eitaa logo
خط ولایت...
5.1هزار دنبال‌کننده
160.5هزار عکس
180هزار ویدیو
238 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود @Fadaie_Rahbar54
مشاهده در ایتا
دانلود
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ خنده از لبش رفت. حزن و اندوه آمد تونگاهش آهی کشید و گفت:« من از جریان دخترم فاطمه حرف می زدم» یکدفعه کنجکاوی ام تحریک شد افتادم تو صرافت این که بدانم چی گفته سالها از فوت دختر کوچک مان می گذشت، خاطره اش ولی همیشه همراه من بود بعضی وقت ها حدس می زدم که باید سری توی آن شب و تو تولد فاطمه باشد ولی زیاد پی اش را نمی گرفتم بالاخره سرش را فاش کرد اما نه به طور کامل و آن طوری که من می خواستم گفت :«اون روز قبل از غروب بود که من رفتم دنبال قابله, یادت که هست؟» گفتم:« آره که ما رفتیم خونه خودمان» سرش را رو به پایین تکان داد پی حرفش را گرفت همونطور که داشتم می رفتم یکی از دوست های طلبه رو دیدم اون وقت تو جریان پخش اعلامیه ،یک کار ضروری پیش اومد که لازم بود من حتماً باشم؛ یعنی دیگه نمی شد کاریش کرد ۱ توکل کردم به خدا و باهاش رفتم... جریان اون شب مفصله همین قدر بگم که ساعت دو، دو و نیم شب یکهو یاد قابله افتادم با خودم گفتم ای داد بیداد من قرار بود قابله ببرم می دونستم که دیگه کار از کار گذشته و شما خودتون هر کار بوده کردین زود خودم را رسوندم خونه وقتی مادر شما گفت قابله رو می فرستی و میری دنبال کارت شستم خبر دار شد که باید سری توی کار باشه ولی به روی خودم نیاوردم.» پاورقی ۱- نیت پاک وخلوص شهید برونسی زبانزد همه آنهایی که او را می شناخته اند بوده و هست. برای خدمت به انقلاب و مبارزه با رژیم طاغوت حقیقتاً سر از پا نمی شناخت و این که به خاطر انقلاب شدیدترین مشکلات خودش را فراموش کند یک امر طبیعی بود برای ما @khatevelayat
تقدیم به سردارترین سرباز و سربازترین سردار وطن ،حاج قاسم عزیز دار بر دوش، کجا می روی ای طوفان مرد؟ شهر، پشتش به تو گرم است، خدا را! برگرد! ای تسلای تبرخوردگیِ زیتون ها! فصل بارانیِ مایوس ترین هامون ها! ای کمان گیرترین باورِ این دشت، ای کوه! سایه ات کم نشود از سر این دشت، ای کوه! تیرِ پرتابِ چنین دست و چنین بازویی کی نشیند به تنِ خسته ی هر گردویی؟! هر عقابی به پَرِ تیرِ تو تعظیم کند مرزها را پس از این، تیر تو ترسیم کند! دل به طوفان زده ای، دست مریزاد ای مرد! سرزمین تو پر از مردِ چنین باد ای مرد! هر چه گل، آینه ی پیکر گُلفامت باد! هر چه گهواره، پر از کودکِ همنامت باد! از بلندای تو پیداست سراسر خورشید ای دماوندترین قله! شکوهت جاوید! صبحِ آدینه ی سنگین و... خبر، سنگین تر بغض، سنگین شده و داغِ جگر، سنگین تر خبر آمد تن خونین کسی باز آمد مرد، سردارترین رفته و.... سرباز آمد! شهر در سوگ، تَرَک خوردنِ بارویش را! در کجا دفن کند قوّتِ بازویش را؟! صبح گاهی خبر آمد که تو تکثیر شدی! خواب آشفته ی نمرودی و تعبیر شدی! تو که تکثیر شدی، شهر، "سلیمان" تر شد سایه ات کم که نشد هیچ،.. فراوان تر شد... از پی ات منطقه در