eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.9هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ای صاحب صبح رهایی سلام ای مظهر عدل خدایی سلام ای صاحب جمعه کجایی؟💔 السلام علیک یاصاحب الزمان السلام علیک یا شریک القرآن✋ فرج مولا صلوات @kheiybar
پرده از چشمهایت ڪنار بزن تا خورشید بار دیگر در جغرافیای من طلوع ڪند صبح من با چشمهای تو☺️ بخیر مےشود ای شهید🕊 🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
✨اميرالمومنين عليه السلام خطاب به خاك كربلا فرمود: 💔چه خوش‌بويى اى خاك! در روز قيامت قومى از تو به پا خيزند كه بدون حساب و بى‌درنگ به بهشت روند.✨☝️ @kheiybar
*اوایل بهمن ماه ۱۳۶۲ بود. وارد پادگان شد و تعدادی از نیروهای اطلاعات - عملیات لشگر را در کنار خود جمع کرد و با آنها حرف زد🗣. روز بعد با همان نیروها به سفری که هیچ کس نمی‌دانست رفت و پس از دو روز بازگشتند. هرکدام از نیروهای لشگر از آن گروه می‌پرسیدند کجا رفتند😕 هیچ‌کدام حرفی نمی‌زدند😐 بار دوم همت تعداد دیگری را با خود برد آنها مسئولان لشگر بودند. همگی سوار یک ماشین نظامی شدند🚔 و از بیرون زدند. هنوز فاصله زیادی از پادگان نگرفته بودند که همراهان از وی محل مأموریت‌شان را پرسیدند گفت:‌ «خواهید فهمید.» ‌ماشین از اندیشمک گذشت و راه اهواز را در پیش گرفت😶 هر کدام از نیروها جبهه و شهری را حدس می‌زد. اما وقتی ماشین به اهواز رسید و راه خود را به طرف جاده اهواز-خرمشهر ادامه داد، کسانی که حدس می‌زدند به سمت سوسنگرد، آبادان و یا محورهایی که پیش از اهواز به آن‌جا راه داشت می‌روند،‌ حرفشان را پس گرفتند. تمام راه حرفی نزد😃. سرنشینان خودرو سعی کردند تا با هر بهانه‌ای مقصد را از او بپرسند، ولی حتی در لابه‌لای شوخی‌هایی که می‌کردند نتوانستند حرفی از بشنوند😂. او تنها می‌گفتم: «بعداً خواهید فهمید.»آنها نزدیک به ۵۰ کیلومتر از اهواز فاصله گرفته بودند. راننده🚔 فرمان را به طرف جاده‌ای که به جفیر می‌رفت چرخاند. دیگر مقصد قابل پیش‌بینی بود. به آرامی سرش را برگرداند و با لبخندی دلنشین😃 خطاب به سرنشینانی که روی صندلی عقب نشسته بودند گفت: «میریم، طلائیه!»😊 یکی از آنها با لحن خاصی گفت: «نمی‌گفتی هم می‌دانستیم.»😂😒 @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت می‌اومد دست بنّا رو می‌بوسید که داره حسینیه می‌سازه💔 روایتی شنیدنی از سیره 🕊 @kheiybar
اگــر فـردای عـاشـورا روزنامه ای 📜 منتشر میشد چه تیترهایی داشت😔 ...👆 @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتماًببینید ☝️ سند ۲۰۳۰ که ازامضای آن توسط دولتی ها اظهارگله مندی کردند، چه سندی است⁉️ @kheiybar
توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود . با همه رو بوسی و احوالپرسی میکرد. نگران شدم!قبل اینکه برسیم پای هواپیما،همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم . دستش را فشار دادم و گفتم :«حاجی! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی می‌افته برات...» گفت:«این مردم خیلی عزیز هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمیترسیدی❗️» قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم : «حاجی من نگفتم از شهادت میترسم !☹️» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید بچه یتیم ها هستید .شما الان امید بچه‌های مظلوم عراق و ..هستید.» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره.»☝️ 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز @kheiybar
🌱 امام زمان مثل مهموناے دیگه قبلش زنگ نمیزنه ها...!✋🏻 یڪدفعه ڪلید میندازه در خونه تو باز میڪنه...👣✨ ؟! 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@kheiybar
شاید رفیق شهید خودشم🎈 حاج احمد بود...😇 😍 😎 🏴 @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج‌همت😍 فصل دوم قسمت 9⃣3⃣ حالا بیا بیرون...☺️ ابراهیم که بیرون اومد،ژیلا پتو روان
😍 فصل دوم قسمت 1⃣4⃣ ژیلا انگار تازه از خواب بیدار شده باشد.عمق حرف ابراهیم را که فهمید دیگر از ماندن حرفی نزد سرش را انداخت پایین و در حالی که اشک توی چشم هایش جمع شده بود،گفت: چشم،برمی گردم .همین فردا صبح بر می گردم. ابراهیم هم دیگر نتوانست حرفی بزند.🙁 ابراهیم که از خط برگشت،ژیلا آماده ی رفتن شده بود.وسایلش را در گوشه ی اتاق جمع کرد بود و کیفش را برداشته بود.توی کیفش را که نگاه کرد،حتی یک ریال پول در آن نبود پریشان شد و آه کشید:حالا چکار باید بکنم؟؟چجوری پول تاکسی بدهم؟؟پول بلیط اتوبوس بدهم؟😞 ژیلا کلافه شد .نمی دانست چه کار باید بکند؟با اینکه با ابراهیم ازدواج کرده بود اما هنوز هم با او رودربایستی داشت.😞 هنوز هم از او خجالت می کشید.خجالت می کشید که از او چیزی بخواهد.میدانست که ابراهیم هم پولی ندارد.😒 حقوق اش را از آموزش و پرورش می گرفت و در سپاه مامور به خدمت بود.از سپاه حقوقی نمی گرفت.آموزش و پرورش هم که دم دست اش نبود😞 با این همه وقت رفتن،هنگامی که ژیلا توی خیابان کنار ابراهیم راه می رفت،پس از مدت ها تردید، من من کرد.😒😒 می خواستم .....می خواستم ببینم.. چی؟؟می خواستی ببینی چی؟؟😒 ابراهیم دید که ژیلا می خواهد چیزی بگوید،اما نمی گوید.پرسید: حرفت را بزن ژیلا،چرا با من مثل غریبه ها رفتار می کنی؟؟😒😞 ژیلا آب دهانش را به سختی قورت داد و گفت:😁😁 میگم،میگم یک کم پول خرد داری به من بدهی که اگر خواستم تاکسی سوارشوم،مصیبت نکشم؟؟☹️ رنگ از روی ابراهیم پرید،گفت: ((پول،؟صبر کن ببینم .))😥😥 دست کرد توی جیب هایش ،تمامشان را گشت.چند بار،اما جیب های او هم خالی بود.او هم پول نداشت.😢 فصل دوم قسمت 2⃣4⃣ معلوم بود که ندارد به ژیلا نگاه کرد .رویش نشد که بگوید ندارم ژیلا که کلافگی ابراهیم را دید ،دلش می خواست زمین دهان را باز می کرد و او را می بلعید تاچنین تقاضایی از ابراهیم نکند،تا ابراهیم اش را کلافه و شرمنده نبیند.😞😞 به همین دلیل هول هولکی گفت:((پول های من درشت است ،گفتم اگر پول خرد داشته باشی بده. حالا که نداری ،باشد باهمین اسکناس های درشتی که دارم، می روم خردشان می کنم توی راه. نه،صبرکن...! ابراهیم هم فهمیده بود که ژیلا پولی برای رفتن ندارد به هم ریخت دستش را گذاشت روی پیشانی اش ،آن را مالید .نگاهی به دور و برش کرد.انگار به دنبال آشنایی،کسی می گشت.☺️ احساس شرمندگی و نگرانی می کرد.کلافه شده بود گفت:یک دقیقه همین جا منتظرم باش .من با یکی از بچه ها کارفوری دارم، می روم و زود برمی گردم.همین جا منتظرم باش😇 ... @kheiybar
جای شهید محمدخانی خالی😔 که میگفت"خودت رو خرج امام حسین(ع) کن. معلوم نیست از این مجلس به مجلس بعدی برسی💔☝️ 🏴 ختم صلوات به نیابت از ✨شهید محمدحسین محمدخانی✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
ایـݩ ڪانال وقف آقای غریبمان است😔👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2779709457Cea40fa4630 312+1=??? او شاید 👆😔 💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرجا که‌روضه‌ایست به پا باورت‌شود بی‌تاب‌تر زهردل‌بی‌تاب‌زینب است☝️ اصلاًخداگواست‌که‌درسال‌شصت‌ویک بنیان‌گذار روضه‌ی‌ارباب‌زینب‌است💔 @kheiybar
به من نگو! فقط لبخند بزن😍 تمام عمرم را بخیـ💫ـر می کند 🕊 @kheiybar
✨امام سجاد عليه السلام فرمودند: 💔زمين كربلا در روز رستاخيز، چون ستاره مرواريدى مى‏‌درخشد و ندا مى‏‌دهد كه من زمين مقدس خدايم، زمين پاك و مباركى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.✨🕊 @kheiybar
. میانبـر رسیدݧ بہ خدا است کار خاصےلازم نیس بکنیم🌿 کافیہ کارهای روزمره‌مان را بہ خاطر خدا انجام بدیم،اگہ‌تو این کار زرنگ باشے‌شک نکن بعدی تویی...😍 @kheiybar
سه روز آب و غذا 🍔 نخورد تا حال امام 🤒 حسین رو درک کنه اما...😱 @kheiybar
"➜•❥" ↓ یعنۍامیـــــدِبۍپایان؛ حتۍ‌درلحظــــھ‌اۍکہ ‌علۍالظاھِـــــ|📸|ـــــر آرزوها‌غروب‌‌میکنند🌱 💛- ْ @kheiybar
♦️۶سال پیش، آمرلی با سی هزار نفر جمعیت محاصره شده بود. ✍فرمانده شهر به آمریکا رو زده و جواب منفی گرفته بود. شهر در شرف یک قتل عام بزرگ بود. اما نیمه شب یک هلی کوپتر🚁 با پرواز از بالای سر داعش در شهر نشست. و ابومهدی به شهر آمدند و محاصره شکست.😇 @kheiybar