هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
#سلــــام_آقاےمݩ🍁
📆#تقویم کوچک مرا
ورقی بزن
تمام #قصه هایم
از این"من بی تو"
به تنگ آمده است!...
❤️تعجیل در #ظهور ۳ صلوات❤️
@emame_zamanam
🍃❤️
#امامكاظمعليهالسلام:
إنّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ، قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كثيرٌ، فلْتَكُن سفَينَتُكَ فيها تَقوَى اللَّهِ...
💬 لقمان به فرزند خود گفت: دنيا دريايے عمیق است🍃 كه مردمان بسيارى در آن غرق شده اند.⚡️
پس بايد كه كشتى تو در اين دريا تقواى الهى باشد...❤️
📚 کافی، جلد2، ص34.
#حدیث
#سبک_زندگی_مهدوے🌹
@kheiybar
🍃❤️🍃
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
سر سجاده نشسته بود.☺️ #ابراهيم تا مےفهميد نمازش تمام شده، ميآمد كنارش مےنشست😊 و ميگفت «مادر! حالا نماز بگو، منم یاد بگیرم.»☺️
چهار زانو مےشد و دستهاے #ابراهيم را در دستانش ميگرفت.🙂 نگاههاے #ابراهيم به لبهاي او خيره مےشد.☺️ كلام به كلام ميےگفت و او تكرار ميكرد.☺️ يواش يواش، چشم در چشم هم، آيه به آيه مےخواندند، تا اين كه او ساكت ميشد و #ابراهيم ادامه ميداد.☺️
#شهیدمحمدابراهیمهمت❤️
@kheiybar
هدایت شده از نحوهآشنایےوعنایاتشهیدهمت
#ارسالے_از_همسنگرے👇
باسلام, من شهید همت رو به خاطر اینکه خیلی تو تلویزیون دیدم میشناختم اما یک بار که بچه دوم دبیرستانی بودم مدرسه ما برامون یادواره گرفت من توی اون نمایشگاه عکسای قشنگ زیادی رو دیدم اما یه عکس دل سوز خراشی به دلم انداخت که تا آخر عمر باهام میمونه عکس یه صورت متلاشی که رگ ها واستخوناش جیگرمو کباب کرد فقط از موهاش میشد فهمید سر هست من زیر عکس رو خوندم زده بود شهید همت اما باورم نمیشد نمیتونستم اون چهره مردونه رو که برام یه مرد ایرانی غیور بود رو تو اون عکس پیدا کنم دوست داشتم اون شهید همت من نباشه خیلی سخت بود دوستان من خیلی جوان بودم تصمیم گرفتم بپرسم با بغض سنگینم گفتم به راوی اون مجموعه این عکس شهید همته ؟راوی گفت بله ایشون شهید همته خیلی سخته برای یه دانش آموز جوان شاداب که ببینه اسطوره ی کشورش به این روز افتاده جوان غرور خودشو داره نمیتونه مثل بزرگترا تحمل کنه غرورش میشکنه وقتی میبینه کشوری بهش حمله کرده واسطوره ی زندگیشو به این طرز ازش گرفته بادل شکسته وخونم برگشتم برا خانوادم توضیح دادم چی دیدم یه معجزه عجیب ازایشون دارم که من همیشه برای ایشون خیلی احترام قایلم یک روز از ایشون گفتم ودلم براشون تنگ شد شب که داشتم درس میخوندم شنیدم روز شهادتشونه از تلویزیون پریدم وسط حال جالب بود برام اینبار خودشون منو صدا زدن شهید همت خیلی پربرکت هستن درکل کنار شهدا بودن جوان رو ازگزند مفاسد این روزا نجات میده هر والدینی که میخاد دختر پسر سالم داشته باشن شهدا بهترین راهنما هستن شهدا به ادم غیرت میدن خود من از بهترین دانش آموزان مدرسه بودم چون یاد شهدا بهم غیرت میداد میگفتم من ایرانیم از بچه شیعه هایی که همت ها دادن چمران ها دادن خیلی زندگیم پر برکت شد یه روزی میگفتم پدران ما به خاطر ما رفتن پس پاک بمونیم حالا هم میگم برادرام رفتن من باید پاک بمونم رشد من از شهید همت ها شروع شد به حججی ها رسید امروز بعنوان یه دانش جو پاکیمو مدیون شهدام بخدا قسم خیلی جاها به خاطرشون از میدون مین گناه عبور کردم هرگز صورت شهید همت رو فراموش نمیکنم همون عکس دلیل خوبی برای پاک موندنه حجاب من باسال ها قبلم اصلا قابل مقایسه نیست راستش یادم رفته بود چی بودم از روعکس های گذشته دیدم چی بودم دارم تمرین چادر میکنم گرچه سخته وشونه م درد میگیره اما رضایت شهدا برام شرطه امید وارم یه روز از لحاظ علمی خیلی پیشرفت کنم ورمز موفقیتم رو به بقیه بگم, بگم که مدیون شهدا هستم آرزوی بعدیم اینه که به شهادت برسم تا در حیات جاودانه ی خودم هرروز دیدار شهدا برام میسر بشه سلا متی امام زمان سلامتی مقام معظم رهبری شادی روح شهدای پاسدار که دیشب پر کشیدن صلوات
🌸رانت فرماندهے🌸
به عادت همیشه ، هر روز یك نفر شهردار ساختمان می شد تا نظافت و شست و شو را بر عهده بگیرد ؛☺️ اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید تنبلی می كردند و ظرف های شام را نمی شستند 😕 از یك طرف گرمای طاقت فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات ، حسابی كلافه مان كرده بود ؛😑 البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح نشسته نمی ماند بالاخره كسی بور تا آن ها را بشوید ناراحتی و گله ی من از بعضی از دوستان به گوش حاج همت رسید با خودم گفتم این بار حاجی از شناسایی منطقه بیاید ،تكلیفم را با این قضیه یك سره می كنم 😡 آن روز داغ ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند ♂همه جا را گند گرفته بود و پشه از سر و روی ساختمان بالا می رفت 😬 وقتی حاجی آمد توجه نكردم كه چقدر خسته و كوفته است هر چی كه دلم خواست ، گفتم او هم دلخور شد و گفت به آن ها تذكر بده ؛ اگر قبول نكردند ، اشكالی ندارد ☺️ بگذار صبح بشود لابد خسته هستند راحت بگیر 🌷و آن شب كه حاج همت به خواب رفت، پشه ها مدام به سر و گردنش می نشستند و او به خودش می پیچید 😨من رفتم و چفیه سیاهم را خیس كردم و آرام روی صورتش انداختم و او آرام گرفت بعد هم كنارش دراز كشیدم و خوابیدم نیمه های شب نیش یك پشه ی سمج مرا از خواب بیدار كرد 😶 به كنار دستم كه نگاه كردم ، حاج همت نبود به شتاب از اتاق بیرون زدم درست حدس زدم 😌 ظرف ها دم در نبودند آرام پیش رفتم در سوسوی نور كسی ظرف ها را می شست چهره اش معلوم نبود ، چفیه ای را به سر و صورتش محكم بسته بود تا شناخته نشود آن ، چفیه ی خود من بود😔
#ســردا_بےادعا
#فرمانده
#شهیدابراهیم_همت🌹
@kheiybar