فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشبیهه کاربر عرب
✍آقایانی که مانع ابلاغ قانون حجاب و عفاف به دولت میشن با این تحلیل که خلاف حفظ امنیت ملی هست اتفاقا سخت در اشتباه هستن، بلکه برعکس عدم ابلاغ میتونه امنیت ملی رو دچار خدشه کنه!
به چندین دلیل که دو تا از دلایل رو بسیار مختصر میگم!
اول اینکه:
عدم ابلاغ چنین قانونی ارسال پالس ضعف در این شرایط به دشمن هست چرا که معناش برای دشمن این خواهد بود که جامعه اسلامی ایران آمادگی لازم برای اجرای احکام واجب شون رو هم نداره پس تیرهای ما به هدف خورده و چنین جامعه به هم ریخته ای براحتی دچار شکنندگی خواهد بود.
دوم اینکه
عدم ابلاغ این قانون ارسال سیگنال عقب نشینی نظام، به هسته سخت نظام و جامعه متدینین هست و به این معناست که ما عقب نشینی کردیم شما هم عقب نشینی کنید!
همین اتفاق ایجاد دو قطبی بین طیف انقلابی خواهد کرد.
اینکه رهبری میفرمایند از دوقطبی سازی پرهیز کنید منظورشون همین دوقطبی سازی در جریان انقلاب و جبهه حق هست، نه دو قطبی بین حق و باطل که رسالت تمام انبیاء و اولیاء الهی و انقلاب اسلامی ما هم همین بوده!
هسته سخت نظام و متدینین که در تمام شرایط سخت پای نظام ایستادن حتما دچار یاس خواهند شد و این خطرناک خواهد بود.
این طیف با خودشون خواهند گفت اگر در معیشت دچار مشکل هستیم دلمون خوش بود که لااقل ارزشها حفظ میشد و حرمت داشت اما با اینکار، این افراد هم مایوس خواهند شد و ممکنه دیگه پای کار نباشن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت مرحوم داریوش مهرجویی از استبداد زمان پهلوی و توقیف و سانسور فیلمهایش
توقیف فیلم «دایره مینا» به دلیل به تصویر کشیدن وضعیت اسفبار سلامت ایرانیان در زمان پهلوی و پرداختن به پدیده «خون فروشی» از روی فقر به بهای یک ساندویچ و اندکی پول!!
@khatevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گلولهها و بمبهای انگلیسی مردم فلسطین را میکشد
🔹یه زمانی همین گلوله ها و بمب ها مردم ایران رو می کشت.
@khatevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حمله جنگندههای عراق به مخفیگاههای داعشی
🔹جنگندههای ارتش عراق، مواضع و مخفیگاههای تروریستهای تکفیری را در کوههای حمرین در کرکوک هدف قرار دادند.
🔹نیروهای امنیتی عراق هم چهار تروریست را به دام انداختند.
@khatevelayat
🔻در یک تحول بزرگ: ایران یک رادار OTH را در غربی ترین ارتفاعات استان گیلان قرار داده است.
🔻رادار «نذیر» با برد 800 کیلومتر آسمان جمهوری آذربایجان و شرق ترکیه را رصد می کند.
🔻این نصب نشانگر یک تغییر عمده در موضع ایران نسبت به رژیم علیاف و جلوگیری از احتمال حملات رژیم صهیونیستی از خاک آذربایجان است.
@khatevelayat
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️به نیابت از همه آزادگان جهان میجنگیم
🔹سید سلیم المنتصر-مجاهد جبهه مقاومت یمن: ما امروز با دشمنان خدا میجنگیم این جنایتکاران صهیونی که تقریبا همه چیز را در غزه نابود کردند و اگر میتوانستند بشریت را در جهان از بین ببرند، حتما دریغ نمیکردند! این افرادی که عقاید اشتباه دارند.
@khatevelayat
🌹این چهره را بقصد زیارت تماشا کنید.
🌹محمد حسین یوسف الهی شهیدی که حاج قاسم وصیت کرده بود کنارش دفن بشه و همسایه همیشگی اش بشود.
🌹خاطره ای کوتاه از شهید:بخاطر بارندگی زیاد،ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل میدادند،نمیتونستن آن را بیرون بیاورند . شاید حدود ۱۰ نفر از بچه ها با هم تلاش کردند اما موفق نشدند،حسین از راه رسید و گفت: این کار منه ، زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از اونهمه آب و گل بیرون کشید.یکی از بچه ها گفت: تو دعا خوندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاد گفت: نه ،من فقط به ماشین گفتم برو بیرون شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمیداد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را نمایان میکرد ، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی بنظر میرسید، اونو حل میکرد، چهره بسیار باصفا،نورانی و زیبایی داشت.
