در شهر فسا به دنیا اومدم به خاطر شغل پدرم که معلم بودن سال ۵۲راهی جهرم شدیم برای زندگی😍۱۰ساله بودم که عضوبسیج شدم ✌️اموزش غواصی در سد دز منوشناگر ماهری کرده بود 💪 با شروع جنگ پدر وبرادرم راهی جبهه شدن عاشق امام خمینی بودم و معنی ولایت فقیه با تمام وجود درک کرده بودماصرار داشتم برم جبهه اما اجازه نمیدادن چون ۱۳سالم بود انقد پافشاری کردم💪 با وساطتت سردار شهید حاج علی اکبر رحمانیان پذیرفته شدم 👌
اری کربلای ایران یعنی وجود قاسم ها وعلی اکبرهای ولایت که با جان و دل فریاد میزدن که شهادت برای ما «احلی من العسل »است واینجور شد منم راهی جبهه شدم و به پدرو برادرم پیوستم😍و شدم غواص تخریب چی لشکر ۳۳المهدی (عج)وکربلای چهار اسمونی شدم و چند سالی پیکرم مهمان حضرت زهرا (س)شد و بعد هم توسط بچهای تفحص به اغوش خانواده برگشتم😊
✍فرازی از وصیت نامه شهید تاکید به نماز 🔰🔰
مواظب اعمال خویش باشیدو به سوی تقوا و رستگاری روی آوریدو از گناه بپرهیزید. ای دانش آموزان درس بخوانیدو همین طور که به دنبال درس می رویدو درس میخوانیدنمازتان را هم ترک نکنیدو همیشه به مجالس دعا بروید.در نماز های جماعت شرکت کنیدباز هم تکرار می کنم به دنبال نماز بروید که نماز دین انسان را کامل می کند. ای مردم ، ای ملت شهید پرور با امام همراه باشید و او را یاری کنید ، به دنبال گروه گراها و خط بازی ها نرویدکه عاقبت نا خوش به دنبال دارد. شعار مرگ بر آمریکا هم از یادتان نرود
انتظار جدایی مادر و پسر به سر رسید و محمد جمعه از گمنامی در آمد.
😇محمدجمعه رسولی اولین شهید مدافع حرم شهرستان برخوار شهیدی که مدال نوکری حضرت زینب (س) رابر گردن برخوار آویخت.
شهیدی از تیپ فاطمیون، از کشور افغانستان، شهیدی که نامش مهر افتخاری شد بر سر در شهادت شهرستان برخوار و پیکر او به عنوان اولین شهید مدافع حرم شهرستان برخوار در ۱۱اردیبهشت ماه ۹۳ پس از تشییع باشکوه مردم برخوار و جمعی از هم وطنان افغانستانی او در جوار سیدالکریم امامزاده ابراهیم بن موسی بن جعفر و قبور مطهر شهدا آرام گرفت. مادر بخاطر محمدش روانه ایران شد.مادری که آمد تا مزار فرزند شهیدش را در آغوش بگیرد.😔
انتظار مادر، انتظار سختی بود در حدی که مادر را سالیان سال پیر کرده بود.مادری که مدام از گل پسرش می گفت، می گفت محمدم! گل باغم بود، امیدم بود ولی هرگز ناامیدم نکرد و مهمان سفره حضرت زینب (س) شد، می گفت که محمد اسرار به آمدن به ایران می گرده و عاطفه مادری نمی گذاشته محمد به ایران بیاید ولی در یک لحظه نظرم عوض شد، زمانی که نمیخواست حادثه تلخ تاریخ باز تکرار شود و حضرت زینب (س) دوباره به اسارت برود و این شد که راضی به رضای خدا شد و محمدش را قربانی راه حضرت زینب (س) کرد☺️
شادی روح امام و شهدا شهدای گمنام و مدافع حرم فاطمیون زینبیون و همه شهدای بزرگوار صلوات 🌷
«هنگام غروب معمولاً بالای خاک ریز یا تپه مینشست و پایین رفتنِ خورشید رو نگاه میکرد. شاید ما اصلاً نمیتونیم اونودرک کنیم. هروقت به مسجد میرفت، ساعتها به همون صورت و آن قدر گریه میکرد که چشماش متورم میشد. نیمههای شب بعد از دعا و خوندن نماز، همه ما رو بیدار میکرد بعد میگفت: بیدار شید، نمازتون دیر شده ولی دیگه نمیگفت چه نمازی. ما همگی بر می شدیم و بعد از گرفتن وضو، به چادر بر میگشتیم. وقت بستن قامت برای نماز، میگفت: حال نیت نماز شب کنید. »
شبتون.شهدایی التماس دعا✋