eitaa logo
ختم قرآن هدیه به شهدا
2.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
27 فایل
بالای 2070 حاجت روایی از این ختمها👇 https://t.me/hajatravaei313 کپی از مطالب شهدا آزاد🌹 فقط کپی از متنهای حاجت روایی مطلقا ممنوع👉 حق الناسه💥 کانال خیریه👇 @kheyriiyeh_313 گرفتن جز و ارسال متنهای حاجت روایی👇 @shahidaneh99  @yamahdi_adrekniii31
مشاهده در ایتا
دانلود
محسن در جمع خانواده ای مذهبی رشد کرد و بزرگ شد و رفتار و اعتقادات بزرگترها، او را محب اهل بیت علیهم السلام بار آورد تا جایی که وقتی به سن ۱۳- ۱۴ سالگی رسید، هیاتی به نام شهدای کربلا راه اندازی کرد. روزهای جوانی محسن مصادف بود با ایام تظاهرات مردم علیه رژیم پهلوی و محسن هم همپای دیگر مردمان از هر فعالیتی علیه رژیم استقبال کرد. همین روزها بود که او به همراه برادرش در پزشکی قانونی مشغول به کار شد و حدود شش ماه شبانه روزی در کار جابه جایی پیکر مطهر شهدا شرکت داشت. انقلاب که به پیروزی رسید، امام از سربازان خواست تا به پادگانها برگردند و محسن از اولین نفراتی بود که خود را به پادگان معرفی کرد.سال ۶۰ محسن وارد سپاه شد و با پیوستن به جمع رزمندگان اسلام، مسئولیت گردان تخریب لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) را پذیرفت. عملیات‌های طریق‌القدس و کربلای1 یادآور دلاوریها و رشادت‌های خالصانه او در راه دفاع از میهن است.  محسن برای اولین بار در سال ۶۳ به خانه خدا مشرف شد اما زمانی که قرار بود برای بار دوم در سال ۶۶ به این سفر مشرف شود به دلیل مسئولیتهای سنگینی که در جبهه داشت، از سفر منصرف شد ولی همان روزها به شهادت رسید. ۱۵ مرداد سال ۶۶ که مصادف با عید قربان بود، حاج محسن به هنگام خنثی سازی مین ضد تانک در سردشت به شهادت رسید و جان خود را اسماعیل وار در منای عشق قربانی کرد. پیکر مطهر حاج محسن در قطعه ۲۹ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد. @Khatme_quran313
🌷شهید میرحسینی کوچک‌ترین فرزند خانواده حاج مرادعلی میرحسینی بود. پس از اخذ مدرک دیپلم به عضویت سپاه پاسداران درآمد و پس از چند ماه کار و تلاش صادقانه و خالصانه برای گذراندن دوره عالی برگزیده شد. 🌷میرحسینی در سال 1361 به عنوان فرمانده گردان شهید مطهری منصوب شد و با لیاقتی که فرماندهان در او سراغ داشتند او را به عنوان مسئول طرح و عملیات تیپ 41 ثارالله(ع) منصوب کردند.در سال ۱۳۶۲ سنت حسنه پیامبر (ص) را بجای آورده و ازدواج کرد. 🌷وی در عملیات والفجر یک از ناحیه کتف و صورت مجروح شد. این سرباز گمنام امام زمان(عج) در عملیات والفجر 3، سه شبانه روز چشم به هم نگذاشت تا این عملیات را ساماندهی کند. 🌷در عملیات خیبر در جزیره مجنون پس از دلاوری‌های فراوان بر اثر بمباران شیمیایی دچار مسمومیت گازهای سمی شد و به پشت جبهه اعزام و پس از آن به تهران منتقل شد. سردار میرحسینی هنوز از بند جراحات وارد شده رها نشده بود که به مناطق عملیاتی برگشت و ارتفاعات میمک را فتح نمود. 🌷در سال 1364 به زیارت خانه خدا مشرف شد. وی در عملیات کربلای یک و کربلای چهار خالصانه و شجاعانه جنگید و بعثی‌های ظالم را از مرزهای کشور بیرون راند. سرانجام این سردار رشید اسلام در سال 1365 در خاک مقدس شلمچه و در عملیات کربلای پنج پس از ساماندهی نیروها در حین عملیات بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به ناحیه پیشانی سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد🥀 🌷روح پاکش با اولیاء الهی محشور باد🌷 @Khatme_quran313
🔹سرهنگ دوم پاسدار شهــیدمحمـدرضــا الـوانـی متولد۶۱/۱/۲بود.ایشان فرمانده گردان نیروی مخصوص تیپ ویژه صابرین بود. شهیــد محمدرضا الوانی در تاریخ۹۵/۷/۷ در عملیات مستشاری و در حفظ و حراست از حرم حضرت زینب(س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در سوریه به‌ دست تروریست‌های تکفیری داعشی به شهادت رسید. 🔹شهید الوانی بسیار گمنام است، از روز اول دنبال منافع شخصی نبود و کارهای ویژه و مهمی که در راه خدمت به جمهوری اسلامی انجام داده بر همگان پوشیده است. 🔹هیچوقت دیانت و اخلاصش رو تبلیغ نمی کرد همه چیزش در خفا و نزد خداش بود.تا روز شهادتش نزدیکترین دوستاش و خانوادش نه از درجات نظامی اش خبر داشتیم نه از مسولیتش... هیچکس نمیدونست فرمانده گردان صابرینه. @khatme_quran313
سید حمید تقوی فردر سال ۱۳۳۹ در روستای «ابودبس» شهرستان اهواز متولد شد. پدر ایشان آقا نصرالله از سادات تلغری است که نسبشان یه یکی از هفت شهیدان مدفون در نزدیکی شهر مسجد سلیمان می رسد و از نوادگان امام موسی کاظم(ع) می باشند. قبل از پیروزی انقلاب در برگزاری کلاس قرآن نقش داشت و در جلسات سخنرانی شیخ احمد کافی حضور پیدا می کرد. در زمان شاه، اعلامیه های حضرت امام را دریافت و در روستا توزیع می کرد. و در روزهای قبل از پیروزی انقلاب تقریبا در تمامی راهپیمایی ها حضور موثر داشت. در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران درآمد.ایشان از روزهای اول در جنگ حضور داشت و در سمت فرماندهی و جانشینی در جبهه انقلاب خالصانه فعالیت میکرد. در سال ۱۳۵۸ با دختر خاله اش ازدواج کرد و مراسم عروسی اش در باغ معین (حیاط مرکز سپاه) برگزار شد، سیدحمید با لباس سپاه در شب عروسی اش حاضر شد. حاصل این ازدواج ۴ فرزند دختر می باشد. در سال ۱۳۹۱ از سپاه بازنشسته و به  سازمان بسیج رفت. سرانجام در ۶دی ماه سال 1393 در منطقه عمومی سامراء در شهر بلد، طی عملیات دفاع از حرمین عسگریین به شهادت رسید🥀 منبع:نوید شاهد @Khatme_quran313
سیره شهدایی✨ 🍃شهید تقوی فر زندگی ساده و بی آلایشی داشت و از تجملات دوری می کرد. بیشتر روزها روزه می گرفت. هنگامی که مسئولیتی بر عهده داشت، در استفاده ا ز امکانات بیت المال به حداقل اکتفا می کرد و با آن که از سرداران سپاه بود، امّا از ماشین دولتی و راننده شخصی استفاده نمی کرد و با این که یک بار هم مورد سوء قصد قرار گرفته بود، امّا حاضر نشد از محافظ شخصی استفاده کند و معمولًا با موتورسیکلت یا وسایل نقلیه عمومی رفت و آمد می کرد. 🍃در محل مأموریت و مسئولیت، مانند نیروهای عادی کار می کرد و اگر نیروها مشغول کار ساختمانی بودند، با این که فرمانده بود، همراه آنها کار می کرد. کار ستادی و پشت میز نشینی را دوست نداشت و همواره در جبهه ها به دنبال کارهای سخت بود و این روحیه را با گذشت سی و چند سال از پیروزی انقلاب، همچنان حفظ کرده بود. منصب، مقام، جایگاه و شخصیت ظاهری برایش اهمیتی نداشت و با محرومان و پابرهنگان معاشرت می کرد. @Khatme_quran313
به روایت خواهر شهید: 🔅در پرورشگاه تهران دو سال ماندم و طی این دو سال هیچ ارتباطی با سیف‌الله نداشتم تا اینکه یک روز از بلندگوی پرورشگاه مرا به دفتر ریاست خواستند و در آنجا مردی را دیدم که تصور کردم باغبان جدید محوطه پرورشگاه است. 🔅اما با ورود به دفتر آن فرد را به عنوان پدرم معرفی کردند و گفتند که از این پس سرپرستی مرا پدرم برعهده می‌گیرد و این باعث خوشحالی‌ام شد زیرا پس از سال‌ها دارای خانواده می‌شدم، در این بین تمام فکرم پیش سیف‌الله بود و آرزویم بود که ایشان هم به ما بپیوندد. 🔅پدرم پس از آوردنم به شمال برای سرپرستی برادرم به تربیت‌حیدریه رفته و وی را به خانه آورد اما بدلیل وضعیت خانواده و شرایط مالی‌اش نتوانست سیف‌الله را در کنار خود نگه دارد و عمویم قدرت‌الله سرپرستی وی را برعهده گرفت. 🔅در سن چهارده سالگی بود، در کنار خانواده عمویم حدود دو سال زندگی کرد تا اینکه تصمیم گرفت به جبهه برود و در آن زمان سنش به 16 سال رسیده بود... 🌷@Khatme_quran313🌷
🌷با توجه به اینکه برادرم با ما زندگی نمی‌کرد اما برای رفتن به جبهه نیاز به رضایت پدرم داشتند و آن سال که نامه رضایت را آوردند تا پدرم امضا بزند، پدرم مخالف رفتنش بود و به ایشان ‌گفت: «اونجا نقل و نبات پخش نمی‌کنند، جنگ است و آدم را می‌کشند» 🌷در جواب پدرم گفت:« پدرم سر من که از سر امام حسین(ع) بالاتر نیست.» و با این حرفش پدرم ساکت شد و رضایت داد تا به جبهه برود. ابتدا شهید حدود سه ماه برای آموزش رفتند و از آموزش‌های نظامی بهره‌مند شدند سپس برای مرخصی به آغوش خانواده برگشتند. 🌷مرخصی‌شان به مدت یک هفته بود و در این هفت روز همه دغدغه‌اش بودن با من بود و تمام نگرانی‌اش زندگی من بود. همیشه می‌گفت: "تمام فکر من زندگی توست و اینکه شاد و خوب زندگی خواهی کرد. 🌷هیچ وقت آخرین شبی که با هم گذراندیم را از خاطرم نمی‌برم😭 هفت روز مرخصی آمده بود و طی این هفت روز می‌آمد خونه‌مون و بهم سر می‌زد و جویای حالم می‌شد تا اینکه به شب آخر رسید. در آن شب تا سه صبح بر روی یک بالش سر بر بالین گذاشته بودیم و از خاطرات دوران پرورشگاه می‌گفتیم، گریه می‌کردیم و می‌خندیدیم. 🌷در روزی که عازم رفتن شده بود اجازه بهم ندادن تا وی را تا اتوبوس همراهی کنم و خواهر بزرگم شهید را همراهی کرد. خواهرم پس از بدرقه‌اش برایمان تعریف ‌کرد، زمان اعلام اسامی رزمندگان برای سوار شدن بر اتوبوس نامش را صدا زدند من بجایش گفتم: الله، زیرا همیشه سیف‌الله عادت داشت که با خواندن نامش، نام الله را به عنوان جواب به زبان می‌آورد. سرپرست گروه برگشت به خواهرم گفت: خودش کجاست؟ گفت: رفته بیرون الان برمی‌گردد. زمانی که داشت سوار اتوبوس می‌شد شروع کرد به اشک ریختن، پرسیدم چرا گریه می‌کنی؟ جواب داد: "نگران رقیه و زندگی وی هستم، مواظبش باشید." 🌺@Khatme_quran313🌺
"شهیدی که جز خدا کسی منتظرش نبود" 🌷نحوه شهادت🌷: شهادتش ماجرای بسیار دردناکی داشت بدین گونه که پس از گذشت یک ماه و حضور در جبهه علیه کومله‌های کردستان در شهر مریوان ظاهراً سپاه بدنبال وی به روستا ما آمدند و سراغش را از پدر و عمویم می‌گیرند. پرسیدند: آیا سیف‌الله به خانه برگشت؟ همه تعجب کردند و گفتند که سیف‌الله حدود یک ماه عازم جبهه شده است. آن نیروهای نظامی تصور کردند که سیف‌الله از جبهه فرار کرده و این مفقودی حدود یک ماه به طول انجامید. طبق گفته‌های همرزمانش وی را جاده سرورآباد یکی از روستاهای شهر مریوان از استان کردستان به همراه همرزم شهیدش که از شهرستان تنکابن بود، پیدا کردند که بدست منافقان کومله به شهادت رسیدند. شهید را با طرق مختلف شکنجه داده بودند، از آتش سیگار، کابل داغ گرفته تا آب جوش به طوری که از دهان‌شان چیز‌هایی را بدست آورند اما ظاهرا موفق نشدند و این شکنجه با شلیک تیر از ناحیه گردن بر سرش به پایان رسید که منجر به شهادتش شد🥀 زمانی که  وی را به منزل‌مان آوردند در هنگام آخرین بدرقه از شهید با لمس بدنش هنوز آن تاول‌ها و شکنجه‌ها را با پوست دستم احساس می‌کردم😭 @Khatme_quran313
🔰شهید سيدمهدی يحيوی، فرزند سيد عبدالحسين در ۱۳۴۱/۱/۱۱ در كرج به دنيا آمد. سيدمهدی پنجمين فرزند و سومين پسر خانواده بود. وی كه در خانواده‌ای مذهبی رشد يافت، با تشويق پدر و برادرانش در مجالس مذهبی شركت می‌كرد. 🔰هم‌نشينی با افرادی چون آيت‌الله طالقانی و استاد مطهری و ديگر بزرگان به او نيرويی فوق‌العاده بخشيد كه تلاشش را مضاعف ‌كرد. در تظاهرات عيدفطر و ۱۷ شهريور حضوری پررنگ داشت.با فرمان امام و تشكيل جهادسازندگی عضو فعال اين نهاد شد و به روستاها می‌رفت و مشغول كار و سازندگي می‌شد. 🔰با آغاز جنگ تحميلی در آبان ماه 1359 عازم جبهه‌های جنوب شد و پس از 2ماه نبرد در آبادان و خرمشهر به كرج بازگشت. عاشق جبهه بود به طوری كه پس از فوت پدر با وجود مشكلات باز به جبهه برگشت. 🔰 «سید مهدي» اين بار تصميم خود را گرفته بود. بايد به معبودش و معشوقش می‌رسيد. او قبل از حركت وعده وصال يار را گرفته بود و وصيت‏نامه خود را نوشت و روی نوار ضبط کرد. حتی به  يكي از دوستانش گفته بود که چگونه و در كجا شهيد مي‏ شود. 🔰با شروع عملیات والفجر یک آماده وصال شد و در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۶۲ به آرزوی خود رسید. مزار مطهر این شهید والامقام در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) کرج میعادگاه عاشقان شهدا و دلسوختان عشق الهی است🌷 @Khatme_quran313
