#قسمت۱۹
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
🔹قطعه آتش
✴️چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم نگاهی کردم و در کمال حیرت ماموران را دیدم که چهار دست و پای شخصی را گرفته بودند و به زور قطعه ای از آتش🔥 به او میخوراندند.
❇️با دیدن این صحنه از ناراحتی بر جای ایستادم،صحنه بسیار زجر دهنده و ناله های او جانسوز بود...سپس رهایش کردن و او در حالیکه از درون میسوخت مسیر جاده را افتان و خیزان ادامه داد.
✴️در یک لحظه دست نیک را روی شانه ام احساس کردم،نگاهی به او انداختم و گفتم :چه شده بود
❇️نیک جواب داد:
افرادی که مال مردم را به ناحق تصاحب میکنند گرفتار این ماموران میشوند و اینها موظفند قطعه ی گداخته شده آهن را به آنها بخورانند.
✴️نیک سپس ادامه داد: البته اینها در گذرگاه حق الناس متوقف خواهند شد....
❇️پس از شنیدن حرفهای نیک مقداری دلم آرام گرفت و سپس با نیک از آنجا دور شدیم.
✴️رفتیم تا به شخصی رسیدیم که دستانش را جلو گرفته و با احتیاط قدمهای کوتاه برمیداشت..
❇️نیک به او اشاره کرد و گفت : این شخص از وقتی از غار بیرون آمده کور شده. آنگاه به یک جاده انحرافی اشاره کرد و گفت:این جاده دنیا پرستان است که او به زودی وارد آن میشود.
✴️پرسیدم چرا⁉️ گفت چون دنیا را به آخرت و دنیا پرستان را به مومنین ترجیح میداده است.. این افراد بزرگترین ضرر و زیان را برای خود خریده اند ...
✅دوباره به راه افتادیم. راه مستقیم را به خوبی طی کردیم. گاهی از کسی جلو میزدیم و گاهی دیگران از ما سبقت میگرفتند.. در مسیر خود آدمهای گوناگونی میدیدیم.
❇️آدمهایی که دو زبان داشتند که از دهانشان بیرون زده بود و اتش از آنها زبانه میکشید و میسوزاندشان که به گفته ی نیک اینها دورو و منافق صفت بودند.
✴️همچنین افرادی که اعمال منافی عفت و لذتهای نامشروع را مرتکب شده بودند را در حالی مشاهده کردیم که لگامی از آتش بر دهان آنها زده شده بود و میسوختند.
❇️اما از همه زجرآورتر جاده انحرافی زنان بود. این مسیر به بیابانی ختم میشد که زنان بسیاری در آن عذاب میشدند.
✴️عده ای به موهایشان آویزان شده بودند که نتیجه نشان دادن موها به نامحرم بود.
❇️گروهی دیگر از زنان زیر فشار ماموران مشغول خوردن گوشت بدن خود بودند چون اینها در دنیا خود را برای نامحرمان زینت کرده بودند و باعث از هم پاشیدن زندگی های بسیاری شده بودند.
✴️برخی نیز سرشان به شکل خوک و بدنشان به شکل الاغ بود چرا که در دنیا به سخن چینی عادت داشتند.
❇️آنچه شگفتی مرا در تمام این صحنه ها بر انگیخته بود این بود که نیک های آنان همگی صدها متر دورتر بودند و از هدایت و کمک به صاحب خود عاجز بودند...
🔵گذرگاه مرصاد
✴️براحتی مسافت زیادی را پیمودیم تا به یک گردنه رسیدیم. در پشت تپه سرو صداهای زیادی می آمد . وقتی به بالای تپه رسیدیم از آنچه دیدم بسیار متعجب شدم و ترس و اضطراب وجودم را فرا گرفت.
✅جاده و بیابانهای اطراف آن پر بود از ماموران الهی و اشخاصی که گیر افتاده بودند.
⬅️هرکس قصد عبور از جاده را داشت شدیدا کنترل میشد.
✴️آهسته به نیک گفتم : اینجا چه خبر است⁉️
❇️نیک گفت: اینجا گذرگاه مرصاد است.
گفتم: گذرگاه مرصاد چیست⁉️
✴️گفت: محل رسیدگی به حق الناس...اینجا اگر کوچکترین حقی از مردم بر گردنت باشد ازکشتن انسان گرفته تا سیلی و بدهکاری،همه ی اینها باعث گرفتاری تو می شود...
❎بار دیگر بیابان را زیر نظر گرفتم.گروهی در حالیکه زانوی غم بغل گرفته بودند روی زمین نشسته بودند و به واسطه ی سنگینی زنجیری که بر گردن آنها بود قدرت حرکت نداشتند.
عده ای هم پایشان زنجیر شده بود و قدرت حرکت نداشتند.
❇️عده ای نیز بلاتکلیف در بیابان میچرخیدند و حق عبور از جاده را نداشتند.
✴️هراز گاهی صدای ماموران بلند میشد: فلان کس آزاد شد، میتواند برود. آن شخص از شنیدن نامش بسیار خوشحال میشد و بعد از مدتها گرفتاری عبور میکرد.
❇️نیک صورتش را سمت من چرخاند و گفت برویم.
🔺با ترس و دلهره گفتم نمیشود از راه دیگری برویم⁉️😰
✴️نیک گفت : هیچ راه فراری نیست همه جا توسط ماموران به دقت کنترل میشود زیرا حق مردم قابل بخشش نیست و خداوند از حق مردم نمیگذرد...
✍ادامه دارد..
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#قسمت۱۸
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
🔵جاده های انحرافی
✴️سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم . هنوز چند قدمی از غار دور نشده بودیم که نیک ایستاد و گفت:ببین دوست من از اینجا به بعد پیمودن این راه با خطرات بیشتری همراه هست. هرکس در دنیا به نحوی دچار انحراف شده در اینجا نیز گرفتار می شود.
❇️👈سپس به جاده ی روبه رو اشاره کرد و گفت:این راه مستقیما به وادی السلام میرسد. اما باید مواظب بود چون مسیرهای انحرافی زیادی در پیش رو است
✴️چرا که جاده های راست و چپ گمراه کننده و راه اصلی راه وسط است.
زیر لب زمزمه کردم: الهی اهدنا الصراط المستقیم...
❇️آنگاه از من خواست که پشت سرش حرکت کنم.همه ی کسانی که از غار عبور کرده بودند با نیکهای بزرگ و کوچک خود و با سرعتهای متفاوت جاده را میپیمودند.
✴️پس از مدتی راهپیمایی به یک دوراهی رسیدیم.نیک به سمت چپ اشاره کرد و گفت:
❇️این جاده ی حسادت🔥 و سرکشی است.هرکس وارد این راه شود سر از جاده ی شرک در می آورد که در نهایت به وادی العذاب منتهی میشود.
✴️در همین حال شخصی را دیدیم که وارد آن جاده شد. لحظاتی به او نگاه کردم و ناراحت شدم که پس از عبور از این همه سختی مسیر انحرافی را در نهایت برگزید ...
❇️از صمیم دل ارزو کردم که پشیمان شود و برگردد. هنوز این خاطره از ذهنم پاک نشده بود که با صحنه ی دیگری مواجه شدم.
✴️شخصی را دیدم با قیافه ی کوچک که ترسان و لرزان از کنار جاده حرکت میکرد.نیک نگاهی به من کرد و گفت: پایت را روی سر این شخص بگذار و رد شو.
❇️با تعجب پرسیدم:چرا⁉️ نیک گفت: اینها افرادی هستند که در دنیا متکبر و خودخواه بودند. در اینجا قیافه هایشان کوچک میشود تا مردم آنها را لگدمال کنند.
✴️وقتی تکبر این جور افراد را به یاد آوردم عصبانی شدم با لگدی ان شخص را روی زمین انداختم و بر صورتش پا نهادم و راهم را ادامه دادم.
❇️چیزی نگذشت که به یک سه راهی رسیدیم. نیک ایستاد و گفت: مستقیم به راه خویش ادامه بده و به سمت راست و چپ توجه نکن.
✴️ زیرا جاده سمت راست مخصوص کسانی است که سخن چین بودند و با نیش زبان خود مردم را آزار ئ اذیت میکردند. در این مسیر گزندگان خطرناکی کمین کرده اند که این عابران را میگزند.
❇️در همین حال شخصی به آن جاده قدم نهاد و چیزی نگذشت که از لابلای خاک چندین مار بزرگ🐍 و وحشتناک خود را به او رساندند و نیشهای وحشتناک خود را در بدن او فرو کردند...
شخص در حالیکه از درد ناله و فریاد میکرد روی خاک افتاد...
✴️بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از دیدن شخصی که با شکم بسیار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب زمین میخورد تعجب کردم.
❇️چیزی نگذشت که بخاطر نداشتن تعادل به سمت جاده ی چپ کشیده شد و در آن مسیر افتان و خیزان به راه خود ادامه داد.
✴️از نیک پرسیدم چه شد⁉️گفت این جاده ی مخصوص رباخواران است که به سخت ترین عذاب الهی گرفتارند...
🔵داغ کردن
✅به تپه ای رسیدیم. تعدادی از ماموران را دیدم که روی جاده ایستادند و چند نفر را متوقف کرده اند.در کنار ماموران شعله های آتش🔥 زبانه می کشید.
