💔 #ختم_جوان
🖤 #ختم_فرزند
هر ان مادر که اندر دل غم مرگ پسر دارد
ز حال ام لیلای جوان مرده خبر دارد
نشاید داغ مرگ نو جوان را بردن از خاطر
خصوص ان مادری کاندر زمانه یک پسر دارد
اگر نالد زنی از داغ مرگ نوجوان خود
یقین اه جگر سوزش به هر قلبی اثر دارد
میان خاک و خون افتاده جسم اکبر رعنا
نمیدانم چرا لیلا بسر قصد سفر دارد
به دشواری جدا شد از سر نعش علی اکبر
ز درد و داغ اکبر تا قیامت چشم تر دارد
💔هدیه به خانم فاطمه معصومه (صلوات)💔
@khatmkhanimajma
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
🌹#ختم_جوان
🌹سبک ( مدینه شهر پیغمبر )
💥کجایی ای جوان من
💥ببین قدِّ کمان من
خدایا شد گلم پرپر
ز داغش در نوا هستم
ندارم طاقت ماندن
ز درد و غصه بشکستم
💥کجایی ای جوان من
💥ببین قدِّ کمان من
بسوزم من بسازم من
ز داغت ای گل نازم
شدم خانه خراب آخر
چرا رفتی تو از دستم
💥کجایی ای جوان من
💥ببین قدِّ کمان من
ز یادم کی رود بیرون
صفای قد رعنایش
هنوزم مانده در گوشم
طنین لحن زیبایش
💥کجایی ای جوان من
💥ببین قدِّ کمان من
پس از این بنگرم باید
به حسرت روی عکسش را
عزیزم رفته از دستم
دگر خالی شده جایش
💥کجایی ای جوان من
💥ببین قدِّ کمان من
💥هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)💥
@khatmkhanimajma
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
#ختم_جوان
#ختم_برادر
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
اللهم عجل لولیک الفرج....
یم فاطمی دُرّ سرمدی، گل احمدی، مه هاشمی
ز سرادقات محمدی طلعت ظهور جلالتی
به سما قمر، به نبی ثمر، به فاطمه در ، به علی گهر
به حسن جگر، به حسین پسر چه نجابتی چه اصالتی
به مَلک مَطاع ، به خدا مُطیع ، به مرض شفا به جزا شفیع
چه مقام بندگیش منیع به چه بندگی و اطاعتی
خم زلف او چه شکن شکن به مثال نقره ی خامِ تن
سپری بکتف و کفن به تن، بچه قامتی چه قیامتی
*همه رفتن میدون اما علی اکبر،با یه تشریفاتی فرستاده شد، بعد از اذن میدان از بابا اول جایی که بر ِ، روی عشق و عاطفه، اول جایی که زانو میزنه علی اکبر جلو عمه جانش زینب ِ*
ز جلو نظر سوی قبله گه ، ز قفا نظر سوی خیمه گه
که نمود شه بقدش نگه ، به چه حسرتی و چه حالتی
ز قفا دو زن شده نوحه گر، یکی عمه گفت و یکی پسر
که نما به جانب ما نظر، به اشارتی و نظارتی
شاعر:ناصرالدین شاه
دل کندن از اولاد خیلی سخته،امشب شبِ جووناست،امشب من آروم میگم، تو بلند بلند نوکری کن،امشب باید برا جوان مرده داد بزنی، علی اکبر جوان بوده، از علی اکبر جوان تر،مادرمون بوده،مادرمون هجده ساله بود،بین در و دیوار،هر وقت با عمو عباس حرف میزد،میگفت:عمو کاش من بودم توی کوچه،گردنش رو می شکستم، حالا داره میره میدان میگه:میخوام انتقام سیلی مادرم رو بگیرم،اشبه الناس، خَلقاً و خُلقاً و منطقاً به رسول الله است.