🌹کارهایی که باعث شد در سن کم به درجه عرفانی والا برسد:از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود، نماز شب خوان بود و دائما ذکر خدا میگفت.🌹
@khatevelayat
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
حکم اعدام
#قسمت_سی_و_سوم
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
«کدوم کارها؟»
همین که شما با شاه گرفتین
بند دلم انگار پاره شد نمی دانم از کجا فهمیده بود موضوع را ،عبدالحسین به ام گفت: «بیا پایین»
رفتیم تو در را بستیم و دیگر چیزی نگفتیم
صبح که می خواست برود، وسایل کارش را بر نداشت. پرسیدم « مگه نمی خوای سرکار بری؟»
گفت نه می خوام برم خونه پیدا کنم این جا دیگه جای ما نیست. ....
ظهر برگشت.
چی شد؟ خونه پیدا کردی؟
«جاش چه جوریه؟»
یک زیرزمینه تو کوی طلاب
بعد از ظهر با وسایل مان رفتیم خانه جدید
وقتی زیرزمین را دیدم کم مانده بود از ترس جیغ بکشم
«این دیگه چه جور جاییه عبدالحسین؟»
لبخند محبت آمیزی زد گفت این خونه مال یک طلبه ،است قرار شده موقتی تو زیر زمینش بشینیم تا من فکر
یک جایی بردارم برای خودمون
تاریکی اش ترسم را بیشتر می کرد داشت گریه ام می گرفت
«اگه همون گربه رو بزنی می آد این جا؟!»
زیاد سخت نگیر حالا برای موقت اشکالی نداره.
تو همان زیرزمین تاریک و ترسناک مشغول زندگی شدیم.
چند روز بعد همان طرف ها چهل متر زمین خرید آستین ها را زد بالا و با چند تا طلبه شروع کردند به ساختن خانه
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
حکم اعدام
#قسمت_سی_و_چهارم
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
شب و روز کار کردند زود دور زمین را دیوار کشیدند و رویش را پوشیدند،خانه هنوز آجری و خاکی بود که اسباب و اثاثیه را کشیدیم و رفتیم آنجا.
چند شب دیگر هم کار کرد تا قابل زندگی شد.خانه اش حسابی کوچک بود یک اتاق بیشتر نداشت وسطش پرده زده بودیم. شب که می شد این طرف چادر، ما بودیم و آن طرف او و رفقای طلبه اش،کم کم کارهاش گسترده شد.بیشتر از قبل هم اعلامیه پخش می کرد و می چسباند به در و دیوار،حتی پول داد به یکی، از زاهدان براش یک کلت آوردند. ازش پرسیدم:« اینو می خوای چکار؟»
گفت:«یک وقت می بینی کار مبارزه به این چیزهام کشید اون موقع دستمون نباید خالی باشه.»
وقتی می رفت برای پخش اعلامیه می گفت: «اگه یک وقتی مأمورای شاه اومدن در خونه فقط بگو شوهرم بناست و می ره سر کار از هیچ چیز دیگه هم خبر ندارم.»
یک شب که رفت برای پخش اعلامیه، برنگشت یک آن آرام نداشتم تاصبح شود چند بار رفتم دم در و تو کوچه را نگاه کردم خبری نبود که نبود. هرچه بیشتر می گذشت، مطمئن تر می شدم که گیر افتاده، از وحشی بودن ساواکی ها چیزهایی شنیده بودم، همین اضطرابم را بیشتر می کرد.
صبح جریان را به دوست هاش خبر دادم، گفتند:«
می ریم دنبالش، ان شا الله پیداش می کنیم.»
آن روز چیزی دستگیرشان نشد روزهای بعد هم گشتیم خبری نشد. کم کم داشتم ناامید می شدم که یک روز
یک هو پیداش شد!
حدسمان درست بود ساواک گرفته بودش چند روز بعد درست نمی دانم چطور شد که آزادش کرده بودند.
پیام تازه ای از حضرت امام رسیده بود از مردم خواسته بودند بریزند تو خیابان ها و علیه رژیم تظاهرات کنند. عبدالحسین کارش تو کوچه چهنو بود، خانه«غیاثی» نامی را تعمیر می کرد، آن روز سر کار نرفت، ظاهراً خبر داشت قرار است تظاهرات بشود، غسل شهادت کرد و سر از پا نشناخته داشت آماده رفتن می شد. نوارهای امام و رساله و چند تا کتاب دیگر را جمع کردیک جا، به ام گفت:«اگه یک وقت دیدی من دیر کردم، اینا همه رو رد
کنی.»