eitaa logo
خاطرات آمرین
186 دنبال‌کننده
74 عکس
46 ویدیو
8 فایل
سلام همراهان خوب کانال انتقادات، پیشنهادات، خاطرات و تجربیات خودتون رو به آیدی زیر ارسال کنید. @Yavarane_Zohoor خاطرات و تجربیات شما در کانال درج خواهد شد. ❌استفاده از مطالب کانال بدون لینک مجاز نمی باشد.❌ سپاس از همراهی شما💐
مشاهده در ایتا
دانلود
سلطه اشرار بر مسلمین، اثر ترک امر به معروف و نهی از منکر مقام معظم رهبری: اوّلین فایده‌ی امر به معروف و نهی از منکر؛ همین است که نیکی و بدی، همچنان نیکی و بدی بماند. از طرف دیگر، وقتی در جامعه گناه منتشر شود و مردم با گناه خو بگیرند، کار کسی که در رأس جامعه قرار دارد و می‌خواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیکی سوق دهد، با مشکل مواجه خواهد شد؛ یعنی نخواهد توانست، یا به آسانی نخواهد توانست و مجبور است با صرف هزینه‌ی فراوان این کار را انجام دهد. یکی از موجبات ناکامی تلاش های امیر مؤمنان - با آن قدرت و عظمت - در ادامه‌ی این راه، که بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همین بود. روایتی که می‌خوانم، روایتِ تکان دهنده و عجیبی است. می‌فرماید: " لتأمُرُنّ بالمعروفِ و لَتَنهُنَّ عَنِ المُنكَرِ ، أو لَيُسلِّطَنَّ اللّه ُ شِرارَكُم علىَ خِيارِكُم ، فيَدعو خِيارُكُم فلا يُستجابُ لَهُم" باید امر به معروف و نهی از منکر را میان خودتان اقامه کنید، رواج دهید و نسبت به آن پایبند باشید. اگر نکردید، خدا اشرار و فاسدها و وابسته‌ها را بر شما مسلّط می‌کند؛ یعنی زمام امور سیاست کشور به مرور به دست امثال حَجّاج بن یوسف خواهد افتاد! همان کوفه‌ای که امیرالمؤمنین در رأس آن قرار داشت و در آن‌جا امر و نهی می‌کرد و در مسجدش خطبه می‌خواند، به خاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر، به مرور به جایی رسید که حَجّاج‌بن‌یوسف ثقفی آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد! حَجّاج چه کسی بود؟ حَجّاج کسی بود که خون یک انسان در نظر او، با خون یک گنجشک هیچ تفاوتی نداشت! به همان راحتی که یک حیوان و یک حشره را بکشند، حَجّاج یک انسان را می‌کشت. یک بار حَجّاج دستور داد و گفت همه‌ی مردم کوفه باید بیایند و شهادت بدهند که کافرند و از کفرِ خودشان توبه کنند؛ هر کس بگوید نه، گردنش زده می‌شود! با ترک امر به معروف و نهی از منکر، مردم، این‌گونه دچار ظلم های عجیب و غریب و استثنایی و غیر قابل توصیف و تشریح شدند. وقتی که امر به معروف و نهی از منکر نشود و در جامعه خلاف کاری، دزدی، تقلّب و خیانت رایج گردد و به تدریج جزو فرهنگ جامعه شود، زمینه برای روی کار آمدن آدمهای ناباب فراهم خواهد شد. (۱۳۷۹/۰۹/۲۵) (ع) شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وجدان راحت! یه شب رفته بودم یکی از مغازه ها برای خریدن مانتو... وقتی داخل مغازه شدم، دیدم یه خانمی با آرایش و حجاب نامناسب ما رو به طرف مانتوها راهنمایی می کنه و پیشنهاد میده که کدوم رو انتخاب کنم.... از اول که وارد مغازه شدم؛ تا این خانم رو دیدم فقط به این فکر بودم که چه جوری بهش تذکر بدم... ایشون به من قیمت مانتوها رو میگفت و من میشنیدم.... بالاخره مانتو رو انتخاب کردم!!! بعد از اینکه حساب کردم، باخنده و خیلی دوستانه بهش گفتم: ماشاءالله مغازه ی بزرگ و شیکی دارید...انشاءالله پررونق بشه...