منطقه، طوفان شده است بی گمان خون تو فرمانده ی میدان شده است! تکه در تکه پریشان شدی و می جنگی! همه ی باورِ ایران شدی و می جنگی! شهر، امّید به تو دارد و ساماندهی ات جان فدای تو و این شیوه ی فرماندهی ات! این شغالان که به یک گرگ، ارادت دارند از همین پیرهنِ سرخ تو وحشت دارند... ترس، آمیخته با زیر و بمِ زوزه یشان خنده ماسیده به روی لجنِ پوزه یشان... می سپاریم به خاطر، بدن خونینت! پرچمِ کاوه ی ما، پیرهن خونینت! شهر، هر چند که خالی ز "سلیمانی" نیست هر کسی بگذرد از خون تو، ایرانی نیست! از پی ات، عاشق سرمست، فراوان بادا! شیرمردانِ از این دست، فراوان بادا! ای صبوحی زده بیتاب تر از مجنون ها! گاه یادی بکن از طایفه ی دلخون ها! جام می، تا خطِ بغداد، گوارا بادت! "جرعه بر خاک فشاندن" نرود از یادت!...‌ ..................................................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
ویدئو سمت راست راننده ایرانی گیر کرده تو ترکیه می‌گه اینجا نمی‌ذارن حتی برای غذا خوردن جعبه کامیون رو باز کنیم ، هر کی باز کنه میان میگیرن میبرنش کتک میزنن! تو ویدئو سمت چپ جایگاه دارِ سودجو و فرصت طلبِ ایرانی با کارت سوختی که دستشه گازوئیل رو با قیمت بالاتر به راننده های ترکیه ای می فروشه! از ماست که بر ماست..! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌@khatevelayat
🔷پست جدید برای داماد برادر معاون پارلمانی رئیس‌جمهور؛ رحیمی، دبیر شورای‌عالی نوجوانان و جوانان شد 🔺مسعود پزشکیان، علیرضا رحیمی، متخصص طب فیزیکی و توانبخشی را به دبیری شورای‌عالی جوانان و نوجوانان منصوب کرد. 🔺رحیمی داماد برادر شهرام دبیری، معاون پارلمانی رئیس جمهور است. 🔺لازم به ذکر است هفته گذشته رئیس‌جمهور در همایش کارگزاران گزینش کشور گفته بود: شخصی که هیچ یک از مراحل اداری را طی نکرده، چطور می‌تواند مدیرکل یک سازمان شود. آیا می‌شود مسئولیت را به کسی بسپاریم که تجربه‌ کافی ندارد. خیانتی بالاتر از این داریم؟ البته مشکل پزشکیان صرفا با بچه حزب اللهی ها هست وگرنه تو دولت ایشون هرچی ضدانقلاب معاند و آدمهای سابقه دار که هیچ تجربه ای هم نداشتند مسئولیت گرفتند . آقای پزشکیان با توجه به تعریف شما الان جنابعالی رو چی خطاب کنیم ؟؟ @khatevelayat
🔷پست جدید برای داماد برادر معاون پارلمانی رئیس‌جمهور؛ رحیمی، دبیر شورای‌عالی نوجوانان و جوانان شد 🔺مسعود پزشکیان، علیرضا رحیمی، متخصص طب فیزیکی و توانبخشی را به دبیری شورای‌عالی جوانان و نوجوانان منصوب کرد. 🔺رحیمی داماد برادر شهرام دبیری، معاون پارلمانی رئیس جمهور است. 🔺لازم به ذکر است هفته گذشته رئیس‌جمهور در همایش کارگزاران گزینش کشور گفته بود: شخصی که هیچ یک از مراحل اداری را طی نکرده، چطور می‌تواند مدیرکل یک سازمان شود. آیا می‌شود مسئولیت را به کسی بسپاریم که تجربه‌ کافی ندارد. خیانتی بالاتر از این داریم؟ البته مشکل پزشکیان صرفا با بچه حزب اللهی ها هست وگرنه تو دولت ایشون هرچی ضدانقلاب معاند و آدمهای سابقه دار که هیچ تجربه ای هم نداشتند مسئولیت گرفتند . آقای پزشکیان با توجه به تعریف شما الان جنابعالی رو چی خطاب کنیم ؟؟ ‎‌‌@khatevelayat
۴۰ روز پیش تو محله استاد معین ۳ کارگر باربری سر حمل بار با آسانسور با ساکنین خانه درگیر شدند. همسایه عصبانی که سابقه دار هم بود زنگ زد و دوستاش با قمه و چاقو اومدن و به جون اونها افتادن! حالا ۴ دست ۳ تا کارگر قطع شده و خود ضاربین هم تیرخوردن و بازداشت شدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خیلی بده که حتی به قیمت کار کردن تو مرغداری و به خاطر حجاب مهاجرت کنی ولی آخرشم مجبور باشی کلاه نقاب دار بپوشی! ✍️ البته چون غربزدگی توی خون و جونش رفته،بازم نمیفهمه چه بلایی سرش اومده... @khatevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهاجرت در افزایش «ادب» و همچنین «ضریب هوشی» خیلی تاثیر داره:)) @khatevelayat وقتی تو ایران بودن با افزایش قیمت دلار، فحش کـ دار می‌کشیدند به بالا تا پایین، و عقل شون هم نمی‌رسید که مشکل اصلی کجاست! مهاجرت هم مثل هسته زردآلو عقل آدم رو زیاد می‌کنه مردی حاشیه خیابون بساط پهن کرده بود، هر کیلو ۲۰,۰۰۰ تومن، هرکیلو ۴۰,۰۰۰ تومن. یکی پرسید چرا هسته اش ازخود زردالو گرونتره؟؟؟ فروشنده گفت چون عقل آدم رو زیاد میکنه. مرد كمي فكر كردُ گفت، یه کیلو هسته بده خرید و همون نزدیکی نشست و مشغول شکستن و خوردن شد با خودش گفت: چه کاری بود، زردآلو میخریدم هم خود زردالو رو میخوردم هم هسته شو، هم ارزونتر بود رفتُ همين حرف رو به فروشنده گفت فروشنده گفت: بله، نگفتم عقل آدم رو زیاد میکنه !! چه زود هم اثر کرد @khatevelayat
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ شده بود. آهسته گفتم بچه ها رو بفرست دنبال کارها خودت بیا تا ماجرا رو برات تعریف کنم. رفت و زود برگشت. هر طور بود قضیه ی عملیات دیشب را براش .گفتم حال او هم غیر طبیعی شده بود. گاه گاهی بلند و با تعجب می گفت: «الله اکبر!» وقتی سیر تا پیاز ماجرا را گفتم، ازش پرسیدم حالا نظرت چیه؟ عبدالحسین چطوری این چیزها را فهمیده؟ یکدفعه گریه اش گرفت گفت:«با اون عشق و اخلاصی که این مرد داره باید بیشتر از اینها ازش انتظار داشته باشیم؛ اون قطعاً از عالم بالا دستور گرفته»..... اگر سر آن دستورها برام فاش نشده بود این قدر حساس نمی شدم. حالا لحظه شماری می کردم که عبدالحسین را هرچه زودتر ببینم بین راه به ظریف گفتم :«من تا ته و توی این جریان رو در نیارم آروم نمی شم.» گفت: «با هم می ریم ازش می پرسیم» گفتم: «نه، شما نباید بیای من به خلق و خوی فرمانده ام ،آشناترم اگر بفهمه شما هم خبر دار شدی بعید نیست که دیگه اصلا رازش رو فاش نکنه» راست میگی سید این طوری بهتره. مکثی کرد و ادامه داد:« شما جریان رو می پرسی و ان شاء الله بعداً به من هم میگی»..... همین که رسیدیم پشت دژ خودمان، یکراست رفتم سراغش، تو سنگر فرماندهی گردان تک و تنها نشسته بود و انگار انتظار مرا می.کشید از نتیجه ی کار پرسید. زود جوابی سر هم کردم و به اش گفتم جلوش نشستم.و مهلت حرف دیگری ندادم بی مقدمه پرسیدم:«جریان دیشب چی بود؟» @khatevelayat
تاس انداختن شانسی تاس ها و خواندن حرکات 🔹جرقه تحلیل فوق، از خبری که ۲۴ اکتبر، یعنی ۳ روز قبل منتشر شد و پیش بینی که در گروه ادمین گفته شد، شروع شد و مثل همیشه تحلیل فوق تراوشات ذهنی یه آدم تحلیلگر هست و نه حرفی از روی سند ؛ مثل تمام تحلیل های آب دوغ خیاری که مینویسم. 🔹بریم سر موضوع اصلی تحلیل که درصد واقعیت ش کمتره ، تقریبا بهترین سر تیتر برای این تحلیل هم همینه ، یک میدان بازی وسط داریم که میخواییم با منطق داده ها رو بهم وصل کنیم ولی هر چقدر میخاییم منطقی داده ها رو کنار هم قرار بدیم، نمیشه ؛ موقعیت کلی چی بود؟ این بود که محور مقاومت خواهان آتش بس غزه هست که بخودی خود آتش بس تمام ارکان مقاومت رو سبب میشه، ایران عملیات وعده صادق ۲ رو اجرا کرده و اسرائیل حرف از حمله گسترده میزنه و جنگ در این بین شعله ورتر از هر زمان دیگری هست. 🔹یهو خبری میاد که مقامات آمریکایی و اسرائیلی میخوان برن قطر برای گفتگو در مورد شروع گفتگو در مورد آتش بس غزه ؛ موضوعی که آمریکایی ها قول داده بودند در انتقام هنیه در صورت عدم انتقام، اینکار رو انجام دهند و سیاسیون ایران اعتماد کردند ولی امریکا عمل نکرد و اسرائیل هم از فرصت استفاده کرد و علاوه بر سید حسن نصرالله ؛ شیخ صفی الدین و بقیه فرماندهان حزب الله رو شهید کرد. 🔹برای من اون خبر ، انداختن یک تاس اضافه وسط بازی بود؛ باید نقشه خوانی کرد ولی این بار با منطق جور در نمیاد، بیاییم غیر منطقی تحلیل کنیم. 🔹تو این بازی، تاس وسط اومده حرکت امریکا هست، آمریکا وارد بازی شده ولی نه برای منافع هیچ کسی ، بلکه از تنش بیشتر در نقطه انرژی جهان می‌ترسه چون وضعیت افتضاح اقتصادی ش و انتخاباتیش که با یک یا دو درصد نتایج جابجا خواهد شد ؛ آمریکا رو در نقشی دیگر وارد میدان کرده است. 🔹جمله روی تاسی که وسط انداخته شده اینه ؛ ما با مهار حمله اسراییل از تشدید حمله و تنش جلوگیری خواهیم کرد و آتش بس رو به غزه و لبنان خواهیم آورد و شما بیشتر از این تنش رو ادامه ندهید ؛ برای حسن نیت هم با قطر برای میزبانی مذاکرات آتش بس هماهنگی صورت میگیره‌ و ممکنه تضمین هایی هم این وسط داده بشه. 🔹از اینجا به بعد رو باید در میدان دید چون ایران به قطع یقین این تاس رو علاوه بر اینکه قبول نکرده ؛ در اولین موضع بعدی ش یعنی در ۲۷، ۲۸ اکتبر (۷۲ و ۴۸ ساعت قبل از حمله اسراییل) هم عنوان کرد که به حمله اسراییل پاسخ خواهد داد. 🔹اینکه مقامات عبری غربی چرا هی دارند برخی ها رو قلقلک میدن که چرا مقامات ارشد سیاسی و نظامی ایران موضع نمیگیره هم همینه ؛ چون نمیدونن که تصمیم نهایی ایران بعد از حمله اسراییل چیست ولی خب اینها فردا جلسات آتش بس خودشون رو برگزار خواهند کرد ؛ هر چند از نظر من تحلیلگر ، بیشتر شبیه تله هست تا واقعیت چون بعد از چند وقت وقفه و حرکت در راستای این حرفها و روی کار آمدن ترامپ ما شاهد شعله ور شدن دوباره جنگ خواهیم شد. 