📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۰۴ مهر ۱۳۹۷
میلادی: Wednesday - 26 September 2018
قمری: الأربعاء، 16 محرم 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️9 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️18 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️33 روز تا اربعین حسینی
▪️41 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️43 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...👇👇👇
ʝσɨŋ↓
✾•| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
هیچ کس از حوادث روزهای آینده و شعلههای جنگی که به زودی دو کشور را در خود فرو میبرد باخبر نبود. اما
قرارداد الجزایر⭕️
در اسفندماه سال 1353 سران اوپک در الجزایر جمع بودند که هواری بومدین، رئیس جمهور الجزایر، بعد از جلسه مشترک با محمدرضا پهلوی، شاه ایران و صدام معاون رئیس جمهور عراق، گفت:«خوش وقتم به اطلاع شما برسانم روز گذشته توافقی بین دو کشور برادر ایران و عراق برای پایان دادن به اختلافات آنها حاصل شده است.»
15 اسفند همان سال متن توافق نامه ایران و عراق منتشر و به قرارداد الجزایر معروف شد.
عراقیها صدام را تحسین کردند، اما از آنجا که ایران در درگیریهای قبل از توافق الجزایر برتر بود، مردم منتظر قرارداد بهتری بودند. طارق عزیز وزیر خارجه عراق، بعدها گفت که شاه ایران پیش از اعلام موافقت با قرارداد الجزایر به تردید افتاده بود. به او خبر دادیم اگر این پیمان بسته نشود، ناچار دست کمونیستها و مخالفان حکومت ایران را در مرزها بازخواهیم گذاشت. پس شاه با قرارد موافقت کرد
بهانه شروع جنگ⭕️
شب 26 شهریور سال 59، صدام مسرور و مغرور اعضای مجلس ملی عراق را به جلسهای اضطراری دعوت کرد و اعلام کرد حالا که ایرانیها به قرارداد الجزایر پایبند نیستند، ما هم آن را بی اعتبار میدانیم. صدام در نطقی گفت که عراق تصمیم تاریخی اش را برای پس گرفتن آب و خاکش با زور گرفته است.
بر همین اساس، بسیاری از مورخان جنگ، روز 26 شهریور ماه را آغاز جنگ عراق علیه ایران میدانند، چرا که در این روز صدام قرارداد الجزایر را مقابل دوربینهای تلویزیون بغداد، پاره کرد و کشور خود را مالک مطلق اروندرود که آن را «شط العرب» مینامید و جزایر سه گانه ایران را متعلق به اعراب دانست.
صدام میگفت که ایرانیها جزایر سهگانه عربها را اشغال کردهاند و در مسائل داخلی عراق دخالت میکنند. اما حتی کشورهای دوست عراق هم این دلایل را بهانهای بیش نمیدیدند. الکواری، نماینده قطر در سازمان ملل، معتقد است که این دلایل وقتی در بوته آزمایش قرار گیرند، متاسفانه نادرست و فاقد مصداق خواهند بود. حتی با فرض این که ایران پیش از آغاز جنگ در نقاطی به خاک عراق تجاوز کرده باشد، این تجاوزات حمله عراق به ایران را توجیه نمیکند. عمل عراق نقض آشکار اصل عدم استفاده از زور بود. اما جامعه بینالملل به دلایلی آمادگی نداشت دوران جنگ، این نظر را بر زبان آورد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
# هفته دفاع مقدس
🍁ادامه دارد...
ʝσɨŋ↓
🕊•| @shahid_Ali_khalili_313
جنگی که بود، جنگی که هست...
درس دفاع مقدس برای جنگ اقتصادی
از سبک زندگی مدیران و مردم تا تدبیر، جهاد و اعتماد به خدا؛ چقدر شبیه دفاع مقدس هستیم؟!
⏰ثریا، امشب ساعت ۲۳، شبکه یک
@shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
🌟#رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌟 قسمت #بیست_و_سوم رفیق من می شوی؟ ... هر روز که می گذشت ... فاصله بین من
🇮🇷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🇮🇷
قسمت #بیست_و_چهارم
انتظار
توی راه برگشت ... توی حال و هوای خودم بودم که یهو مادر صدام کرد ...
- خسته شدی؟ ...
سرم رو آوردم بالا ...
- نه ... چطور؟ ...
- آخه چهره ات خیلی گرفته و توی همه ...
- مامان ... آدم ها چطور می تونن با خدا رفیق بشن؟ ... خدا صدای ما رو می شنوه و ما رو می بینه ... اما ما نه ...
چند لحظه ایستاد ...
- چه سوال های سختی می پرسی مادر ... نمی دونم والا... همه چیز را همه گان دانند ... و همه گان هنوز از مادر متولد نشده اند ... بعید می دونمم یه روز یکی پیدا بشه جواب همه چیز رو بدونه ...
این رو گفت و دوباره راه افتاد ... اما من جواب سوالم رو گرفته بودم ... از مادر متولد نشده اند ... و این معنای " و لم یولد " خدا بود ... نا خودآگاه لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ...
- خدایا ... می خوام باهات رفیق بشم ... می خوام باهات حرف بزنم و صدات رو بشنوم ... اما جواب سوال هام رو فقط خودت بلدی ... اگر تو بخوای من صدات رو می شنوم ...
ده، پانزده قدم جلو تر ... مادرم تازه فهمید همراهش نیستم... برگشت سمتم ...
- چی شد ایستادی؟ ...
و من در حالی که شوق عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... دویدم سمتش ...
هر روز که می گذشت ... منتظر شنیدن صدای خدا و جواب خدا بودم ... و برای اولین بار ... توی اون سن ... کم کم داشتم طعم شک رو می چشیدم ...
هر روز می گذشت ... و من هر روز ... منتظر جواب خدا بودم ...
.
ادامه دارد...
📕نويسنده:شهیدسيدطاها ايماني📗
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313
🇮🇷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🇮🇷
قسمت #بیست_و_پنجم
حبیب الله
گاهی عمق شک ... به شدت روی شونه هام سنگینی می کرد ... تنها ... در مسیری که هیچ پاسخگویی نبود ... به حدی که گاهی حس می کردم ... الان ایمانم رو به همه چیز از دست میدم ... اون روزها معنای حمله شیاطین رو درک نمی کردم ... حمله ای که داشتم زیر ضرباتش خورد می شدم ...
آخرین روز رمضان هم تمام شد ... و صبر اندک من به آخر رسیده بود ... شب، همون طور توی جام دراز کشیده بودم ولی خوابم نمی برد ... از این پهلو به اون پهلو شدن هم فایده ای نداشت ...
گاهی صدای اذان مسجد تا خونه ما می اومد ... و امشب، از اون شب ها بود ... اذان صبح رو می دادن و من همچنان دراز کشیده بودم ... 10 دقیقه بعد ... 20 دقیقه بعد ...
و من همچنان غرق فکر ... شک ... و چراهای مختلف ... که یهو به خودم اومدم ...
- مگه تو کی هستی که منتظر جواب خدایی؟ ... مگه چقدر بندگی خدا رو کردی که طلبکار شدی؟ ... پیغمبر خدا ... دائم العبادت بود ... با اون شان و مرتبه بزرگ ... بعد از اون همه سختی و تلاش و امتحان ... حبیب الله شد ...
با عصبانیت از دست خودم از جا بلند شدم ... رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... نمازم که تموم شد آفتاب طلوع کرده بود ... خیلی از خودم خجالت می کشیدم ... من با این کوچیکی ... نیاز ... حقارت ... در برابر عظمت و بزرگی خدا قد علم کرده بودم ... رفتم سجده ... با کلمات خود قرآن ...
- خدایا ... این بنده یاغی و طغیان گرت رو ببخش ... این بنده ناسپاست رو ...
پدرم بر عکس همیشه که روزهای تعطیل ... حاضر نبود از جاش تکان بخوره ... عید فطر حاضر شد ما رو ببره سر مزار پدربزرگ ... توی راه هم یه جعبه شیرینی گرفتیم ...
شیرینی به دست ... بین مزار شهدا می چرخیدم ... و شیرینی تعارف می کردم که ...
چشمم گره خورد به عکسش ... نگاهش خیلی زنده بود ... کنار عکس نوشته بودن ...
- من طلبنی وجدنی ... و من وجدنی عرفنی ... و من عرفنی ...
هر کس که مرا طلب کند می یابد ... هر کس که مرا یافت می شناسد ... هر کس که مرا شناخت ... دوستم می دارد.. هر کس که دوستم داشت عاشقم می شود ... هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم ... و هر کس که عاشقش شوم ... او را می کشم ... و هر کس که او را بکشم ... خون بهایش بر من واجب است ... و من ... خود ... خون بهای او هستم ...
.
.ادامه دارد...
🇮🇷نويسنده:شهیدسيدطاها ايماني🇮🇷
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313