ولی یه چیزی؟!! گفت: بفرمایید! گفتم: میدونید حجاب حکم خداست و باید از فرمان خدا اطاعت کرد؟! گفت: آره میدونم! گفتم: اگه حجاب همه ی کارکنان این مغازه کامل بشه و آرایشی هم در کار نباشه؛ به برکت انجام این کار خدا پسندانه، مغازه تون فوق العاده عالی میشه و قطعا مشتری های بیشتری هم به مغازه تون میان... با خنده شالش رو جلو کشید و گفت: خیلی ممنونم! گفتم: خواهش میکنم! وظیفه ام بود عزیزم..... خدا حافظی کردم و اومدم بیرون! خیلی احساس سبکی می کردم و خیلی وجدانم راحت بود!😇😇 خداروشکر کردم که تونستم به وظیفه ام عمل کنم😍 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com.khaterate.aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عروسی برادر!! عروسی برادرشون بود. از مدت ها قبل؛ با برادرشون درباره ی نحوه برگزاری مراسم، بحث داشتند. به برادرشون گفته بودن، اگه تو مراسمت آهنگ داشته باشی؛ ما نمیایم!! باور این حرف برای برادرشون سخت بود و فکر میکرد خواهراش پای حرفشون نمیمونن و کوتاه میان... شب حنا بندون شد. با خواهر بزرگتر رفتند آرایشگاه و همسر برادرشون رو دیدند و کنارش موندن تا آماده شد... همگی با هم سوار ماشین شدند و راه افتادند... به بازار که رسیدند به برادرشون گفتند: ماشین رو نگه دار! برادرشون پرسید: چرا؟ مگه کاری دارید؟ گفتند: آره؛ بازار خرید داریم! گفت: پس حنا بندون چی؟ گفتند: ما که گفتیم نمیایم... وقتی پیاده شدند اشک در چشمان هردو حلقه زده بود و ناراحت بودند که نمیتونن در مراسم برادرشون شرکت کنن... مراسم که شروع شد تماس های مادرشون هم شروع شد؛ اما با حفظ احترام مادرشون؛ پای حرفشون موندن و تو مراسم گناه شرکت نکردن... شب عروسی شد! نیت کرده بودند عروسی رو هم نرن... خیلی ناراحت بودن و کلی گریه کرده بودن... غروب که شد، تصمیم گرفتن که برای شام عروسی برن... بسم الله گفتن و حاضر شدن... بعد از تمام شدن آهنگ و برای مراسم شام وارد سالن شدند... عروس و داماد از دیدن اون ها خوشحال شدند... اما بقیه افراد نظرات متفاوتی داشتند... خشک مقدسا! حالا یه شب هزار شب نمیشه و... نظرات و حرف های اونا اصلا براشون مهم نبود... روز پاتختی شد! بالاخره کارشون نتیجه داد و در کمال ناباوری؛ قرار شد مراسم بدون آهنگ برگزار بشه و برگزار شد... 🔴 گاهی لازمه پا روی دلمون بذاریم و پای اعتقاداتمون بایستیم... برای یه خواهر خیلی سخته که تو مراسم عروسی برادرش نباشه ولی این دو تا خواهر ثابت کردند که این دنیا خیلی پست و بی ارزشه که بخواهیم بخاطرش آخرتمون رو خراب کنیم... باید امر به معروف و نهی از منکر رو اول از خودمون و خانوادمون شروع کنیم! اون وقته که بدون حرف و فقط با عمل؛ نشون میدیم کار درست چیه و کار غلط چی... شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 eitaa.com.khaterate.aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر با اهدای شاخه‌های گل به بانوان تهرانی، میلاد حضرت زهرا (س) و روز مادر را به آنان تبریک گفت. شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما که حرفمون رو میزنیم! رفته بودم بازار روز! با وجود اینکه خیلی شلوغ بود ولی خداروشکر تعداد چادریها و محجبه ها خیییلی زیاد بودن😍 واقعا باعث خوشحالیه که، مومنین اصیل و بافرهنگ هیچ وقت دست از اعتقاداتشون بر نمیدارن😍😋 اما موارد ناجورم تعدادی بودن... به قول دوستان، بد حجابها خیلی بیشتر نشدن؛ همون بدحجابها، بدحجاب تر شدن که بیشتر تو چشم هستن😔 خلاصه تو اون شلوغی خانومی رو دیدم که شلوار پاره پوشیده بود و مانتو جلو باز! و وسط راه درحال مرتب کردن لباساش بود که اوضاع جالبی نبود... - خیلی آروم و مهربون بهش گفتم: خانومی حواست باشه بدنت پیدا نشه اینطوری لباستو مرتب میکنی... - گفت: هیچ اشکالی نداره به خودم مربوطه که دارم چیکار میکنم!!