eitaa logo
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
14.8هزار دنبال‌کننده
429 عکس
174 ویدیو
25 فایل
پندیات/اشعارترحیم وروضه ازابتداتاانتهای مجلس ختم مادحین گرامی برای ارسال صوت مجالس خوددرکانال به این آیدی ارسال بفرمایید 👇 @khadeem110 @khatmkhanimajma #ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
مشاهده در ایتا
دانلود
سبک ببار ای بارون.m4a
537.8K
ببار ای بارون ببار بر داغ هجر یارم ببار غم توی دلم بیشمار بااین دله زار و بی قرار میسوزم از غمه هجر یار ( ای بارون ) امان از داغ (مادرم) خاکه غمش شده بر سرم خفته در خاک غم دلبرم بوده تنها یارو یاورم این منو اشک چشمه ترم (ای دنیا) ببین میسوزم از غمت در دلم بنشسته ماتمت یاد خندیدن هردمت قربان اشکه چون شبنمت باورم نمیشه رفتنت از دنیا ببین چشمم از غم تره این دیگه وداع آخره داغ تو دلمو میبره آتیشه زیر خاکستره دنیا با داغ تاریک تره ای یارم 👉
مجلس پدر(جانباز )   تقدیم به پدرم: ایثارگری بی ریا و جانبازی خاموش هرگز ننوشت آنچه برازنده‌ی توست تاریخ که تا همیشه شرمنده‌ی توست ایثار، وفا، عشق، عمل، آینه، صبر این‌ها همه محتوای پرونده‌ی توست الهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر مستودع فیها به عدد ما احاط به علمک   تو منشأ خیر و برکاتی زهرا                             مجموعۀ بهترین صفاتی زهرا بین تو پیغمبرمان فرقی نیست                       مستوجب ذکر صلواتی زهرا اشعار وصف جانباز شیمیایی در و دیوار خانه می‌دیدند آتشی را که شعله ور می‌شد آتشی را که آه در پی آه زاده سینه پدر می‌شد زیر کپسول‌های اکسیژن سرفه می‌کرد زندگی در تو روز‌ها همچنان ورق می‌خورد باز زخم تو تازه‌تر می‌شد روی یک تخت چوبی بدحال، چشم‌هایی که گودتر می‌رفت اشک‌هایی که حلقه می‌بستند، قرص‌هایی که بی‌اثر می‌شد و تو با افتخار می‌گفتی: «عشق تنها امید انسان است ...» همه روز‌ها و شبهایت در همین واژه مختصر می‌شد وسرانجام ظهر نه  بهمن  ماه ،  آخرین سرفه در فضا پیچید آخرین برگ از درخت افتاد ... پدر آماده سفر می‌شد پیام جلسه عمو صاحب اینه که چقدر بی صدا و خاموش از دنیا رفت ، چقدر مظلوم رفت ، چقدر هواسمون به اینجور افراد هست ؟ مثل صاحب  خیلی داریم تو مملکت مون ،          چند بار اومدیم نشسته ایم حال شونو پرسیدیم ؟ اون روزهایی که به دنبال پرونده سازی بود ، میگفت  آقا سید بخدا قسم من به فکر مزایا و تشریفاتش نیستم ، من جونم  که پر ارزش ترین ودیعه الهی است برای دفاع از ناموس و مملکتم فدا کردم ، فقط یک جمله میگم  چند دقیقه برات بخونم  (تمام تلاش من اینه که بتونم  راحت نفس بکشم )  روزگار پیش از این یادش بخیر سفره میدان مین یادش بخیر ای جوانان روزگاری جنگ بود عرصه بر آزاد مردان تنگ بود غیرتی چون شیر مردان داشت رفت                      هر که در دل عشق ایران داشت رفت               یاد واره یادی از اندیشه هاست یادی از ایثار و ارزشهای ماست یادی از جانبازی جانبازهاست یادی از آزدگان با وفاست یاد جانبازان دریا دل بخیر یاد آنان خفته اندت در گل بخیر شد قلم شمشیر ، شعرم در مصاف                               کی رود تیغ نبردم در غلاف صاحبان منسب و قدرت به گوش میبرید بار امانت را به دوش از شما دارندمردم  انتظار بی ریا و صادقانه سعی و کار هرکجا که بویی از اخلاص نیست مال مردم خوردن حق الناس نیت؟ عده ایی هرروز و شب دنبال کار عده ایی هم بی صدا بستند بار عده ایی   از پرخوری جان برلبند عده ایی محتاج یک نان شبند حرف حق تلخ است اما گوش کن شمع بیت المال را خاموش کن هر که با اصل ولایت لج کند راه خود را از شهیدان کج کند بار کج آیا به منزل میرسد ؟ نخل خشک آیا به حاصل میرسد تااسیر شهوت قدرت شدی رفته از یاد شما کی بوده ایی ؟ ( روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم ) تااسیر شهوت قدرت شدی رفته از یاد شما کی بوده ایی ؟ ما برای حفظ ارزشهایمان چون شهیدان بگذریم از جانمان تا به لب ذکر قیامم یاعلی است تا که گوش جان  ، به فرمان ولی است میزنیم پرچم به بام عالمین آرم آن پرچم بود نام حسین روضه حضرت زهرا (س) دوباره یاد کوچه ،دو باره یاد جبهه زنده شده برایم  ، خاطره شلمچه آی شهدا  کجایید ، جا موندیم از قافله افتاده بین ماو    شما چرا فاصله اینجا دل شکسته ، حال مدینه داره فاطمیه اومده  اشک عزا میباره یه مقایسه کنیم از شهر رویان تا دلهاتونو ببرم مدینه  ، چند ورز قبل یادت بیارم ، گفتن آقا صاحب دیوسالار لحظات آخر عمر ، اون لحظه ایی که دخترش و از مدرسه آورد خونه ، دیگه نتونست نفس بکشه ، فقط صدا زد همسرم بیا           نمیتونم نفس بکشم ، به گفته همسر بزرگوارشان ، میگه تا اومدم  بالاسر آقا صاحب دیوسالار فقط یه ناله شنیدم ، صدا زد وای مادرم ، مجلس ایام  عزای مادر صاداته ، اقا صاحب هیچ وقت از یاد مادر جوانش غافل نبود ، خدا بهش دو تا فرزند عنایت کرد ، آقا کمیل ، معراج خانوم ، که  نام مادر به روش گذراشت ، میگفت دخترم نیست مادرمه ، همه وجودمه ، همه افتخارمه ، حتی لحظه جون دادن هم صدا زد وای مادر ، هرکجا مینشست دلتنگ مادر بود ، با چه حس و حالی برای مادر میخوند ،بزارید من هم آروم آروم بخونم  شما ناله بزن (مازندرانی ) 🖤🖤🖤🖤🖤🖤
4_5947514924447041213.mp3
18.72M
(استان کیلان) ─┅┅═❧❧❧═┅┅─ ─┅┅═❧❧❧═┅┅─ گل زیبای من نشکـفتـه پژمرد اجل با خود تمام هسـتیم برد ز داغ آن گل رعـنـای با غــــم امید و آرزو در سـیـنه ام مُرد ─┅┅═❧❧❧═┅┅─ ─┅┅═❧❧❧═┅┅─ دل شـیدایـیم ســویی ندارد و تاب وطاغت و دوری ندارد کجـایی روشـــنای شـام تارم چـراغ خـانه ام نــوری ندارد ─┅┅═❧❧❧═┅┅─ ─┅┅═❧❧❧═┅┅─ شب سالت غمی جانانه دارم درون خانه ام عکست گذارم عصایه دست مـادر بیقــرارم کــجا رفتـی امــیـد روزگارم 🔷🔷🔷🔷🔷
شعربراي فراق فرزند خوابيدي بدون لالايي و قصه حالا آسوده بخواب بي درد و غصه ديگه کابوس زمستون نمي‌بيني توي خواب گلاي حسرت نمي‌چيني ديگه خورشيد چهرتو نمي‌سوزونه جاي سيلي‌هاي باد روش نمي‌مونه ديگه بيدار نمي‌شي با نگروني يا با ترديد که بري يا که بموني دل تو بردي با خود يه جاي ديگه اونجاکه خدا برات لاي لاي ميگه ………………………………….. شعردرفراق برادر گلزار بهشت است گل روي برادر آيد به مشام دل وجان بوي برادر گر طالب مردانگي و صدق وصفايي هر روز گذر کن به سر کوي برادر هم خون تووحافظ ناموس توباشد بنگر به وفا و شرف و خوي برادر آري غم مرگش شکند قلب و کمر را تابي-نرسد بهر تو از سوي برادر صبر از کف انسان برد اندوه و فراقش خم ميشود از غم قد دلجوي برادر ……………………………………..
❤جوان دست طوفان بلا غنچه من پر پر کرد شعله بر خرمنم افکنده و خاکستر کرد سرو قدی که امید پدر و مادر بود بی گنه رفت و چه ها با پدر ومادر کرد خویش وبیگانه ز داغ تو عزادار شدند حیف از ان سرو که در خاک سیه بستر کرد علی ای تازه جوانم کمرم بی تو شکست ناله و زاری من گوش فلک را کر کرد بخدا شادی و رونق ز دل وخانه برفت دست تقدیر مرا رخت سیه در بر کرد تسلیت واژه ناچیز بود در غم تو شفق از خون جگر چهره خود احمر کرد …………………………………………. بی مهر رخت روز مرا نور نماندست وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت هیهات از این گوشه که معمور نماندست وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت از دولت هجر تو کنون دور نماندست نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید دور از رخت این خسته رنجور نماندست صبر است مرا چاره هجران تو لیکن چون صبر توان کرد که مقدور نماندست در هجر تو گر چشم مرا آب روان است گو خون جگر ریز که معذور نماندست حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده ماتم زده را داعیه سور نماندست …………………………………………..
جوان گریزبه روضه علی اکبر(ع) اگر که گل رود از باغ ، باغبان چه کند ؟ وگر خزان برسد ، با غم نهان چه کند ؟ اگر که غنچه شود پرپر از غمش بلبل نسوزد و نکند ناله و فغان چه کند ؟ زنی که یک پسر از دولت جهان دارد به روز واقعه با ماتم جوان چه کند ؟ اگر که با غم او سازد و کنار آید به دشت خاطره با قد کمان چه کند ؟ شنیده ام که زنی در کرببلا می گفت پس از تو مادر رنجور و ناتوان چه کند ؟ عصای دست پدر بودی و شکستی حیف پس از تو مانده که با داغ بی امان چه کند ؟ غم و غریبی و غربت کنار ، خون خدا میان هلهله با خنجر زبان چه کند ؟ تو قطعه قطعه تر از لفظ اربا اربایی برای شرح غمت مانده روضه خوان چه کند ؟ صریح سرخ سرت را چنین به خون آلود به نیزه می برد اینگونه نیزه بان چه کند ؟ محمد مبشری …………………………………زمزمه داغ جوان سبک ( مدینه شهر پیغمبر ) گوشواره کجایی ای جوان من ببین قدِّ کمان من خدایا شد گلم پرپر ، ز داغش در نوا هستم ‌ ندارم طاقت ماندن ، ز درد و غصه بشکستم …. بسوزم من بسازم من ، ز داغت ای گل نازم شدم خانه خراب آخر ، چرا رفتی تو از دستم …. ز یادم کی رود بیرون ، صفای قد رعنایش هنوزم مانده در گوشم ، طنین لحن زیبایش …. پس از این بنگرم باید به حسرت روی عکسش را عزیزم رفته از دستم ، دگر خالی شده جایش محمد مبشری ………………………………………………………. ناکام نیست آنکه ز دنیا جوان رود یا از جهان شکسته دل و خسته جان رود ناکام نیست آنکه بمیرد ز داغ دل یا عاشقی که با غم و رنج نهان رود ناکام نیست آنکه ز گلزار زندگی ناچیده گل به حسرت ازین بوستان رود ناکام آن کسی که به درگاه ذوالجلال یک ره نکرده سجده ازین خاکدان رود ناکام آن کسی که ز نور محمدی نابرده بهره، خاک شود، از میان رود ناکام آن کسی است که بی مهر مرتضی نزد قسیم نار و قسیم جنان رود ناکام آن کسی که ز درگاه فاطمه مطرود گردد و ز پی این و آن رود ناکام آن کسی است که بیگانه با حسن در حال جهل و غفلتش از تن روان رود ناکام، آن کسی است که عشق حسین را پیدا نکرده، بی خبر از این جهان رود ناکام آن کسی است که همچون معاویه قرآن به کف به جنگ امام زمان رود دنیا، حسان، چو مرحله ی امتحان ماست ناکام، آن که رد شده از امتحان رود …………………………………………………دوست رفیقان در جوانی چون حبابند. به پیری گر رسند چون آفتابند. رفیقان زبانی را به خروار . خریداری کنم با پول ودینار. رفیقان دگر هم جان نثارند. به پای دوستان جان میسپارند. خریداریشان سخت است ودشوار. به سیم زر ویا درهم ودینار. رفیقانی که جان را هدیه کردند. به کنج قلب یاران تکیه کردند. بله نام رفیقان مسمم. به پیش چشم ما باشد مجسم. نسازند خاطر یاران مشوش. به سینه نامشان گشته منقش. رفیقی گر تو راست اندر جوانی . اگر قدر ورا از جان بدانی . به روز پیری وتنهایی ای دوست. گلی اندر کنارت داری ای دوست. غلام قدر رفیقان نیک داند. ز دل نام رفیقان نیک خواند. ……………………………………… شهریار جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد هنوز از آبشار دیده دامان رشک دریا بود که ما را سینه آتشفشان آتشفشانی کرد چه بود ار باز می گشتی به روز من توانائی که خود دیدی چها با روزگارم ناتوانی کرد جوانی کردن ای دل شیوه جانانه بود اما جوانی هم پی جانان شد و با ما جوانی کرد جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد جوانان در بهار عمر یاد از شهریار آرید که عمری در گلستان جوانی نغمه خوانی کرد
روضه و زبانحال در فوت فرزند الهي هيـــچ بابايي نبيـــند كه در سوگ جوان خود نشيند منم آن باغـــبان زار و خسته كه در سوگ جوان خود نشسته يه دعا ميكنم، هر كسي كه دل شكسته است زير لب آمين بگه... درسته مرگ پير و جوان نميشناسه... درسته وقتي اجل برسه ، بايد بريم... اما دعاي من اينه ، الهي جگر هيچ پدر مادري به داغ جوان نسوزه... به گمانت نرسد داغ جوان آسان است خون اگر گریه کنی بهر جوان جا دارد الهي هيچ مادري چشم انتظار بچه اش نمونه... از امام صادق(ع)پرسيدند ، آقا جان!!!در اين دنيا بهترين لحظه براي پدر چه لحظه اي است؟؟؟ بگـــفتا زاده ي خـــتم النّبيين نــبـاشـد لـذتي بـالا تر از اين جـوانـي در بــهار زنــدگــاني بـه هـنـگــام شباب و كامراني خــرامــان گـام بر دارد هَماره كــنـد بـابـا بـه اندامش نظاره بـگـويـد گرچه زحمتها كشيدم ولـي زيـبـا جـوانـي پـروريدم آقا فرمود: لحظه اي كه يك پسر جوان بشه ، جلوي چشم بابا راه بره... همه ي آرزوي پدر و مادر اينه ، ميگن الهي به ما فرصت بده ، زنده بمونيم عروسيه پسرمونو ببينيم... امـيــدش زيــر چـرخ آبنوسي كـنـد از بـهـر فرزندش عروسي دوباره از امام صادق(ع) پرسيد، آقا جان ، سخت ترين لحظه ي عمر پدر چه لحظه اي است؟؟؟ حضرت فرمود: لحظه اي كه يك پدر جان سپردن فرزندشو ببينه... هــمـان زيـبـا جوان سَـرو بالا دهــد جـان در بـرِ چشمان بابا يه جمله از زبان پدر و مادر داغديده ي ........... بگم. پسرم باور نميكردم، يه روز من زنده باشم و تو زير خاك باشي... باور نميكردم، يه روز با چشم گريان به دوستانت خوش آمد بگم... آرزو داشتم دوستانت رو شب عروسيت دعوت كنم، اما افسوس كه نشد... خدا نكنه هيچ پدري جان دادن بچه اش رو ببينه... داغ جوان خيلي جانسوزه... پدر و مادري كه داغ جوان ببينند ، ديگه روي لبهاشون گل خنده نمينشينه... وقتي يك جوان از دنيا ميره،پدر ميگه: خدايا عصاي پيري از دستم افتاد... برادر ميگه: خدايا كمرم شكست... خواهر براي برادرش اشك ميريزه...ناله ميزنه... امابميرم براي دل مهربون مادر... مادر ميگه:خدايا جگرم ميسوزه... از اين به بعد با اين مادر داغديده مهربانتر باشيد... چرا؟؟؟ آخه مادريكه داغ جوان ببينه، دلشكسته ميشه... اينجا اين مردم آمدند ، اشك چشم اين پدر و مادر داغديده را پاك كردند... تسليت دادند، ابراز همدردي كردند... اما بميرم براي دل داغديده ي حسين... فدای اون لحظه ای اباعبدالله به کنار بدن پاره پاره علی رسید... پـسر نـگاه به اشك غم پدر مي كـرد پدر نـظاره به خون سر پسر مي كـرد پدر ز داغ پسر باغ لاله در دل داشـت پسر نشـانه ز زخـم هزار قاتـل داشت هر روضه اي از روضه هاي كربلا خوانده بـشود، مـداح يـا واعـظ مـ ي گويـد، انشاءاالله اين روضه را يك شب كنار قبرش بخوانيم. اما تنها روضه اي كه خيلي سخت است و نمي شه كنار قبرش خواند ، روضه ي آقا علي اكبر (ع) است، مخصوصاينكه شب جمعه باشد. آخه پيش بابا روضه ي جگرگوشه را نمي خوانند، نبايد به زخم نمك زد. لذا علي اكبر (ع) از آن لحظه اي كه از بابا آب تقاضا كرد و بابا نتونـست بـه او آب بدهد، ناراحت بود. لحظه هاي آخر صدا زد: بابا ! الان از دست جدّم رسول الله سيراب شدم. هميشه پدر دوست دارد وقت جان دادن، سرش روي دامن پسرش باشد... گاهي محتضر مي خواهد جان بدهد، مي بيند جان از بدنش نمي رود، چشم به راهه، بعضي ها مي گند چشم به راه پسرشه، مي خواد بار آخر پسر را ببيند تـا پسر مي آيد، سر بابا را به دامن مي گيره، پدر راحت جان مي دهد. اما خدا نياره پدر سر بالين پسر بيايد ... پدر ز خون پسر صورتش خضاب شده پسر ز سوز عطش،قطره قطره آب شده پدر به چهره ي فرزند خويش چهره نهاد پسـر كنـار پـدر ناله اي زد و جان داد 🍁🍁🍁 كيست اين كشته كه دريا شده خونين جگرش سيـنه اي نيـسـت كـه سوزي نبرد از شررش با هـمه زخـم بـدن ، قـاتـل او گشت دو زخم كـه يـكي بـر جـگـرش بود و يكي بر كمرش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍حاج آقا رفیعی: @khatmkhanimajma در قیامت جهنمی ها از بهشتی ها می پرسن مگه ما باهم تو یه محله تو یه شهر نبودیم؟ چی باعث شد شما بهشتی بشین ما جهنمی؟!! بهشتیان جواب میدن، به شماها صفتون از ما جدا شده، سوره حدید آیه ۲۲: اول: ❶【خود فریب بودید】. هِی توجیه کردید، مالیات دادید به دولت گذاشتید پاحساب خمس، تو کارهاتون سعی کردید توجیه کنید و از استدلال بگریزید دوم: ❷【در کار خیر تعلل کردید.】 آقا در کار خیر بشتابید. روایت دارد که وقتی انسان میخواد صدقه بده شیطان دست آدمو میگیره و وسوسه می کنه، لذا قرآن درباره کار خیر می فرماید: "فالستبقو الخیرات" در کار خیر سبقت بگیرید سوم: ❸【 شک کردید】. یقین در زندگیتون نداشتید. یه روز رو سند این دعا شک کردید، یه روز رو آیه فلان کردید، خیلی مواظب باشید، دشمنا خیلی دارن شبهه افکنی می کنند تا مردم از دین فرار کنند. چهارم: ❹【آرزوهای طولانی شما رو گول زد】. پنجم: ❺【شیطان بر شما حاکم شد】. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ 🌤🌤 ━━━━━◈❖✿❖◈━━━━ @khatmkhanimajma
✨﷽✨ ✅سخن عزراییل بسیار تکان دهنده... ✍مرحوم شهید دستغیب (ره) در کتاب “داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آورده اند که خلاصه آن چنین است: یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است. آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟ فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا. نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت. 📚داستان های شگفت،  حکایت ۱۱۰” ‌ 🌤🌤 ━━━━━◈❖✿❖◈━━━━ @khatmkhanimajma هشتک کانال حذف نشود ❌