نگاهش،افکارش،دیدش مثل پیغمبر ِ، تا دلش می گرفت می گفت:علی اکبرم بیا جلو من راه برو، نمیدونی چقدر کیف داره،آدم ببینه جوونش جلوش راه میره، آی جوونا وقتی جلو باباتون راه میرید،درست راه برید،اگه خسته و مریضی،پات درد می کرد بروت نیار،بابا ببینه زود دلش میگیره،میگه دردت به جونم، دردت به جونم عزیز دلم. پدر محبتش محبت پنهان ِ، مادر دلش تنگ بشه میاد بغلت میکنه، پنجاه سالت هم بشه بغلت میگیره،میگه بچه ی من ِ، ولی تا یه سنی بابا بچه اش رو بغل میگیره، از اون به بعد میگه دیگه روم نمیشه،بچه ام بزرگ شده، آی جوونا نکنه یه وقت با باباتون درشت صحبت کنید، یه وقتی دلش رو شکستی نصف شب میاد بالا سرت میگه پسرم تو خبر نداری هی می بوستت برات دعا میکنه، صبح بلند میشی دوباره درشتی میکنی،اما بابای شما کیف میکنن، همچی که میری خونه می خوابی میاد بالا سرت میگه خدا ممنونتم، بچه ام نوکر حسین شده، بچه ام سینه زن حسین شده،حالا ابی عبدالله علی اکبر تا عرض کرد بابا اجازه میدی برم میدان؟ فرمود:علی جان زود برو، همچی که داشت میرفت حسین رو احساس پدریش یه نگاه کرد گفت علی جان بابا صبر کن، بله بابا جان، علی جان حالا که میخوای بری برو، اما یه مقدار بیا جلوم راه برو، یه مقدار راه برو میخوام خوب قد و بالات رو ببینم.*
پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می شد
پیشِ چشم همه پیغمبر اکرم می شد
خَلقاً خُلقاً اگر حضرت خاتم می شد
پیش جبریل علی نیز مجسم می شد
همه دیدند پیمبر نَسَبی غالب را
اشهد ان علی ابن ابی طالب را
باد وقتی که به هم یالِ عقابش می ریخت
چقدر بوسه فرشته به رکابش می ریخت
آتش انگار که از رَدِ شتابش می ریخت
هرچه سر بود همه پیش جنابش می ریخت
لشگر انداخته اینجا سپرش وقتی اوست
ملک الموت شلوغ است سرش وقتی اوست
ناگهان پر بر انداخته و می آید
زلف بر شانه اش انداخته و می آید
مست از خیمه برون تاخته و می آید
تیغ مانند علی آخته و می آید
باز او نادِ علی تیغ به کف می خواند
چند بیتی رجز از شاهِ نجف می خواند
تیغ را روی سپر تا که به هم می کوبد
مُشت بر سینه عمو پیشِ حرم می کوبد
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@khatmkhanimajma
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
انتظار پدر
دلی ای عمه پر غم دارم امشب
که دل تنگ پدر بسیارم امشب
من امشب مینشینم عمه تا صبح
به امید پدر بیدارم امشب
مگر بابم خبر از من ندارد
که منزل در خرابه دارم امشب
بود چشمم به راهش در خرابه
پدر جان گربیایی گر نیایی
من از هجر تو جان میسپارم امشب
سرم بابا به دامن میگرفتی
ببین بر خشت سر نگذارم امشب
برویم دست الفت می کشیدی
ببین برخاک غم رخسارم امشب
پدر جان آه و فریاد از یتیمی
:
@khatmkhanimajma
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
پندیات - مناجات
مهدی فرقانی
جوانی میرود از دستم و غافل ز سبحانم
بهای این جوانی را خدا داند نمیدانم
همی دانم که عمری را به دورازاوتبه کردم
هزاران بار پیمان بستم و بشکست پیمانم
چنان دربندگی سستم که یادش رفته از یادم
بلی من بنده ای آواره و نابرده فرمانم
شب وروزم دراین دنیای فانی صرف لذت شد
ندانستم که در دنیای باقی خانه ویرانم
هزاران بار دستم را گرفتند و رها کردم
رهاکردم بلی آتش زدم بر جسم و بر جانم
زبس درموج سنگین گناهان غوطه ور گشتم
که اکنون غرق در دریای بی پایان عصیانم
دراین دریا مرا نبود بجزتو مونس و همدم
نجاتم ده خداوندا پشیمانم ... پشیمانم..