😕 البته یه آقای مسن و به ظاهر مذهبی هم همراهش بود، که از تذکر من شرمنده شد و سرش رو پایین انداخت. معلوم بود که از رفتار همراهش خجالت میکشید ...😓😓 - منم گفتم: بله تو خونه تون به خودتون مربوطه ولی اینجا محیط عمومیه و به همه مربوطه!☺️ - بازم گفت: نه به هیچ کس مربوط نیست ... - من دیگه ادامه ندادم و رد شدم ... خانم هایی که اطرافمون بودن متوجه شدن و یکیشون گفت: دیگه نمیشه بهشون حرف زد!☹️ گفتم: ما که حرفمونو میزنیم.😎 اونم از موضعش کوتاه اومد و گفت: آره، اما این خیلی پررو بود.😐 مطمئنم تذکر من، در وجدان خودش و همراهش تاثیر داشته؛ گرچه ما در ظاهر تاثیرش رو نمیبینیم... شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امر به معروف مانتویی و چادری نداره! با دوستم داشتیم از میدون هفت‌حوض رد می شدیم... از دور دختر خانمی رو دیدیم که همراه دوتا آقا بود... از موتور پیاده شده بود و داشت خداحافظی می کرد! اما شالش افتاده بود!!! درسته که خودم مانتویی بودم؛ اما بنظرم امر به معروف و نهی از منکر مانتویی و چادری نداره چون عین دلسوزیه و یادآوری حرف خداست ... پس تصمیم گرفتم که امر به معروف کنم و با اینکه مانتویی هستم منم در اصلاح جامعه نقش داشته باشم... بهشون که نزدیک شدیم جلو رفتم و به اون خانم گفتم که شالش افتاده و ازش خواستم که شالش رو سرش کنه... شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin منبع خاطره: کانال دختران زهرایی
! برای هدیه ی مهمونی و چشم روشنی منزل جدید برادرم، پتو درنظر گرفته بودم!! رفتم یه مغازه! یه مدل رو انتخاب کردم و پرسیدم: ایرانیه؟ فروشنده گفت: نه، خارجیه! گفتم: خارجی نمیخوام! فقط ایرانی!! لطفا جنس خوبش رو برام بیارید! فروشنده استقبال کرد و پتوی ایرانیِ جنس خوب و خوش آب و رنگ رو برام آورد و بالاخره کالای ایرانی خریدم! به برادرم و خانمش هم گفتم که دنبال جنس ایرانی بودم و براشون کالای ایرانی خریدم! خیلی خوششون اومد و تشکر کردن...😍 🔷 دوستان عزیز، الان نزدیک عید هست و همه ی خانواده ها مشغول خرید هستند. حمایت از کالای ایرانی و تبلیغ برای کالای ایرانی یادتون نره؛ که از مهمترین امر به معروف های امروزیه!!!👌 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفته بودم بازار و چند تا مغازه خرید داشتم. بعد از خرید به فروشنده هاشون بابت ظاهر نامناسب تذکر دادم! یکیشون اول فقط تعجب کرد!! ولی یه کم که گذشت گفت باشه و تشکر کرد!👌 یکی دیگه هم گفت: خیلی مرد تو مغازه مون نمیاد!!😐 همون موقع آقایی که داخل مغازه بود رو نشونش دادم و گفتم: ایشون اقوامتون هستن؟😉 گفت: نه!! من ایشون رو ندیدم!! و بعد کامل روسریش رو جلو کشید و موهاشو پوشوند☺️ خوشحال شدم و ازش تشکر کردم! شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش همه مثل شما بودن!! رفته بودم خرید😋😋 شنیده بودم یه مغازه ای فقط جنس ایرانی داره... رفتم اون مغازه!! اول با توجه به شنیده ها که جنسای ایشون ایرانیه؛ فقط تاکید کردم که جنس خوب میخوام... ایشون هم چند نمونه جنس خوب آورد که یکیش از همه گرونتر و زیباتر بود!