🍃❤️🍃
#امام_حسین (ع) فرمودند:
«به درستی که شيعهی ما كسی است كه قلبش❤️
از هرگونه آلودگی و ناپاكی و خيانت پاک باشد» 👌🍃
📗 بحارالانوار. ج ۶۵. ص ۱۶۵
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عکس_کمتر_دیده_شده #شهیدمحمدابراهیم_همت تابستان ۶۲ #کوهه
ادامه گفتگو🎤
با خواهر مکرمه #شهیدهمت
از فرزندتان شهید احمد مروت هم برایمان بگویید؟
احمد،ماه رمضان وقت سحر به دنیا آمد☺️ بچه عجیبی بود؛از همان کودکی مثل #ابراهیم بود در مدرسه ،عکس شاه را از روی دیوار انداخته بود🙂 زمین و شکسته بود و بعد آتش زده بود بعد هم معلمش حسابی کتکش زده بود😒 و از مدرسه اخراجش کرده بودند از ترس به من چیزی نگفت رفته بود سراغ #ابراهیم و #حاجی هم تشویقش کرده بود😐😂،گفته بود خودم می روم مدرسه و حالشان را می گیرم،به مادرت چیزی نگو یک موقع هم منافقین یک سری کتاب آورده بودند زیر پل پنهان کرده بودند که بین مردم پخش کنند احمد فهمیده بود با شهید قریشی رفته بودند زیر پل و همه کتاب ها را آتش زده بودند🙂 بعد هم که رفت کردستان اما آن زمان #حاجهمت جنوب بود نزدیکی های چهلم داداش بود که آمد شهرضا خیلی ناراحت بود😞 تمام مراسم پا برهنه کار می کرد می گفتم کفش بپوش می گفت نه شما نمی دانید دایی جان کی بود او مثل امام حسین شهید شد💔،اینجا کار کردن مثل کار کردن برای مجلس اباعبدالله است😔 دوست دارم پا برهنه برای مجلس آقا کار کنم بعد هم که خواست برود جبهه ، به برادر کوچکم حاج ولی گفتم نگذار برود،داغ #ابراهیم هنوز تازه است😔 گفته بود می خواهم بروم سلاح دایی را بردارم با اصرار من راضی شد😢 تا چهلم بماند بعد هم رفت جبهه جنوب🙂 #حاجابراهیم آخرین بار کی او را دیدید؟ سه ماه قبل از شهادتش بود💔 آمد خانه در زد در را باز کردم خیلی عوض شده بود🍃 گفت میهمان نمی خواهید از همین جمله اش دلم ریخت فهمیدم آمده دل بکند و برود😔 گفتم میهمان چرا؟خانه خودت است پسرم خنده معنا داری کرد چند روزی ماند و بعد رفت تا اینکه سه روز مانده بود به سال #حاجابراهیم که تلفن زنگ زد📞 گفتم پسرم بیا سال دایی جان شهرضا باید باشی خیلی مهمان داریم🙁 از کردستان هم خیلی می آیند گفت سعی می کنم ولی منتظر نباش بعداً فهمیدم که دستش تیر خورده بوده😒 و از بیمارستان زنگ می زده همان شب هم مرخص می شود برمی گردد منطقه عملیات بدر بود می گویند برو شهرضا ،مراسم #حاجی می گوید😔 اینجا باید باشم و سلاح دایی جان را بردارم شهرضا کاری ندارم آر پی جی زن بود پشت خاکریز بلند می شود تانک را بزند که تیر به پیشانیش می خورد💔 و شهید می شود همان روز سالگرد #حاجی شهید شد🕊 آن زمان ۱۶ سالش بود❤️💔
راوے:خواهرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامه_دارد...
@kheiybar
هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
❣ #سلام_امام_زمانم❣
لحن سکوتت در دلم💔
هر روز یک جور است
قهری؟... نه؟
دلگیری؟... نه؟
آقا!!!
اصلا دوستم داری؟😔
💔تعجیل در #ظهور ۳صلوات❤️
@emame_zamanam
#حاجهمت_شهادتت_مبارک💔
اي شکسته تن شهيدِ من😔
شهيد شهر قصه ها
روي شوُنه ميــبرن تن شکستَــتو فرشته ها🕊🕊🕊
اي برادر شهيد من ،شهيد برگ گل کفن
بي تو لا له ها چه پَرپَرن پرنده ها چه بي صدا💔
بوُي تو بوُي خون بودُ فرياد
خاک تو پاکِ مرگ تو ميلاد
اي رفته با برگهاي زرد
تا مرز باد تا خاک سرد
بي تو بايد خون گريه کرد😭
بي تو بايد خون گريه کرد😔
شهر من شهامتُ از تو باوَر کرد✌️
قلب من در سوُگ تو مرثيه سَر کرد
اي به غربت هميشگي سپُرده همزبون تو
روي کوُمه ها شقايقي شکفته رنگ خون تو💔
اينجا پرنده بايد بميره😔
پرواز تلخت يادم نميره😭
تو قبله گاه هرچه روحِ آزاد
تو سر پناه عشقو ،چَترفرياد
با خون نوشته آخرين پيامو،☝️
به روي خاکو پَر کشيده با باد🕊
#حاج_همت شهادتت_مبارک💔
به خون تپـيده هجرتت مبارک🕊
@kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رزمنده
سلام من به غیرتت✋
برس به داد ملتت💔
نگاه من به #همت و مسیر با صلابتت✌️
#ڪلیپ_شهدایے