🔶با عدم قبول تاس توسط ایران، جواب ما از ۳ حالت خارج نیست ؛ 🔹ممکنه ایران یک وقفه ایی در جواب ایجاد کنه تا قضیه غزه و لبنان در همین مذاکرات حل بشه و بعد در قالبی دیگر به اسرائیل حمله کنه ( تعلل و جداسازی موضوعات ). 🔹ممکنه ایران حمله محدود و هدفمندی به اسرائیل انجام بده و توافق آتش بس صورت بگیره‌ (حرکت در مسیری هماهنگی موضوعات). 🔹منطقی ترین حالت : ایران با شدیدترین شکل به اسرائیل جواب بده چون امنیت ملی خودش با حمله به خاک ایران خدشه دار شده و با توجه به تجربه ما از سوریه ، این حملات تمام نخواهد شد ( جداسازی موضوع امنیت ملی از دیگر موضوعات). 🔹بنده بخاطر همین هست بروی سومین گزینه اصرار دارم و پشت سر هم توئیت میزنم چون میبینم که یک جاهایی نقشه خوانی من با عملکرد طرف مقابل جور در نمیاد و تله ایی که تعبیه شده ممکنه برای ما دو سر باخت باشه وگرنه قبلا هم گفتم ، از خیلی ها بیشتر درد اقتصادی کشور رو میدونم ولی کار به جایی نرسه که نزنیم و بعدش در صلح سرمون بریده بشه (کاش میشد از نوشت) ؛ اونوقت هم دنیا رو باختیم هم آخرت رو چون به دشمنی که به کودک ۱۲ روزه رحم نکرد، اعتماد کردیم. 🔹تکمیلی بگم که بخاطر برخی موضوعات ؛ تحلیل فوق رو کامل ننوشتم. 🔶🔹اسماعیل احمدی @khatevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کفرگویی طرفداران سبک مغز پهلوی فیلیپ ساپرکین: خدا هم شدن و چه کیفی میکنن. الان اون آتئیست های که طرفدار پهلوی بودن و هستن تو یک بحران بدی گیر میکنن ... اگر طرف دار اینا بمونن که پس دیگه آتئیست نیستن ... اگر طرف داریشون رو بذارن کنار یعنی اینا رو قبول ندارن. اگر بگن پهلوی ها خدا نیستن که اون موقع طرفدارهای پهلوی فتوا صادر میکنن علیه شون ... واقعا چیکار باید انجام بدن؟! @khatevelayat
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تربیت صحیح 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ چند باردیگر هم این حرف را زد هربار با جدیت و با سماجت می گفتم:«من دیگه از این جا نمی رم.» حتی دو سه بار بحث بالا گرفت قطعی می گفت:«باید برگردی» من هم زود می زدم زیر گریه و می گفتم:«نمیرم.» ماندن آن جا شیرینی خاصی داشت برام، مخصوصاً که بو برده بودم قراراست عملیاتی هم بشود.پدرم حرفی نداشت که تو عملیات بروم،گیر کار از طرف فرماندهان رده بالا بود. «بچه ی آقای برونسی و بچه های همسن و سال او به هیچ وجه تو عملیات نمی تونن شرکت کنن» شایدبرای همین بود که پدرم می گفت: «دیگه شرعاً درست نیست که من،تو رو ببرم عملیات.» تو گیر و دار رفتن و نرفتن، یک شب ساعت حدود یک بود.ازخواب بیدارم کرد آهسته گفت:«بلند شو حسن جان.» زود تو جام نشستم. «چی شده؟» دستی به سرم کشید و گفت:« پاشو پسرم، حاضرشو که می خوای بری دیدار امام.» تو همان حالت خواب و بیداری چشم هام گرد شدپرسیدم:«دیدار امام؟! کی؟» «همین حالا، باید حاضر بشی» خوشحالی تمام وجودم را گرفت،نفهمیدم چطور وسایلم را جمع و جورکردم،یک ماشین بیرون منتظرم بود.دم رفتن،یک آن فکری آمد توی ذهنم،«نکنه بابا می خواد منواین جوری بفرسته مشهد.» پاهام تو رفتن سست شد،یکدفعه ایستادم رو به بابا گفتم:«می خوام