
نکنه بخاطرِ اینا به ما غضب کنی❓
#سردارشهیدابراهیمامیرعباسی
🔹شهیدبزرگوارنفردوم از سمت راست تصویر👆
📚کتاب ساکنان ملک اعظم5 « منزل امیرعباسی»
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️فیلم تکان دهنده از #شهیدمجیدسلمانیان قبل از شهادت
اگه #شهید نشدم فیلم رو پخش نکنید
ماجرای اعجاز حضرت زینب (سلام الله علیها )😭😭😭
حتمااااا بببینید
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28