eitaa logo
شهدا و شاهدان خطه مبارک
654 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
794 ویدیو
0 فایل
زندگینامه، خاطرات، وصایا و تصاویر رزمندگان و شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا ارتباط: @mahdiahmad @seyyyyedd
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم شهریور مصادف‌با سالروز ولادت‌ سردار سپاه اسلام شهید حسین خرازی علمدار لشکر امام حسین(ع) استان اصفهان او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت.. از شهدا به جامانده ها؛ هنوز هم شهادت مےدهند اما بہ اهل درد نه بے خیال ها فقط دم زدن از شهـدا افتخار نیست باید زندگےمان، حرفمان، نگاهمان، لقمه هایمان، رفاقتمان هم بوی شـهدا بگیرد ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
21.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# آماده سازی و برپایی اورژانس صحرایی، قبل از عملیات // دوران جنگ تحمیلی " صحبت های تنی چند از کادر پزشکی و بیمارستان صحرایی اول شهریور _ گرامیداشت ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
15.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# صوت منتشر نشده از حاج قاسم سلیمانی درباره جنگ امام حسین (ع) "در ایام عملیات کربلای یک/ قرارگاه تاکتیکی " امام حسین (ع) با عشق می جنگید. به این توجه نمی‌کرد که ۷۲ نفرند و چند هزار نفر سپاه مقابلش هست. می‌خواست تکلیف خودش را ادا کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رزمنده وجانبار آسمانی که پس از تحمل یکسال بیماری در روز رحلت پیامبر اعظم(ص) و سبط اکبرش امام حسن مجتبی(ع) به یاران شهیدش پیوست. ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصاحبه با سردار از فرماندهان خطه مبارک در دوران دفاع مقدس، هفت تپه خوزستان، سال ۱۳۶۵ ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
به بهانه سالروز شهادت سردار شهید حاج «داوود کریمی» از بسیجی گمنام در جنگ تا سرداری تاریخ‎‌ساز(قسمت اول) «اینجانب آن مرد با ایمان و ایثارگر را در همه دوران پس از انقلاب دارای صدق و صفا شناختم» این گواهی رهبر معظم انقلاب است درباره سردار بزرگی که «فرمانده عملیات جنوب» بود اما دردوران جنگ،بارها در قالب بسیجی گمنام وساده در عملیات‌ها شرکت کرد و درسالهای پس از جنگ هم به کارگاه محقر قالبسازی و تراشکاری برگشت. به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، پانزدهم شهریورماه سال۱۳۸۳روزی است که روح آسمانی سردار بزرگ و افتخارآفرین معرکه‌های رزم و حماسه و جهاد و شهادت، «حاج داوود کریمی» از تنگنای عالم خاک رها شد و پر بر فراخنای ابدیت لقاء خداوند و وسعت آغوش قرب معشوق گشود وبر کران جاودانگی پهلو گرفت. سرداری که همه حیاتش صدق و صبر بود و معنویت و خلوص. از فرماندهی سپاه تهران تا تشکیل سپاه کردستان و از فرماندهی آموزش نظامی در لبنان تا رودررویی با عوامل نفاق و از مدیریت ستاد مبارزه با مواد مخدر تا فرماندهی قرارگاه مرکزی«محمدرسول الله»، و تاروزهای غربت و انزوا در گوشه کارگاه محقرش در «جاده باقرآباد»با پیکری رنجور و بیمار از عوارض شیمیایی... همه زیستنش صبر و صلاح بود و فوز و فلاح...  از کودکی نان‌آور خانه بود داوود فرزند محمد، در روز ۲۷ بهمن ۱۳۲۶ در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. پدرش مازندرانی و مادرش اهل قزوین بود. داوود اولین فرزند خانواده بود و پس از طی دوران طفولیت در سن ۶ سالگی به مدرسه رفت. هشت سال داشت که پدرش درگذشت. ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
به بهانه سالروز شهادت سردار شهید حاج «داوود کریمی» (قسمت دوم) مدتی بعد خانواده کریمی به محله نازی آباد نقل مکان کردند. داوود همزمان با درس در یک کارگاه تراشکاری کار می کرد. او از سنین نوجوانی نان‌آور خانه بود. تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان «رازی» به پایان رساند و دوره متوسطه را در دبیرستان دولتی«علمیه» گذراند. حاج مهدی عراقی او را با «امام» آشنا کرد در روز ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ در تظاهرات مردمی علیه رژیم شرکت کرد و برای اولین بار نام امام خمینی (ره) که به گفته خودش آن زمان «حاج آقا روح‌الله» نامیده می‌شد را شنید. شهید حاج مهدی عراقی در آشنایی داوود کریمی با شخصیت حضرت امام (ره) نقش داشت. تاسیس گروه «فجر اسلام» سال‌های نخستین دهه ۵۰ که جامعه ایران پر از شور و التهاب انقلابی گری بود. داوود کریمی هم با تعدادی از دوستانش گروه «فجر اسلام» را به راه انداختند. در تهران این گروه یکی از قوی‌ترین گروه‌هایی بود که اعتماد افرادی چون آیت‌الله دکتر شهید سید محمدحسین بهشتی و آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی را به خود جلب کرد. فجر اسلام و سازمان مجاهدین خلق ظاهراً از ابتدا روابط بسیار گرمی داشتند. اما براساس مواضع اعتقادی و سیاسی از سال ۱۳۵۲ ارتباط این دو گروه مخفی با هم قطع شد. مربی نیروهای چریکی لبنان درکنار «چمران» و فرمانده سپاه تهران حاج داوود تراشکار، قالبساز و فعال سیاسی و مذهبی تا سال ۱۳۵۵ در تهران به مبارزه ادامه داد. اما شور انقلابی و بسته شدن فضای مبارزه در ایران موجب شد، ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
به بهانه سالروز شهادت سردار شهید حاج «داوود کریمی» (قسمت سوم) او نیز همانند بسیاری از همرزمانش راهی لبنان شود. در آنجا با شهید دکتر مصطفی چمران و شهید محمد منتظری آشنا شد. پس از مدتی نیز به سبب استعداد ذاتی‌اش مربی نیروهای چریکی شد. وی در اوایل سال ۱۳۵۷ به کشور بازگشت و در کنار دوستان و همراهانش چهار هیات مذهبی در منطقه نازی آباد برای مبارزه با رژیم طاغوت تاسیس و سازماندهی کرد. او از اعضای اصلی تشکیل دهنده آن و مدتی بعد عضو هیات مرکزی و سپس فرمانده سپاه تهران شد. حاج داوود در دفتر هماهنگی سپاه فعالیت می کرد و وظیفه اش نظارت به نحوه شکل گیری سپاه در شهرهای مختلف کشور بود. چنانکه از کلام همرزمان شهید برمی‌آید؛ پس از فاجعه هفتم تیرماه و هشتم شهریور و بروز ناامنی‌های ناشی از فعالیت‌های خرابکارانه گروهک‌های مختلف ضد انقلاب در تهران، حاج داوود کریمی و یارانش با راه‌اندازی «گشت‌های ثارالله» و گروه‌های حفاظت از شخصیت‌های سیاسی، امنیت را به پایتخت برگرداندند.فرمانده عملیات جنوب، رئیس ستاد کل مبارزه با مواد مخدر؛ رزمنده گمنام جبهه‌ها! حاج داوود کریمی با شروع جنگ تحمیلی به منطقه جنوب رفت. او در همین مدت که تا سال ۶۱ ادامه یافت، برپایه آموخته‌هایش در لبنان مسئول آموزش نظامی سپاه شد. به گفته همرزمان شهید، او از سال ۱۳۶۴ به عنوان یک بسیجی و رزمنده گمنام در بسیاری از عملیات‌ها شرکت می‌کرد. حاج داوود در نیمه اول سال ۱۳۶۵ به مدت ۵ ماه به عنوان مسئول بازرسی بنیاد شهید انقلاب اسلامی خدمت کرد. ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
