eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹روز اول ماه صفر است... از قديم رسم بوده، بدليل اينكه ماه صفر يك ماه سنگين و پر از حزن و اندوه است👇 ◾️رحلت حضرت محمد صلی الله علیه، ◾️شهادت امام رضا علیه‌السلام ◾️شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام ◾️چهلم امام حسين علیه‌السلام ♡به همين دليل از بزرگان سفارش شده كه اين ماه را با دادن صدقه آغاز كنيد♡ 🌹ان شاءالله با دادن صدقه بلا و گرفتاری از همه‌ی شما خوبان و خانواده‌های محترمتان دور باشد. 🥀 @shohadae_sho
🌒 شنبه اول ماه صفر است 🌘 خونریزی یا شکستن تخم مرغ و صدقه و دود کردن اسفند فراموش نشود... 🌺در ماه صفر،صدقه زیاد بذارید و آیة الکرسی زیاد بخونین برای رفع بلا🌺 @shohadae_sho 🌙 ان شاءالله با خواندن این دعا در اول ماه صفر از بلا دور بوده ، حاجت روا شوید: نیت کنید. ✨ سبحان الله يا فارِج الهَمّ و يا كاشف الغَم فَرِّج هَمّي و يَسِرّ أمري و أرحَم ضعفي و قِلة حيلتي و أرزُقنی من حيثُ لا أَحتَسِب يارب العالمين ✨ حضرت رسول فرمودند هر كس مردم را از اين دعا باخبر كند در گرفتاريش گشايش ايجاد می شود پخش اين پيام زيبا صدقه جاريه است... @shohadae_sho
فراموش_کردیم.mp3
3.24M
❗️ شاید دلیل محرومیت امسالمون از پیاده‌روے اربعیــن چنین دلیلی باشه... دلیلی که ما سالهاے سال نسبت به اون بی تفاوت بودیم... 📍نیت کنیم ان‌شاءالله اگه امسال راه باز شد تو مسیر و تحت قبّه‌ے مقدّسه تمام همّ و غمّمون درخواست ظهور باشه... بحرمة الحسیـــن❣ اللّهم عجّل لولیّک الفَرَج...🌱 @shohadae_sho
64240_992.mp3
4.06M
اربعین‌قسمت‌خوبات‌شد ومن‌جامــوندم...💔 رفیقام‌یکے‌یکے‌رفتن وتنھـاموندم...😭 _بہ‌یاد‌اربعـین‌پارسال‌گوش‌بدیم...(": 🌱
✅ میوه ضد افسردگی ✍امام صادق(ع) می فرمایند:نوح از غم و اندوه، به درگاه خداوند، شکایت برد. خداوند به او چنین وحی فرستاد: انگور سیاه بخور، چرا که اندوه را می‌برد. 📚 منبع: مکارم الاخلاق، ج۱، ص ۳۷۷ 🍇فوائد انگور: 1_تقویت بدن 2_ پاک کننده تنفس 3_ تقویت عصب 4_ از بين بردن غم @shohadae_sho ♥️•••👆|🕊🌼
🔺 کلامی از علما ⭕️ حاج اسماعیل دولابی
شور دوم شب دوم.mp3
3.2M
🎤حاج سید مجید بنی فاطمه [ای کاش میشد...] . 📁شب دوم محرم ۱۳۹۹ . 🗓جمعه ۳۱ مرداد ماه ۱۳۹۹ . 📌حسینیه ی ریحانه الحسین (س) واقع در پارک ارم @shohadae_sho
واحد دوم شب دوم.mp3
8.1M
🎤حاج سید مجید بنی فاطمه [کرم حسین...] . 📁شب دوم محرم ۱۳۹۹ . 🗓جمعه ۳۱ مرداد ماه ۱۳۹۹ . 📌حسینیه ی ریحانه الحسین (س) واقع در پارک ارم @shohadae_sho
980803-Panahian-JaegaheYadeEmamZamanDarMiyaneAzkar-01-18k.mp3.mp3
12.42M
🔉 جایگاه یاد امام زمان(عج) در میان اذکار(۱) 📅 جلسه اول | ‌۹۸/۸/۳ استاد 🕌 حسینیه آیت‌الله حق‌شناس 👈کیفیت بهتر: 📎 Panahian.ir/post/5783 ❤‌‌•• http://eitaa.com/joinchat/3919708172C0ac62f0a34 💚••☝
💢 شخصیت به تاراج رفته "تمدن غرب از یک سو زن را مانند بیشتر ادوار تاریخ، طرفِ ضعیف و مغلوب در مجموعهٔ خانواده و جامعه دانسته و نگهداشته و از سوی دیگر؛ ‌تحمیل فرهنگ برهنگی دست تطاول جنس مرد را به شخصیت وی گشوده و با کمال تأسف او را در موارد زیادی در حد یک وسیله_التذاذ تنزل داده و بزرگترین ظلم را به وی روا داشته است." 📙جایگاه و نقش زن در نظام های مختلف از دیدگاه آیت الله خامنه‌ای، ص١٦ #پویش_حجاب_فاطمے
