eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.9هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ این سلطنتِ عشق فقط لایقِ مولاست جز آل_علے هیچ امامے نشناسیم🌿 ما نسلِ غدیریم و پس از رحلت احمد جز حیدر_کرار امامے نشناسیم☝️ 💚 @kheiybar
صبـــح آمده برخــــــیز🌿 که خــ☀️ــورشید تویی😍 🌹 @kheiybar
پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) فرمودند: 💔عمار با حق است و حق با او، حق هرجا باشد عمار با اوست.☝️ قاتل عمار در آتش است.💥 @kheiybar
|•°فَـرازے از وصـیـتنـامہ : 📌مـن زندگـے را دوسـت‌دارم، وݪـے نـہ آنقدر که آلوده‌‌اش شَـوم و خویشتن را گُـم و فراموش ڪـنَـم.🍁 علـےوار زیسٺـݩ و علـے‌وار شهید شُـدݩ حسین‌وار زیـستَـݩ و حسین‌وار شہـیـد شـدن را دوسـٺ مـےدارم.🕊 @kheiybar
آقای نماینده مجلس❗️ شهدا تو را میبینند...😒☝️ 🏴 @kheiybar
کلام نافذ حاجی پوتین رو هم کشاند وسط میدان مبارزه با تروریسم❗️خودش رفته بود ملاقات پوتین، بی سروصدا و بدون هیچ بوق رسانه‌ای. بین حاجی و پوتین چه ردوبدل شد؟!نمی‌دانم!! فقط می‌دانم دیپلماسی حاج‌قاسم کمتر از 48 ساعت جواب داد. روس‌ها ناوشان را حرکت دادند به‌ سمت سوریه!☝️ نگاهم افتاد به نوشته روی پیراهن افسر روسی.. از تعجب خشکم زد! جلو رفتم و دقیق‌تر نگاه کردم به فارسی نوشته بود؛ "" مترجم را صدا زدم و گفتم: «بپرس منظورش از رهبر کیه؟» خودش جواب داد: «» چند دقیقه باهم صحبت کردیم از حرف‌هایش فهمیدم علت این علاقه کسی نیست جز حاج‌ قاسم‌ سلیمانی! حاجی چه کرده بود با این‌ها خودشان هم درست نمی‌دانستند.. طرف مسیحی بود اما جانش درمی‌رفت برای حضرت آقا!💔 📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز @kheiybar
#انتظار_یعنی⁉️ #قسمت_سیزدهم اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل چهارم قسمت 5⃣8⃣ ابراهیم گفت:ببخشید خانم دکتر... این چند روزه،حسابی ب
😍 فصل چهارم قسمت 7⃣8⃣ ژیلا این را گفت و سرش رو روی مهدی خم کرد که شیشه ای به او اصابت نکند...😣 فاطمه خانم گفت: الهی داغت بخوره توی جیگر مادرت صدام یزید پدر سگ...!😡😒 و ژیلا در اوج نگرانی خندش گرفت و گفت:چی میگی فاطمه خانم؟!🙊 دارم به این کافر پدر یک فحش میدهم ننه..!😉 دلم یک کم خنک بشه..! نگاه کن روزی چند بار به ما موشک میزنه...😬😒 الهی موشک بخوره توی کله ی خودش و توی رختخواب زن و بچه اش که بفهمه آدم کشتن یعنی چی...!😠☹️ و ژیلا گفت: میخوره فاطمه خانم مطمئن باش میخوره! دیگر پاهایشان را نمی تونستند حرکت دهند... سنگین که نه،کوه قاف شده بودند... نمیشد حرکتشان داد! مچ پاهایشان می سوخت و درد و تیر میکشید😖از سر انگشت ها تا مغز استخوان ها و کشاله ی ران تکان که سهل است سایه ای هم اگر از کنار پاهایشان عبور میکرد،از شدت درد می ترکیدند...😣😰 پوتین ها رودور انداختند باد که به سر انگشتهایشان خورد انگار تیغی کندو آلوده به زهر در لای آنها فرو کردند😬 جیغ و داد کشیدند😩لب گزیدند... آنقدر آنقدر که خون از لب هایشان آمد...😞😣 پاها باد کرده و قرمز شده بودند نمی شد تکان خورد و نمیتونستند و نتونستند راه روادامه بدهند...😔 فرماندهاشون هم نتونستند آن ها رو راه بیندازند تا خبر به خود همّت رسید... بچه ها آش و لاش شده اند حاجی....!🙍🏻‍♂🤦🏻‍♂ فصل چهارم قسمت 8⃣8⃣ حق دارند هجده کیلومتر پیاده روی هرکسی رو از پا می اندازد..!🤕 خود شما که خبر داشتید،حاجی جان؟! نه...شما راه رو اشتباه رفتید...🤭 آن مسیر، مسیری نبوده که من مشخص کرده بودم..!😶 حالا چه کار باید بکنیم با اینها؟! حاج همت گفت: بگذارید پاهایشان کمی باد بخورد... بعد آرام آرام حرکت شان بدهید! کار ما نیست حاج آقا... مگر این که شما خودتان نماز مغرب رو بیایید این جا، با این ها حرف بزنید...🙃 ابراهیم گفت: جمع کردن نیرو ها در ضمن عملیات، خطرناک است... فعلا شما بگذارید یک ساعتی استراحت کنند،بعد حرکت کنید... چشم حاجی جان. عباس ورامینی این روگفت و ازحاج همت خداحافظی کرد و رفت...🚶🏻‍♂ عباس ورامینی به سوی نیرو ها برگشت تا کم کم راهشان بیندازد...🍃 ...... دوباره به اسفند ماه رسیده بودند...❄️ دوباره زیر فشار توپ و تانک و خمپاره و موشک،طبیعت در حال جوشیدن و روییدن بود...🌿 اسفند ماه از نیمه که گذشت، دشت و صحرا بوی گل و لاله گرفتند و شهرها هم جان و رونقی دوباره و دل های مردم هم زیر معجزه ی این تغییر و تحول به تپش افتاد...🍀 همه به جنب و جوش افتادند و هر کسی به طریقی خودش رو برای خانه تکانی آماده میکرد...🙂🙃 ژیلا هم به کمک فاطمه خانم، خونه رو مثل یک دسته گل تمیز و آراسته کرد... طوری که وقتی ابراهیم آمد از تعجب خشکش زد؟!😬😟 چه حوصله ای داری ژیلا جان؟!🙊 ... @kheiybar
جای شهید مسرور خالی که💔 میگفت ای برادران و آشنایان بدانید برای هر کسی کربلایی وجود دارد تا ما را به کربلا نیازمودند از این دنیا نمیبرند☝️ 🏴 ختم صلوات به نیابت از ✨✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 همیشہ‌داغ‌دلم‌قبرخلوٺ حسن اسٺ بہ‌سر هوای‌بقیع و زیارٺ‌حسن اسٺ تمام هفتہ براے حسین مےسوزم😔 ولے دوشنبہ‌ے من وقف غربٺ حسن اسٺ☝️ 🥀 @kheiybar
ای ...!🕊 و طݪوع هر چہ ڪه خوبے براے ☝️ ما را هميڹ بس اسٺ ڪه دݪ بسته شمایـیم...♥️✨ @kheiybar
✨امام صادق (علیه السلام) فرمودند: ▪️هر كس كه امام حسين عليه السلام را در روز عاشورا زيارت كند بهشت بر او واجب مى‏‌شود.✨☝️ @kheiybar
⭕️ در عملیات خیبر وقتی نیروهای لشکر27 درتنگنا قرار گرفتند، سواربر موتور شد و سراغ قاسم سلیمانی رفت تا از او کمک بگیرد و به داد نیروها برسد، اما در مسیر خمپاره‌ای کنارش اصابت کرد و آسمانی شد🕊 همت برای کمک به رزمنده‌ها جانش را داد، ای کاش این روحیه در مسئولان هم باشد❗️ @kheiybar
از طالقانى سوال شد كه چرا در مجلس روى صندلى نميشيند؟ ✅درپاسخ گفت:ڪسی ڪه روے این صندلے راحت نشست نمیتواند قانونے بنویسد ڪه بدرد روے زمین نشستگان بخورد❗️☝️ @kheiybar
•🕊🌻° ✨^^ ﴿- این چیه زدۍ رو سینھ‌ات؟! + این باطریِ قلبمھ♥️ نباشھ قلبم ڪاࢪ نمیڪنھ . .🌱﴾ •شَھیدهادۍذوالفَقٰارۍ📝🎈 ツ↓ |@kheiybar
📸 ‏اون گمنام شصت و یکی، هجده ساله. سومار، که مادرش دنبالش می‌گشت ایشونه.☝️ 🕊شهید بهروز صبوری. سال ۸۹ به عنوان شهید گمنام تو بوشهر به خاک سپرده میشه. سال ۹۲ با آزمایش شناسایی و در صحن امامزاده حسن تهران تشیع میشه.💔 @kheiybar
🔰روایت از شهید حسن یزدانی نوجوان بود ، پشت سرش می ایستادیم به نماز رفتارش آن قدر بزرگتر از سنش بود که بعد از شهادتش فکر می کردم🙁 آیا ان سال هایی که ما پشت سرش نماز می خواندیم او اصلا به سن تکلیف رسیده بود یا نه⁉️ @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی غم انگیز از زندگی یک جانباز شیمیایی جانباز شیمیایی: حقوقم ۹۰۰ هزار تومنه؛ نمیدونم دنا پلاس چیه!😔 والله نماینده‌ای با دیدن این کلیپ از غصه بمیرد رواست‼️ @kheiybar
⁉️ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل چهارم قسمت 7⃣8⃣ ژیلا این را گفت و سرش رو روی مهدی خم کرد که شیشه ای
😍 فصل چهارم قسمت 9⃣8⃣ _بهار آدم را سر حوصله می آورد...🍃 -ابراهیم دوباره بهار دارد می آید و من و تو، توی خانه کنار هم هستیم...😍 من و تو مهدی!☺️ و هر دو برای در آغوش کشیدن مهدی با هم مسابقه گذاشتند و مهدی در آغوش پدر و مادرش ، قهقهه میزد و آن ها طعم شیرین باهم بودن را داشتند تجربه میکردند...👪 ☺️ ..... +لعنت به این جنگ که نمی گذارد خانواده ها در کنار هم زندگی کنند...😞 لعنت به این جنگ و لعنت به کسی که این جنگ را شروع کرد... این جنگ را بر ما تحمیل کرد.ما که شروع کننده نبودیم ،ما آمدیم از خودمان ، از کشورمان،از دینمان و از انقلابمان دفاع کنیم...🌿 و ژیلا سرش رو گذاشت روی دست های ابراهیم و گفت: -ان شاءالله که پیروز میشویم و زندگی میکنیم...☺️😇 +ان شاءالله ابراهیم این را گفت و دوباره یادش آمد که باید برود... دو ساعت بود که آمده بود و باید می رفت😞 باید میرفت امّا نمی دانست چگونه از جای برخیزد؟ چگونه به ژیلا بگوید که دوباره باید بروم؟!😓 و چاره ای نداشت...😥 صدای بوق ماشین را از کوچه شنید! سه بوق کوتاه،با وقفه ای چند ثانیه ای...😬 راننده به او داشت میگفت:که منتظرش است...🚗🔊 و ابراهیم،مهدی رو از روی دستهایش بلند کرد و بوسید و در حالیکه او رو به ژیلا میداد گفت: +خداحافظ👋 ژیلا دیگر چیزی نگفت... میدانست که نمی تواند اورا از رفتن باز بدارد🤦‍♀ اصلا او با همین شرط با ابراهیم ازدواج کرده بوده و ابراهیم هم با همین شرط که همسرش،همسفرش باشد نه بیشتر از آن،همسنگرش باشد... با او ازدواج کرده بود و حالا ژیلا همسفر همسنگر ابراهیم اش بود...😍 ابراهیم میرفت و ژیلا دوباره نگاهش میکرد و به چشمهایش،به قدوبالایش و به گرمایی که با خود آورده بود و با خود میبرد...😔 ابراهیم دوباره رفت! بهار وزیده بود...🌿 آمده بود و رفته بود... بهار رفته بود و دوباره می آمد.به یقین به خانه ی ژیلا و ابراهیم...🍃 نَفَس ژیلا پر از بوی بهار داشت میشد کم کم...! دوباره داشت می رویید...🌱 پایان فصل چهارم😍 فصل پنجم قسمت 0⃣9⃣ فرماندهان سپاه،پس از بررسی اوضاع منطقه و جمع بندی موانع و مشکلات موجود به این نتیجه رسیدند که سپاه چهارم ارتش عراق در شمال خوزستان را منهدم کنند... به همین دلیل آن ها پیروزی در این عملیات را طی چهار مرحله طراحی کردند و قرار گذاشتند: ۱-مرحله ی نخست،ارتفاعات شرقی دشت عباس یعنی بلندی های جوفینه ،بلتا و شاوریه را در شمال ،تپه ی ابوصلیبی خات را در مرکز و تنگه ی رقابیه را در غرب منطقه ی مذکور تصرف کنند...👌 ۲_در مرحله ی دوم منطقه ی عین خوش،ارتفاعات تینه و غرب چنانه را از دشمن بازپس گیرند...👍 ۳_در مرحله ی سوم هدف رزمندگان اسلام پیشروی تا ارتفاعات استراتژیک دوسلک بود...👌 و در چهارمین و آخرین مرحله عملیات فتح المبین ،هدف تصرف منطقه برقازه در ارتفاعات میشداغ و استقرار نیروها بر روی خطوط مرزی فکه_العماره و تأمین نوار مرزی بود...🍃 به همین دلیل در اواخر بهمن ماه سال ۱۳۶۰توسط فرماندهی کل سپاه آقای محسن رضایی ،همچنین حسن باقری ،سیدرحیم صفوی،غلامعلی رشید و مجید بقایی از مناطق عملیاتی شوش و غرب دزفول ،شناسایی کلی انجام گرفت... ... @kheiybar