💫🌟••
مهم نیسـت آن بیرون چه خبر است
دشمنند یا دوست
مهـربان یا نامهربان
من به گشوده شدن
تمام گرهها ایمـان دارم
چون کارم را به خدا میسپارم
شبتون بخیر💞
#اللهمعجللولیکالفرج 🌿
#التماسدعابرایخادمانکانال🌹
#امروزبرایظهورشچندصلواتفرستادی⁉️
||•🇮🇷 @marefat_ir
||•🌐 https://www.instagram.com/marefat_ir
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۴ مرداد ۱۳۹۷
میلادی: Wednesday - 15 August 2018
قمری: الأربعاء، 3 ذو الحجة 1439
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
▪️6 روز تا روز عرفه
▪️7 روز تا عید سعید قربان
▪️12 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام
▪️15 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم
°•♡•° @shahid_Ali_khalili_313 °•♡•°
معرفی شهید عارف نوزده ساله🌹
شهید احمد علی نیری 🌹
#دومین_قسمت🌹
ماجرای تحول شهید «احمدعلی نیری» به خاطر دوری از گناه👌👌👌
شهید احمد علی نیری نقل کرد: در دماوند از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم. بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم.
«شهید احمد علی نیری» در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان میداد. 🌹
رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل یک جمع همیشه مثل آنها بود با آنها میخندید با آنها حرف میزد و... 😊احمد هیچ گاه خود را از دیگران بالاتر نمیدانست. در حالی که همه میدانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم که احمد خداوند را به گونهای دیگر میشناسد و بندگی میکند! 😔ما نماز میخواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما دقیقا میدیدم که احمد از نماز و مناجات با خدا لذت میبرد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه میکند. اما او رفتارش خیلی عادی بود و مثل بقیه میگفت و میخندید. من فقط میدیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام میداد خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر میداد. احمد امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمیکرد. فقط زمانی برافروخته میشد که میدید کسی در یک جمعی غیبت میکند😡 و پشت سر دیگران صحبت میکرد در این شرایط دیگر ملاحظه بزرگی و کوچکی را نمیکرد با قاطعیت از شخص غیبت کننده میخواست که ادامه ندهد. من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟!😳 گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد 😟یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»😍😢
... ادامه ماجرای شهید بزرگوار در روزهای آتی
همراه ما باشید در کانال آوای معرفت🌹🌹
°•♡•° @shahid_Ali_khalili_313 °•♡•°
#حدیث_روز
🌷رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند:🍃
✨كسى كه ديگران را به كار نيك راهنمائى كند
گـويـا خـود آن را انـجـام داده اسـت.✨
°•♡•° @shahid_Ali_khalili_313 °•♡•°
⭕️در مدیریت به روش تقوا «قانون» کمترین نقش را دارد
⭕️قانونِ تقوا «خودکنترلی» بر مبنای انگیزههای درونی است
💎 #تقوا_طرحی_برای_اداره_جامعه-ج۶
🔻در مدیریت به روشِ تقوا «قانون» کمترین نقش را دارد. کنترلکردنِ مردم فقط با قانون و «نظارتِ بیرونی» بدون فعالکردنِ «انگیزههای درونی» نه شدنی است و نه مطلوب!
📌سیستمهای غیرتقوایی برای ادارۀ زندگی، سیستمهایی هستند که «مقرراتِ زیاد» وضع میکنند؛ قانونِ زیادی، خودش عامل «بیقانونی» است! یک نمونهاش همین 37 امضای سرِ عقدنامههاست!
🔻چرا هرچه تعداد امضاهای عقدنامه بیشتر میشود، «آمار طلاق» هم افزایش پیدا میکند؟ تقوا میگوید: «بخش عمدهاش را به عهدۀ خودش بگذار؛ همهچیز را نمیشود با قانون، حل کرد!»
📌تقوا، قانونِ خودش را دارد. قانونِ تقوا مثل قوانین «مدنی» یا «جزایی» نیست و «نظارت بیرونی» کمترین نقش را در آن دارد. قانون تقوا «خودکنترلی» است که ریشه در انگیزههای درونیِ فرد دارد.
#استادپناهیان
🆔 @Panahian_ir👈
°•♡•° @shahid_Ali_khalili_313 °•♡•°
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ تقطیع شده سخنان رهبر معظم انقلاب چگونه ساخته شد؟
🔹بهتازگی کلیپی ۴۶ ثانیهای با عنوان «فایل صوتی [آیتالله] خامنهای در جمع فرماندهان ارشد نظام» در فضای مجازی پخش شده که بررسیهای فارس نشان میدهد این کلیپ با تقطیع سخنان رهبر انقلاب در سخنرانیهای مختلف آماده شده است.
❌ #نشر_حداکثری
°•♡•° @shahid_Ali_khalili_313 °•♡•°
این جهان همچون درخت است اى گرام
مابرآن چون میوه هاى نیم خام
اگر #عبادت کنیم
مثل میوهایی که میرسد رسیده میشویم
اگر #گناه کنیم
مانندمیوهایی که آفت کرم ویا شته زده اندمیشویم.
#توبه_کنیم🌹🌹🌹🌹
°•♡•° @shahid_Ali_khalili_313 °•♡•°
🍃بی مقدمه میرم سر اصل مطلب✋
·|و اینکه ما کانالی داریم شهدایی با موضوع ✨امر به معروف و نهی از منکر✨
·| ازشهدا بگیر تا مطالب سیاسی و رمان و معرفت و بصیرت اونم با بهترین کلیپ ها و صوت های جذاب و شنیدنی👌😄
·|کانال خودتو انتخاب کن تنوعشو ببین اگه دوست نداشتی لفت بده❗️☺️
°•♡•° @shahid_Ali_khalili_313 °•♡•°
لینک کانالمون در سروش↙
https://sapp.ir/marefate_khodaie
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_سی_و_یکم
_چشمامو بستم و نیت کردم و یہ فال برداشتم
سجادے هم برداشت...
_۵ثانیہ مونده بود کہ چراغ سبز بشہ...
سجادے دستشو دراز کرد و از داشتبرد ماشیـݧ کیف پولشو برداشت و یک اسکناس ۵ تومنے داد بہ مصطفے.
_چراغ سبز شده بود اما سجادے هنوز حرکت نکرده بود
ماشیـݧ ها پشت سر هم بوق میزدند
از طرفے داشتبرد همونطور باز مونده بود و سجادے میخواست ببندتش و کیف پولو فال هم دستش بود
کیف پول و فال رو از دستش گرفتم و ازش خواستم حرکت کنہ
_کیف پولو داخل داشتبرد گذاشتم داخل داشتبرد پر از فال هاے باز شده بود.
روے هر پاکت هم چیزي نوشتہ شده بود
داشتبرد و بستم.
_فال ها دستم بود و قاطے شده بود
سجادے کنار خیابوݧ وایستاد و برگشت سمت مـݧ
دوباره نگاهموݧ بہ هم گره خورد
سجادے نگاهش و دزدید و سمت دستام چرخوند و با خنده گفت:
_إ فال ها قاطے شد
با سر تایید کردم و با ناراحتے گفتم:تقصیر مـݧ بود ببخشید.
ایرادے نداره دوباره نیت میکنم از بیـݧ ایـݧ دو فال یکیشو بر میدارم
چشماشو بست و نیت کرد
_دوتا فال و بیـݧ دستام نگہ داشتم بہ سمتش گرفتم
یکے از فال ها رو برداشت و باز کرد
و خوند.
و لبخندے روے لباش نشست
از فضولے داشتم میمردم.
_با گوشہ ے چشم بہ برگہ اے کہ دستش بود نگاه میکردم اما نمیتونستم بخونم خیلے ریز نوشتہ شده بود
کلافہ شده بودم پاهامو تکوݧ میدادم
متوجہ حالتم شد و فال و بلند خوند
_"دل نهادم بہ صبورے
کہ جز ایـݧ چاره ندارم ..."
_بعدم آهے کشید و حرکت کرد.
خانم محمدے شما فالتوݧ رو باز نمیکنید❓
با بدجنسے گفتم.ݧمیرم خونہ باز میکنم
اخم هاش رفت تو هم و با ناراحتے گفت.باشہ هر طور صلاح میدونید.
_خندم گرفتہ بود .
دلم سوخت براش اما دوست داشتم یکم اذیتش کنم
_گوشے سجادے زنگ خورد
چوݧ پشت فرموݧ بود جواب داد و گذاشت رو بلند گو
_سلاااااام علے آقاے گل
_سلام آقاے محسنے فداکار
_إ چیشده علے جوݧ حالا دیگہ غریبہ شدیم کہ میگے محسنے
_نہ وحید جاݧ
حالا قضیہ ے فداکار چیہ❓
سجادے خندید و گفت:هیچے...