از ترس و وحشت خودم را به نیک رساندم و مانع از حرکت او شدم.
✴️ نیک لبخندی زد و با مهربانی دستی به روی سرم کشید و گفت:نترس با تو کاری ندارند. اینها در کمین افراد خاصی هستند.در همین لحظه صدای جیغ و فریادی بلند شد .
❇️وقتی نگاه کردم دیدم یک نفر ایستاده و از پیشانی اش دود🌫🔥 و آتش بلند است. سکه ی🕳 گداخته شده ای به پیشانیش چسبانده بودند. در همین حال ماموران سکه ی دیگری برداشتند و اینبار به پهلوی او چسباندند.
🔺صدای ناله و فریادهای دلخراشش تمام دشت را پرکرده بود..😢
✴️با حیرت به نیک نگاه کردم و او گفت:سزای او همین است. اینها سکه هایی است که در دنیا ذخیره و انبار کرده بود و با وجود محرومان و فقیران بسیاری که بودند هیچی به آنها نمیداد و حقشان را ادا نمیکرد.☝️🏻
❇️نیک این را گفت و به سمت پایین تپه حرکت کرد. من هم با ترس و وحشت پشت سرش به راه افتادم .
✴️هنگامی که به ماموران قدرتمند رسیدیم و انها کاری به ما نداشتند و راه را برای عبور ما باز کردند نفس راحتی کشیدم..
✍ادامه دارد...
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#قسمت ۲۰
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ ارواح
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
✅از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند⁉️
✴️گفت: اسامی افرادیکه حق مردم را بر گردن دارند در دست مامورین است و پس از شناسایی مجرم از عبور او جلوگیری میکنند.
❇️گفتم: تا کی باید اینجا بمانند⁉️گفت : مدت توقف و گرفتاری آنها متفاوت است. برخی ماهها و برخی سالهای سال..
✴️با تعجب گفتم: مگر رسیدگی به پرونده ی حق الناس چقدر طول میکشد⁉️ نیک گفت: در اینجا عدل خدا حاکم است و از مظلوم حق ظالم را میگیرد مگر اینکه خود مظلوم از گناه ظالم بگذرد. اگر از گناه ظالم نگذرند از نیکیهای ظالم به مظلوم میدهند تا راضی شود و اگر ظالم کار نیکی نداشت از گناههای مظلوم به ظالم میدهند تا مظلوم راضی شود.
❇️با شنیدن این سخنان ترس و اضطرابم بیش از پیش شد. ولی چون چاره ای نبود به نیک گفتم: بیا برویم.
✴️سراشیبی را پیمودیم و به گذرگاه مرصاد قدم گذاشتیم.چیزی نگذشت که خود را در مقابل مامورین الهی دیدم.
❇️در یک آن با اشاره ی یکی از انها زنجیر ضخیمی به گردنم انداخته شد و بدون اینکه کوچکترین مهلتی بدهند تا از آنها سوال کنم کشان کشان مرا از جاده بیرون بردند...
✴️بی جهت دست و پا میزدم تا شاید از دست آنها خلاصی پیدا کنم. اما تلاشهایم بی فایده بود. از نیک خواستم از آنها بپرسد علت کارشان را.
❇️ولی نیک بدون اینکه سوالی از آنها بپرسد نزد من آمد و گفت: خوب فکر کن چه کرده ای. این مامورین بی جهت کسی را گرفتار نمیکنند.
✴️کمی فکر کردم و یادم آمد که پولی از همسایه ام قرض گرفته بودم که به علت مسافرتی که پیش آمد و بعد از آن مریضی که منجر به مرگم شد ،نتوانستم آن را برگردانم. این را به نیک گفتم و پرسیدم : حالا چه کار کنیم⁉️
❇️نیک اندکی فکر کرد و گفت: اگر بتوانی به خواب بستگانت بروی و از آنها بخواهی تا قرضت را ادا کنند امیدی به نجاتت هست وگرنه همینطور اسیر خواهی ماند.
✴️با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از او خواستم تا قرضم را ادا کند.
❇️همانطور که منتظر جواب بستگانم بودم شخصی را دیدم که زنجیر آتشینی بر کمر داشت و پیوسته به این سو و آن سو میگریخت و فریاد میزد :
✴️وای بر من ! اموالی که با گناه به دست آوردم اینگونه مرا گرفتار کرد در حالیکه وارثانم آن را در راه خدا انفاق کردند و به سعادت رسیدند...
❇️⚔کمی آن طرفتر هم عده ای به شخصی حمله ور شده بودند و از او مطالبه ی حقشان را میکردند.
🔴با دیدن این صحنه های وحشتناک به فکر فرو رفتم و با خود گفتم:
✴️اگر میدانستم حقوق مردم تا این حد مهم و نابخشودنی است تا زنده بودم در برخورد با مردم و معامله و حتی شهادت دادن و صحبت کردن با آنها نهایت دقت را به عمل می آوردم...
❇️آنگاه از شدت ناراحتی فریاد زدم: وای از این راه که براستی گذرگاه بدبختی و فلاکت است...
🛑در این هنگام ماموران به سراغم آمدند و زنجیرها را از گردنم باز کردند.
✴️اول فکر کردم بخاطر فریادم بوده ولی بعد نیک مرا با خوشحالی در آغوش گرفت و گفت: بیا برویم . قرضت ادا شد...
🔵نبرد سرنوشت ساز!
🛑بعد از گذر از گذرگاه سخت و طاقت فرسای مرصاد کمی که جلو رفتیم چشمم به هیکل سیاه و عجیبی در وسط جاده افتاد.
❇️وقتی جلوتر آمدیم او را شناختم.گناه بود با هیکلی کوچکتر و لاغرتر و لباسی عجیب!
✴️همدوش نیک تا چند قدمی او رفتیم. او با چهره ای خشن و بوی متعفن و چشمانی خون گرفته در حالیکه شمشیری مانند اره بر دوش گرفته بود با غضب به من مینگریست.
❇️نیک ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم.. نیک مهربانانه به من نگاه کرد و گفت خودت را برای نبرد با گناه آماده کن!
🛑با وحشت و ترس و تعجب گفتم: جنگ⁉️ برای چه⁉️
✴️نیک که متوجه ترس من شده بود گفت: در این سفر و در اینجا،اولیای خدا،مومنین و انساهای خوب و پاک و ..نباید بترسند.
❇️از سخنان نیک قوت قلب گرفتم ،از او پرسیدم: جنگ با دست خالی در برابر کسی که مسلح هست غیر ممکن است!
✴️نیک گفت: نگران نباش فرشته ای الهی تو را تجهیز خواهد کرد. به نیک گفتم: تو چه میکنی⁉️ گفت: من تو را آماده و تشویق میکنم..
❇️ سپس دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنکه در گذرگاه ارتداد و و جاده های انحرافی و ... از تو ناامید شد این بار با تمام قوا جلوی تو ایستاده،او اینبار لباس دنیا را برتن کرده و شمشیر شهوات را در دست گرفته.
✴️ مواظب دندانه های شمشیرش که هرکدام نشانه ی یکی از شهوات است و بسیار برنده و تیز میباشد ،باش که اگر یکی از انها به تو اصابت کند در مسیر به مشکل میخوریم...
✍ادامه دارد...
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#روضه ختم پدر (3)🥀🥀
روز اول (دفن)
بسم الله الرحمن الرحیم
یارحمن ویا رحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ *
غم مرگ پدر کوچک غمی نیست
جگر می سوزدو درد کمی نیست
پدر زیبا گل باغ وجود است
که بی او زندگی جز ماتمی نیست
▪️▪️▪️▪️▪️
🔸اگرچه هرغمی دشوار ازبهر بشر باشد
🔸غم مرگ پدرازهر غمی دشوارتر باشد
🔸نمی داند کسی اندازه درد یتیمی را
🔸مگر ان کس که از درد یتیمی باخبرباشد
اما می بینم درگوشه ای از قبر فرزندان مرحوم نشسته اند از فراق بابا ناله می کنند اما گوشه دیگرقبربرادران مرحوم نشسته اند ازغم برادر می نالند
اما یا ابا عبدالله می خوام زبان حال فرزندان مرحوم رابگم
♦️باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی
♦️ترک ما کردی و باخاک هم آغوش شدی
♦️خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
آخه بمیرم بابای خوبم آخه بمیرم بابای مهربانم
♦️ای چراغ دل ما ازچه تو خاموش شدی
باباجان)♦️جای خالی تورا باچه نگاهی بنگرم
♦️ای همای دل وجان ازچه تو خاموش شدی
⬅️اما خانواده محترم.....شما آمدید بدن
نازنین بابا راغسل دادید ،کفن کردید،
بااحترام به خاک سپردید همه دوستان
آشنایان، فامیل،واقشار مردم آمدند درتشیع جنازه بابایتان شرکت کردند
به شما تسلیت گفتند شما رادلداری دادند اما من
به فدای اون بدنی که سه روز و دوشب بدنش رو خاک گرم کربلا، بنی اسد وقتی اومدن بدنها رو دفن کنند نشناختند، یه وقت امام سجاد فرمود بنی اسد صبر کنید من این بدنها رو خوب میشناسم این بدن بریره، این بدن ظهیره، این بدن عموم ابالفضله،،، این بدن بابای غریبم حسینه،،
یه وقت آقا فرمود بنی اسد برید یه قطعه حصیر بیارید...
بدن بابا رو میان حصیر گذاشت....
همینکه بدن رو گذاشت داخل قبر دیدن آقا بیرون نمیاد،،، بنی اسد نزدیک شدن دیدن آقا لبها رو گذاشته به رگهای بریده بابا،،،
هی میگه بابای غریبم حسین...
بابای مظلومم حسین...
بدم المظلوم بکربلا صدای نالتو بلند کن سه مرتبه بگو یا حسین...
وَ سَیَعلمُ الذین ظَلمو ای مُنقَلبٍ یَنقلبون بلند صلوات
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀
🏴🏴🏴🏴🏴🥀🥀🥀
#روضه ختم پدر (4)
#روز اول (دفن)
بسم الله الرحمن الرحیم
یارحمن ویا رحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ *
♦️باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی
♦️ترک ما کردی و باخاک هم آغوش شدی
♦️خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
آخه بمیرم بابای خوبم آخه بمیرم بابای مهربانم
♦️ای چراغ دل ما ازچه تو خاموش شدی
باباجان)♦️جای خالی تورا باچه نگاهی بنگرم
♦️ای همای دل وجان ازچه تو خاموش شدی
⬅️اما خانواده محترم.....شما آمدید بدن
نازنین بابا راغسل دادید ،کفن کردید،
بااحترام به خاک سپردید همه دوستان
آشنایان، فامیل،واقشار مردم آمدند درتشیع جنازه بابایتان شرکت کردند
به شما تسلیت گفتن
اما دلها بسوزه برامام حسین(ع) که تشیع جنازه ای ویژی داشت ده نفر اسبها را نعل تازه زدند ان قدر بر بدن ابا عبدالله که وقتی امام سجاد آمد خواست بدن بابا را دفن کنه گفت بنی اسد برام یک تکه بوریا بیارید چه کرد امام سجاد بوریا را زیر بدن قرار داد.....
بدن بابا داخل قبر گذاشت اما عزیزان دربین ما مسلمانان رسمه باید روی میت به قبله باشه بنی اسد میگه دیدیم آقا از قبر بیرون نمیاد نگاه کردیم دیدیم لبها را گذاشته بر رگهای بریده بابا
🔹اگر کشتند چرا ابت نداند
🔹از ان درنایابت ندادند
🔹اگر کشتند چرا دفنت نکردند
🔹کفن برقد صد چاکت نکردند
حسین آرام جانم..حسین روح روانم
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
#احمد بهزادی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
# مجلس ختم پدرجوان
دارای فرزند
#روضه پدر جوان چهلم
#کاربرد هفتم سالگرد
#روضه حضرت علی اکبر (ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
یارحمن ویا رحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
♦️یاد آن روزی که درمحفل ماجای توبود
♦️خانه روشن همه زآن روی دل آرای توبود
♦️رفتی ای تازه جوانم زچرا دردل خاک
♦️خاک هم عاشق آن قامت رعنای توبود
باباجان پسرم
♦️آمدم برسرقبرت بدو چشمان پرآب
باباجان پسرم
♦️رفتی وداغ غمت کرد مرا خانه خراب
مجلس امروز به مناسبت چهلمین روز درگذشت فرزندی مهربان برادری دلسوز برگزار گردیده خانواده محترم شماچهل روزه جای خالی عزیزتان رو احساس می کنید داغ جوان خیلی سخت است انشاالله هیچ پدری مادری رو داغ جوان نشان ندهد
🔻به گمانت نرسد داغ جوان آسان است
🔻خون اگر گریه کنی بهر جوان جا دارد
الهي هيچ پدری و مادري چشم انتظار بچه اش نمونه...
از امام صادق(ع)پرسيدند ، آقا جان!!!در اين دنيا بهترين لحظه براي پدر چه
لحظه اي است؟؟؟
آقا فرمود: لحظه اي كه يك پسر جوان بشه ، جلوي چشم بابا راه بره...
همه ي آرزوي پدر و مادر اينه ، .
خدا نكنه هيچ پدري جان دادن بچه اش رو ببينه...
داغ جوان خيلي جانسوزه...
پدر و مادري كه داغ جوان ببينند ، ديگه روي لبهاشون گل خنده نمينشينه...
وقتي يك جوان از دنيا ميره،پدر ميگه: خدايا عصاي پيري از دستم افتاد...
برادر ميگه: خدايا كمرم شكست...
عزیزان داغ دیده امام حسین هم وقتی کناربدن برادرش عباس آمد گفت عباسم برادر کمرم شکست امیدم قطع شد دیگه حسین بی برادر شد
خواهر براي برادرش اشك ميريزه...ناله ميزنه...چون خواهر خیلی علاقه به برادر داره زینب کبری یک لحظه از حسینی جدا نبود
امابميرم براي دل مهربون مادر...
مادر ميگه:خدايا جگرم ميسوزه...
از اين به بعد با اين مادر داغديده مهربانتر باشيد...
چرا؟؟؟
آخه مادريكه داغ جوان ببينه، دلشكسته ميشه
اينجا اين مردم آمدند ، اشك چشم اين پدر و مادر داغديده را پاك كردند...
تسليت دادند، ابراز همدردي كردند...
اما بميرم براي دل داغديده ي حسين...
فدای اون لحظه ای اباعبدالله به کنار بدن پاره پاره علی رسید...نشت کنارمیوه دلش
دید علی اکبر داره پاهاشو رو خاکا میکشه خدایا هیچ پدرو مادری را داغ جوان نشان نده امام حسین نشت کنار میوه دلش علی اکبر سر علی را به دامن گرفت دلش ارام نشد سر علی را به سینه چسپانید ای از سوز دل صدا می زد ۱علی جانم پسرم بابا تنها گذشتی رفتی هر کاری کرد نتوانست بدن علی اکبر به خیمه ببرد چه کرد صدا زد
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بردرخیمه رسانم
⏪اماجمله آخرو التماس دعا
اما عزیزان ازاین عزیزما یک فرزند به یادگار مانده که یتیم شدن
🔸یتیمی درد بی درمان یتیمی
🔸یتیمی کاری دوران یتیمی
🔸الهی طفلی بی بابا نباشد
🔸اگر باشد در این سامان نباشد
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
#احمد بهزادی
#التماس دعا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#ختم پدر
#رروضه شام غریبان(2)
#روضه امام حسین (ع)
گریز حضرت رقیه (س)
بسم الله الرحمن الرحیم
یارحمن یا رحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللّهِ، وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَدًا ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ، وَ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
♦️خدایا بی سرو سامانم امشب ♦️اسیر درد بی پایانم امشب
♦️ز دستم رفته بابای عزیزم ♦️بگرداب الم حیرانم امشب
♦️پدر از هجر رویت بی قرارم ♦️چو شمعی تا سحر گریانم امشب
♦️شب شام غریبان تو باشد ♦️رود بر آسمان افغانم امشب
♦️الا ای شمعها امشب بسوزید ♦️که من در آتشی سوزانم امشب
♦️گلم را عاقبت از شاخه چیدند ♦️چو بلبل زار و سر گردانم امشب
♦️بود عکس تو بابا رو برویم ♦️گرفتار غم دورانم امشب
♦️عجب شام غریبانی است امشب ♦️سرشک از غصه بردامانم امشب
♦️بخوانم من نماز لیله الدفن ♦️برایت طالب غفرانم امشب
♦️بیا بابا به بین بر سفره غم ♦️ز هجران تو من مهمانم امشب
♦️کجا یاد تو می گردد فراموش ♦️پریشان خاطر و نالانم امشب
♦️نمانده طاعت و تاب و توانی ♦️گرفته غم تمام جانم امشب
⬅️مجلس امشب ما به مناسبت شام غریبان پدرمهربان و دلسوز بنام.......... بر پا شده است، برادران داغ دیده ، پسران ودختران داغ دیده ازامشب دیگه چراغ خانه تان خاموش شده از امشب دیگه جای خالی پدر را احساس می کنید انشاالله روح این پدر را بر سر سفره آقا امام حسین مهمان کنه اما
عزیزان داغدیده، میدونم دلی غمدیده دارید نمیخوام نمک رو زخمتون بپاشم ولی باید بگم پدر ستون خونه و روشنایی خونه ست، پدر پشت و پناه دختره ، پدر تکیه گاه دختره حالا ک دلتون شکست بریم در خونه آقا ابا عبدالله اشکاتو آمیخته کن با اشکای یتیمان ابا عبدالله😭😭😭
اما من بمیرم برا یتیمان امام حسین ، آخه تو کربلا کسی نبود با عزیزان حسین همدردی کنه بمیرم هر وقت ک میگفتن بابا مونو میخوایم با ضرب تازیانه و سیلی جوابشونو دادن، شما رو فامیل با ناز و نوازش از بدن بابا جدا کردن اما بمیرم برا دختر امام حسین با ضرب سیلی از بدن بابا جدا کردن بخدا داغ بابا آتیش میزنه قلب آدمو اما برا دختر داغ بابا سخت تره ، همۂ وجود یه دختر باباشه، الهی بمیرم برا غربت حسین، بخدا خیلی سخته یه دختر بدن پاره پاره ی بابا شو ببینه، بخدا خیلی سخته یه دختر بدن بی سر باباشو ببینه ، یه جایی هم تو خرابۂ شام سه سالۂ امام حسین هی بهونه ی بابا رو می گیرد، هر کاری کردن این دختر آروم نشد اینقدر گریه کرد تا سر بریده ی باباشو براش اُوردن با دستهای کوچیکش این سر و به سینه چسباند و شروع کرد به درد و دل کردن با سرِ بابا.😭😭....
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم..😭.
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا😭
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم..😭.
بابای خوبم😭...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن..😭.
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم...
طاقت سیلی خوردن ندارم...😭
طاقت سنگ خوردن ندارم...
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم
وَ سَیَعلمُ الذین ظَلمو ای مُنقَلبٍ یَنقلبون بلند صلوات
احمد بهزادی
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
# مجلس ختم پدر
#هفتم(کاربرد بیست و یکم چهلم وسالگرد
#روضه امام حسین (ع)
#گریز حضرت اباالفضل(علیهالسلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
یارحمن ویا رحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🔸زندگی طعم خوشی داشت اگر بابا بود)
🔸دلم زارم چه غمی داشت اگربابابود
🔸باغبان فلک از داغ به خاک دل من
🔸بذراندوه نمیکاشت اگر بابا بود
🔸هیچ غمهای جهان دردل حسرت زده ام
🔸تا ابد پای نمیزاشت اگر بابا بود
🔸خانه تاریک شده بی گل رویش حالا
🔸خانه ام برگ وبری داشت اگر بابابود
🔸بال میزد دل من تا بخدا بانگهش
🔸دل من بال وپری داشت اگر بابابود
چه پدری که طاقت اشکهای من غمدیده را نداشت
🔸طاقت دیدن اشک منه غمدیده نداشت
🔸گریه هایم ثمری داشت اگر بابا بود
⬅️مجلس امشب به مناسبت هفتمین روز درگذشت پدری مهربان برادری دلسوز یکی ازمحبان اهل بیت علیه السلام برگزار گردیده است خانواده محترم داغ دیده شما مدت هفت روز است که جای خالی بابا رو احساس می کنید به خدا قسم هیچ کس جای خالی بابا رو برای شما نمی گیرد پدرستون خانه. است پدر پشت پناه دختر است خدا نکنه توی جمع ما کسی باشه که داغ بابادیده باشه عزیزان دیگه یتیم شدید
🔸یتیمی درد بی درمان یتیمی
🔸یتیمی خاری دوران یتیمی
🔸الهی طفلی بی بابا نباشد
🔸اگرباشد دراین دنیا نباشد
حالا دلها اماده شد بریم کربلا به یاد ان
لحظه ای که اقا ابا عبدالله
فرمودند خواهرم زینب تازمانی که صدای تکبیر من می یاد بدان من هنوز زنده ام اما یک وقت دیدند صدای اقا به گوش نمی رسد
🔷همه از خیمه ها بیرون دویدند
🔷ولی سالار زینب را ندیدند
امدند جلوی زلجناح حلقه زدندهر کدام سوالی میکنه یکی سوال میکنه بگو ذوالجناح بابایمان چه شدیکی سوال میکنه بگو ذوالجناح عمویمان عبا س چه شد یکی سوال میکنه ببینم ذوالجناح برادرمان علی اکبر چه شد یک وقت دیدند سکینه امد عنان ذوالجناح به دست گرفت بگو ببینم ذوالجناح تو که بی وفا نبودی آیا آن لحظه ای که بابایم را شهید کردند آیا بهش آب دادند یا نه دیدند ذوالجناح سر به زمین می کوبه یعنی بابایتان را با لب تشنه شهیدش کردند یک وقت ذوالجناح به سمت گودال قتلگاه حرکت کرد زینب وکودکان پشت سر ذوالجناح ای می دویدند ای به زمین می خوردند بلند می شدند تا رسیدند به تل زینبیه عزیزانی که کربلا رفتند میدوند تل زینبیه نزدیک قتلگاه است
اما زبان حالی دارد بی بی زینب
🔶گلی گم کردم می جویم او را
🔶به هر گل می رسم می بویم او را
🔶گل من یک نشانی در بدن داشت
🔶یکی پیراهن کهنه به تن داشت
اگر بینم گلم در خواب بوده
به آب دیدگان می شویم او را
یاد شهدا وامام شهدا اموات جمع حاضر الخصوص روح این پدر فیض ببرد اما برادرهای مرحوم کجای مجلس نشسته اید
شما داغ برادر دیدید خدا به شما صبربده
داغ برادر کمر برادرو می شکنه اما عزیزان داغ دیده وقتی
آقا اباعبدالله حسین بر بالین برادرش
عباس آمد. چه برادری دستها برادرو قطع کردند تیر به چشمش زدندعمود آهنین برفرق برادر زدند چه کرد آقا امام حسین دست برکمر گرفت صدا زد ..
أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي خدایا کمرم شکست
امیدم قطع شد دیگه حسین بی برادر شد
🔸ديده بگشا كه طبيبت سر بالين آمد
🔸 ديده بگشا كه حسين با دل خونين آمد
🔸ديده بر هم منه اي سرو به خو ن غلطيده
🔸 تا نگويند كه حسين داغ برادر ديده
🔸ولی قدر چمن را بلبل افسر ده میداند🔸غـم مـرگ برادر را، برادر مرده میداند.
🔸غم مرگ برادر بشکند پشت برادر را
🔸غم مرگ برادر تا قیامت زنده می ماند
الالعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
#التماس_دعا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
1403/9/2
#مادر 🍀🥀🌾🍀🥀🌾
#سبک_دامن_کشان_رفتی
مادر تو رفتی و، دلم بیقراره، دلم بیقراره، دلم بیقراره
این خونه بعد از تو، صفایی نداره، صفایی نداره، صفایی نداره
سرم رو روی خاکت میذارم من
الهی دیگه سر بر ندارم من، ندارم من، ندارم من
داغ تو زده شرر، بر این جان من، بر این جان من، بر این جان من
گشته زندگی خزان، بهاران من، بهاران من، بهاران من
____
جز خوبی از تو من، به خاطر ندارم، به خاطر ندارم، به خاطر ندارم
پا شو دوباره سر، به پایت گذارم، به پایت گذارم، به پایت گذارم
دلم تنگ آغوشت شده مادر
چگونه هجرانت را کنم باور، کنم باور، کنم باور
خونه بعداز تو شده، چه تاریک وسرد، چه تاریک وسرد، چه تاریک وسرد
دارم از فراق تو، دلی پر زدرد، دلی پر زدرد، دلی پر زدرد
#شاعر:
#اسماعیل_تقوایی
شمیم عطرِ گلهایی تو مادر
امید جان و دلهایی تو مادر
بخواب آسوده و آرام دیگر
بدان مهمان زهرایی تو مادر
نگیرد سینه ام آرام مادر
بُوَد در موجی از آلام مادر
بیادت مجلس ترحیم برپاست
به جمعه سید الایام مادر
◾مجلس ، مجلسِ یه مادرِ مؤمنه و مهربون و دلسوز به نام مرحومه مغفوره مشهدی طلا حسینی بر پا شده اونایی که داغ مادر دیدن، داغ خواهر دیدن، داغ عزیز دیدن، گوشه و کنار منو حلال کنن، مادر چراغ خونه س، مادر غمخوار بچه هاشه، اگه مشکلی برات پیش بیاد دلت خوشه مادر داری محرم راز داری، میری باهاش درد و دل میکنی ولی وای به روزی که مادر از دنیا بره ، تمام غصه های عالم رو دوشت میشینه
میخوام یه جمله از زبان فرزندان این مادر عزیز بگم الهی هیچ دختری داغ مادر نبینه الهی هیچ برادری چشمش به راه نمونه ، الهی هیچ کس نبینه غم مرگ یه خواهر
امروز اون که داغ مادر دیده ، داغ عزیزه مهربونشو دیده این درد رو خوب میفهمه ، این درد رو خوب حس میکنه مادرِ عزیز سخته ندیدنت، دارم میبینم آقا زاده ها دارن گریه میکنن ، صدای دختراشو دارم میشنوم، به واللهِ خیلی سخته آخه مثل مادر دیگه تو دنیا پیدا نمیشه آی مردم الهی هیچ خونه ای بی مادر نمونه
امروز میخوام از زبون اون دخترایی که داغ مادر دیدن یه لالایی بخونم
لالالالا لالالالا لالایی
عزیزه مهربونم در کجایی
آی لالا لالا گُلِ آفتاب پرستُم
عجب داغی گذاشتی پشت دستُم
سیاهه مثل شو این آسمونُم
گرفته بوی غم سرتا بجونم
چه خاکی بر سرُم باید بریزُم
گرفتار اجل شد مهربونُم
غریب مادر حسین، عزیز مادر حسین، هر کجای این مجلس نشستی بلند بگو یا زهرا یا زهرا یا زهرا
@khatmkhanimajma