eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
40هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زینب‌اسیر نیسٺ دوعالم اسیر اوسٺ او را اسیرقافلہ‌خواندن‌خجستہ‌نیسٺ رنج سفر،خطر،غم‌بازار،چشمِ‌شوم☝️ داغ‌سہ‌سالہ‌دیده‌ولی‌بازخستہ‌نیسٺ💔 سلام‌علےقلب‌زینب‌الصبور(س)◾️ @kheiybar
هربار که نِگاهت می‌کنم،✨ جمله‌ای آشنا، به ذهنم خطور می‌کند: در اين سرزمين،🌿 چيزی هست كه ارزش زندگی كردن دارد...🌸 🌹 @kheiybar
✨امام صادق عليه السلام فرمودند: 💔سرزمين كربلا و آب فرات، اولين زمين و نخستين آبى بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشيد.✨☝️ @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل دوم قسمت 3⃣4⃣ و رفت و رفت پیش دوستاش وچند دقیقه ی بعد برگشت... این با
😍 فصل دوم قسمت 5⃣4⃣ ابراهیم هم یکے دوبار زنگ زده بود وهمین زنگ ها ژیلا رو تا حدودی آسوده خاطر و خوشحال کرده بود...☺️😌 یک هفته مونده به عید وقتی ابراهیم به ژیلا زنگ زد،ژیلا به او اصرار کرد که برای تحویل سال بیا خونه... +ابراهیم گفت:دلم می خواد ولی نمیتونم ...🤦‍♂ -چرا؟؟مگر تو فرمانده نیستی؟!🧐نمیتونی دوسه روز مرخصی بگیری؟! ناسلامتی امسال اولین سال زندگی مشترک من و شماست🤦‍♀😔 من آرزو دارم که تحویل سال را کنار شوهرم باشم...!😞 +ابراهیم گفت:اگربدونی اینجا چند نفرند که ماه هاست خانواده هاشون رو ندیدندو اون ها هم دلشون میخواد کنار خونوادشون باشند ولی نمی تونند بروند😬😬 در چنین شرایطی من چطور میتونم اون ها رو ندیده بگیرم وبلند شم بیام پیش زن و بچم🤱؟!😓 ژیلا میخواست بگه:خب اون ها هم بروند پیش خونواده هاشون وبعد فکرکرد که در این صورت چه کسی باید مقابل دشمن بایستد؟😥☹️ -فقط نآمیدانه پرسید:حتی برای یک روز هم نمیتونی بیای؟!🤭 +ابراهیم گفت:بگوحتی برای یک ساعت!چجوری میتونم بیام اونجا وقتی که سرسال تحویل بچه هااگه من رواینجا کنار خودشون نبینند،دلشون میشکنه،ضعیف میشن!😔 یانه،اصلا ضعیف هم که نشند،دلشان هم که نشکند؛ایا باز هم به اون ها ظلم نمیشه؟😥🤦‍♂ ژیلا دیگه اصرار نکرد😞 -گفت:من مجاب شدم... تسلیم...! هرطور که خود شما صلاح میدونی همون کار رو بکن!😢 فصل دوم قسمت 6⃣4⃣ +ابراهیم گفت:ازت خواهش میکنم مثل همیشه قرص و محکم باش!😊 صبور ومقاوم🙃 صبور وچشم به راه...😓😥 +ابراهیم گفت:(چشم به راه حرف قشنگتری ست...) +چون حرف دل من هم هست وقتی توی سنگرم و سال تحویل میشه،فقط توجلوی نظرمنی...😔🙍‍♂ تلفن قطع شد و دوباره ابراهیم رفت،رفت و خیال ژیلا روهم با خود برد... به هرجایی که خودش بود... به هرجایی که خودش می خواست!💔😥ابراهیم می امد؛مثل پرنده ای روی بام خیال وزندگی ژیلا می نشست! بر شاخ و برگ او نوک می زدومی گذشت🚶🏽‍♂گاهی هرچند ماه یک بار...😞 گاهی هرچندهفته یک بار...😔 تلفن اما در هرفرصتی که پیش می امد،می کرد و احوال همسرش رو می پرسید...🙃 احوال پدرو مادرش رو... احوال خانواده و خواهران و برادرانش رو... ابراهیم هیچ کدام را فراموش نمی کرد...! همیشه،همه را در پیش چشم ودر اینه ی دل❤️ ... @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی کوتاه از 🔮 آثار احترام به پدر و مادر 🎤حجت الاسلام . ⏱یک دقیقه @kheiybar
کانال 😍 پستاش عالیـــه میتونی برای کانالت هم استفاده کنی مطمئن باش ضرر نمیکنی😌👇 https://eitaa.com/joinchat/319029311C1e764afb4d
: بیش از سی سال می گذرد از پایان دفاع مقدّس امّا اگر سیصد سال هـم بگذرد ، این شهـدای عزیز ما فراموش نخواهـند شد ؛☝️ روزبه روز اینهـا زنده تر می شوند ؛ بحمداللّه در جامعه ی ما روز به ‌روز اینها زنده‌تر دارند می شوند🌿 بیانات معظم‌ له در دیدار با اعضای کنگره‌ شهدا قزوین ۹۷/۸/۱۴💐 @kheiybar
🦋⃟✿° ‹عج› در هیچ‌حالی ما‌را فراموش‌نمی‌کند. ما هم سزاوار نیست حضرت را فراموش کنیم.✋🏻 در توسلات📿، توجهات و گرفتاری‌های‌مان، آن‌حضرت را صدا بزنیم. خدا می‌داند اگر راه حل برای رفع گرفتاری های مادی و معنوی می‌خواهید باید یابن الحسن🌱بگویید. ان‌شاءالله مورد عنایت قرار می‌گیرید. چون ایشان ملاذ و ملجاء شیعه هستند، هیچ‌جای‌دیگر هیچ‌ راهی جز‌ این‌نیست...👣 ✨° @kheiybar
از کنار صف نماز جماعت رد شدم . دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم . پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا گرفتم و رفتم . انگار مردم تازه فهمیده بودند که #حاج_قاسم آمده حرم. از لابه‌لای صف های نماز می‌آمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند ☺️. وقت رفتن گفت: «آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا.....💔 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز @kheiybar
هدایت شده از دلنـــ💚ـــوشته های مذهبی
•♥️🍃• بزرگے میگه↓ براۍِ اونایےڪه اعتقاداتتونو مسخره میڪنن دعا ڪنین خدا به عشقِ حسین "ع" دچارشون‌ ڪنه محرم ْ @Delneveshtteh
جای شهید سیاهکالی خالی😔 که همسرش میگفت وقتی میخواستم توسل بکنم گفتم خدایا همسری به من بده که از نظر رفتاری و صورت شبیه شهید‌همت باشه بعد از ازدواج متوجه شدم بخاطر چهره ی همسرم و چشماش دوستانشون ایشون رو صدا میزدن.🌹 🏴 ختم صلوات به نیابت از ✨شهید حمید سیاهکالی مرادی✨ {هدیه به حضرت زهــرا س} و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐 ☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️ تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇 @Behzadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما بہ عشقِ حسنش مےنازیم جان بہ راهِ قدَمش مےبازیم🌿 عاقبٺ مثل حَریمِ اَرباب💔 از برایش حَرَمے مےسازیم☝️ @kheiybar
غبارِ صبح تماشاست! هرچه باداباد تو هم بخند🌿 جهانِ خراب می‌خندد...😍☝️ 🌹 کانال شهیدمحمدابراهیم‌همت👇 https://eitaa.com/kheiybar
✨امام صادق عليه السلام فرمودند: هيچ پيامبرى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏‌خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شوند💔، چنين است كه گروهى به كربلا فرود آيند و گروهى از آنجا عروج كنند.✨🕊 @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج‌همت😍 فصل دوم قسمت 5⃣4⃣ ابراهیم هم یکے دوبار زنگ زده بود وهمین زنگ ها ژیلا رو ت
😍 فصل دوم قسمت 7⃣4⃣ حاج همت وضو گرفته و به سمت سوله برای نماز رفت... دوسه نفر دوروبرش جمع شده بودند😊برادرش حبیب الله هم همراه اوبود... بعد از نماز و دعا وقتی به سنگر برمی گشتند،حبیب الله به برادرش گفت که خودت رو آماده کن...!🙃🙂 حاج همت پرسید:برای چه چیزی باید خودم رو آماده کنم؟🤔 برادرش گفت:مردم از تو خواستند که بیای و کاندید نمایندگی مجلس بشی!☺️ پس خودت روآماده کن تا برگردیم شهرضا و کار رو به امید خدا شروع کنیم🙂ابراهیم پس از کمی تأمل پاسخ منفی داد و تأکید کرد که:من اون لحظه ای که بسیجی ها باپیشونی بندهاشون میان واسه رفتن به خط از من خداحافظی می کنن رو با هیچ چیز و هیچ کجا عوض نمی کنم و تا لحظه ی اخر هم در کنار همین بسیجی هامیمونم...☺️🧔 شانزدهم فروردین ۱۳۶۱ به اصفهان اومد...😊 بعد از فتح المبین یکی دو روز موند☺️تهدیدها و طعنه ها را شنید،لبخندی تلخ زد ورفت...🚶🏻‍♂ ابراهیم که رفت،ژیلا سعی کرد دوباره خودش رو به درس خوندن سرگرم کنه...😞هم گاهی به دانشگاه می رفت و هم گاهی درس می داد📚📖 می خواست خودش رودر کار غرق کنه...😔می خواست گذشت شب هاوروزهاراکمتر احساس کند...🤦‍♀ می خواست به ابراهیم کمتر فکر کند... اما نمی شد...🤦‍♀🤦‍♀😔 فکر کردن یا نکردن دست خودش نبود😣به هر حال نبودن او را در کنار خویش احساس می کرد به ویژه حالا که می دید موجودی در وجود او دارد رشد می کند🤰🙍‍♀ژیلا این را که فهمید ناگاه موجی از شادی و امید اون رو،تمام اون روپرکرد و دیگه از اصفهان تکون نخورد...☺️ مادرش هم دیگر به او اجازه نداد که او از منطقه حرف بزند یعنی سعی کرد اون رو از فکررفتن به جبهه دور کند🙃 و او هم پذیرفت و تا آمدن مسافری که در راه داشت در اصفهان ماند...🤦‍♀ فصل دوم قسمت 8⃣4⃣ خداروشکر.... ابراهیم همین را گفت و دلش لرزید...😖 گلویش سوخت😣 بغض کرد و اشک از چشم هایش جوشید و خنده بر لب هایش شکفت🙂🙃 +باید خودت رو تقویت کنی ژیلا... -حالا مگر...😥 +باید مراقب خودت باشی و مراقب آن امانت الهے که داری حمل اش میکنی...!☺️🙊🤰چشم آقا،چشم،خیالت آسوده باشد...☺️🙈ژیلا این را گفت و افزود: -از حالا به بعد شما هم بیشتر باید مواظب خودت باشی...☺️ حالا فقط ژیلا نیست که چشم انتظارشماست... +البته!☺️ ابراهیم دیگر نتوانست حرفی بزند،دوباره همان موج ناشناخته بود که بر ساحل جانش وزید... دوباره همان کنده شدن از خود بود که بر او هجوم آورد...🤦‍♂ همان گرمای نشاط آور اندوه... اندوه بزرگ شدن،بزرگ تر شدن،پدر شدن...👨‍👦 ابراهیم داشت پدر می شد...☺️ پدر!🧔👨‍👦 چه حس غریبی! شادی...😊 غرور...🙆‍♂ ترس...😧 تردید...😬 همه ی حس های تازه و ناشناخته در او بیدار شده بودند... ابراهیم بزرگ تر شده بود☺️ ژیلا هم...☺️ باران روی بام خانه ی آن ها باریده بود روی بام خانه ی آقای بدیهیان در اصفهان و کربلایی علی اکبر همت در شهرضا و در جبهه روی سر ابراهیم🧔🌧حالا دیگر دشت و کوه و بیابان سرشار از طراوت باران بودبارانی که از چشم های ابراهیم فرومی ریخت...😢😭از نفس مسافری که در راه بود و می آمد... مهدی...👶 محمد مهدی...😌☺️ ... @kheiybar
📱 لوح | این فضا را خط کشی کنید : «فضای مجازی بدون اختیار ما، دارد مدیریت میشود و عوامل مسلط بین‌المللی در این فضا از لحاظ خبردهی، خبررسانی، تحلیل داده‌ها و هزاران کار دیگر بشدت فعالند☝️. نمیشود مردممان را در این فضا، بی‌پناه رها کنیم.»✅ ۹۹/۶/۲ @kheiybar
هدایت شده از دلنـــ💚ـــوشته های مذهبی
💔🕊 +شنیدم‌شهادت آرزوی‌بچه‌شیعه‌هاس...! -نه‌آرزومون‌نیس...؛ +واقعا...؟! -آرزومون‌نیس شهادت‌یکی‌از‌ ...🖐🏻🖤` @Delneveshtteh
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
💔🕊 +شنیدم‌شهادت آرزوی‌بچه‌شیعه‌هاس...! -نه‌آرزومون‌نیس...؛ +واقعا...؟! -آرزومون‌نیس شهادت‌یکی‌از‌
کانال مون😊🌹 دوستان قطعا پستایی که تو کانال دلنوشته میزاریم متفاوت تر هست میتونید برای کانال های خودتون هم استفاده کنید✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا