eitaa logo
🌷خاطرات موضوعی شهدا🌷
497 دنبال‌کننده
217 عکس
19 ویدیو
0 فایل
گاهی وقتا در سخنرانی ها و حلقه های صالحین و ... احساس میشه واقعا جای شهدا خالیه و خاطراتشون کمرنگ شده. برای همین ما تصمیم گرفتیم خاطرات شهدا را موضوع بندی کرده و تقدیم شما دوستان کنیم. @Aseman2411 کپی خاطرات ⬅ با ذکر صلوات نشر مطالب ⬅صدقه جاریه
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته عجیب روی سنگ قبر یک #شهید ای #برادر کجا می روی کمی درنگ کن آیا با کمی #گریه و یک فاتحه شما بر مزار من و امثال من مسئولیتی که بر گردن شما گذاشته ایم از یاد خواهی برد یا نه؟ ما نظاره گر خواهیم بود که تو.با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد😔 #شهیدرضانادری 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داماد بی نام و نشون دیده بودید تا حالا❓❓ هیچی نمیتونم بگم😐 اگه طاقت آوردید تا آخرش ببینید❓❓ اگه روز قیامت از من وتو سوال کنه خون پسرم چیشد❓❓ جوابی داری❓❓ 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از #شهادت‌احمدعلی داشتند بین دونماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: “این #شهید را دیشب در عالم رویا دیدم . از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند #حق است. از شب اول قبر و سوال و… اما من را بی حساب و کتاب بردند.🌸 #شهیداحمدعلی‌نیری 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: بپر بغل بابا 😍 و فاطمه به آغوش او پرید. بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من #اعتماد داشت. او پرید و می‌دانست که من او راحتما می‌گیرم، اگر ما اینطور به #خدا❤️ اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل بود. #توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی #خدا مواظب ما هست. 😊 به نقل از همسر #شهیدمصطفی‌صدرزاده #شهیدمدافع‌حرم #توکل 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
خیلی بی معرفتی اگه نخونی😔 #شهیدرجبعلی‌شکری 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
#شهیدمحمدامین‌کریمیان متولد سال 73 و طلبه حوزه علمیه بود که به زبان‌های عربی و انگلیسی تسلط داشت و سال آخر کارشناسی فلسفه را می‌گذراند و گویا بورسیه تحصیل در فلسفه غرب دانشگاه آلمان 🇧🇪نیز پذیرفته شده بود، اما با رها کردن همه تعلقات به سوریه رفته و در مسیر دفاع از حرم به #شهادت رسید
عیدِ امسال سخنرانی آقا را گوش می‌دادیم. دیدیم محمدامین دستانش را بر روی صورتش گذاشته و آرام‌آرام گریه😭 می‌کند. گریه‌ای که معلوم است از روی بغض و نمی‌تواند کنترلش کند. خواهرش گفت: چرا گریه می‌کنی امین❓ گفت: انقلاب دارد چهل‌ساله می‌شود آن‌وقت هنوز ما #حزب‌اللهی ننشستیم دورهم یک گفتمان واحد درست کنیم که به دردِ جامعه بخورد. تا آقا نخواهد این مسائل سطحی و پیش‌پاافتاده را تبیین کند.😔 اینها وظیفه #آقا نیست. آقا این‌قدر کار دارد نباید جورِ کم‌کاری ما را بکشد. این رهبر گناه دارد ما قدرش را نمی‌دانیم😞😞 #شهیدمحمدامین‌کریمیان #ولایت 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
من از این دنیا با همه زیبایی‌هایش🌸 می‌روم. همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به ولایت و حقانیت علی بن ابیطالب و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر #امام‌خامنه‌ای را تنها بگذارید. دشمن بداند اگر از سرهایمان کوه‌ها درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت روزی نسل‌های بعدی ما در کتاب تاریخشان بخوانند امام خامنه‌ای (حفظه‌الله)مثل جدش حسین (ع) تنها ماند... 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
عکسی که بعد از سی و چند سال اجازه انتشار یافت😳 حتماااا ببینید 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
❗️دقت کن اگر یگ نفرشان روز #قیامت بپرسند خون من چه شد ؟ چه جوابی میدهی❓❓ 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
خیلی بر بیت المال حساس بود و قبل از اینکه ساکن شود ، گاهی در پایگاه درس می خواند و هنگامی که می خواست درس بخواند ، از پایگاه خارج می شد و در راهرو می رفت . در راهرو لامپ هایی 💡داریم که شب نیز روشن است و انجا در سرما می نشست و درس می خواند و وقتی به ایشان می گفتیم که چرا اینجا درس می خوانی می گفت : من این درس را برای خودم می خوانم و درست نیست که از نوری که هزینه آن از طریق پرداخت می شود استفاده کنم. 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
نسبت به اموال بیت المال خیلی دقیق بود حتی حاضر نبود با تلفن پادگان به خونه زنگ بزنه وقتی علت رو ازش پرسیدند، گفته بود: شما حاضر میشی برا یه تلفن آتش #جهنم رو بخرم❓❓❗️❗️ #شهیدحسن‌غازی #بیت‌المال 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
💕شهید رجایی:👇 ✥ مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از #بیت‌المال است و بس. #شهیدرجایی #بیت‌المال 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
برای اتاق ها موکت خریده بودند تا فهمید عصبانی 😡شد و گفت : یعنی اون پیرزن سیستانی که شب چیزی نداره روش بخوابه 😓،باید اتاق من به عنوان نخست وزیرش اینجوری باشه❗️❓❓ من باید جوری زندگی کنم تا بفهمم اون پیرمرد و پیرزن بیچاره که در دورترین نقطه ی ایران زندگی میکنند چی میکشند ❗️❗️ آخرشم گفت حق ندارید یه ذره اش رو هم از بیت المال بدید...نصف هزینه هارو خودم میدم ،نصفش رو هم کسی بده که دستور این خرج هارو داده... 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
* هزینه جلسه جلسه که تمام شد، #شهیدصیاد صدایم کرد و گفت: «جلسه امروز همه‌اش اداری نبود، حرف و کار شخصی هم بود، هر چقدر بابت پذیرایی هزینه کردین بنویسین به‌حساب من»😊 #سپهبدشهیدعلی‌صیادشیرازی #بیت‌المال 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
بدجوری زخمی شده بود رفتم بالای سرش نفس نفس میزد بهش گفتم: زنده ای❗️❗️❓ گفت: هنوز نه❗️ خشکم زد... تازه فهمیدم چقدر دنیامون با هم فرق داره... 😔 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
باخبرنگاران خارجی مشغول مصاحبه بود صدای اذان به گوشش رسید مصاحبه رو قطع کرد و گفت: الان وقت #نماز است نه چیز دیگر❗️ #شهیددکتربهشتی #نمازاول‌وقت 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🌸به همه لبخند بزنین هیچوقت بی‌لبخند نمی‌دیدیش.😊 به دیگران هم می‌گفت «از صبح كه بیدار می‌شین، به همه لبخند بزنین. دلشون رو شاد می‌كنین. براتون #حسنه می‌نویسن.» #شهیدحجت‌الاسلام‌عبدالله‌میثمی 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
💎✨شهدا زنده اند ونزد خداوند روزی می خورند وبر احوال ما واقفند 👇 ✅خاطره ای از زبان همسر شهید 🔹 اولین سال بعد از #شهادت شوهرم زمستان سرد شده بود و خلاصه اولین برف زمستان بر زمین نشست. یک شب پدر شوهرم آمد، خیلی نا آرام گفت: عروس گلم، ناصر به تو قول داده که چیزی بخره و نخریده؟ گفتم: نه، هیچی 🌷✨ 🔸خیلی اصرار کرد. آخرش دید که من کوتاه نمی‌آیم، گفت: بهت قول داده زمستون که میاد اولین برف که رو زمین می‌شینه چی برات بخره؟چشمهایم پر از اشک شد، گریه‌ام گرفت، گفت: دیدی یک چیزی هست، بگو ببینم چی بهت قول داده؟ 🔹گفتم: شوخی می‌کرد و می‌گفت بذار زمستون بشه برات یک پالتو و یک نیم چکمه می‌خرم. این دفعه آقا جون گریه‌اش گرفت، نشسته بود جلوی من بلند بلند گریه می‌کرد؛ گفت: دیشب ناصر اومد توی خوابم بهم پول داد گفت: به خانومم قول دادم زمستون که بشه براش یک چکمه و یک پالتو بخرم. حالا که نیستم شما زحمتش رو بکش...🌷✨ #شهیدناصرکاظمی #شهدازنده‌اند 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
از بسیجیان ناحیه مقاومت بسیج ری بود که در شامگاه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ توسط خودروی پراید یکی از فتنه گران زیر گرفته شد و به درجه رفیع نایل آمد. ۸۸ 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
✨آن اطراف شهیدی نبود که پیکرش را بیاورند و او به تشییعش نرفته باشد . برای از دل و جان مایه می گذاشت . دراخر تشییع خودش هم دیدنی بود . در قطعه 55 همسایه# شهدا شد ✨همه اش می گفت : من آخر می شوم . می خندیدم . می گفت : حالا نگاه کن . اگر آخرش شهید نشدم ❗️😊 به مادرش هم این را گفته بود ۸۸ 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
چند روز که صداشو نمیشنیدم دلم میگرفت پر مشغله بود یعنی خودش دورشو شلوغ کرده بود هدفاشو تایم بندی میکرد. یه بار از اداره با من #تماس گرفته بود، صحبتمون به درازا کشید، میشناختمش که وسواس داره، با خودم گفتم یادآوری کنم بهش که از اداره زنگ میزنه، بهم گفت نگران نباش؛ یه صندوق گذاشتم اینجا تلفنای شخصی رو حساب میکنم بیشتر از معمولش هم تو صندوق میذارم.😊 #شهیدهادی‌باغبانی ‌#بیت‌‌المال 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
یه روز که اومدم خونه چشماش سرخ شده بود. نگاه کردم دیدم کتاب‌ گناهان‌کبیره #شهیددستغیب تو دستاش گرفته بهش گفتم: گریه کردی❓ یه نگاهی به من کرد و گفت : راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه عاقبت ما چی میشه❓ مدتی بعد برای گروه خودشون یه صندوق درست کرده بود و به دوستاش گفته بود: هر کس #غیبت بکنه 50 تومان بندازه توی صندوق باید جریمه بدید تا #گناه تکرار نشه #غیبت #شهیدمحمدحسن‌فایده به نقل از همسر شهید 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹کمونیست گریه انداز با شكنجه نتوانستند چيزي از زبانش بكشند. با يك كمونيست هم‌سلولش كردند.  او هم فهميده بود عبدالله حساس است. تا آب مي‌آوردند يا غذا، اول مي‌خورد كه عبدالله نتواند بخورد. نماز خواندن و قرآن خواندنِ عبدالله را مسخره مي‌كرد. شب جمعه بود.  دلش بدجوري گرفته😭 بود. شروع كرد به دعاي #كميل خواندن. تا رسيد به اين جمله «خدايا اگر در قيامت بين من و دوستانت جدايي اندازي و بين من و دشمنانت جمع كني، چه خواهد شد»😔🔹 نتوانست خودش را نگه دارد. افتاد به سجده. خيلي گريه كرد.  سرش را كه بلند كرد، ديد هم‌سلوليش سرش را گذاشته كف سلول و زار مي‌زند.😭   #شهیدعبدالله‌میثمی 📚 قصه سادگی ها 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
پياده مي‌رفت مدرسه و مي‌آمد. تعجب😳 کردم، پي‌گير که شدم، فهميدم پول توجيبي‌هايش را مي‌دهد به پيش‌نماز مسجد تا به #نيازمندان برساند. #شهیدحسین‌غلام‌کبیری 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
مادر شهــــــــــید: دلم می خواهد آن راننده پرایدی که نصف شب بچه بسیجی ها را زیر می گرفت  ببینم . همان که حسینم را #شهید کرد . کاری اش ندارم به خدا❗️ فقط می خواهم بپرسم دلت آمد پسر به این قشنگی را از مادرش بگیری ❓❗️😔😔 #شهیدحسین‌غلام‌کبیری 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔸حکایت مین منور شب عملیات وقتی پای یکی از بچه ها به سیم منور گیر کرد ، همه جا مثل روز☀️ ، روشن شد . اول کلاه آهنی اش را روی مین انداخت ، مثل کاغذ سوخت … عملیات داشت لو می رفت … چیزی پیدا نکرد دستش را گذاشت روی مین ، بوی گوشت سوخته تمام منطقه را گرفت ...😭 اما هنوز همه جا روشن بود ، سر آخر خودش را انداخت روی مین ... چند سال پیش ، #راهیان‌نور ، تو منطقه میشداغ ، هنگام رزم شبانه وقتی مین منوّری روشن شد ، #مادرشهیدی غش کرد . وقتی به هوش آمد ، هی زیر لب می گفت : مادر جان … حالا فهمیدم چطور #شهید شدی …😭 #مادران‌شهدا 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹اولین داوطلب باز کردن معــــبر بود چند قــــدم دویـــد سمت میدان مین و وایستاد همه فکر کردیــــــم ترســــــیده 😰 یکی گفت خب طفلــــک ۱۴سالشه فقط برگشت سمت ما و پوتین هاش رو در اورد و تحویل داد و گفت: ایـــنا نو هستند و بعد با پای برهنه دوید سمت میدان مین #بیت‌المال 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
زمانی که ، شهردار ارومیه بود روزی برایش خبر آوردند که بر اثر بارندگی زیاد ، در بعضی نقاط سیل آمده است . مهدی گروه های امدادی 🚑را اعزام کرد وخود هم به کمک سیل زدگان شتافت . در کنار خانه ای ، به شیون نشسته بود ، آب وارد خانه اش شده بود و کف اتاقها را گرفته بود ، در میان جمعیت ،چشم پیرزن به مهدی خیره شده بود که سخت کار می کرد ، پیرزن به مهدی گفت : «خدا عوضت بدهد ، مادر ، خیر ببینی ، نمی دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست ، ای کاش یک جو از غیرت شما را داشت» . . . .... و مهدی فقط لبخند😊 می زد . 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔹نماز جماعت بهمان گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .» تعجب😳 کرده بودیم. سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد. غروب 🌅نشده ، رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجدی ایستاد. ماهم پشت سرش. نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم که زود راه بیفتیم . گفت « کجا با این عجله ❓ می خواستیم به #نمازجماعت برسیم که رسیدیم خداروشکر😊» #شهیدمهدی‌باکری ‌#نمازجماعت 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28