#فقطبرایخدا
سرزده آمد به جلسه قرآن روستا
مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن از #حفظ !✅
پرسیدم شما با این همه مشغله چطور فرصت حفظ قرآن داشتید ؟
گفت در ماموریت ها فاصله بین شهرها را عقب ماشین مینشینم و قرآن میخوانم👌
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌹
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
💠عباس هادی،برادر شهید ابراهیم هادی:
🍃🌸پنج ماه ازشهادت ابراهیم گذشت.
هرچند مادر از ما می پرسید:چرا ابراهیم مرخصی نمی آید؟
بابهانه های مختلف بحث راعوض می کردیم!
می گفتیم:الان عملیاته،فعلانمی تونه بیاد و...خلاصه هرروز چیزی می گفتیم.
تا اینکه یکبار مادر آمد داخل اتاق.
روبروی عکس ابراهیم نشسته واشک میریخت!جلو آمدم. گفتم:چی شد!؟
گفت:من بوی ابراهیم روحس می کنم!
ابراهیم الان توی این اتاقه!
همینجاست...
وقتی گریه اش کمتر شد گفت: من مطمانم که ابراهیم #شهید شده.
ابراهیم دفعه اخر خیلی فرق کرده بود.
چند روزبعد دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود وگریه می کرد. مابالاخره مجبورشدیم دایی رابیاوریم تابه مادرحقیقت را بگوید.
🍃🌸آن روز حال مادر به هم خورد.
ناراحتی قلبی اش شدیدتر شد و درسی سی یو بیمارستان بستری شد!
سال ها بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا(س) می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل وچهار برود.
به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام می نشست.
هرچند گریه برای او بد بود. اماعقده دلش را آنجا باز می کرد وحرف دلش را با شهدای گمنام می گفت.
📚کتاب سلام برابراهیم ۱،ص۲۲۱
♻️پ.ن:
بعد از پایان مبادله اسرا که مشخص شد ابراهیم اسیر نشده و شهید شد،مادر شروع کرد به خوردن یخ و برفک یخچال؛ ما فکر میکردیم قندِ مادر بالا رفته به همین دلیل مادر رو بردیم دکتر ؛ دکتر گفت : مادر شما هیچ مشکلی ندارند.
بعد از من پرسید مادرتون ناراحتی دارد؟
گفتم: یکی از پسرهایش دو سه ماهی است مفقود شده ؛دکتر گفت این یخ و برفک یخچال میخورد چون جگرش دارد میسوزد
دکتر گفته بود ممکنه قلبش❤ از داخل منفجر بشه.
همینطور هم شد.😔
🆔 @Loveshohada28
🔻اهمیت به نماز
🔅روزی برای تحویل امانتی به شهر "تبنین" رفته بودیم.در راه برگشت صدای اذان آمد. احمد گفت: کجا نگه می داری تا نماز بخوانیم؟
🔅گفتم ۲۰دقیقه ی دیگر به شهر می رسیم و همانجا #نماز می خوانیم...
🔅از حرفم خوشش نیامد و نگاه معنا داری به من کرد و گفت:من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه ی دیگر زنده باشم! و نمی خواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که نماز قضا دارم دوست دارم نمازم با نماز #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در همان وقت به سوی خدا برود"❤️
🗣راوی:علی مرعی (دوست شهید)
#شهید_احمد_مشلب
#نمازاولوقت
یاد شهید با صلوات🌹
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔸تصویرنوشتههایی از حاج قاسم سلیمانی درباره #عیدغدیر
#سپهبدشهیدحاجقاسمسلیمانی: هر کس به مدار مغناطیسی علیبنابیطالب (ع) نزدیکتر شد❤️، این مدار بر او اثر میگذارد؛ او کمیلبنزیاد میشود، او ابوذر غفاری میشود، او سلمان پاک میشود.
#عیدغدیر
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
از 2_3 ماه مانده به محرم روزشماری میکرد برای #نــــوکریاباعبداللهالحسین. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد.
هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه☕️ راه اندازی میکرد.
خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد. تمامی رو هم از بهترین ها .
معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت،👌
تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی.❤️
خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد.
معتقد بود #دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد.
میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت میکند.
#شهیدامیرسیاوشی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹ساعت شش عصر حسین پیام داد :چه خبر؟
گفتم داداش هنوز ندادن هر بیست دقیقه اسم 10 نفرو میخونن تحویل میدن
گفت باشه داداش تا اینجا اومدی بقیشم خود #ارباب جور میکنه
گفتم دارم. از استرس میمیرم
گفت یه ذکری میگم هربار گیر کردی بگو...
گره کار منم همین باز کرد
گفتم داداش باشه بگو
گفت:تسبیح داری
گفتم اره
گفت بگو الهی به رقیه....
حتما سه ساله ارباب نظر میکنه...
منتظرتم...
چشممو بستم و شروع کردم
الهی به رقیه الهی به رقیه الهی به رقیه.... 😔
10 تا نگفته بودم که یهو گفت: این پنج نفر اخرین لیسته بقیش بمونه برا فردا
توجه نکردم همینجور ذکر میگفتم که یهو اسممو خوندن....
بغضم ترکید.. 😭
با گریه رفتم سمت خونه که اماده بشم
حسین رو دیدم گفتم درست شد..
اشک تو چشمش حلقه زدو گفت الهی به رقیه الهی به رقیه.....
#شهید_حسین_معز_غلامی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
⚫️ضمن عرض ادب و تسلیت ایام شهادت اباعبدالله حسین علیه السلام و یاران باوفای ایشان.
🏴🏴ان شاءالله به مناسبت این ایام هر روز به معرفی یکی از #یارانعاشورایی حضرت میپردازیم
❤️اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک
#یاران_عاشورایی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔸ستاره ای بر سینه خورشید: #عبداللهبنحسن(علیه السلام)
عبدالله فرزند امام مجتبی (علیه السلام) کودکی پانزده ساله بود و روز عاشورا در خیمه گاه با زنان به سر می برد.
امام حسین (علیه السلام) از شدت جراحات بر زمین افتاده بودند و در محاصره دشمن بودند که عبدالله از خیمه بیرون دوید و شتابان به جانب امام رفت. سید الهشدا (علیه السلام) به حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: « #خواهرم ! او را نگه دارید.» عبدالله در حالی که زینب او را گرفته بود، فریاد زد: «سوگند به خدا زا عمویم جدا نمی شوم❗️» . سپس به سختی از دستان عمه اش زنیب جدا شد و به میدان رفت.
هنگامی که ابجربن کعب شمشیر خود را به سوی امام پائین آورد. عبدالله فریاد زد:
«ای ناپاک زاده، وای بر تو! می خواهی عمویم را بکشی❓❗️»
این را که گفت دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور کند ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد . فریاد عبدالله به «وامتاه» بلند شد. امام او را به سینه چسبانیدند و فرمودند :
« ای فرزند برادرم❗️ بر آنچه به تو رسیده است، صبر کن و آن را حساب خیر بگذار.»
سرانجام عبدالله در آغوش امام حسین (علیه السلام) به دست حرمله به شهادت رسید
#یارانعاشورایی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
نوجوان کربلا: #قاسمبنالحسن (علیه السلام)
قاسم نوجوانی نابالغ بود. به همین دلیل امام موافقت نمی کردند به میدان نبرد برود؛ اما سرانجام با اصرار زیاد اجازه #جهاد گرفت.
حمید بن مسلم می گوید: نوجوانی چون پاره ماه🌙 در وسط میدان کربلا برای مبارزه طلوع کرد. او پیش می رفت و شمشیر می زد که ناگاه بند کفشش پاره شد. قاسم ایستاد تا بند کفشش را محکم کند؛ یعنی جمعیت فراوان سپاه دشمن، جرات پیش آمدن برای مبارزه را نداشت و قاسم، آن هزار جنگنده را به حقیقت بی اعتنا می نگریست❗️
در گرماگرم نبرد، ناگهان ضربه ای به فرق مبارک قاسم خورد که در اثر آن با صورت به زمین خورد و فریاد برآورد؛ «عموجان» امام حسین (علیه السلام) به سرعت خود را به قاسم رساند. زمان اندکی گذشت و گرد و غبار فرو نشست. قاسم پاهایش را به زمین می سایید و در حال پر کشیدن به ملکوت اعلی بود. پس از شهادت این نوجوان، سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند:
« بر عمویت سخت است که او را بخوانی و پاسخی نگوید یا پاسخت دهد ، امام آن پاسخ، تو را نفعی نرساند❗️»
#یارانعاشورایی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
حنجره معصوم: #علی_اصغر(علیه السلام)
عصر عاشوراست. هیچ کس نیست: نه عباس، نه بریر، نه عابس، نه اکبر و قاسم و نه هیچ یار و همراهی دیگر. سید الشهدا (علیه السلام) به یاری خواهی فریاد می زند:
«آیا کسی هست برای خدا یاورمان باشد؟ آیا یاوری هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟»
صدای گریه اصغر در خیمه اوج می گیرد؛ یعنی من هستم یعنی هنوز آخرین سرباز در خیمه است!
امام به سمت خیام می آیند و می فرمایند: «خواهرم، شیرخوار را بیاورید.» سپس در مقابل سپاه می ایستند و علی اصغر را بر فراز دست می گیرند. یعنی ممکن است به خاطر علی، از سنگستان دلها چشمه کوچک عاطفه ای بجوشد؟!
صدای امام در میدان می پیچد:
«آخر گناه این کودک چیست؟ کدامین شما را آزرده است؟! اگر به من رحم نمی کنید به کودک رحم کنید!»
عمربن سعد نگران و هراسان است و حرمله زانو می زند و تیر رها می شود. فواره گلوی اصغر می جوشد و خون در مشت حسین (علیه السلام) به آسمان افشانده می شود.
#یارانعاشورایی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
از دهانش پرید که ؛
" تو بالاخره از طریقِ این چشمهات
شهید میشی..."
چشمهاش درخشید و پرسید : چرا...؟
گفت:
چون خدا به این چشمها هم جـمال داده
هم کـمال...
این چـشمها در راهِ خدا
بیداری زیاد کـشیده...
اشـک هم زیاد ریخته...
شهادت به تو میاید...
#شهید_محمدابراهیم_همت
🔹شبه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشگام بنی هاشم : #حضرتعلیاکبر(علیه السلام)
کاروان حسینی که به منزل قصر بنی مقاتل رسید، امام حسین (علیه السلام) از حتمی بودن شهادت خود و اصحاب خبر دادند. علی اکبر (علیه السلام) پرسیدند: «پدر جان، مگر ما بر حق نیستیم؟» سخن علی اکبر (علیه السلام) پس از پاسخ مثبت امام، نشان گویای معرفت به امام است: «هنگامی که بر حق استوار باشیم، از مرگ ابائی نداریم.»
بعد از شهادت اصحاب درعصر عاشورا علی اکبر (علیه السلام) اولین نفر از بنی هاشم بود که اجازه میدان گرفت. هنگام وداع این عزیز از خیمه ها امام به بانوان فرمودند:« رهایش کنید؛ علی اکبر شیفته ذات خداوند و کشته در مسیر حق تعالی است❗️»
هنگامی که علی عازم میدان شد امام پشت سرش راه افتادند و فرمودند:
« خدایا تو شاهدباش در برابر این قوم، شخصی به رزم آمده است که در ظاهر و اخلاق و گفتار، شبیه ترین مردم به رسول توست . پروردگارا هرگاه مشتاق دیدار پیامبر بودیم به او می نگریستیم!»
پس از شهادت علی اکبر (علیه السلام) امام چهره بر چهره علی گذاتشند و فرموند:
« پسرم، بعد از تو اف بر این دنیا باد!»😔
#یارانعاشورایی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28