eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
38.8هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ نسیمی می وزد و عطر حضرتی دارد هوای چشم دلم عرض حاجتی دارد سلام حضرت‌ارباب!آسمان‌هم‌گفت🌿 سلامِ صبح به ارباب لذتی دارد.😍 صلی الله علیک یا اباعبدالله ع @kheiybar
. . گاهی بعضی نگاه ها🌱 چشم دل را بسوی باز می کند!🕊 مخصوصاً اگر آن نگاه از قابِ چشم های آسمانی یک باشد💐 🌹 @kheiybar
‌‌‌ ✨امام صادق (ع) فرمودند: هر كس دوست دارد روز قيامت؛برسر سفره‏‌هاى نور بنشيند بايد از زائران امام حسين عليه السلام باشد.✨💔 @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل سوم قسمت 5⃣6⃣ مهدی خوابیده بود...👦😴 ژیلا نمی خواست دفترچه رو ورق بزنه
😍 فصل سوم قسمت 7⃣6⃣ همت به بسیجی ها نگاه کرد و گفت:همه شما بهشتی هستید خدا به همه شما توفیق دهد...☺️ امام در انتظار است... این صحبت را ما در تهران از برادرمان آقای خامنه ای شنیدیم...😇😌 امت در انتظار هستند...🍃 فرزندان انقلاب در انتظار هستند...! امام فرموده:ای مخلصین و مومنین استقامت کنید یعنی در عملیات سخت به شما گذشت،تحمل کنید...🌱😊 میگویند در جنگ احد کافران این قدر نزدیک شدند که یکی از کفار سنگ در پیشانی پیامبر زد...🤦🏻‍♂ این قدر جنگ سخت گذشت! جنگ صفین می گویند برای حضرت امیر بدترین جنگ از نظر فشار روحی و سیاسی بود ولی تحمل کرد...😞 آمدعقب گفت:ملت،بد جنگیدید همه کافر شدید من میخواهم در یک گوشه کوه بگیرم بنشینم... می روم در خانه ام آن جا عبادت می کنم نماز وروزه می گیرم... دوباره ابراهیم نبود!دوباره ژیلا بودو مهدی اش بود و تنهایی...😔😞 ژیلا نشسته بود کنار مهدی و مشغول خوندن یک کتاب بود که ناگاه حس کرد چیزی روی پاهای اون داره راه میره😶 سبک ولزج😖 ترسید و ناخوداگاه پاش روکشید عقب و از جا جست.و به دقت به اطرافش نگاه کرد😧👀 از ترس به نفس نفس افتاد😰😦 ناگاه روبه رویش روی زمین یک عقرب زرد بزرگ🦂به سمت آشپزخانه در حال دویدن بود...😨😱 نمی دانست چه کار کند🤦‍♀ قلبش ازشدت وحشت داشت ازجا کنده می شد! سرش داشت گیج می شد😫😣 عقرب همچنان داشت پیش می رفت که فکری مثل برق از ذهنش گذشت:اگر به سمت بچه برگردد چی؟😱🤭🤦‍♀ از جا پرید،دوید به طرف دمپایی...🏃‍♀دمپایی اش را برداشت و رفت بالای سر عقرب...🦂 دمپایی رو بالابرد و محکم کوبیدروی عقرب😪 عقرب اما رفته بود😨🤦‍♀ دوباره دوید دنبال او و دوباره دمپایی روکوبید روی عقرب🤭 این بار عقرب کشته شد...☺️😍 فصل سوم قسمت 8⃣6⃣ ژیلا با ترس و انزجار به دمپایی نگاه کرد و به عقرب که قسمتی از بدن له شده اش به دمپایی چسبیده بود...😬😖😪 حالش داشت به هم می خورد...🤢 انگار می خواست بالا بیاورد🤮 با ترس و انزجار جارو و خاک انداز رو برداشت و دمپایی و کف آشپزخانه رو تمیز کرد... بعد دست و صورتش رو شست... وضوگرفت و اومد کنار مهدی سجادش رو پهن کرد..‌.📿 به مهدی نگاه کرد...😇 چشم هایش باز بودساکت به مادرش نگاه می کرد...👦 ژیلا انگشتش رو روی لپ ترد او گذاشت و با او بازی کرد...☺️ بازی کرد و آرام گرفت....😌 آرام که گرفت رو به قبله،به نماز ایستاد:الله اکبر...الله اکبر...📿 روز بعد دوباره چشم ژیلا به عقرب دیگری افتاد🦂😱 این بار عقرب رو در رختخواب مهدی کشت و بیش از قبل ترسید😧😰 گفت:اگر بچه روتیش بزند چه خاکی توی سر خودم بریزم؟🤦‍♀😢 بلند شد... تمام رختخواب ها رو از جابند بیرون آورد؛همه رو یکی یکی تکون داد،سوراخ ،سمبه های خانه رو به دقت وارسی کرد! بعد بچه را توی بغل خودش خوابانده و کنار او خوابید...😴 یعنی درازکشید که بخوابد اما نتوانست!🤦‍♀از ترس،چشم به در ودیوار دوخته بود...👀😦😧👀 زیر پتو خودش روجمع کرده بود و به دقت زیر نور چراغ به اطراف نگاه می کردکه مبادا از گوشه ای عقربی سربیرون کند و به سوی او یا بچه اش بیاید😰 آهسته،بی صدا ،از این سو یا آن سو... گرچه بار ها و بارها همه جا رو کاویده بوداما باز هم می ترسید🤦‍♀ می ترسید که بخوابد و عقرب🦂 بیاید....🤭 که آمدند....😱 داشت نگاهشان میکرد که دید از لای دیوار،از لای شکاف کوچکی عقربی بیرون آمد...🦂 با دمی بر افراشته و بزرگ و پشت سرش دو عقرب🦂🦂 سه عقرب🦂🦂🦂 و ناگاه ده ها عقرب دیگر...😱🤦‍♀😧عقرب ها به سوی او و به سوی مهدی اش پیش می آمدند...😫 و ژیلا هنوز دنبال دمپایی می گشت که عقرب اولی،خودش روبه رختخواب مهدی رسوند🦂 ژیلا که از ترس نفسش داشت بند می آمد ،جیغ زد و از ترس چشم باز کرد...😫 گیج بود و به خودش که آمد،متوجه شد که خواب بوده است🤦‍♀خوشحال بود😌 از جا برخاست و به همه طرف نگاه کرد👀خبری از عقرب نبود...☺️ اما ژیلا از شدت ترس حتی جرئت نکردزیر پتو و کنار پسرش دراز بکشه😰 دمپایی هاش روگذاشت کنار دستش و مشغول خواندن دعا شد...🤲 دعا که خواند کمی آرام گرفت😌☺️😇 ... @kheiybar
یادی کنیم از عاشقان مهدی‌عج✋ بپرسیم از آنها نشان مهدی‌عج💔 باز آینه و سینی و چای و نبات باز پنجشنبه و یاد شھدا باصلوات ✨🌸 @kheiybar
وقتے به خاطرِ محبوبیتش پیشنهاد نامزد ریاست جمهوری شدن را دادند گُفت: من نامزد گلولہ‌ها و نامزدِ شهادت هستم...💔 @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهيد مدافع حرم افغانستانی خطاب به : پسرم را در حالیکه مثل اباالفضل دست نداشت و مثل اربابش سر نداشت، برایمان هديه آوردند💔😭 @kheiybar
⁉️ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @kheiybar
. هرڪس شھدا را یاد ڪند شھدا او را نزد 💔 یاد میڪند 📎 یادشان ڪنیم با ذڪر صلوات تا یادمان ڪنند🌱 @kheiybar
جز با خیال عشق تو دردم دوا نشد چون ‌من ‌کسی ‌به ‌درد غمت مبتلا نشد🍁 این خدا نکند که بگویمت💔 آقا ‌دوباره ‌قسمت ‌من نشد😔 @kheiybar