به بهانه سالروز شهادت سردار شهید حاج «داوود کریمی» (قسمت چهارم) و پس از آن به مدت یک سال مسئولیت حراست مخابرات کشور را بر عهده داشت.حاج داوود در فاصله سالهای ۶۵ تا ۶۷ به عنوان مدیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر منصوب شد. پس از پذیرش قطعنامه از سوی امام (ره) و تجاوز و هجوم منافقین از غرب کشور، حاج داوود در عملیات بزرگ و سرنوشت ساز مرصاد حضور یافت و باز هم در لباس یک بسیجی وارد صحنه شد و با مدیریت بخشی از صحنه نبرد، ضربات سنگینی به منافقین وارد آورد. ماسک را درآورد تا تاریخ‌ساز شود!.... سال ۱۳۶۴ که در عملیات والفجر۸ به‌عنوان یک بسیجی ساده حضور داشت، مشغول جوشکاری قطعات تخریب‌شده پایه پل خضر بود که ناگهان دشمن منطقه را بمباران شیمیایی کرد. او فقط پتویی خیس کرد و روی سرش انداخت. چند ماسکی که موجود بود را به‌دست رزمنده‌های جوان داد و خودش با همان حال مشغول جوشکاری شد. او کاری کرد که تاریخ‌ساز شود.... همه جا را زرد می‌دید. بوی گوگرد نفسش را به شماره انداخته بود. با هر سختی‌ای که بود کار را تمام کرد. همسرش تعریف می‌کند: «حاج‌داوود بعد از شیمیایی‌شدن روزبه‌روز شرایط بدتری پیدا می‌کرد. به سختی نفس می‌کشید.» برگشت به کارگاه کوچک قالبسازی و تراشکاری در «جاده باقرآباد» پس از جنگ تحمیلی، حاج داوود، به کارگاه تراشکاری‌اش بازگشت که به گفته دوستانش، این بار «محقرتر» بود و در جاده باقرآباد و صالح آباد بود. از سال ۱۳۶۸ تا زمان شهادت، حاج داوود تنها یک کارگر ساده قالبساز بود. ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
به بهانه سالروز شهادت سردار شهید حاج «داوود کریمی» (قسمت پنجم) او دنبال مقام و منصب نرفت و نخواست که درجه ای بر شانه هایش باشد. «فرمانده عملیات جنوب» و سردار گمنام سال‌های دفاع مقدس در خانه محقری در نازی آباد زندگی کرد. این مرد پاک سرشت که به قول همرزمانش هیچ دافعه‌ای نداشت و همه وجودش جاذبه و شوق و عشق بود. مستان، سبو شکستند... سال‌های آخر، از درد خواب نداشت. به همین‌خاطر نخاعش را سوراخ کردند و در مهره اول «پمپ مرفین» کار گذاشتند. پرستار دکمه پمپ را می‌زد و مرفین به همه جای بدنش می‌رفت. سرانجام در ۱۶شهریور سال‌ ۱۳۸۳در سن‌ ۵۷ سالگی به شهادت رسید. همسرش می‌گوید: «هیچ‌کس را ندیدم که وقتی فرزندش وارد می‌شود، جلوی پای او بلند شود. اما حاج داوود این کار را می‌کرد.» ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
یادم هست کلاس چهارم٬ توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!! قهرمانی که با اسم و خاطره اش بزرگ شدیم!! "پطروس" توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!! همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود!! پطرس ذهن ما خسته بود٬ تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و...!! سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ هانس بوده است!! تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" آن را نوشته بود!! بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!! خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!! شاید آن وقتها اگر میفهمیدیم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت میشدیم!! اما توی همان روزها٬ سرزمین من پر ازقهرمان بود!!* قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!!* شهید ابراهیم هادی: جوانی که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش، بخشی از خاک کانال کمیل شد!!! شهید حسین فهمیده: نوجوان سیزده ساله ای که با نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد!!! شهید حاج محمدابراهیم همت: سرداری که سرش را خمپاره برد...!!! شهیدان علی، مهدی و حمید باکری: سه برادر شهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!! شهیدان مهدی و مجید زین الدین: دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!! شهید حسن باقری: کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت!!! شهید مصطفی چمران: دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه دهلاویه به شهادت رسید!!! شهيد محمد قنبرلو كسي كه خبر شهادتش را به اسم شكار بزرگ در اخبار بغداد اوردند کاشکی زمان بچگیمان لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی خودمان را هم یادمان میدادند!! ما که خودمان قهرمان داشتیم!!! یه روزی یه لره... یه روزی یه ترکه... یه روزی یه عربه... یه روزی یه قزوینیه... یه روزی یه آبادانیه... یه روزی یه اصفهانیه... یه روزی یه شمالیه... یه روزی یه شیرازیه... مثل مرد جلو دشمن ایستادن تا کسی نگاه چپ به خاک و ناموسمان نکند!!! لره............. شهید بروجردی بود! ترکه........... شهید مهدی باکری بود! عربه........... شهید علی هاشمی بود! قزوینیه........ شهید عباس بابایی بود! آبادانیه........ شهید طاهری بود! اصفهانیه...... شهید ابراهیم همت بود! شمالیه........ شهید شیرودی بود! شیرازیه....... شهید عباس دوران بود! و..... مردان واقعی اینها بودند!!! *ای کاش، گاهی از این مردان واقعی و  بی ادعا هم یادی کنیم...!!! روحشان شاد و يادشان گرامی سالهادل طلب جام جم ازمامی کرد آنچه خودداشت زبیگانه تمنامی کرد 🌹داشته های واقعی خودمان را اجربنهیم ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
🌷در عملیات والفجر ، گردان «یا رسول» تلفات زیادی داد و خیلی از بچه‌هایی که در این گردان بودند، به شهادت رسیدند. به دستور حاج حسین بصیر، باید به این گردان می‌رفتم تا کار مداوای مجروحان را انجام دهم. از قبل هم هیچ‌گونه توجیهی نشده بودم و اطلاعی از موقعیت آن منطقه نداشتم. حوالی ساعت ١١ شب بود که به آن‌جا رسیدم و کارم را در سنگر بهداری شروع کردم. نیروهای کمکی در حال ورود به منطقه بودند که ناگهان عراقی‌ها منور ‌زدند و وقتی متوجه حضور آن‌ها ‌شدند، منطقه را زیر رگبار و آتش سنگین گرفتند، حجم آتش به گونه‌ای بود که بسیاری از بچه‌ها را زمین‌گیر کرد و یکی پس از دیگری در اثر اصابت تیر و ترکش به زمین می‌افتادند. فوراً دست به کار شدم و کار مداوای مجروحان را آغاز کردم. با باند و هر چیزی که در دست داشتم، سعی می‌کردم جلوی خون‌ریزی مجروحان را بگیرم. رفته رفته وسایل پانسمان تمام شد، دیگر.... 🌷دیگر نه خبری از باند بود که بتوانم جلوی خون‌ریزی را بگیرم و نه از وسایل پانسمان. به ناچار سراغ بچه‌هایی که شهید شده بودند، رفتم و از داخل کوله پشتی‌‌شان هر چه که داشتند، را درآوردم تا شاید بتوانم چیز به درد به خوری که به کارم بیاید، پیدا کنم. دیگر کوله پشتی نمانده بود که بتوانم از وسایل داخل آن استفاده کنم. نمی‌‌دانستم باید چکار کنم. آتش عراق، همچنان ادامه داشت و تعداد شهدا و مجروحین لحظه به لحظه بیشتر می‌‌شد. چاره‌ای جز استفاده از پیراهن و پارچه‌های همراه شهدا نداشتم. با این‌که این کار خیلی برایم سخت بود اما با پاره کردن آستین لباس شهدا، چفیه و هر چیزی که همراهشان بود و با آن می‌توانستم جلوی خونریزی را بگیرم، کار امدادرسانی را انجام می‌دادم. وقتی به بالای سر شهدا می‌رفتم تا لباسشان را پاره کنم، اشکم در می‌آمد اما چاره‌ای جز این نداشتم و با همین شیوه توانستم تعداد زیادی از بچه‌ها را از خطر مرگ نجات بدهم. راوی: رزمنده دلاور امدادگر رضا دادپور ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak