هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
#حسین_یکتا🎤
فرمانده گردانی میگفت
خواب دیدم امام عصرو...
آقا گفت لیست گردان و بده.
لیست و دادم شروع کردند با خوکار قرمز ، زیر بعضی اسم ها رو خط کشیدن..
زیر هرررر اسمی خط کشید ، تو عملیات ، شهید شد😭❤️ز
بچه هاااا !
لیست اسم شماها دست شهداست دارن میبرن پیش امام زمان...
میگن آقا من از این دختر/از این پسر ، خیلییی راضی ام😍
آقا براش خوشگل بنویس😍
بعد فکر کن ، آقا خودکار سبزشو ور داره بگه این سرباز خودمه😍
بچه هاااا ?
بخر بخره ها !
مهمونیه😍 بچه ها زود باشین..
#امام_زمان💚
@emame_zamanam
هدایت شده از نحوه آشنایےو عنایات شهیدهمت
#ارسالےهمسنگری👇👇
سلام به آقا امام حسین علیه السلام وهمه شهدایی که جانشان را هدیه به سرور وسالارشان حسین بن علی نمودند داستان به دنیا آمدن فرزند من مانند مادر #شهیدابراهیمهمت هست اما باکمی تفاوت حدود سه سالی بود برای بچه دارشدنم تلاش میکردم ونتیجه ای نگرفته بودم قصد کرده بودم اگر فرزندم پسر شد نامش را حسین بگذارم تا اینکه بعداز هشت ماه ومعالجه دکترودارو یه روز نزدیک صبح خواب عجیبی دیدم :خواب دیدم آقا امام حسین وتمام لشکریانشان مقابل من درخانه پدربزرگم رودررویم ایستاده اند ومن هرچه نگاه میکنم صفی طولانی وبزرگ را میبینم آقاجانم پارچه ای سفید مانند قنداق بچه به من میدهد وبا صدایی دلنشین میگویند این ولد هدیه ایست از طرف حضرت رسول (ص)ومن آن پارچه را میگرم وزیر آن را نگاه میکنم ولی بچه ای زیرآن نبود تا اینکه میروم خواهرم راصدا میزنم که بیایدآقایمان را ببیند ولی ایشان از جلوی چشمانم میروند من وقتی بیدارشدم خوابم را به همسرم گفتم ایشان هم با اسم حسین موافقت کرد و حالا حسین سه ساله من بزرگ شده است ودوست دارد خواهری داشته باشد که نامش زینب بگذارم آرزویش این است که با بازی کند وبرایش کتاب قصه وشعر بخواندو داداش صدایش کند
@enayate_shahidhemat
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#گفتگو_با_مادرشهید☺️ #محمد_ابراهیم_همت👇 با دستور امام خمینی؛ راهی مکه شد از مادر در خصوص #حاجی شد
#گفتگو_با_مادرشهید☺️
#محمد_ابراهیم_همت👇
همسری میخواهم که همه جا دنبالم باشد؛ حتی تا لبنان!
#ابراهیم با همه دغدغهای که در جنگ داشت اما موضوع ازدواجش را به طور جدی پیگیری کرد🙂 و در کردستان و شهر پاوه؛ همراه زندگیاش را که دختری اصفهانی ولی اصالتا نجف آبادی بوده و مثل خود او برای تبلیغ عازم کردستان شده را، انتخاب میکند البته ناگفته نماند که #ابراهیم چندین مرتبه از او خواستگاری میکند و مدت زیادی هم منتظر بله میماند...! 😌
خواهر میگوید: «ازدواجش برمیگردد به سال ۶۰. یک روز زنگ زد به مادر و تلفنی ماجرای خواستگاری اش از یک دختر اصفهانی را در پاوه گفت😊. مادر اول اعلام نارضایتی کرد و خواست همین جا شهرضا برایش یک دختر پیدا کند اما #حاجی قبول نکرد و گفت من همسری را میخواهم که همه جا دنبالم باشد. حتی تا لبنان🙂✌️ ... این دختری که انتخاب کردهام همان است که میخواهم😌. خدارا شکر همین طور هم بود. خانمش همیشه با #ابراهیم بود و فقط موقع عملیاتها که میشد، آن هم با اصرار #حاجی بر میگشت اصفهان.»☺️
با همه موانع موجود بر سرراه #ابراهیم، بالاخره در سال ۶۰، به همسر مورد علاقهاش میرسد و خطبه عقدشان با کمترین تشریفات و آداب و رسومی و تنها با یک مهریه ۱۵۰ تومانی آنهم با اصرار پدر عروس جاری میشود☺️ (همسر #ابراهیم یکی از شرطهای ازدواجش با او نداشتن مهربه بوده است). همسر #حاجی خیلی دلش میخواسته که امام خطبه عقدشان را بخواند ولی #حاجی میگوید: «من راضی نیستم وقت مردی که این همه انسان با او کار دارند را به خاطر کار شخصی خودمم بگیرم.»😞
مادر میگوید: «موقع جاری شدن خطبهشان که توسط یکی از روحانیون اصفهان انجام شد، تنها من و دختر بزرگم همراه عروس و داماد بودیم. بعدش هم یک انگشتر عقیق دست هم کردند.☺️ همین... و رفتند گلستان شهدا . ساعاتی بعد هم عازم جنوب شدند.»🙂❤️
#ادامه_دارد...
@kheiybar