#پیشنهاد_دانلوود💔💔
#سالروز_شهادت
#سردار_بےسر
#شهیدمحمدابراهیم_همت❤
@kheiybar
#بسمربهمت
👈قسمت۱ قبل از شهادت👉
هر چه عملیات خیبر ب پایانش نزدیکتر میشد حال و هوای #حاج_همت هم بیشتر تغییر میکرد👌 در مرحله پنجم الی ششم خیبربود ک حاج حسین خرازی دستش قطع شد💔 و ب عقب برگشت #حاجی خیلی گرفته و غمگین بود گفتم #حاجی چرا اینقد ناراحتی؟ #حاجی دستم را گرفت و پنج شیش متر اونورتر از خاکریز برد نشست روی زمین و نفسی عمیق کشید😔 و سپس مشت گره شده اش را ب زمین کوبید و گفت ««این عملیاات آخر من است »» از قرار گاه مرکزی پیام رسید ک تا قبل روز هفدهم اسفند۱۳۶۲ مواضع دفاعی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در جزیره مجنون ب نیرو های لشکر۱۴ امام حسین واگذار شود🍃 صبح روز هفدهم خبری از نیرو های لشکر ۱۴ نشد #همت نگران بود بعثی ها قسمت شرق جزیره مجنون را اذیت میکردنند😤 #همت هم تصمیم گرفت برای جمع اوری تعدادی نیرو ب عقب برگردد☹️ چند سااعتی گذشتو خبری از #حاجی نشد با #حاجی در سنگری قرار داشتم رفتم آنجا از برادر قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله پرسیدم #حاجهمت کجاست؟ گفت رفته لشکر ۲۷ و هنوز برنگشته💔
راوے:سعیدمهتدے
#ادامه_دارد
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#بسمربهمت 👈قسمت۱ قبل از شهادت👉 هر چه عملیات خیبر ب پایانش نزدیکتر میشد حال و هوای #حاج_همت هم
قسمت دوم👈شهادت ❤
💓بِسمِ رَبِّ اِبراهْیْم💗
سوار بر موتور هایمان🏍 به راه افتادیم #حاجهمت و سید حمید میرافضلی جلو میرفتند و من هم از پشت سر آنها دو یا سه متر فاصله داشتیم #حاجی قصد داشت به پایین جاده برود🍃 باید از پایین پَد به روی جاده میرفتیم به همین خاطر دور موتور ها 🏍باید کم میشد عراقی ها روی آن نقطه دید👀 کامل داشتند و دقیقا ب موازات نقطه مرکزی پد تانکی مستقر کرده بودند😞 ک هر وقت موتور یا ماشینی بالا پایین میشد شلیک میکرد⚡️ رد شدن از آن نقطه کار هر روز ما بود موتور #حاجی کشید بالا تا برود روی پد🍃 من ک پشت سر آنها میرفتم گفتم #حاجی اینجارو پر گاز برو #حاجی گاز را بست به موتور🏍 ک یک آن گلوله ای شلیک شد😔 و دود غلیظی بین موتور من و #حاجی ایجاد شد منم گیج و منگ افتادم🍃 دود ک خوابید دیدم موتوری و دوجنازه در گوشه جاده افتاده است😔 یادم آمد ک موتور #حاجهمت جلویم میرفت🙁 جلو رفتم جنازه اول تماماً جز صورت و دستچپش سالم بود جنازه دوم را دیدم میرافضلی بود این یعنی اولی #حاجهمت بود😭 عرق سرد بر پیشانیم نشست💔
👈مهدی شفازند👉 این بود کهصاحب زیبا ترین چشمان دنیا بعد مدتها آرام گرفت💔😔
#شهادتت مبارک داداش همیشه همراهم🌹
#سالروز_شهادت برادرم
#حاجمحمدابراهیمهمت
#سردارخیبر
@kheiybar
هدایت شده از نحوه آشنایےو عنایات شهیدهمت
#ارسالےهمسنگرے👇👇
سلام من خانمی هستم که درامرازدواجم مشگل ایجادشده بود یک روز گفتم اگرشهیدهمت زنده ای ومعرفت داری راه من رابازکن وفرج وگشایشی درامرازدواجم ایجادکن به خدا توخواب نشونی دیدم وبعد ۲رکعت نماز به این شهیدبزرگوار هدیه کردم وگشایش ایجاد شد دوستان شهدازنده اند وهمه رامیبینند وبرای همه دعامیکنندوحاجت همه را روامیکنند اگربادلی شکسته بهشون توسل کنین شک نکنید البته دعاکن شهید همت بقیه حاجتم هم حل بشه صبیه خانم خواهرکوچیکت
@enayate_shahidhemat
#حاج_همت
🌷شعری که همیشه ورد زبان
#شهیدهمت بود❤️
استاد سبزواری در دیوان اشعار خود یک رباعی با نام جواب دشمن دارند تعدادی از همرزمان #شهیدهمت در جبهه ، تعریف می کردند🍃 که آن شهید بزرگوار همیشه این شعر استاد سبزواری را ورد زبان داشته و در تمام مدت با خود زمزمه می کرده اند👌❤️
ای خصم امان خوردخوابت ندهیم
تا از دم تیغ تشنه آبت ندهیم
از صلح نگو سخن که در پهنۀ رزم
جز برق سلاح خود جوابت ندهیم
به نقل از رویا ممتحنی فرزند استاد حمید سبزواری🍃
منبع مستند روایت فتح
📷 اطلاعات عکس اسلام آباد غرب ٬ قلاجه ، تابستان ۶۲
#شهیدحاجابراهیمهمت❤️
@kheiybar