توخودگفتی بیاای بنده هراندازه بد کردی
نظر کن آمدم جانا به در گاه تو مهمانم
برویم باز کن در، مهربان،ای صاحب خانه
والا تا ابد در پشت درب خانه میمانم
مشو نومید فرقانی بگو العفو روز و شب
بگو ربی نمیرانی تو کس را خوب میدانم
@khatmkhanimajma
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
http://eitaa.com/joinchat/272171029C7c2be56d94
ابرگروه مجمع الذاکرین اهل بیت ( علیه السلام)🌺🌺
همراه باپرسش وپاسخ مداحی
طولاني ترين روز عمر انسان چه روزی است؟
⚡شخصي محضر امام زين العابدين رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود.
🌷امام عليه السلام فرمود:
بيچاره فرزند آدم هرگز روز گرفتار سه مصيبت است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمي گيرد. اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مي شود.
1⃣مصيبت اول : هر روز از عمرش كاسته مي شود. اگر زيان در اموال وي پيش بيايد غمگين مي گردد، با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولي عمر قابل برگشت نيست.
2⃣ هر روز، روزي خود را مي خورد، اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند.
🌹سپس فرمود:
سومي مهمتر از اين است.
گفته شد، آن چيست؟
امام فرمود:
3⃣هر روز را كه به پايان مي رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمي داند به سوي بهشت مي رود يا به طرف جهنم.
✨آنگاه فرمود:
طولاني ترين روز عمر آدم، روزي است كه از مادر متولد مي شود...
(از اون روز به بعد چون قدم به قدم به مرگ نزدیک میشود پس از عمرش کوتاه میشود)
🛑دانشمندان گفته اند اين سخن را كسي پيش از امام سجاد عليه السلام نگفته است.
📚بحار: ج 78، ص 160
@khatmkhanimajma
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
ای پدر ای با دل من همنشین
ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم
آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من
ای پناه گریه خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار
ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینهای
در رفاقت بادهای بی کینهای
ای سپیدار بلند و بی پایدار
میبرم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار
مهربانی از مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق میدهی
عاشقی را یاد عاشق میدهی
با تو سبزم، گل بهارم ای پدر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
مهدی فرجی
@khatmkhanimajma
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
شعر کوتاه؛ دوبیتی در سوگ پدر
یلدای بی پایان من از رفتنت آغاز شد
ایام غم انگیز من با چشم گریان ساز شد
~~~~✦✦✦~~~~
از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر
رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر
خنده و مهر و وفا و مهربانی های تو
در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر
~~~~✦✦✦~~~~
روح پاکت با امیرالمومنین محشور باد
خانه قبرت ز الطاف خدا پر نور باد
ای چراغ زندگانی، ای پدر یادت بخیر
خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد
@khatmkhanimajma
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
پرستوی من چرا کردی کوچ
ز بعد تو من دلم گرفته دنیا برام پوچ
پرستوی من
ای مهربونم، آروم جونم، گریهام ز دوری تو چون ابر بهاری
آرامش من آسایش من
مانده ز تو عکسی برایم یادگاری