باشہ باشہ حالا مـݧ و مسخره میکنے❓
وایسا فردا تو دانشگاه جلوے خانو...
سجادے هول کرد و سریع گوشے و از رو بلند گو برداشت و گفت
وحید جاݧ پشت فرمونم بعدا تماس میگیرم خدافظ...
_بعد با حالت شرمندگے گفت تورو خدا ببخشید خانم محمدے وحید یکم شوخہ...
حرفشو قطع کردم و باخنده گفتم ایرادے نداره خدا ببخشہ...
نگاهے بہ ساعتم انداختم ساعت ۴ بود چقدر زود گذشت اصلا متوجہ گذر زماݧ نبودیم.
آقاے سجادے فکر میکنم دیر شده باید برم خونہ
سجادے نگاهے بہ ساعت ماشیـݧ انداخت گفت:
اے واے ساعت ۴ اصلا حواسم بہ ناهار نبود اجازه بدید بریم یہ جا ناهار بخوریم بعد میرسونمتو.
_باور کنید اصلا گشنم نیست.
آخہ اینطورے کہ نمیشہ
مـݧ اینطورے شرمنده میشم.
تا یک ساعت دیگہ میرسونمتوݧ خونہ.
سرعت ماشیـݧ رو زیاد کرد و جلوے رستوراݧ وایساد
خیلے سریع غذا رو خوردیم
و منو رسوند خونہ
_داشتم از ماشیـݧ پیاده میشدم کہ صدام کرد.
اسمااااااء خانوم❓
(تو دلم گفتم وااااے بازم اسمم و...)
بلہ❓
حرفے باقے مونده کہ بخواید بزنید❓
إم....ݧ فکر نکنم...
_شما چے❓
اصلا... مـݧ کہ گفتم مسئلہ فقط شمایید
اگہ اجازه بدید مـݧ بہ مادرم بگم امشب زنگ بزنـݧ با خوانواده...
حرفشو قطع کردم.
آقاے سجادے یکم بہ مـݧ زماݧ بدید...
ممنوݧ بابت امروز بہ خوانواده سلام برسونید.
خدافظ
_اینو گفتم و از ماشیـݧ پیاده شدم و با سرعت رفتم داخل خونہ بہ دیوار تکیہ دادم و یہ نفس راحت کشیدم
برخوردم بد بود.
بچگانہ رفتار کردم حتما سجادے هم ناراحت شد....
_اما مـݧ ..مـݧ میترسیدم...
باید بهم حق بده.باید درکم کنہ
مـݧ بہ زماݧ احتیاج دارم....
باید بهم فرصت بده...
_پکرو بے حوصلہ پلہ ها رو رفتم بالا
وارد خونہ شدم و یراست رفتم تو اتاقم
لباسامو در آوردم و پرت کردم یہ گوشہ
نشستم رو تخت.سردرد عجیبے داشتم
موهامو دورو ورم پخش کردم و دوتا دستمو گذاشتم روے شقیقہ هام
_خدایا...خودت کمکم کـ.تصمیم گیرے سختہ
از آینده میترسم.علے پسره خوبیہ اما....
دوباره از پرویے خودم خندم گرفت(علی)
در اتاق بہ صدا در اومد یہ نفر اومد تو
اول فکر کردم مامانہ
تو هموݧ حالت گفتم:سلام ماماݧ
سلام دختر بے معرفتم
صداے ماماݧ نبود
_سرمو آوردم بالا زهرا بود اما اینجا چیکار میکرد
إسلااااااام زهرا تویے❓اینجا چیکار میکنی❓
دستشو گذاشت رو کمرشو با لحـݧ لوس و بچگانہ اے گفت:میخواےبرم❓
دستشو گرفتم و گفتم:دیوونہ ایـݧ چہ حرفیہ بیا اینجا بشیـݧ
چہ خبر❓
راستش ظهر بعد از اذاݧ رو بروي مسجد داداشت آقا اردلاݧ و دیدم..
خب❓خب❓
گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم....
✍ ادامه دارد..
°•♡•° @shahid_Ali_khalili_313 °•♡•°