eitaa logo
خیبر آمل
406 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
967 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اطلاعیه برنامه های ماه مبارک رمضان در حسینیه آقاامام حسین علیه السلام محله اسپیاری
💠دعای روز سوم ماه مبارک رمضان💠 بـه یـاد شـهـیـد جـهـاد مـغـنـیـه🌸 هر روز به یاد یک شهید بزرگوار 🌹 ✅ @Kheybar_amol
خیبر آمل
از امروز شروع میشه...😉 ✨آموزش قرآن کریم و مباحث اخلاقی ویژه نوجوانان 🌙 ✅ از ساعت ۱۷:۱۵ به صرف افطا
آموزش قرآن کریم و مباحث اخلاقی ویژه نوجوانان 🌙 جلسات بعدی یادت نره...😉 ☑️ روزهای 🔹شنبه 🔹دوشنبه 🔹چهارشنبه ✅ از ساعت ۱۷:۱۵ به صرف افطار😊 در حسینیه حضرت علی اصغر (ع) 🔴 به دوستانتان هم اطلاع رسانی کنید🙏 پایگاه مقاومت بسیج خیبر@Kheybar_amol
💠دعای روزچهارم ماه مبارک رمضان💠 🕊️بـه یـاد شهید محله اسپیاری شـهـیـد قاسم متان 🌸 هر روز به یاد یک شهید بزرگوار 🌹 ✅ @Kheybar_amol
🌱 چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش ميانداخت تو دامن امام حسين (علیه السلام ). ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين افتادم كه فرمودند: یا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است. 🌷 🕌به کانال بپیوندید @besooye_masjede_taraz
هدایت شده از صادق همیار طبیعت
برگی از تاریخ : کریم خان زند از دیار مال میر( ایذه) می گوید : در آنجا مردمانی دیدم که در سخاوت بی نظیرند و در شجاعت کم نظیر.‌ در لشکر کشی به آن دیار به مال میر رسیدیم شب شد و در دامنه ی کوهی اردو زدیم شبانه برای سرکشی به لشکریان گشت زدم در میانه کوه آتشی دیدم که نظرم را جلب کرد با یکی از همراهان بدان سوی رفتیم در کنار آتش مردی نشسته بود که تصور کردم ایستاده است نشسته آن به قد یک انسان معمولی بود . کلاهی بر سر داشت که به تاج شاهی شبیه بود کلاهش نظرم را گرفت سلامش دادیم جواب داد بدون اینکه تکانی بخورد با دستش تعارف به نشستن کرد گویی که یک چوپان بر او وارد به مزاح به او گفتم کلاهت به تاج ما می ماند نگاهش را کرد و کلاه من از اصالت است تاج شما از قدرت . کنایه اش رنجورم کرد خواستم انتقام بگیرم به او گفتم پس مرا می شناسی واز جا بر نخواستی؟ با لبخند گفت: نشسته ام که چون تویی برخیزد مرا بیلی ست و تورا شمشیری بسیار پخته سخن می گفت که جای جسارت به او باقی نبود. از احوالش پرسیدم واینکه قدرت ما را چگونه می بیند گفت مردمان این دیار کشاورزند و سر به کار خود دارند ولیداگر کسی به نانشان حمله کند به جانش حمله خواهند کرد. در کلامش تهدید بود با نیش خندی گفتم صبح معلوم می شود. همان خنده را تحویلم داد و گفت صبح معلوم می شود. لختی نشستیم و از کاسه ماستش خوردیم و به لشکرگاه برگشتیم شب از نیمه گذشته بود که بخواب رفتیم. صبح همهمه سپاه مرا بیدار کرد از دربان پرسیدم چه خبر شده؟ پریشان گفت: آقا اسبان سپاه را برده اند از خیمه بیرون زدم کفشی برای پوشیدن نبود کفش وسلاح را هم برده بودند با سپاهیان با پای برهنه به سمت روستایی که بدانجا که رسیدیم از جلال وجبورتمان چیزی نمانده بود چون گدایان و درماندگان سراغ خانه کد خدا را گرفتیم به درب خانه که رسیدیم دروازه چوبینش باز بود خانه باغی وسیع که پر از درختان میوه بود ولی از میوه خبری نبود در ایوان خانه ای در آخر باغ مردی ایستاده و خیر مقدم می گفت بفرمائید تعدادمان زیاد بود من و همراهان سلام کردیم و با تکبری که با خود داشتیم ولی با آن اوضای نا به سامان خواستم وارد شوم که جوانی برومند با آفتابه مسی پر آب جلو آمد بر دست و صورتم آبی زدم و آفتابه را روی پاهایم گرفت مرد به سپاهیان اشاره کرد که در کنار جوی آبی که از میان باغ می گذشت دست و صورت بشویند سپاه مشغول شستشو بود که مرا تعارف به داخل کرد گویی از قبل سالن های آن امارت برای پذیرایی آماده بود در محوطه باغ هم فضایی بزرگ برای نشستن محیا شده بود از من و از سپاهیانم به خوبی پذیرایی شد استراحتی کردیم و زمان به شب نزدیک می شد به کدخدا گفتم مرا می شناسید؟ نگاهی کرد و گفت اگر کلاهی بر سر داشتی بهتر می شناختم ولی با این سپاهی که به همراه داری می شود شناخت آنان سخنشان را با هنر بیان می کردند مرا در لفافه شاه بی تاج خطاب کرده بود کلامش را خوب می فهمیدم ولی با مهمان نوازی که کرده بود شرم داشتم که او را برنجانم گفتم شما که این همه لطف کرده اید کلاهی هم بدهید دست بر سینه برد وبا احترام گفت: کلاه ما برای شما بزرگ است تاجی را به شما هدیه خواهیم کرد از کنایه بزرگی کلاهشان برای من به خشم آمده بودم ولی از تاج پیش کشی شرمنده این مردمان در کلام و مقام بی نظیر بودند وقتی آماده برای رفتن شدیم همه سپاه را با کفش مخصوصی به نام خلاتک دیدم و گیوه خاصی که جلوی پای من گذاشتند کفشی بسیار نرم وسبک که انسان از پوشیدنش لذت می برد. از درب باغ که خارج شدیم اسبانی زین کرده و آماده در محوطه بیرون بسته بودند با تعجب آن همه اسب و زین را نگاه کردم و خواستم سخنی بگویم که کدخدا با اشاره دست گفت اسب شما آن اسب سفید است اسبی بسیار زیبا گفتم این همه سخاوت از کیست؟ گفت خان گفته به شما بگویم ما رعیتیم و سرمان به کار خودمان است اگر کسی به نانمان حمله کند به جانش حمله می کنیم و اگر شاهی مروت پیشه کند برایش جان می دهیم و تاجش هدیه می کنیم. تکبر را از خود دور کن و شاهی کن تا رعیت در رفاه باشد. می گویند به همین علت کریم خان لقب وکیل و رعایا را برای خود برگزید . 📗: منبع از نوشته های میر غریب (میرزا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 «باران حکمت» | تفسیر تمثیلی آیاتی از کریم 🍃🌹🍃 ✅ منزل اول: لذت از سقوط با چتر نجات 📚 برگرفته از كتب حجت الاسلام محمدرضا رنجبر | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 «باران حکمت» | تفسیر تمثیلی آیاتی از کریم 🍃🌹🍃 ✅ منزل دوم: پرش با نیزه و نقطه‌ اوج 📚 برگرفته از كتب حجت الاسلام محمدرضا رنجبر | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از هرازنیوز
دکتر نور محمدی : با هر بار اهدای خون جان سه بیمار نجات می یابد دکتر نور محمدی رئیس انتقال خون آمل گفت ، مرکز انتقال خون آمل در روز های منتهی به سال نو در روزهای ماه رمضان از ساعت ۸ صبح الی ۱۳ عصر و در شب ها ماه مبارک رمضان از ساعت ۲۰،۱۵ الی ۲۴ آماده خدمت رسانی به اهداکنندگان محترم خون می باشد. نور محمدی تاکید در روزهای پایانی سال که متقارن با ایام ماه مبارک رمضان شد بعلت کاهش مراجعات نیاز به حضور بیشتر اهداکنندگان محترم برای اهداخون می باشیم. وی گفت اهدای خون خیری است که در سلامت و جان بخشی به سه بیمار دیگر موثر است. https://haraznews.ir/331928
هدایت شده از کانال معاون پرورشی
مراجع تقلید.zip
3.76M
✍آشنایی بامراجع تقلید @nyazmorabbee •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از کانال معاون پرورشی
🔹نکات کلیدی جز چهارم قرآن کریم 📍 منبع : کانال دانش مربی ، نیاز مربی 🔹 گردآوری: سایت تبیان 🔺 موضوع : 🌐 لینک دانلود از وبلاگ : http://www.mplib.ir/post/4377 🌷 کانال معاون پرورشی | @mplib
هدایت شده از کانال معاون پرورشی
💠 پوستر راهکارهای زندگی موفق در جز چهارم قرآن 🌷 کانال معاون پرورشی | @mplib