😍 وقتی میخواستم حساب کنم برای اینکه مطمئن بشم؛ باز پرسیدم: جنسش که ایرانیه؟؟ فروشنده گفت: نه!! اینا پارچه اش آلمانیه اما دوخت ایرانه!😢😢 همون موقع، مودبانه و با کمی ناراحتی گفتم: من تعصب به جنس ایرانی دارم و با خودم قرار گذاشتم که به حرف رهبرمون گوش کنم و تا جنس مشابه ایرانی داریم خارجی نخرم!!😎 فروشنده دوباره یکی دو نمونه جنس ایرانی برام آورد که خیلی خیلی مناسبتر و زیباتر و سه برابر ارزونتر از خارجی بود...😳 جالب بود که همه افراد حاضر در فروشگاه؛ چه فروشنده چه مشتری های دیگه، به کیفیت و زیبایی این جنس ایرانی اعتراف کردند!!! انگار خودشون تا حالا دقت نکرده بودن😃 فروشنده خیلی خوشش اومده بود و می گفت: کاش همه مثل شما از جنس ایرانی حمایت می کردن ...تا کارگر ایرانی هم سود کنه و جنس ایرانی پیشرفت کنه.....👌👌 و جالبتر اینکه موقع حساب کردن که شاگردش میخواست جنس رو تو یه پاکت بزرگ بذاره؛ فروشنده گفت: تو یه پاکت کوچیکتر بذار تا ما هم از محیط زیست حمایت کرده باشیم.😌😌 همه باهم خندیدیم و خلاصه فضای صمیمی و خوبی برای حمایت های زیستی و اقتصادی فراهم شده بود.😁😁 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مگه اینا گذاشتن... یه دختر خانمی رو با پدر و مادرش دیدم که دختره روسری نپوشیده بود و به قولی کشف حجاب بود!!! دنبال یه فرصت مناسب بودم تا بهش تذکر بدم، اما راستش از باباش می ترسیدم!!😢 یه وقت دیدم دختره و مادرش از باباش جدا شدن!😃 رفتم دنبالشون! - وقتی بهشون رسیدم بعد از سلام و...گفتم: خاله شما چند سالتونه؟ - گفت: ۱۲ سال!😳 - گفتم: خوب عزیزم شما که به سن تکلیف رسیدی! مامانش مهلت نداد و شروع کرد به جواب دادن!! - گفت: من خودم هم میخوام همه رو در بیارم و بذارم کنار!!😐 خودم هم تا چند وقت پیش چادر سرم میکردم اما اینا مگه گذاشتن دین برای ما بمونه!! ببین چه وضعی برامون درست کردن!؟ - گفتم: مگه ما می خوایم دینمون رو از اینا بگیریم؟!! ما به تکلیفمون عمل میکنیم و از خدا، قرآن، پیامبر و ائمه پیروی میکنیم. مسئولین هم باید جوابگو باشند! ما هم بی تقصیر نیستیم در وضع مردم؛ بخاطر انتخاب نادرست... چون مسیرمون یکی بود کلی صحبت کردیم!! وقتی خداحافظی کردیم و جدا شدیم شنیدم داره به دخترش میگه خوب راست میگه روسری سرت میکردی😍 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خودمون باید شان خودمون رو حفظ کنیم! یه خانومی رو دیدم که مانتوی جلو باز پوشیده بود... از اون مانتوهایی که میشه قشنگ با دکمه یا سوزن به هم وصلش کرد... داشت لباساشو تو خیابون مرتب میکرد و ... که اصلا جلوه ی خوبی نداشت... وقتی بهش رسیدم سلام و احوالپرسی گرمی کردم و با لبخند گفتم: عزیزم منم مانتوم جلو بازه ولی با یه سوزن از زیر بهم وصل کردم، که وقتی دستام بالا میره یا لباسم رو مرتب میکنم اندامم مشخص نشه! یه زمانی اندام خانوما خیلی ارزش داشت، الان راحت در اختیار همه قرار میگیره، خودمون باید شان خودمونو حفظ کنیم ....👌 اونم از حرفم خوشش اومد و با لبخند و مهربونی ، گفت باشه، چشم، ممنون!😊 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زوج طلبه و جوانی که با همراهی هم؛ شیوه ی زیبا، جذاب و در عین حال بسیار تاثیرگذار رو برای امر به معروف و نهی از منکر در پیش گرفتند.👌👌 شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو یه پارک کوچیک بین راهی، یه آقا و سه تا خانوم؛ که کشف حجاب کرده بودن!!! با وسایل بازی کودکان در فضای عمومی بازی میکردن و توجه همه رو به خودشون جلب کرده بودن!!! اونقدر سروصدا میکردن که اگه کسی نگاهش نیفتاده بودم، نگاه میکرد .... وقتی بهشون نزدیک میشدم صدای اون آقا میومد که می گفت: داره میاد گیر بده!!!😐😐 وقتی نگاهشون به من افتاد، شالهاشون رو سرشون کردن!!😉 مرتب می گفتن کودک درونمون فعال شده!!😐 با این حال تا رسیدم سلام و روز به خیر گفتم اونا هم سال نو رو تبریک گفتن!! فکر کنم‌‌ هول شده بودن....😉 بعد خیلی با ادب و احترام گفتم تو فضای عمومی حواستون باشه شالتون نیفته👌👌 گفتن چشم!! خودمم باورم نمیشد به این راحتی قبول کنن. معلوم بود از اونایی نیستن که مغرضانه کشف حجاب میکنن!! حتی اگه از اونها هم بودن، من وظیفه ام رو انجام دادم. الان خیلی حس خوبی دارم.😌 🔴همراهان عزیز؛ الان ایام عید و تفریح و مسافرت هست و ممکنه موارد هنجارشکن زیاد ببینید! خواهشا بی تفاوت رد نشید و غفلت نکنید!! بیاید دل امام غریب و تنهامون رو با عمل به وظیفه‌ واجبمون شاد کنیم.❤️ شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
!!! جاتون خالی تعطیلات عید رفته بودیم بوشهر😍 یه شب با بچه ها و همسرم رفتیم کنار دریا در جایگاه دوچرخه سواری؛ که پسرهام دوچرخه ای کرایه کنند و بازی کنند!🚲🚲 چون کارت‌ شناسایی همراهمون نبود؛ مجبور شدم خودم بمونم پیش دوچرخه ها تا همسرم بچه ها رو ببره و بیاره!! همین طور که منتظر بودم دیدم، خانمی با لباس جلف و زننده و ظاهری نامناسب سوار دوچرخه شد...🚲 کمی که رکاب زد و حرکت کرد شالش از سرش افتاد و.... نتونستم تحمل کنم! رفتم جلو!! - گفتم: خانم روسریتون که افتاده!؟!😳😱 - گفت: به تو ربطی نداره!😐 - گفتم: اتفاقا به من خیلی ربط داره!😎 - گفت: شوهرم دوس داره موهامو پریشون کنم و آرایش کنم!! اون دوست داره من اینطوری باشم و راااحت باشم... - گفتم: جدی میگی؟؟؟ - گفت: آره! - گفتم: شوهرت کجاست؟؟ بهم نشونش داد! رفتم پیش شوهرش!! تا منو دید بهم گفت: من گفتم اینجوری باشه! - گفتم: چرا؟ - گفت: چون مردم حق دارن شاد باشن و آزاد باشن!!! - گفتم: ببخشید آقا! پس چند دقیقه اجازه بدید شوهر من و آقایون اطرافش قد و بالای خانمتون را ورانداز کنن و ازش لذت ببرن!! آزادیه دیگه! آقایون هم حق دارن از مال شما بهره مند بشن!!! اخمهاش رفت تو هم!! نگاه تندی به من کرد و با عصبانیت گفت: میفهمی چی میگی؟😡 - گفتم: بله میفهمم!! - گفت: هیچ غلطی نمیتونی بکنی!!! - گفتم: آقای محترم! من مودبانه دارم ازتون اجازه میگیرم که شوهر منم از زیبایی های خانومتون لذت ببره!! دارم برای چند تا آقای دیگه هم اجازه میگیرم!!! من اجازه گرفتم و شما ناراحت شدی!!! پس چرا اجازه میدی هزاااران چشم نامحرم، بدون اجازه از شما، قد وبالای خانومت رو نگاه کنند؟؟؟ - گفتم: اگر غیرت داری اجازه نده همسرت با این سر و وضع و آشفتگی، جلوی نامحرما مانور بده... باور کنید همسرش را پیاده کرد و اجازه نداد خانومش دوچرخه سواری کنه!!!😍 خانومش گفت: به آرزوت رسیدی؟؟ همینو میخواستی؟؟ شوهرش بهش گفت: بهت گفته بودم با غیرت من بازی نکن... خلاصه!! شالش رو انداخت رو سرش و اونجا را ترک کرن و رفتن... شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 @khaterate_aamerin