eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام✋️آیا دلت هوای حرم امام حسین کرده و نتونستی بری کربلا؟😔😢 خب یه خبر خوب😃👇 میخوای امسال محرمو تا اربعین هر روز زیارت عاشورا بخونی⁉️🙂 پس حتما به پویش❣۴۰حبه سلام ❣ بپیوند☺️💚 برای شرکت در این #چله معنوی رمز 💛 السلام علیک یا ابا عبدالله"ع" 💛 در گروه اعلام میشود❣ ان ‌شاء الله حاجت روابشیم ، کربلا ان شاء الله ❣زمان شروع چله اول محرم❣ http://eitaa.com/joinchat/2447900684C423ed8c405
🌷 🌷 قسمت پدر مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ... اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران ... این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ... از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ... تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ... - چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ... و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ... از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ... - سلام ... اتفاقی افتاده؟ ... پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ... - مهران ... برو توی اتاقت ... نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ... لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ... - مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقتبه خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ... وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ... - گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ... . . ادامه دارد... 🌷نويسنده:سيدطاها ايماني 🌷 با ما همـــراه باشیـــــن 😊❤️ 🍃🌸| @shahid_Ali_khalili_313
💙قسمت سوم داســ📚ــــتان ☝️☝️☝️☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خطبه ی1نهج البلاغه؛بخش ششم: آفرینش انسان ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَ لَاطَهَا بِالْبِلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ، فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ [أَجَلٍ] مَعْلُومٍ، ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ [فَتَمَثَّلَتْ] فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یجِیلُهَا وَ فِكَرٍ یتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ یخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ یفْرُقُ بِهَا بَینَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ الْأَذْوَاقِ وَ الْمَشَامِّ وَ الْأَلْوَانِ وَ الْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِینَةِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَةِ وَ الْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِیةِ وَ الْأَخْلَاطِ الْمُتَبَاینَةِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبَلَّةِ وَ الْجُمُودِ [وَ الْمَسَاءَةِ وَ السُّرُورِ]. آن گاه خداى سبحان، از زمین درشتناك و از زمین هموار و نرم و از آنجا كه زمین شیرین بود و از آنجا كه شوره زار بود، خاكى بر گرفت و به آب بشست تا یكدست و خالص گردید. پس نمناكش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیكرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل. و خشكش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه. و تا مدتى معین و زمانى مشخص سختش گردانید.  آن گاه از روح خود در آن بدمید. آن پیكر گلین كه جان یافته بود، از جاى برخاست كه انسانى شده بود با ذهنى كه در كارها به جولانش در آورد و با اندیشه اى كه به آن در كارها تصرف كند و عضوهایى كه چون ابزارهایى به كارشان گیرد و نیروى شناختى كه میان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بویها و رنگها و چیزها را دریابد. معجونى سرشته از رنگهاى گونه گون. برخى همانند یكدیگر و برخى مخالف و ضد یكدیگر. چون گرمى و سردى، ترى و خشكى [و اندوه و شادمانى].  🍃🌸| @shahid_Ali_khalili_313
•┈••✾~~✾••┈• ‌ أنت الذي تصل دائماً إلى قلبي دون أن تَخطوا... تو همانی كه هميشه به قلبم ميرسی، بدون حتی قدمی 💔 @shahid_Ali_khalili_313🍃🌺 •┈••✾~~✾••┈•
#پروفایل #جانم_حسین 🍃🌸| @shahid_Ali_khalili_313
💚 • • •|به سینہ هر ڪہ تمناے ڪربلا دارد[🙏] •|همیشہ دردل خودروضہ اے بہ پادارد•[💛]• •|چو میرسد دلم از گردش زمانہ بہ تنگ•|❥ •|دعــا و عرض سلامـے بہ ڪربلا دارد∞ #ڪربلا🕊 #جانم_حسین✨ 💚 • • 🍃🌸| @shahid_Ali_khalili_313
سلام بزرگواران 🖐🏻 فردا روز اول چله زیارت عاشورا هست😞🖐🏻 http://eitaa.com/joinchat/2447900684C423ed8c405 🍃🌸| @shahid_Ali_khalili_313
❣امام علی (ع): ✍ سخن چون دواست، اندکش سودمند و زیادش کشنده است. 📚 تصنیف غررالحکم و دررالکلم، صفحه211 🍃🌸| @shahid_Ali_khalili_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|خدای مهربانم🙏💛 •|امشب یه نیم‌ نگاهی به زندگیِ ما بکن…🌙🌌 •|از اون نگاه‌هایی که زندگیمونو از این‌رو‌ به‌اون رو کنه…🙏 •|آرامشی از جنس خودت…🙏✨ آمیـــــــــــن یا رَبَّ  ایام سوگواری سالار شهیدان تسلیت باد💔 #شبتون_حسینی🌟🌙 🍃🌸| @shahid_Ali_khalili_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خطبه ی1نهج البلاغه؛بخش هفتم: سجده بر آدم علیه السلام وَ اسْتَأْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِكَةَ وَدِیعَتَهُ لَدَیهِمْ وَ عَهْدَ وَصِیتِهِ إِلَیهِمْ فِی الْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ الْخُنُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ [لَهُمْ] اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ [وَ قَبِیلَهُ اعْتَرَتْهُمُ] اعْتَرَتْهُ الْحَمِیةُ وَ غَلَبَتْ [عَلَیهِمُ] عَلَیهِ الشِّقْوَةُ وَ [تَعَزَّزُوا] تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّارِ وَ [اسْتَوْهَنُوا] اسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ، فَأَعْطَاهُ اللَّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِیةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ، فَقَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. خداى سبحان از فرشتگان امانتى را كه به آنها سپرده بود، طلب داشت و عهد و وصیتى را كه با آنها نهاده بود، خواستار شد كه به سجود در برابر او اعتراف كنند و تا اكرامش كنند در برابرش خاشع گردند.  پس، خداى سبحان گفت كه در برابر آدم سجده كنید. همه سجده كردند مگر ابلیس كه از سجده كردن سر بر تافت. گرفتار تكبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چیره شده بود. بر خود ببالید كه خود از آتش آفریده شده بود و آدم را كه از مشتى گل سفالین آفریده شده بود، خوار و حقیر شمرد.  خداوند ابلیس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود كیفرش دهد و تا آزمایش و بلاى او به غایت رساند و آن وعده كه به او داده بود، به سر برد. پس او را گفت كه تو تا روز رستاخیز از مهلت داده شدگانى.  🍃🌸| @shahid_Ali_khalili_313
ســـلام بــــر محـــرم😞🖐 ‌•|با سوز آه آمدم آه مرا بخر 👣 •|آقاسلام روی سیاه مرا بخر 💔 •|آقادوباره مجلس روضه فراهم است🏴 •|صبری بده که طاقت این سینه هاکم است😔 •|خود را برای داغ تو آماده میکنم√|•❥ •|رخصت بده که این دهه را خادمی کنم☝️ ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313 】
#پروفایل #درخواستی_اعضا ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313 】
#پروفایل #بین_الحرمین #درخواستی_اعضا ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313 】
Panahian-Clip-GholBede.mp3
1.46M
🎵 بیا همین روز اولی یه قولی به خودت بده.. 👌از این قول ضرر نمی‌کنی 🌟 @Panahian_ir 🌟 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
🌷 🌷 قسمت حسادت دویدم داخل اتاق و در رو بستم ... تپش قلبم شدید تر شده بود ... دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم ... الهام و سعید ... زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه ... این، اولین بار بود ... دست بزن داشت ... زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ... ولی دستش روی من بلند نشده بود... مادرم همیشه می گفت ... - خیالم از تو راحته ... و همیشه دل نگران ... دنبال سعید و الهام بود ... منم کمکش می کردم ... مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت ... سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن ... حوصله شون رو نداشت ... مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه ... سخت بود هم خودم درس بخونم ... هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم ... و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم ... سخت بود ... اما کاری که می کردم برام مهمتر بود ... هر چند ... هیچ وقت، کسی نمی دید ... این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم ... و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم ... اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... از اون شب ... باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم ... حسادت پدرم نسبت به خودم ... حسادتی که نقطه آغازش بود ... و کم کم شعله هاش زبانه می کشید ... فردا صبح ... هنوز چهره اش گرفته بود ... عبوس و غضب کرده ... الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون ... سعید هم عین همیشه ... بیخیال و توی عالم بچگی ... و من ... دل نگران... زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم ... می ترسیدم بچه ها کاری بکنن ... بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه... و مثل آتشفشان یهو فوران کنه ... از طرفی هم ... نگران مادرم بودم ... بالاخره هر طور بود ... اون لحظات تمام شد ... من و سعید راهی مدرسه شدیم ... دوید سمت در و سوار ماشین شد ... منم پشت سرش ... به در ماشین که نزدیک شدم ... پدرم در رو بست ... - تو دیگه بچه نیستی که برسونمت ... خودت برو مدرسه ... سوار ماشین شد و رفت ... و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم ... من و سعید ... هر دو به یک مدرسه می رفتیم ... مسیر هر دومون یکی بود ... . . ادامه دارد... 🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷 با ما همـــراه باشیـــــن 😊 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
💙 داســ📚ــــتان ☝️☝️☝️☝️
❣حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند✨ تلاوت کننده سوره حدید و واقعه و الرحمن در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده می شوند 🌟(کنزالعمال ، ج‌ 1 ، ص582)🌟  ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
b1ea92f14ec4ef92a03863152a5f78980572d4f0.mp3
2.3M
به به چه زیبا وخلاقانه نامگذاری شبهای دهه محرم رو تو این مداحی ذکر میکنه💔🕊 اول شب خادم ..🕊💚 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313
#پروفایل #خاص #شب_اول🌙 ʝσɨŋ↓ 【 @shahid_Ali_khalili_313 】