سيدمهدی كه در اين مدت باب كرامات برای وی باز شده بود، چندين بار خواب ائمه‌اطهار(ع) را ديده بود. مدتی به عنوان محافظ و پاسدار بيت امام خمينی (ره) انتخاب شد. او برای آزادی قدس جزو اولين گروه اعزامی بود كه به لبنان رفت. وی كه عاشق ائمه اطهار (ع) بود مخلصانه مبارزه مي‌كرد. حدود 4ماه در لبنان مبارزه كرد و پس از آن به ايران بازگشت. در اسفندماه 1361 همزمان با عمليات والفجر مقدماتی دوباره عازم جبهه شد. يكی از دوستانش -كه بعدها شهيد شد- تعريف كرده است: «او زمانی كه به نماز می‌ايستاد، آنقدر با توجه و خلوص نماز می‌خواند كه گويی در دنيا نيست. قنوت و سجده‌هايش طولانی بود. آنقدر در سجده‌هايش گريه می‌كرد كه گاهي از حال می‌رفت. او در خواب چهارده معصوم(ع) را ديده بود كه همه با هم نشسته‌اند و حضرت رسول(ص) او را به جمع خود دعوت كرده بود🤍✨ او در شب‌های آخر قبل از شهادت از اينگونه خواب‌ها زياد ديده بود حتی خودش به دوستانش گفته بود كه چگونه و كجا به شهادت می‌رسد. 🌷@Khatme_quran313🌷
🔰شهید میثم مُدواری در تاریخ ۲۳ اردیبهشت سال ۶۳ در محله تختی نازی آباد تهران دیده به جهان گشود. در دامان مادر نهضت حسینی و مکتب زینبی را آموخت و از همان دوران طفولیت با هیئت و مسجد آشنا شد و همراه پدر در این مجالس شرکت میکرد. 🔰در همین دوران بود که یکی از برادران میثم به مقام شهادت رسید. مسعود فرزند دوم خانواده در تاریخ ۲۳ بهمن ۶۳، روز تشکیل کمیته انقلاب اسلامی به دست گروهک های منافقین در میدان رسالت به همراه سه تن از دوستانش ترور و شربت شهادت را نوشیدند. 🔰میثم بعد از گرفتن دیپلم در سال ۸۰ وارد سپاه شد و به طور رسمی شروع به کار کرد. در همین دوران به طور مستمر برای تفحص شهدا به مناطق جنوب میرفت. سال ۸۷ ازدواج کرد که ثمره این زندگی هشت ساله، دو دختر دردانه به نامهای فاطمه زهرا و فاطمه کوثر است. 🔰آقا میثم با شروع جنگ سوریه با داعش به این جبهه اعزام شد و از سال ۸۹ به دفاع ازدین و اسلام پرداخت. بعد از رشادت های بسیار در این زمینه و دفاع از حرمین شریفین؛ در آخرین بار به مدت چهل روز مقاومت در برابر کفار داعشی در صبح روز ۱۶ آبان ۹۴ پس از هشت ساعت درگیری سخت و طاقت فرسا به فیض شهادت نائل آمد و شهد شیرین شهادت را نوشید.بنا به وصیت شهید بزرگوار، مزار شهید در بهشت زهرا(س) بدون سنگ مزار در کنار برادرش می باشد🥀 @Khatme_quran313
❣شهید کاظم عاملو چهارمین فرزند خانواده بود که در روز ۲۲ تیرماه سال 44 در سمنان به دنیا آمد. پدرش غلامرضا نام داشت. از پنج سالگی به مسائل دینی اهمیت می داد. ❣پدرش را تمام اهالی جهادیه سمنان، به تقوا و ایمان و کسب روزی حلال می‌شناختند. صبح زود از خانه بیرون می‌رفت و برای تامین روزی حلال ، سختی‌های بسیاری می‌کشید. مادرش نیز در خانه های مردم کار می‌کرد،.جلوی تنور نان می‌پخت تا کمی از خرج زندگی خانواده و فرزندش را تامین کند. ❣کاظم دوران کودکی پرشور و نشاطی داشت. همیشه اهل بگو بخند و شادی بود. بدن قوی داشت و به ورزش، خصوصا فوتبال و والیبال مسلط بود. تحصیلاتش را تا مقطع راهنمایی ادامه داد و در سال 63 به خدمت سربازی رفت. پس از پایان خدمت ازدواج کرد و در همان سال به استخدام مخابرات شهرستان سمنان در آمد. ❣همزمان درخواست همکاری با سپاه را داده بود و بی صبرانه منتظر پاسخ سپاه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هفتم بهمن 1366، با سمت نیروی واحد مخابرات در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده يحياي زادگاهش واقع است. @Khatme_quran313