خشتـــ بهشتـــ
┄━•●❥ ﷽ ❥●•━┄ بیــرق عشقتــ بــالا ابــاعبدالله💔 ســلام اے بالا نشین ســلام اے خونین جبین❣
📌اربعین امسال، مردم غوغا خواهند کرد؛ فقط دولتمردان مانع نشوند!امسال که مشکلاتمان بیشتر شده، بیشتر میرویم تا نشان دهیم بهخاطر پول، از حسین(ع) نمیگذریم!
💎 #اربعین۹۷ (۳)
🔰 همه میدانند که ما برای سفر خارجی، مشکلات مالی داریم و امسال مشکلاتمان سهبرابر شده است؛ پس امسال سهبرابر، دمِ مرزها خواهیم رفت تا نشان دهیم بهخاطر پول، از حسین(ع) نمیگذریم! مرزها و مرزبانان، آمادۀ پذیرایی از ملت باشند!
🔻 در برخی شهرها مردم وسایل نقلیهای آماده کردهاند؛ دور هم جمع شدهاند و گفتهاند: «از شهر خودمان تا مرز، زائران اربعین را مجانی میبریم!» این کار یکییکی در شهرها دارد شروع میشود.
🔰 در عراق هم مردم دارند پول جمع میکنند به کامیوندارها و اتوبوسدارها بدهند تا زائران را از لبِ مرز، مجانی به نجف اشرف ببرند. چه شور و عشقی! امسال اربعین چه حالی میدهد!
🔻 مردم امسال غوغا خواهند کرد؛ فقط دولتمردان مانع نشوند! وای بر دولتیهایی که سرِ راهِ زائران بایستند و- به بهانههای مختلف- از زائران، پولِ اضافه بگیرند! کائنات روزگارشان را سیاه خواهد کرد!
🔰 خبر دارم که هنوز در لبِ مرزها، به محمولههای برنج و روغن-که موکبها لازم دارند- اجازۀ عبور ندادهاند! نمیدانم دلیلش چیست؟! امامحسین(ع) منّت هیچ کسی را نمیکشد، امامحسین(ع) زائران خودش را رها نمیکند!
#پناهیان
#یجمعنا_علی_محبت_الحسین💔
ʝσɨŋ↓
❁•| @shahid_Ali_khalili_313
۱۴مهرماه روز دامپزشک رابه تمام دامپزشکان عزیزتبریک میگوییم.
یادی از شهدای فعال در این رشته:
شهید علی اکبر رشمه زاد🌷
وشادی روح تمام شهدا🌷
صلــــــــــــــــــــوات
🕊·| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
🌟#رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌟 قسمت #چهلم غذای مهران مامان با ناراحتی اومد سراغم ... - نکن مهران ... ای
💚#رمان_واقعی_نسل_سوخته 💚
قسمت #چهل_و_یکم
اگر رضای توست ...
همه جا خوردن ... دایی برگشت به
شوخی گفت ...
- مادر من ... خودکشی حرامه ... مخصوصا اینطوری ... ما می خوایم حالا حالاها سایه ات روی سرمون باشه ...
بی بی پرید وسط حرفش ...
- دست دائم الوضوی پسرم بهش خورده ... چه غذایی بهتر از این ... منم که عاشق خورشت کدو ...
و مادرم با تردید برای مادربزرگ غذا کشید ... زن دایی ابراهیم... دومین نفری بود که بعد از من ... دستش رفت سمت خورشت ...
- به به ... آسیه خانم ... ماشاء الله پسرت عجب دست پختی داره ... اصلا بهش نمی اومد اینقدر کاری باشه ...
دلم قرص شده بود ... اون فکر و حس ... خطوات شیطان نبود ... من خوشحال از این اتفاق ... و مادرم با حالت معناداری بهم نگاه می کرد ... موقع جمع کردن سفره، من رو کشید کنار ...
- مهران ... پسرم ... نگهداری از آدمی توی شرایط بی بی ... فقط درست کردن غذا نیست ... این یه مریضی ساده نیست... بزرگ تر از تو زیر این کار، کمر خم می کنن ...
- منم تنها نیستم ... یه نفر باید دائم کنار بی بی باشه که تنها نباشه ... و اگر کاری داشت واسش انجام بده ... و الا خاله معصومه و دایی محسن هستن ... فقط یه مراقب 24 ساعته می خوان ...
و توی دلم گفتم ...
- مهمتر از همه ... خدا هست ...
- این کار اصلا به این راحتی نیست ... تو هنوز متوجه عمق ماجرا نیستی ... گذشته از اینها تو مدرسه داری ...
این رو گفت و رفت ... اما من یه قدم به هدفم نزدیک تر شده بودم ... هر چند ... هنوز راه سختی در پیش بود ...
- خدایا ... اگر رضای تو و صلاح من ... به موندن منه ... من همه تلاشم رو می کنم ... اما خودت نگهم دار ... من دلم نمی خواد این ماه های آخر ... از بی بی جدا شم ...
.
.
ادامه دارد...
💛نويسنده:شهیدسيدطاها ايماني💛
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313
💛 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 💛
قسمت #چهل_و_دوم
خدانگهدار مادر
نیمه های مرداد نزدیک بود ... و هر چی جلوتر می رفتیم ... استیصال جمع بیشتر می شد ... هر کی سعی می کرد یه طوری وقتش رو خالی یا تنظیم کنه ... شرایطش یه طوری تغییر می کرد و گره توی کارش می افتاد ...
استیصال به حدی شده بود ... که بدون حرف زدن مجدد من... مادرم، خودش به پیشنهادم فکر کرد ... رفت حرم ... و وقتی برگشت موضوع رو با پدرم و بقیه مطرح کرد ... همه مخالفت کردن ...
- یه بچه پسر ... که امسال میره کلاس اول دبیرستان ... تنها ... توی یه شهر دیگه ... دور از پدر و مادرش و سرپرست... تازه مراقب یه بیمار رو به موت ... با اون وضعیت باشه؟ ...
از چشم های مادرم مشخص بود ... تمام اون حرف ها رو قبول داره ... اما بین زمین و آسمون ... دلش به جواب استخاره خوش بود ...
و پدرم ... نمی دونم این بار ... دشمنی همیشگیش بود ومی خواست از 1شرم خلاص شه ... یا ...
محکم ایستاد ...
- مهران بچه نیست ... دویست نفر آدم رو هم بسپاری بهش... مدیریت شون می کنه ... خیال تون از اینهاش راحت باشه ...
و در نهایت ... در بین شک و مخالفت ها ... خودش باهام برگشت ... فقط من و پدرم ...
برگشتم و ساکم رو جمع کردیم ... و هر چیز دیگه ای که فکر می کردم توی این مدت ...ممکنه به دردم بخوره ... پرونده ام رو هم به هزار مکافات از مدرسه گرفتیم ...
دایی محسن هم توی اون فاصله ... با مدیر دبیرستانی که پسرهای خاله معصومه حرف زده بود ... اول کار، مدیر حاضر به ثبت نام من نبود ... با وجود اینکه معدل کارنامه ام 19/5 شده بود ... یه بچه بی سرپرست ...
ده دقیقه ای که با هم حرف زدیم ... با لبخند از جاش بلند شد و موقع خداحافظی باهام دست داد ...
- پسرم ... فقط مراقب باش از درس عقب نیوفتی ...
شهریور از راه رسید ... دو روز به تولد 15 سالگی من ... پسر دایی محسن ... دو هفته ای زودتر به دنیا اومد ... و مادربزرگ، آخرین نوه اش رو دید ...
مادرم با اشک رفت ... اشک هاش دلم رو می لرزوند ... اما ایمان داشتم کاری که می کنم درسته ... و رضا و تایید خدا روشه ... و همین، برای من کافی بود ...
.
.
ادامه دارد...
💚نويسنده:شهیدسيدطاها ايماني💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
#معرفــے_شہدا_قسمت_دوم💔 #رفیق_شہـــیدم🌟💚 #شہــید_مرتضی_دادگر💝 تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمو
#معرفــے_شہدا💔
#رفیق_شہـــیدم_قسمت_سوم🌟💚
#شہــید_مرتضی_دادگر💝
با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداخت...
"این رسمش نیست با معرفت ها. ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفت و گریست.
دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد: «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس او کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد. هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده.
لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد. به قصابی رفت. خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد. جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است..
#ادامه_دارد..
#بایادش_صلوات
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❤️عاشقانه های شهدا…❤️
💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖
#حمید_و_فاطمه…
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ…
نمازای دو نفره مون بود…❤️
ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ…❤
ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی…💚💛
کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ…💛💚
ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ…
چقد ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ…
ﻛﻪ ﺩو نفر…💗
ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ…💗
منطقه که میرفت…
تحمل خونه بدون حمید…💗
واسم سخت بود…
#وقتی_تو_نباشی_چه_امیدی_به_بقایم…؟
#این_خانه_ی_بی_نام_و_نشان_سهم_کلنگ_است…
میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ…
ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ….
ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمیگشت…
واسه پیدا کردنم،همه جا زنگ میزد…
میگفتن:"بازم حمید،ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ..💜
ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ…
ظرف ﺩﻭ،ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ…
ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله که…
#گلی_گم_کرده_ام_می_جویم_او_را…💔
ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست…
ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ…
ﻣﻴﮕﻢ :"💛 …عشق...💛
#عجیب_درد_عشق_و_عاشقی_مانند_افیون_است..
#که_هر_جا_لذتی_باشد_درون_درد_مدفون_است…
ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ…
ﺍصلا ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست…
از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم…
ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن…؟!
ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮو…
خیییلیﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ…!
تو تقسیم کار خونه ست…
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ…
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی میکرد…
ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ…
این در حالی بود…
که قبل ازدواج…💝
ﺗﻮ خونه بهم میگفتن…
ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ…
میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم…
میگفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ…
میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم…
ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن،ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ…
ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم…
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ…
حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم…❤
💚خانوم امیرانی،همسر شهید حمید باکری💚
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313
دلیل مستجاب نشدن بعضی دعاها❗️
حاج آقا قرائتی:
اگر بہ جاے بنزین مخصوص
گازوئیل یا آب در باڪ هواپیما بریزیم
پرواز صورت نمیگیرد.....
دعاے ڪسانے مستجاب میشود ڪہ
در شڪم آنان لقمہ هاے حرام نباشد....
هر ڪس دوست دارد
دعایش مستجاب شود
درآمد و لقمہ خود را حلال ڪند.....
دعا بہ معناے طلب خیر است
و بسیارے از خواستههاے ما خیر نیست
و ما خیال میڪنیم خیر را طلب میڪنیم!
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
ذڪر دو نڪتہ ے مهم👇👇❤
عارفی به شاگردانش گفت:
بر سر دنیاکلاه بگذارید..!
پرسیدند : چگونه؟
فرمود: نان دنیا را بخورید
ولی برای آخرت کار کنید....!
🏴 امام علی علیهالسلام:✅
برای دنیای خود آنگونه کار کن که گویا همیشه زنده خواهی بود و برای آخرت خود آنچنان تلاش کن که گویی فردا خواهی مرد.
❀•|| @shahid_Ali_khalili_313
1_26673002.pdf
678.1K
فایل شماره همراه نمایندگان مجلس
با نمایندگان تماس بگیرید و مانع از تصویب لایحه استعماری fatf شوید...
#نه_به_FATF
#خیانت_خواص
#خود_تحریمی_ممنوع
ʝσɨŋ↓
✾•| @shahid_Ali_khalili_313
Panahian-Clip-YekPishnahadeVizeBarayeArbaeenEmsal.mp3
1.72M
🎵یک پیشنهاد ویژه برای اربعین امسال!
💣 فضای مجازی رو منفجر کنید با این کار!
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313
❤🍃❤
🌷 #شهید_حاج_علی_چیت_سازیان :
اگر بنا بود #آمریکا را سجده کنیم ،
"انقلاب" نمی کردیم ؛
ما بنده خدا هستیم و فقط برای او سجده می کنیم ؛
سر حرفمان هم ایستاده ایم ؛
اگر همه ی دنیا ما را محاصره نظامی و تسلیحاتی کنند باکی نیست ؛
سلاح ما "#ایمان" ماست ؛
ایمان بچه هاست که توی خلیج فارس با ناوهای غول پیکر می جنگند ؛
حاضریم که همه ی سختی ها را قبول کنیم ، فقط یک لحظه قلب "#امام" عزیزمان شاد شود ؛ همین ...!
📍فرازی از سخنرانی تاریخی سردار شهید علی چیت سازیان
🕊·| @shahid_Ali_khalili_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پاسخ نقوی حسینی به ادعای نعمتی:
🔹رهبری صریحا نظرشان را بیان کردند.
🔹آقای لاریجانی شماکه اینهمه برای تصویب FATF جلسه گذاشتید چرا برای اجرایی شدن نظر رهبری هیچ جلسهای برگزار نکردید؟
خشتـــ بهشتـــ
#معرفــے_شہدا💔 #رفیق_شہـــیدم_قسمت_سوم🌟💚 #شہــید_مرتضی_دادگر💝 با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در ح
#معرفــے_شہدا💔
#رفیق_شہـــیدم_قسمت_چهارم🌟💚
#شہــید_مرتضی_دادگر💝
گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش؟
وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار می گریست...
جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرش هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود. خودش بود.کسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود.... گیج گیج بود.مات مات...
کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد. مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد. می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟
نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید...مثل دیوانه هاشده بود. به کارت شناسایی نگاه می کرد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...وسط بازار ازحال رفت
#ادامه_دارد..
#بایادش_صلوات
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
#شہیــدعلے_خلیلی ʝσɨŋ↓ ❥·| @shahid_Ali_khalili_313
•|💚|•
آرامشے در چہرهات بود، آرامشے زیبا برادر!
خون تو را دیدم که مےریخت، چون خون عاشورا برادر!
خون تو شعرے مستمر بود ، هشدار جنگے سخت تر بود
خون تو فریاد سحر بود، واے از سکوت ما، برادر!
قربانے شہر فریبیم، در انقلاب خود غریبیم
بیدار ڪن ما خفتگان را ،بیدار ڪن ما را برادر
#استادشہیـــدم💛
#علـــے_آقا💚
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313
•|💚|•
نسل سوخته.pdf
4.27M
✔️پی دی اف رمان #واقعی نسل سوخته
سلام رفقا 🖐
مقدور نیست قسمت های رمان رو در کانال قرار بدیم💚💛
علاقه مندان رمان میتوننداز پی دی اف رمان استفاده کنند🙏
یاعلی
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
خطبه ی 10 نهج البلاغه؛ بصیرت و آگاهی مردم و من خطبة له (علیه السلام) يريد الشيطان أو يكنّي به عن قو
خطبه ی11 نهج البلاغه؛ دستورات جنگی
و من كلام له (علیه السلام) لابنه محمد ابن الحنفية لما أعطاه الراية يوم الجمل:
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ، عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ، أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ، تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ، ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.
آموزش نظامى:
(در جنگ جمل سال 36 هجرى روز پنجشنبه 15 جمادى الآخر هنگام دادن پرچم به دست فرزندش محمد حنفيّه فرمود):
اگر كوه ها از جاى كنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندان ها را برهم به فشار، كاسه سرت را به خدا عاريت ده، پاى بر زمين ميخكوب كن، به صفوف پايانى لشكر دشمن بنگر، از فراوانى دشمن چشم بپوش، و بدان كه پيروزى از سوی خدای سبحان است.
#مبلغ_کلام_امیرالمومنین_باشیم
#مبلغ_نهج_البلاغه_باشیم
ʝσɨŋ↓
❁•| @shahid_Ali_khalili_313
#تلنگرانه
💥یـــــڪ 👌تلنگـــــ❗️ــــــر
✍این روزها ...
👌ســـــعے ڪن
مـــــدافع قـــــ❤️ـــــلبت باشے
ازنـــــفوذ شـــــیطان
✅شاید سخت تر از مدافع حـــــرم بودن
مدافع قـــــــلب شدن باشد
" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ
قـــــلب،حرم خـــــ❣ـــــداوند متعال است
پس درحـــــرم او
غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️
💚 #الا_بذڪر_الله_تطمئن_القــلوب💚
شبتون آروم ودر پناه خدا🌟🌙
ʝσɨŋ↓
❥·| @shahid_Ali_khalili_313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۱۶ مهر ۱۳۹۷
میلادی: Monday - 08 October 2018
قمری: الإثنين، 28 محرم 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹وفات حذیفه بن یمان رحمة الله علیه
🔹تبعید امام جواد علیه السلام از مدینه به بغداد، 200÷ه-ق
🔹ورود کاروان اسراء به بعلبک، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️21 روز تا اربعین حسینی
▪️29 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️31 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️36 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
✅ با ما همراه شوید👇👇👇
ʝσɨŋ↓
✾•| @shahid_Ali_khalili_313
💟🕊💟🕊💟🕊
✍از #کودکی اشتباه به عرضمون رسوندن...⛔️
✍ اگر غیرت را دخالت معنا كردند و با حیا شدن را در صندوق کردن؛
✨#شهید_مطهری به من گفت غیرت، عشق مرد به ناموسش است؛ و حیا، احترام زن به خودش...
️✍ اگر گفتند که مرد میتواند زنش را بزند؛
✨ #اسلام به من آموخت که زن ریحانه است و مرد وظیفه دارد تمام اسباب راحتی و آسایشش را فراهم کند...
️✍ اگر به تو آموختند که بی حیایی زن برایش آزادی است و با چادر او را اسیر میکنیم؛
✨#شهید_مطهری در کتاب حقوق زن به من آموخت که حجاب امنیت است و بی حجابی اسیر دست مردان هوس باز شدن....
️✍ اگر گفتند که زن عقلش نصف مرد است و نمی تواند به تنهایی در دادگاه شهادت دهد؛
✨#شهید_مطهری در کتاب حقوق زن به من گفت که زن احساسات و عواطفش دو برابر مرد است و از این رو ممکن است در شهادت دادن دچار تزلزل شود...
️✍ اگر به تو گفتند که دیه زن نصف دیه ی مرد است چون ارزشش کمتر از مرد است؛
✨ #شهید_مطهری در کتاب حقوق زن به من آموخت که اگر مرد کشته شود برای اینکه همسرش فرزندان را در آسايش و دور از دغدغه معيشت بزرگ كند، ديه او دو برابر است.
ʝσɨŋ↓
🕊·| @shahid_Ali_khalili_313