🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
همان دفعه اول که دیدمش عاشقش شدم!☺️ خیلی مرد بود! خیلی آقا بود! سر اسمش قسم میخوردند! از چشمانش نور میبارید😍! اصلاً نمیشد او را دوست نداشت! همه دنبال #همت بودند! همه با #همت کار داشتند! هر که هر مشکلی داشت، راهحلش #همت بود! عجیب هوای بچههایش را داشت!🙂 تکیهگاه رزمندهها بود! کافی بود بفهمد نیرویی به هر دلیل، مشکلی دارد! تا مشکل او را حل نمیکرد، آرام نمیگرفت! بیخود نبود آنقدر محبوب بود❤️! یک بار در دوکوهه، به او گفتم: انگشتت را چرا بستی؟! خندید و گفت: این پدرصلواتیها از بس محکم به من دست میدهند و از بس مرا سفت بغل میکنند و حالاحالا هم ول نمیکنند که همیشه باید از محبتشان یک جای بدنم مو برداشته باشد😂! نگاه کن! اینجا هم شستش باندپیچی دارد😩!» نگاه من اما نه به دست #همت، که به چشمش بود! چشمهایش! دیوانهکننده بود چشمهایش👀! آنقدر دیوانهکننده که رفتم از «مهستان» که تازه داشت راه میافتاد و هنوز کلی مغازه خالی داشت، یک پوستر بزرگ #همت خریدم و به تصاویر🖼 روی اتاق اضافه کردم! مالدینی و بارهسی و آلبرتینی و دونادونی و باجو و حتی مارادونا جملگی دنبال توپ بودند اما #همت با چشمهایش داشت مرا میپایید! از میان آن همه ستاره، فقط #همت نور داشت☺️! از میان آن همه ستاره، فقط چشم #همت به من بود!
مالدینی در حال تکل بود؛ بارهسی داشت بازوبندش را درست میکرد؛ آلبرتینی در لباس آث میلان در حال شادی بعد از گل⚽️ به یوونتوس بود؛ دونادونی در حال ور رفتن با موهای فرش بود💆♂؛ باجو چشم به زمین سبز دوخته بود و مارادونا هم همچنان داشت همه را دریبل میزد🏃 اما حواس #همت دقیقاً به خود من بود👌! و به هر آنکه او را میدید! رسماً داشتم از دست میرفتم، اگر نور علی نور دیدگان #همت، مرا دیدهبانی نمیکرد☝️! و آن مژههای باشکوه، تنها ریسمانی بود که دل مرا در خط نگه داشت! گاه روزها و شبهایی میآمد که از همه میبریدم ولی «سردار خیبر» باز مرا به خط میکرد✌️! با چشمهایش! چشمهایی که کیلومتری بسته میشد! چرا که #حاجهمت، کیلومتری میخوابید!🙂❤️
راوی:دوستوهمرزمشهید
#محمد_ابراهیم_همت
#ادامه_دارد... 🌹
@kheiybar
هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
#سلام_امام_زمانم
خدای عشق بر دل ها رسیده
امیـر دلبــــــری ما رسیده😍
الا ای یوسف کنعان کجایی💔
بیا که یوسف زهرا رسیده✋
ولادت حضرت #امام_حسن_مجتبی (ع)خدمت امام عصر مبارک🌹
#سهشنبههایمهدوی💚
@emame_zamanam
#مردی_با_آن_همه_درد
به سپاه پاوه رفته بودم تا سراغی از #همت بگیرم. وقتی به جایگاه استراحت بچهها سر زدم، دیدم هیچ كس آنجا نیست☹️. هنوز داخل اتاق را میگشتم تا بلكه یك نفر را ببینم و از او سراغ #همت را بگیرم.در همین موقع، صدای نالهای به گوشم رسید👂. صدا را دنبال كردم تا به یكی از اتاقهای ساختمان رسیدم. جلو رفتم، دیدم كه شخصی گوشه اتاق افتاده و ناله میكند🙁. خوب كه دقت كردم، دیدم #همت است.😢
از شدت سرماخوردگی😪، عفونت ریهها و شدت درد دندان نمیتوانست صحبت كند. گویا آمده بود برای معالجه و استراحت، ولی چون نزدیك غروب🌞 آفتاب رسیده بود، دكتر و دارویی نبود كه بتواند دردش را تسكین دهد😞. سه، چهار تا قرص مسكن همراهم بود. آنها را به او دادم و او همه را با هم خورد.شب غذا تخممرغ آب پز بود. ولی او نمیتوانست آن را بخورد. ناچار مقداری آب و آرد و شكر مخلوط كردیم و بعد از جوشاندن، به صورت روان در آوردیم كه به عنوان سوپ بخورد😢.موقع خواب، دیدم كه از شدت تب دارد میسوزد😒. رنگ و رویش تغییر كرده بود و حال خوبی نداشت. چارهای نبود، شب بود كاری از دستمان برنمیآمد. تصمیم گرفتم صبح هر طور كه شده او را به دكتر برسانم👨⚕.
صبح، وقتی برای نماز از خواب بیدار شدم، دیدم كه #همت سرجایش نیست😨. همه جا را گشتم ولی اثری از او ندیدم😐 وقتی رفتم و از نگهبانی سراغش را گرفتم، گفت: «حدود ساعت سه بعد از نیمه شب، حركت كرد به طرف منطقه😱.»برای لحظاتی سرجایم میخكوب شدم😑. باورم نمیشد كه با آن حال، راه بیفتد و به منطقه برود. ولی #حاجهمت بود و این كارها از او بعید نبود.😇
راوی : عبدالجواد کلاهدوز
@kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️استاد رائفی پور
#لایک_به_هر_قیمتی😒
#تبرج_گناه_دارد⛔
🔴این کلیپ قابل توجه خانم ها☝️
❌نشر واجب❌
#پیشنهاد_دانلود
@kheiybar
sh15(2).mp3
12.4M
#سرود طوفان حسن جان💚😍
🔹کربلایی سیدرضا نریمانی🎤
🔸 #پیشنهاد_دانلود👌👌👌
---
@kheiybar
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
در ماشین🚍 و از فاصله مبدا تا مقصد! داخل تویوتا و از اندیمشک تا کرخه مثلاً! کجا #همت وقت میکرد شبها🌗 بخوابد با وجود آن همه کار؟! مدام سرش روی نقشه عملیات بود📈، بلکه یک زخم کمتر بردارند نیروهایش✌️! حساسیتی داشت روی جان بچهها که بیمانند بود! آری! خواب فقط داخل ماشین! و آن وقت تقدیر خدا☝️ را ببین که در طلائیه، لشکرش با آن عظمت تبدیل شد به فقط چند نفر! و شهادت💔 خودش روی ترک موتور🏍! و بدنی بدون سر😔! اگر خرازی شهره به خندههایش بود؛ همه #همت را به چشمهایش میشناختند👀! و محل استقرار چشم در صورت است! همان سر و صورتی که #همت نداشت😞! و تا ساعتها هیچکس نفهمید این پیکر بیسر، متعلق به همان #همت محبوب است😢! نباید هم میفهمیدند! کجا تاب داشتند بسیجیها که #همت را بدون چشمهایش ببینند😭؟! همان چشمهایی که خواب خوش شبانه را بر خود محروم میکرد تا دل به درددل خردترین رزمنده دوکوهه بسپارد! در جبهه، پیر و جوان و سردار و سرباز، همه و همه راز چشمهای #همت را فهمیدند👌؛ آن دم که عاقبت متوجه شدند آن پیکر بیسر، پیکر #همت است! چشمهایش! چشمهایی که خریدارش خدا شد! در افق مجنون🕊! و در غروب طلایی طلائیه💛! خدا اینجور سرمه شهادت میکشد بر چشم بندگان عاشقش! و از من اگر از دستاورد انقلاب اسلامی بپرسی، قبل از راه و برق و موشک و نانو، اشاره میکنم به همین #همت☝️! و چشمهایش! چشمهایی که متصل به چشمه روحالله بود! و سرچشمه اخلاص! بهبه از کلام #همت، آنجا که میگوید؛ «اگر قلم برمیداری، اگر قدم برمیداری، همه و همه برای رضای خدا باشد👌»! بله که چشمهای #همت به من فهماند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد»!🙂❤️
راوی:دوستوهمرزمشهید
#محمد_ابراهیم_همت
#ادامه_دارد...❤️
@kheiybar
تکلیف
« ... گرماگرم عمليات والفجر يك، به گمانم روز دوم يا سوم بود و داشتيم توى خط، به اوضاع رسيدگى مىكرديم.🍃 توپخانه سپاه چهارم ارتش بعث هم مثل ريگ، روى سر بچهها آتش مىريخت💣🔫. رفته بوديم سمت بچههاى گردان مقداد. آنجا، من بودم، «مهدى خندان»، «مجيد زادبود»
با يكى دوتاى ديگر از دوستان زير آن آتش سنگين☄💥، ناگهان ديديم يكى از اين وانت تويوتاهاى🚔 قديمى معروف به «لگنى»، دارد گرد و خاك كنان و بكوب، مىآيد جلو. همچين كه رانندهاش زد روى ترمز، در طرف شاگرد باز شد و وسط آن گرد و خاك، ديديم #حاج_همت است كه آمده پيش ما😨. يك دم توى دلم گفتم: يا امام زمان😰! همين يكى را كم داشتيم، حالا بيا و درستش كن.😑
#حاجى تا از ماشين پياده شد، بناى شلوغ بازار رايجاش را گذاشت و رو به ما گفت: آهاى! ببينم، اين جا چه خبره؟😤 من پشت بىسيم قبض روح شدم، چرا كسى جواب درست و حسابى به من نمىده؟😒
خلاصه، او داشت هيمنطور شلوغ مىكرد و ما داشتيم از ترس پس مىافتاديم😰 كه خدايا؛ نكند اين وسط يك تير يا تركش سرگردان، بلايى سرش بياورد😞. مهدى خندان كه از حال و روز ما با خبر بود، يواشكى چشمكى😉 به ما زد و گفت: شماها فقط سرشرو گرم كنيد، خودم مىدونم چه نسخهاى براش بپيچم🙊. ما هم رفتيم جلو و شروع كرديم به پرسيدن سؤالهاى سر كارى از #همت. مثل: شما بگو از قرارگاه نجف چه خبر؟... اوضاع قرارگاه خاتم در چه حاله؟ و... اين جور اباطيل😂. در همين گير و دار، يك وانت تويوتاى عبورى، داشت از آنجا مىرفت سمت عقب🚓. كمى كه مانده بود اين وانت به ما برسد، مهدى خندان كه يواشكى پشت سر #حاجى رفته بود، دو دستى او را بغل زد و بعد، به دو رفت طرف وانت عبورى.🏃😂 #همت كه توى گيره بازوهاى خندان قفل شده بود، وسط زمين و آسمان داد و هوار مىزد🗣: ولم كن! بذارم زمين مهدى، دارم به تو تكليف شرعى مىكنم☝️.
ولى خندان گوشش به اين حرفها بدهكار نبود. سريع #حاجى را انداخت پشت همان وانت در حال حركت و بعد، در حالى كه به نشانه خداحافظى😂✋ برايش دست تكان مىداد، با لبخند گفت:« #حاجى جون، چرا تو بايست به ما تكليف كنى؟ تكليف ما رو سيدالشهداءعليه السلام خيلى وقته كه معلوم كرده»🙂😂
راوی : سعيد قاسمى؛ مسؤول وقت واحد اطلاعات لشكر 27 محمد رسولالله (صلى الله عليه وآله وسلم
@kheiybar
🔴 #وحدت_برای_نابودی_اسرائیل
#آتش_باختیارها☝️
بچه ها #خرمشهر ها درپیشه.
هرکےخسته شده خودش را بسازه
هرکی میخواد پیاده بشه نشه❌
هرکی پیاده شده سوار بشه 💯
تو سراشیبی رسیدن به ساحل امن امامت قرار گرفتیم🍃
کمربند ها را محکم ببندیم✌️
در تمام زمینه ها #آرایش_جنگی بگیرید به خصوص #سایبری👌
😡 بوی نمک خوردن و نمکدان شکستن میاد 😡
#فتنه_اکبر♨️
@kheiybar