eitaa logo
خط ولایت...
5.2هزار دنبال‌کننده
159.2هزار عکس
178.2هزار ویدیو
238 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود @Fadaie_Rahbar54
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺شهید امیر عبداللهیان تو رسانه ملی میگه حاج قاسم به علت خروج غیر قانونی از کشور (برای مقابله با اشرار شرق کشور) احضاریه دادگاه واسش اومد!! ➖حالا عکس العمل حاج قاسم رو ببینید و مقایسه کنید ... با حکم غیر قانونی ظریف در معاونت راهبردی رییس جمهور و سفرهای غیرقانونی او تحت همین عنوان!! @khatevelayat
اگر آمریکا از شما راضی است بدانید که اشتباه می کنید و اگر آمریکا از شما تعریف کرد بدانید که شما خائن هستید. امام خمینی(ره) @khatevelayat
🚨 سفر گله‌ای سرمایه‌داران صهیونیست به باکو!! ↩️گله سرمایه‌داران رژیم صهیونیستی برای جبران مافات جنگ با غزه به جمهوری آذربايجان سفر کرد! 🔹 به گزارش سایت ۵۲۵، در جریان دیدار رئیس و اعضای هیأت مدیره مجمع اقتصادی رژیم صهیونیستی با الهام علی‌اف اعلام شد در چارچوب این سفرها تعداد زیادی (!؟) از کارفرمایان یهودی جهان به جمهوری آذربایجان سفر کرده‌اند‌!!! ▫️ تعداد دقیق این صهیونیست‌ها اعلام نشده است!! @khatevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 اسیر اسرائیلی: نتانیاهو و ترامپ به توافق آتش‌بس پایبند باشند 🔹 در این ویدیو "اربیل یهود" نظامی اسیر "اسرائیلی" در غزه که از ساکنان شهرک "نیر عوز" است، در سخنانی که مربوط به دو روز پیش است، اعلام می‌کند که از اکتبر ۲۰۱۳ تا اکتبر ۲۰۱۵ در ارتش رژیم صهیونیستی خدمت کرده است. 🔹 او خطاب به خانواده‌اش می‌گوید نزد گروهان‌های قدس اسیر است و وضعیت خوبی دارد و امیدوار است به زودی همانند دیگر اسرا آزاد شده و دوباره آن‌ها را ببیند. 🔹 او از نتانیاهو و ترامپ می‌خواهد به آتش‌بس پایبند باشند تا همه اسرا بتوانند آزاد شده و به میان خانواده‌های خود بازگردند و در مقابل اسرای فلسطینی هم آزاد شده و به سلامت به خانه‌های خود بازگردند. @khatevelayat
🌸 عید است و هوا شمیم جنت دارد 🌸نام خوش مصطفی حلاوت دارد 🌸 با عطر گل محمّدی و صلوات 🌸این محفل ما عجب طراوت دارد 🌷🍃 مبعث نبی رحمت، اسوه اخلاق؛ پیامبر خاتم حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله بر تمام جهانیان مبارک باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خاطره ی تپه ی ۱۲۴ 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ چند دقیقه گذشت و خبری نشد بیشتر از همه من حرص و جوش می زدم کنترل نیرو تو آن شرایط کار سختی بود.درست بالا سربچه ها ،تیربارهای دشمن منتظر کوچکترین صدایی بودند. دور تا دور مقر فرماندهی لشگر را سیم خاردار حلقوی کشیده بودند و کیسه گونی های پر از خاک و شن و موانع دیگر هم سر راه. دشمن آن جا را مستقل از خطوط درست کرده بود جوری که اگر خطش شکست،حداقل فرماندهی بتواند مقاومت کند قدم به قدم مرکز را دژبان گذاشته بودند یک بار که بلند شدم سر و گوشی آب بدهم هفت، هشت تا جیپ فرماندهی را خودم شمردم چند دقیقه ی دیگر گذشت و باز خبری نشد. ناراحتی ام هر لحظه بیشتر می شد کافی بود کوچکترین صدایی از یکی در بیاید آن وقت هم از روبرو می زدنمان هم از پشت سر. زیاد غصه ی این را نمی خوردم،گردان ما فدایی بود و بچه ها اصلاً آمده بودند که برنگردند. حرص و جوشم لو رفتن عملیات بود. اگر ما لو می رفتیم کلک عملیات کنده می شد. چند دقیقه ی دیگر هم گذشت. وقتی دیدم خبری نشد ذکر و توسل را شروع کردم متوسل شدم به معصومین (علیهم السلام) از همان اول صورتم خیس اشک شد ازشان می خواستم کمک کنند که بچه ها همین طور ساکت بمانند؛ سرفه ای اگر می خواهند بکنند تو دلشان خفه بشود خدای نکرده اسلحه ای چیزی به هم نخورد، تیری شلیک نشود.بیشتر از همه هم می خواستم هرچی زودتر دستور عملیات را بدهند. دعای توسل را داشتم می خواندم، همین طوری از حضرت رسول الله (صلى الله عليه و اله) شروع کردم تا خود حضرت صاحب الامر (سلام الله علیه )دیدم خبری نشد. حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها )را خطا بکردم و به شوخی گفتم:« مادرجان ما همه رو یاد کردیم ،خبری نشد دیگه کسی نموند، حالا چیکار کنیم؟!» انگار بی بی عنایت کرد و راه دیگری را نشانم داد یکدفعه یاد حضرت رقیه افتادم توسل کردم و گفتم:«اومدم در خونه ی شما که با اون دست های کوچیکتون بالاخره دست به کار بشین و کمکمون کنید.» مشغول حرف زدن با حضرت رقیه (سلام الله علیها) شدم اشک هام دوباره شروع کرد به ریختن زیاد نگذشت یکدفعه سنگینی دستی را رو شانه ام احساس کردم بیسیم چی بود گوشی را دراز کرد طرفم، نفهمیدم چطور از دستش قاپیدم فرمانده بود خیلی آهسته حرف می زد گفت توکل بر خدا شروع کنید.
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خاطره ی تپه ی ۱۲۴ 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ عبدالحسین حرف هاش که به این جا رسید ساکت شد. صورتش سرخ شده بود و داشت گریه می کرد. خیره ی دور دستها بود. انگار همان صحنه ها را داشت می دید کمی بعد دنبال حرفش را گرفت حضرت رقیه عجب عنایتی به ما کردند! من اصلا نفهمیدم چه شد، وقتی به خودم آمدم، دیدیم با بیسیم چی تنها هستیم همه رفته بودند !از سیم خاردارها و موانع چطور رد شدند را دیگر نمی دانم فقط می دانم تو مدت کمی سنگرها و همه چی را منهدم کردند و مقر را گرفتند همین دشمن را فلج کرد وقتی که فرمانده بالا سرشان بود شکست می خوردند چه برسد بدون فرمانده بچه ها از محورهای دیگر عملیات را شروع کرده بودند. بیچارگی دشمن هر لحظه بیشتر می شد.همان شب تمام منطقه افتاد دست ما. تو مقر فرماندهی دشمن، چند تا زن بودند که به زبان فارسی تسلط داشتند کارشان شنود بیسیم های ما بود. بچه ها اسیرشان کردند می گفتند:« ما فقط یکهو دیدیم نیروهای شمارسیدن و سنگرها یکی بعد دیگری تصرف می شد.» صبح عملیات یکی از فرماندهان آمد سراغم مرا بغل کرد و همین طور پشت سرهم می بوسید می گفت: «تو چکار کردی که تونستی تو کمترین فرصت این مقر رو از بین ببری؟ ! اصلاً نمی دونی چی شد خط دشمن از هم پاشید گیج و سردرگم شد آخه خیلی حرفه ،فرماندهاش پشت سرش نابود شده بود.» بنده ی خدا انتظار نداشت که ما تو عرض چند دقیقه آن جا را بگیریم می گفت:«از وقتی که دستور عملیات رو دادیم هنوز داشتیم حساب می کردیم که تا از معبر رد بشین بعدش برسین به مقر و اون جا رو بزنین خیلی طول می کشه ولی یکدفعه دیدیم سنگر فرماندهی بیسیم هاش قاطی شد و همه چیشون ریخت به هم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ﷽؛ ✧ سه شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳ 🏷 بـعثـت و شنـاخـت امـام! 🔅 : ✓ «همانا خداوند عز و جل محمّد را فرستاده و حجّت الهى براى همه خلايقش در زمين بر انگيخت. پس هر كه به خدا و محمّد، پيامبر خدا، ايمان آورَد و از او پيروى كند و تصديقش نمايد، شناخت امامِ خاندان ما بر او واجب خواهد بود». ⁙ «إنَّ اللّهَ عز و جل بَعَثَ مُحَمَّدا صلى‌الله عليه و آله إلَى النّاسِ أجمَعينَ، رَسولاً وحُجَّةً للّهِِ عَلى جَميعِ خَلقِهِ في أرضِهِ، فَمَن آمَنَ بِاللّهِ و بِمُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ وَ اتَّبَعَهُ و صَدَّقَهُ فَإِنَّ مَعرِفَةَ الإِمامِ مِنّا واجِبَةٌ عَلَيهِ». 📚 الكافی: ج١ ص١٨٠ ح٣ علیه‌السلام @khatevelayat