🍃🕊 ✨🌤 •|🌹🌱 مولی علی (ع) : می فرمایند: •|√ زیانکار کسی است که‍ عمر خود را ساعت🕣 به‍ ساعت بیهوده از دست می دهد... ♥️🍃 💠 بحار ، جلد ۷۸ ، صفحه ۱۵۲ ‌||•🏴 @shohadae_sho 🖤•°👆🏻
💚 💛 ❤️ تا زمانے ڪہ زمان ازدواج نرسیده، بہ دنبال ارتباط ڪلامی با جنس مخالف نرودید، چرا ڪہ آهستہ آهستہ خود را بہ نابودۍ می‌ڪشید... 🔥 🌸 |•🌙🖤 @shohadae_sho 💔•°
🔺 شعارهای جهانی، فطری، درخشان و همیشه‌زنده‌ی انقلاب اسلامی 🔹برای همه‌چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بی‌مصرف و بی‌فایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همه‌ی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دوره‌ای بدرخشد و در دوره‌ای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دل‌زده شوند. هرگاه دل‌زدگی پیش آمده، از روی‌گردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها. «بیانیه گام دوم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرڪانس‌‌دل‌هاۍ‌ِعاشق‌... تنظیم‌روۍِ‌ڪربلاست...💔(:
اصݪادرست‌نوڪرتوبےگناه‌نیست اماحسین‌حال‌دلم‌روبہ‌راه‌نیست!🥀
حکمت 88 : وَ حَكَى عَنْهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ [عليه السلام] أَنَّهُ قَالَ كَانَ فِى الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَكُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِى رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِى فَالِاسْتِغْفَارُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ .(19) قال الرضى و هذا من محاسن الاستخراج و لطائف الاستنباط . دو عامل ايمنى مسلمين (اخلاقى ، معنوى) و درود خدا بر او : (امام باقر [عليه السلام] از حضرت امير المؤمنين [عليه السلام] نقل فرمود :) دو چيز در زمين ماية امان از عذاب خدا بود : يكى از آن دو برداشته شد ، پس ديگرى را دريابيد و بدان چنگ زنيد ، اما امانى كه برداشته شد رسول خدا (ص) بود و امان باقيمانده ، استغفار كردن است كه خداى بزرگ به رسول خدا فرمود : " خدا آنان را عذاب نمى كند در حالى كه تو در ميان آنانى ، و عذابشان نمى كند تا آن هنگام كه استغفار مى كنند." (اين يك نمونه از بهترين استفاده ها و لطيف ترين استنباط ها از آيات قرآن است.) @shohadae_sho ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🔺 کلامی از علما ⭕️ آیت‌الله بهجت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤حاج سید مجید بنی فاطمه [ای کاش میشد...] . 📁شب دوم محرم ۱۳۹۹ . 🗓جمعه ۳۱ مرداد ماه ۱۳۹۹ . 📌حسینیه ی ریحانه الحسین (س) واقع در پارک ارم @shohadae_sho
♥️|• 🌸‌|• چهلمین سالگرد دفاع مقدس گرامی باد . شیر زنان انقلاب و دفاع مقدس نشان دادند که الگوی سوم زن نه شرقی ، نه غربی است . 🔸 مقام معظم رهبری 🔸 💛 |•🖤🌙 @shohadae_sho 💔•°
🔴سنگری_از خون 👤🌹از بی سیم چی گردان انصار لشگر ۲۷ محمد رسول‌‌ الله ، شهید امیر حاج‌ امینی به تمامی مردان و زنان سرزمین: 🌿"اگر به واسطه‌ی خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم☝️ ، به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمی‌گذرم ‼️💯 #پویش_حجاب_فاطمے
🌿 عاشقانه ای برای مسلمانان🌸 هنوز خماری دارو به تنم مانده و نمی‌دانستم چه بر سرم آمده، ولی بی‌اختیار اشک از گوشه چشمانم جاری شد که می‌دانستم دیگر دختری ندارم و منتظر خبری از همسرم بودم که با همان صدای ضعیف و لرزانم، زیر لب ناله می‌زدم: «مجید... مجید زنده اس؟» که دستی روی دستم نشست و صدایی شنیدم: «الهه...» سرم را روی بالشت چرخاندم و از پشت نگاه تاریکم، صورت غمزده و خیس از اشک عبدالله را دیدم و پیش از هر حرفی با پریشانی پرسیدم: «از مجید خبر داری؟ پیداش کردی؟ زنده اس؟» از هر دو چشمش، قطرات اشک روی صورتش جاری بود و نگاهش بوی غم می‌داد و پیش از آنکه از مصیبت مجید، جانم به لبم برسد با صدایی آهسته پاسخ داد: «آره الهه جان! پیداش کردم، تو یه بیمارستان بستری شده.» و من باور نمی‌کردم که با گریه‌ای که گلوگیرم شده بود، باز پرسیدم: «حالش خوبه؟» و ظاهراً حالش خوب نبود که عبدالله سر به زیر انداخت و زیر لب زمزمه کرد: «آره...» سپس سرش را بالا آورد و می‌دانست تا حقیقت را نگوید، قرار نمی‌گیرم که با لحنی گرفته ادامه داد: «فقط دست و پهلوش زخمی شده.» و خدا می‌داند به همین خبر چقدر آرام گرفتم که لب‌های خشکم به ذکر «الحمدالله!» تکانی خورد و قطره اشکی به شکرانه سلامتی شوهرم، پای چشمم نشست. برای اولین بار پس از رفتن حوریه، لبخندی زدم و خودم دلتنگ هم صحبتی‌اش بودم که از عبدالله پرسیدم: «باهاش حرف زدی؟» و هول حال خودم به دلم افتاد که بلافاصله با دل نگرانی سؤال کردم: «می‌دونه من اینجوری شدم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد و همانطور که اشکش را پاک می‌کرد، پاسخ داد: «من وقتی رفتم اونجا، بیهوش بود. نتونستم باهاش حرف بزنم.» که باز بند دلم پاره شد و وحشتزده پرسیدم: «چرا بیهوش بود؟ مگه نمیگی حالش خوبه؟» دستم را میان انگشتانش گرفت و با مهربانی پاسخ داد: «گفتم که حالش خوبه، نگران نباش!» و دل بی‌قرار من دست بردار نبود که بلاخره اعتراف کرد: «نمی‌دونم، دکتر می‌گفت اعصاب دستش آسیب دیده، چاقویی هم که به پهلوش خورده به کلیه‌اش صدمه زده، برای همین عملش کردن. ولی دکتر می‌گفت حالش خوبه. فقط هنوز به هوش نیومده.» از تصور حال مجید، قلبم به تب و تاب افتاده و دیگر سلامتی‌اش را باور نمی‌کردم که باز گریه امانم را بُرید: «راست بگو! چه بلایی سرش اومده؟ تو رو خدا راستش رو بگو!» با هر دو دستش دستان لرزانم را گرفته بود و باز نمی‌توانست آرامم کند. صورت خودش هم از اشک پُر شده و به سختی حرف می‌زد: «باور کن راست میگم! فقط دست و پهلوش زخمی شده. دکتر هم می‌گفت مشکلی نیس.» و برای اینکه حرفش را باور کنم، همه ماجرا را تعریف کرد: «یه آقایی اونجا بود، می‌گفت من و شاگردم رسوندیمش بیمارستان. مثل اینکه تو اون خیابون مکانیکی داره. می‌گفت یه موتوری تعقیبش می‌کرده، ته خیابون پیچیدن جلوش که پولش رو بزنن. ولی مثل اینکه مجید مقاومت می‌کرده و اونا هم دو نفری می‌ریزن سرش. می‌گفت تا ما خودمون رو رسوندیم، دیگه کار از کار گذشته بوده!» بی‌آنکه دیده باشم، صحنه چاقو خوردن مجید را پیش چشمانم تصور کردم و از احساس دردی که عزیز دلم کشیده بود، جگرم آتش گرفت که عبدالله با حالتی دلسوزانه ادامه داد: «می‌گفت تو ماشین که داشتن می‌بردنش بیمارستان، اصلاً به حال خودش نبوده، می‌گفت تقریباً بی‌هوش بود، ولی از درد ناله می‌زده و همش «یاعلی! یاعلی!» می‌گفته، تا نزدیک بیمارستان که دیگه از هوش میره.» ✍ •┈┈••••✾•🏴•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾‌•🏴•✾•••┈┈• 🖤••👆🏻
🌿 عاشقانه ای برای مسلمانان🌸 لیلا خانم همچنانکه به صورتم دست می‌کشید، باز اصرار کرد: «الهه خانم! قربونت بشم! آروم باش! شماره شوهرت رو بده ما زودتر باهاش تماس بگیریم!» نمی‌توانستم تمرکز کنم و شماره مجید را به خاطر بیاورم که صورت کوچک و زیبای حوریه لحظه‌ای از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت و لبخند آخر مجید هر لحظه در برابر نگاهم جان می‌گرفت. بلاخره شماره مجید را رقم به رقم به خاطر آورده و با صدای ضعیفم تکرار کردم که آن هم نتیجه‌ای نداد و لیلا خانم با ناامیدی جواب داد: «گوشی‌اش خاموشه.» از تصور اینکه مجید دیگر پاسخ تلفن‌هایش را نخواهد داد و من دیگر صدای مهربانش را نمی‌شنوم، قلبم گُر گرفت و کاسه صبرم سرریز شد که از آتش دوری‌اش شعله کشیدم: «تو رو خدا مجید رو پیدا کنید! لیلا خانم، جون بچه‌ات، مجید رو پیدا کن!» می‌دانستم چاقو خورده، زخمی شده، زمین خورده، ولی فقط به خبر زنده بودنش راضی بودم که میان گریه التماس می‌کردم: «شاید بردنش بیمارستان، تو رو خدا ببینید کجاس! تو رو خدا پیداش کنید! فقط به من بگید زنده اس، فقط یه لحظه صداش رو بشنوم...» گلویم از هجوم گریه پُر شده و صدایم به سختی بالا می‌آمد و همچنان میان دریای اشک دست و پا می‌زدم: «خدایا! فقط مجید زنده باشه! فقط یه بار دیگه ببینمش!» لیلا خانم شانه‌هایم را گرفته و مدام دلداری‌ام می‌داد و کار من از دلداری گذشته بود که در یک لحظه همسر و دخترم را با هم از دست داده و در این گوشه بیمارستان تمام وجودم از درد فریاد می‌کشید. از اینهمه بی‌قراری‌ام، چشمان لیلا خانم و پرستار هم از اشک پُر شده و خانمی که مرا به بیمارستان رسانده بود، با دل نگرانی پیشنهاد داد: «شماره یکی از اقوامت رو بده باهاشون تماس بگیریم، خبر بدیم تو اینجایی. حتماً تا حالا نگرانت شدن و ازت هیچ خبری ندارن. شاید اونا از شوهرت خبر داشته باشن.» و از درد دل من بی‌خبر بودند که پس از مرگ مادرم چه غریبانه به گرداب بی‌کسی افتاده و از خانه خودم آواره شدم و نمی‌خواستم این همه بی‌کسی را به روی خودم بیاورم که بی‌آنکه حرفی بزنم، تنها با صدای بلند گریه می‌کردم. بلاخره آنقدر اصرار کردند که به سختی و با چند بار اشتباه، شماره عبدالله را به خاطر آوردم و پس از چند لحظه لیلا خانم شروع به صحبت کرد: «سلام! حالتون خوبه؟ ببخشید مزاحم شدم من همسایه خواهرتون هستم...» و نمی‌دانست چه بگوید که به مِن مِن افتاده بود: «ببخشید... راستش... راستش الهه خانم یه ذره کسالت داره، الان تو بیمارستانه...» و نمی‌دانم عبدالله چه حالی شد که لیلا خانم با دستپاچگی توضیح داد: «نه! چیزی نشده، حالش خوبه! من فقط خبر دادم.» و دیگر جرأت نکرد از حال من و سرنوشت نامعلوم مجید چیزی بگوید که آدرس بیمارستان را داد و ارتباط را قطع کرد و من که تا آن لحظه مقابل دهانم را گرفته بودم تا ناله گریه‌هایم به گوش عبدالله نرسد، دوباره به یاد دختر عزیزم به گریه افتادم و دیگر امیدی به دیدار دوباره مجیدم نداشتم که با تمام وجودم ضجه می‌زدم تا سرانجام از قدرت مُسکّن‌ها و آرامبخش‌هایی که پشت سر هم در سِرُم می‌ریختند، خوابم بُرد. نمی‌دانم چقدر در آن خواب عمیق فرو رفته بودم تا باز از شدت درد بیدار شدم. به قدری گریه کرده بودم که پلک‌هایم ورم کرده و مژه‌هایم به هم چسبیده بودند و به سختی توانستم چشمانم را باز کنم. احساس می‌کردم روی نگاهم پرده‌ای از گرد و غبار افتاده که همه جا را تیره و تار می‌دیدم. ✍ •┈┈••••✾•🏴•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾‌•🏴•✾•••┈┈• 🖤••👆🏻