پرستوی من پرستوی من
مرغ دلم نداره حالی
نمیزنه هیچ پر و بالی
شد سینهام تنگ از فراغت
مانده ز تو یک جای خالی
پرستوی من
بابا از وقتی رفتی دلم از خیلی از دست زمونه گرفته بابا
از وقتی رفتی پشت و پناه ندارم تکیه گاه من
در خونمون رو بابا هر کی میزنه بابا میام پشت در
به یاد اون موقعهایی که تو میومدی در میزدی بابا
میگم نکنه اومدی اما بابا میبینم نیستی بابا
امیدم بابا نا امید میشه
بابا غم روی غمهای دلم اضافه میشه بابا
بابا یاد اون وقتها بخیر هممون جمع میشدیم دور هم
تو هم بالا سرمون بودی
بابا حالا هم بابا جمع میشیم کنار هم بابا
اما به جای خالیت به جای تو بابا عکس قشنگت رو میذاریم بابا نگات میکنیم
خونمون چه سرد و بیرنگ شده دلمون برات بابا تنگ شده
بابا کاش میومدی کاش برمیگشتی کاش فراغت تموم میشد
بابا اگه زمونه یه بار دیگه به من فرصت میداد کنارت مینشستم بابا
بابا جونم رو فدات میکردم عزیز دلم
بیشتر قدرتو میدونستم بیشتر کنارت میموندم
ولی حیف دیگه رفتیو با جای خالیت میسوزم و میسازم
@khatmkhanimajma
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
روضه چهلمین روز به جهت ختم پدر*
چهل روزه که آه و ناله دارم
دلی خونین مثال لاله دارم
چهل روزه عزیزم رفته از دست
توگویی ماتمی صد ساله دارم
السلام علیک یا اباعبدالله و على الأرواح التي حلت بفنائک علیك منی سلام الله ابدا مابقیت وبقي الليل والنهار ولا جعله الله آخرالعهد منی لزيارتكم السلام على الحسين، و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسين». . دل ها را ببریم کربلا إن شاء الله به زودی کنار حرمش عرض ادب کنیم. بعد از یک اربعین شهادت سید و سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین علی، عطیه بن سعد عوفی می گوید: همراه جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر ابی عبدالله وارد سرزمین کربلا شدیم. جابر در کنار نهر فرات آمد و غسل کرد و خودش را معطر ساخت به سوی قبر شریف حرکت کردیم. هر قدمی که بر می داشت ذکر خدا می کرد تا به نزد قبر رسیدیم چون جابر نابینا بود به من گفت: دست مرا به قبر برسان وقتی دست او را روی قبر گذاردم، خودش را روی قبر ابی عبدالله انداخت و غش کرد بیهوش بر روی خاک افتاد، قدری آب بر روی او پاشیدم تا به هوش آمد. سه بار صدا زد: یاحسین، سپس گفت حبيب لا يجيب حبيبه؛ ای آقا! دوست جواب دوستش را نمی دهد؟» با خودش گفت: چگونه جواب گویی و حال آن که به خون خود غلتیدهای و رگ های گردن شریفت را بریدند و میان سر و بدنت جدایی انداختند. عطیه می گوید: یک وقت دیدم از سمت شام گرد و غبار بلند شد. در میان آن غبار کجاوه های سیاه پوش ظاهر شدند. همین که نزدیک قتلگاه رسیدند. چون برگ خزان از شترها بر روی خاک افتادند و قبرهای شهدا را در آغوش گرفتند و صدا گریه و ناله بلند شد. زينب دست برد و جامه را چاک زد خود را بر روی قبر مبارک حسین انداخت و به آواز حزین فریاد کشید: واخاه! واحسيناه! آن قدر بی بی زینب روی قبر برادر ناله زد و بیهوش شد. چون به هوش آمد عرض کرد: برادر، اگر در این جا نامحرمان نبودند پیراهن خود را کنار می زدم تا جای تازیانه را ببینی با برادر درد دل می کرد. برادر همه عزیزانت را آوردم اما سراغ رقیه ات را از من نگیر، در خرابه شام جان داد.
صلی الله عليك يا مظلوم یا اباعبدالله.
پدرم روحت شاد😔
@khatmkhanimajma
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین