eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
34.7هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
5.5هزار ویدیو
210 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩 هشدار تازه آمریکا به اروپا: تجارت با ایران را قطع کنید یا تحریم می‌شوید 🚩نشریه آمریکایی «امریکن کانزروتیو»: ترامپ در حالی پیشنهاد مذاکره با ایران را مطرح کرده که خودش با خروج از توافق هسته‌ای با ایران، تنها کانال گفت‌وگو با ایران را نابود کرده است. 🚩یک نشریه آمریکایی که تحولات مربوط به رژیم صهیونیستی و اراضی اشغالی را پوشش می‌دهد، نوشته است که موفقیت‌های اخیر ارتش سوریه در نزدیکی بلندی‌های جولان، شکستی استراتژیک و بسیار دردناک را برای تل‌آویو رقم زده است. 📡 @kheymegahevelayat
🔴 ضربه سنگین اطلاعاتی که ضد انقلاب خورد روز ۱۱ مرداد توسط کانال های ضد انقلابی روز براندازی و اعتراض سراسری اعلام شده بود اما کانال های انقلاب در این ماجرا سکوت کردند و نه تنها ضدانقلابیون را از حضور در خیابانها منع نکردند بلکه در پوشش برخی تجمعات تصاویری را هم برخلاف گذشته منتشر کردند. با عدم استقبال مردم از برنامه ضدانقلاب در روز پنجشنبه فضا برای شناسایی لیدرهای ضدانقلاب در کف میدان بسیار آسان گردید تله اطلاعاتی این روز سبب شد که بسیاری از لیدرهای اعتراضات در میان جمعیت های اندکی که آمده بودند شناسایی شوند. هیچ رسانه ای مانند آمدنیوز به تله اطلاعاتی کمک نکرد. ضمن تشکر از رسانه های ضدانقلاب بابت این حماقت بیسابقه بزودی اطلاعات بیشتری از این ضربه سنگین اطلاعاتی به دشمن را منتشر خواهیم کرد. ادمین: حاج عماد جمهوری اسلامی ایران ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
+فیروزفر خوب گوش کن ببین چی میگم. فوری پنج شیش تا از بچه های اطلاعاتی خودت و مسلح بفرست بیمارستانی ک
سری دوم قسمت پنجاه و چهارم اما چابکسر.... 200 متر قبل از بیمارستانی که میگفتند یکی اونجا بستری هست، و میگه خانوم فلانی هستم، یه زمین حدودا 500 متری بود که خالی بود. به خلبان هلی کوپتر گفتم همونجا فرود بیاد و بشینه. وقتی نشست و از هلی کوپتر پیاده شدیم، به فیروزفر زنگ زدم که ما نزدیکتیم و ازش خواستم دو سه تا از ماشینارو بفرسته تا بچه های رهایی گروگان و واکنش سریع و، فورا بیاره تا بیمارستان..چون لباس مشکی و نقاب داشتن، و باید تا اونجا دو میگرفتن، باعث رعب و وحشت مردم میشد.. حدود سه_چهار دقیقه بعد سه تا از ماشینای امنیتی اومدن و مارو رسوندن تا داخل حیاط بیمارستان.. داخل حیاط بیمارستان.... فیروز فر که دید مارو، با محافظاش دو گرفتند اومدن سمت ما. وقتی به هم دیگه رسیدیم همونطور نفس_نفس زنان، بهش گفتم: +اون خانم کجاست؟ _توی همین بیمارستان.. داخل اتاق 24. +من میرم داخل.. اما قبلش یه زحمت بکش، به حراست بیمارستان بگو سالن منتهی به اتاق 24 همین الان تخلیه بشه..چون ممکنه هر اتفاقی بیفته. برای همین میخوام واسه مردم مشکلی پیش نیاد..ضمنا خودتم حراست و همراهیشون کن تا به طور نامحسوس این اتفاق بیفته و کسی مشکوک نشه. چند دقیقه موندیم و فیروزفر هماهنگ کرد و خودشم رفت داخل همه چیز و آنالیز کرد و بعدش اومد بیرون بهم گفت: «همه چیز آماده هست برای ورود شما به اون سالن. یکی از بچه های خودمونم داخل هست.» بعدش فیروزفر به یکی از محافظاش گفت: «آقای عاکف و با حفاظت ببرید پیش اون خانوم.» با 2 تا از نیروهای ویژه که نقاب هم داشتند و مسلح بودن، و با همراهی یکی از محافظای فیروزفر، مسلح رفتیم داخل سالن بیمارستان.. فیروزفر به 8 تا از نیروهای دیگه گفت منطقه رو پوشش بدید. خودش با دو تا محافظ دیگش ، از پشت سر همراه ما با فاصله کمی اومدند داخل. نمیدونید اون لحظه چه لحظه ای بود. فقط خدا_خدا میکردم خود فاطمه باشه. رسیدم جلوی درب اتاق شماره 24. از پشت شیشه اتاق، اول داخل و نگاه کردم. مسائل امنیتی رو لحاظ کردم و به اون دوتا نیروی ویژه و محافظ فیروزفر که همراه من بود گفتم: «بیرون بمونید هر سه تاتون، من میرم داخل اتاق.» درو آروم باز کردم و رفتم داخل.. نگاه کردم دیدم دوتا تخت هست. روی یه تخت خالی بود و روی یک تخت دیگه یک نفر بود که روی خودش و کرده بود سمت پنجره و پشتش سمت من بود. یه سرفه کردم. دیدم خبری نیست و روش و بر نگردوند. پیش خودم گفتم شاید دام و دسیسه باشه و بخوان من و گیر بندازن و از تیم تروریستی مقابل هست و ممکنه طرف مسلح باشه. همونطور که آهسته قدم بر میداشتم و میرفتم جلو و سعی میکردم خودم و به تخت اول که خالی هست نزدیک کنم، تا یه وقت اگر حیله دشمن بود برای ترور من، بتونم پشت اون تخت سنگر بگیرم، آروم دستام و بردم سمت کمرم و اسلحه رو در در آوردم ، همزمان یه بار دیگه سرفه کردم و بعدش آروم صدا زدم و گفتم: «فاطمه» ؟ !!! دیدم روش و برگردوند. آروم روش و برگردوند و دیدم، وایییییی... دیدم فاطمه هست.. ولی صورتش زخمی و کبود و داغون شده.. خدا میدونه اون لحظه انگار دنیا رو به من دادند. یه نفس راحتی کشیدم.. تا من و دید و با هم چشم تو چشم شدیم، رفتم سمتش. یه هویی خواست از روی تخت بلند شه، که دردش نزاشت و نالش رفت هوا.. فوری رفتم بغلش کردم و توی آغوشم گرفتمش. خیلی لاغرو بیحال شده بود. زیر چشمش کبود شده بود. یکی از پاهاش شکسته بود. سرش بخیه خورده بود.. دستش هم شکسته بود..اصرار کرد از جاش بلند شه و بشینه، منم چاره ای نداشتم و کمکش کردم و آروم بلند شد و بغلش کردم .. توی بغلم داشت فقط گریه میکرد. بهش گفتم: +سه روز گذشت، ولی انگار سیصد سال شد برای من. چیکار کردی با من فاطمه زهرا ؟ بیچاره شدم بخاطرت. فاطمه فقط گریه میکرد. خیلی درد داشت و حالت ضعف و بیحالی داشت. دیدم از بس گریه میکنه، حتی نمی تونه یه کلمه حرف بزنه باهام.. خیلی هق هق میکرد. تا میگفت محسن، منم میگفتم جانم یه هویی بی اختیار گریه هاش بیشتر میشد و نمیتونست حرف بزنه... دست روی سرش کشیدم و موهاش و نوازش کردم و گفتم: +الهی دورت بگردم.. همه چیز تموم شده فدات شم... خیالت جمع.. دیگه همه چیز تموم شده.. دیگه راحت میتونی زندگی کنی.. قول میدم همش و جبران کنم.. تموم این اتفاقات و من جبران میکنم واست... وظیفه منه.. باید ده برابرش سر من میومد.. فاطمه تورو خدا ببخش من و که باعث دردسرم برات. همینطور هق هق میکرد و گریه میکرد و توی بغلم بود و تموم قسمت جلوی پیرهنم و قفسه سینم خیس شده بود از اشکش، گفت: _محسن همه تنم درد میکنه. خیلی سرم و پاهام درد دارن.. کتکم زدند.. میگفتن تاوان کارهای شوهرت و تو باید پس بدی. تا تونستن با کابل من و زدن. +الهی فدات شم عزیزم. الان همه چیز تموم شده. منم دیگه کنارتم. زود زود خوب میشی و باهم میریم خونه. _محسن کجا بودی تا حالا؟
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت پنجاه و چهارم اما چابکسر.... 200 متر قبل از بیمارستانی که
+من دنبال تو میگشتم قربونت برم.. فاطمه زهرا بیچارت شدم من. بخدا بدون تو زندگی برام سخته.. الان میفهمم بدون تو من طاقت نمیارم. _الهی دورت بگردم عزیزم.. چرا انقدر زیر چشمات گود افتاده؟؟ چقدر چشمات و صورتت خستس. +مهم نیست خانوم.. فدای سرت.. تو خوب شو فقط، من خوبم. نگران من نباش.. چیزیم نیست.. اتفاقا الان بهترم شدم وقتی دیدمت.. _مادرت کو. چرا اون و نیاوردی؟ +من نمیتونم وسط ماموریت برم اون و بیارم که عزیزم..خدا می دونه وقتی همکارام اطلاع دادند بهم که یکی میگه همسرته، نفهمیدم چطوری اومدم اینجا. _ای جانم +وایسا به مادرمم زنگ میزنم الان تا بچه ها از اونجا بیارنش پیش تو.. اصلا نظرت چیه یکی دو روز بمونی همینجا توی بیمارستان، بعدش که حالت بهتر شد، با مادرم باهم میریم تهران. _هرچی تو بگی آقا. +تو بگیر دراز بکش قشنگ روی تخت.. نشین اینطور. _چشم. زنگ زدم به مادرم. یه چندتا بوق خورد جواب داد: _الو. سلام پسرم.. خوبی؟ از فاطمه زهرا چه خبر؟ +سلام مادرم. خوبه_خوبه.. عالیه. الان پیش فاطمه خانم عروس محترمتون هستم. _گوشی و بده باهاش حرف بزنم. بخدا دیگه طاقت ندارم که بخوام این همه راه و صبر کنم تا بیام چابکسر ببینمش. فقط میخوام صداش و بشنوم اول تا بعد برسم پیش دخترگلم. +چشم ... گوشی... گوشی و نگه دار الان میدم بهش باهم حرف بزنید. گوشی و دادم به فاطمه و با مادرم شروع کرد تلفنی صحبت کردن و منم همینطور که کنار تختش بودم یه لحظه به خودم اومدم. چند تا کلمه اومد توی ذهنم..عین پرده سینما از توی مخم این کلمات گذر میکرد. (....طاقت ندارم...!!!!!! تا بیام اونجا..!!!!! دارم میام..؟؟؟؟!!!!!!!!! تا بیام چابکسر؟!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟) فاطمه داشت همینطوری حرف میزد با مادرم و میگفت مادرجون دلم براتون تنگ شده و قربون صدقه هم میرفتن، فوری بهش گفتم: +فاطمه گوشی و بده به من. فاطمه بده ولش کن نمیخواد حرف بزنی الآن.. فاطمه مات و مبهوت و ساکت مونده بود. گوشی و از فاطمه گرفتم و از تختش فاصله گرفتم و اومدم سمت درب اتاقی که فاطمه بستری بود.. حالا فاطمه که مات مونده بود، از اینکه دید گوشی و گرفتم و دارم میرم بیرون،، دوسه بار صدام کرد و هی گفت: « محسن.. چی شده.. چرا اینطور میکنی..؟ دارم حرف میزنم خووو ... این چه وضعشه.. اه مسخره» توجهی نکردم اون لحظه به حرفای فاطمه.. به مادرم گفتم: +مادر کجایی تو؟؟ گفتی داری میای چابکسر؟؟ _آره پسرم..توی راه چابکسر هستم.. پسرم از کنارش تکون نخوری که یه وقت خدایی نکرده بازم اتفاقی بیفته ها... بمون کنارش من دارم میام. اتاقی که فاطمه بستری بود و ترک کردم و امدم بیرون و با تعجب گفتم: +مامان تو از کجا فهمیدی فاطمه اینجاست؟ با کی داری میای؟ اصلا چطوری داری میای اینجا؟ _وااا ... این چه حرفیه؟ خب با همون خانم و آقایی که تو از بیمارستان فرستادی، اومدن دنبالم، دارن من و میارن اونجا پیش تو و فاطمه دیگه!!!! یه لحظه سکوت کردم و توی دلم گفتم: واااااااایییییییییییییییییییییییییییییی. چه خاکی بر سرم شد. به مادرم فقط گفتم: +گوشی و بده من باهاش حرف بزنم. _باشه . گوشی دستت. یه هویی از پشت تلفن شنیدم صدای یه جیغ میادو یکی انگار به زور جلوی اون جیغ زدن و داره میگیره. همونطور که گوشی دستم بود داد زدم: +مامان.. مامان... الوو..... الوووو..... مامان صدای من و داری؟؟ الوووووو.. مامان.. الووووو.. جواب بده دیگه.. الووووو. ✍ ادامه دارد.... ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش ( ) که در پایین درج شده است می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1 ✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇 ✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
خطبه‌های تند : خاک بر سر نماینده‌ای که امضای از رییس‌جمهور را پس می‌گیرد/ چقدر این‌ها خبیث و رذل هستند حجت‌الاسلام ، امام‌جمعه بابل: 🔹مسئولین یا خوابند، یا خود را به خواب زده‌اند! 🔹مسئول وضع کنونی کشور کیست؟ بدتر از اوضاع بلبشوی فعلی، شانه خالی کردن مسئولین از قبول مسئولیت است! 🔹۹۰ نماینده روز را امضا می‌کنند، شب چه اتفاقی می‌افتد که فردا امضاها را پس می‌گیرند؟ خاک بر سر چنین نماینده‌ای، لعنت بر انسانی که از این انسان کاسبی می‌کند! چقدر این‌ها کثیف و رذل هستند! چه اتفاقی افتاد که امضاها را پس گرفتند؟ 🔹آقای رییس مجلس، آیا مشکل حل شد که امضاها را پس گرفتند؟ 🔹شبانه با آن‌ها تماس می‌گیرند که چه مشکلی دارید ما در خدمتیم. 🔹از من می‌پرسند چرا دو نماینده شهر و اکثر نمایندگان استان زیر نامه‌ی سوال از رئیس جمهور را امضا نکردند؟ آیا شما مشکلی ندارید؟ آیا اوضاع مردم را نمی‌بینید؟ 🔹گله‌ی مردم گله‌ی به‌حقی است! 🔹مردم همین الان مشکل دارند، اما رییس مجلس یک ماه به رییس‌جمهور وقت پاسخگویی می‌دهد. 🔹همین الان باید به این شرایط پاسخ دهند. جمعه ۱۲ مرداد ۹۷ ادمین: مالک اشتر جمهوری اسلامی ایران ➖➖➖➖➖➖ ☫ ما ادعا نداریم که بهترینیم اما مدعی متفاوت ترین کانال خبری تحلیلی در حوزه سیاست و تحلیل مسائل اطلاعات ملی و جهانی هستیم. 👈 اینجا خــــــــ قرمزـــــط سیاسے معنایے ندارد چون به اکثر سیاستمداران سیاست باز در ایران و هرجای این عالم در هر رده و پست و مقام حاکمیتی و حکومتی ارادتی نداریم و فقط ارادتمند و فدایی امام خمینی و انقلاب و امام خامنه ای و شهدا هستیم. ✅ اینجا از انقلاب و دردِ مستضعفین و پا برهنگان و مظلومان جهان میگوید نه از سیاست بازی های کثیف بعضی سیاسیون معلوم الحال 👈(کانال ) ✅ ایتا👇 🌐 @kheymegahevelayat ✅ سروش👇 🌐 http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐 https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
⭕️مقام اطلاعاتی آمریکا از مذاکره ایران و ترامپ می گوید 📌اسکات ریتر مقام سابق اطلاعاتی آمریکا سه دلیل برای نا همخوانی تحلیل به کار بردن سبک مذاکره کره شمالی و آمریکا برای ایران را اینگونه مطرح کرد: 1⃣🔻"کره شمالی در حال نقض مستقیم چندین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل درباره برنامه هسته‌ای و موشکی خود بود و اجماع گسترده‌ای وجود داشت مبنی بر اینکه برنامه هسته‌ای این کشور تهدیدی آشکار و حاضر علیه امنیت و صلح بین‌المللی بود" 2⃣🔻حکومت ایران اعتمادی به ایالات متحده ندارد و تمایلی هم به روابط دیپلماتیک با آمریکا ندارد. این به معنای آن نیست که دو کشور نمی‌توانند همزیستی مسالمت‌آمیز داشته باشند- می‌توانند و ایران، تمایل زیادی برای این موضوع دارد. اما مطرح کردن احتمال معامله بزرگ با ایالات متحده سر میز مذاکره در ازای دست کشیدن ایران از برنامه هسته‌ایش، خیالبافی محض است. به همین ترتیب، هر نوع تلاش برای متقاعد کردن ایران به تعامل دیپلماتیک با تهدید کردنش به جنگ هم محتوم به شکست است 3⃣🔻ایران از لحاظ سیاست‌گذاری بسیار پیچیده‌تر است. این کشور توسط قوه مجریه و مقننه‌ای اداره می‌شود که به صورت دموکراتیک انتخاب می‌شوند و تصمیم‌هایشان تحت نظارت یک نهاد مذهبی قرار دارد که خودش زیر نظر قانون قرار دارد و از طریق انتخابات در برابر اراده مردم پاسخگو است. ادمین: 12000 ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی باید تسلیم شود و جام زهر را بنوشد تکرار تاریخ لطفا برای دیگران بفرستید 🌐 @kheymegahevelayat
کدام تحریم‌های آمریکا علیه ایران از ۱۶ مرداد و کدام تحریم‌ها از ۱۴ آبان اعمال خواهند شد؟ 🆔 @kheymegahevelayat
⚠️📛پروژه ای که این روزها دشمنان نظام ایران، به عاملیت براندازان در پی آن هستند،ایجاد است. 🌐 @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
+من دنبال تو میگشتم قربونت برم.. فاطمه زهرا بیچارت شدم من. بخدا بدون تو زندگی برام سخته.. الان میفهم
سری دوم قسمت پنجاه و پنج یه هویی از پشت تلفن شنیدم صدای یه جیغ میادو یکی انگار به زور جلوی اون جیغ زدن و داره میگیره. همونطور که گوشی دستم بود داد زدم: +مامان.. مامان... الوو..... الوووو..... مامان صدای من و داری؟؟ الوووووو.. مامان.. الووووو.. جواب بده دیگه.. الووووو. دیدم یه زن اومد پشت خط و گفت: _آقای عاکف اگر همسرت هنوز زنده هست دلیل نمیشه مادرتم سالم باید بمونه و زندگی کنه. خیال کردی خیلی زرنگی حیوون؟؟!! هان؟ مثل اینکه حالیت نمیشه هنوز ما کی هستیم. تازه اینجا بود که فهمیدم چخبر شده و باز هم روز از نو ، و روزی از نو !! خشکم زده بود فقط. همینطور گوشی دستم بود ، زنه ادامه داد و بهم گفت: _ببین، عاکف خان.. خوب گوشات و واکن و بشنو چی میگم.. به دوستانتون میگید تا بیست دقیقه دیگه تموم نیروهاشون و از دورو بر ولنجک تهران میبرن کنار. حالم از صداش به هم میخورد. صدام و پر از کینه و غضب کردم و محکم بهش گفتم: +عوضیِ افریته ی سلیته.. تو داخل چابکسر و شایدم چالوس و رامسر باشی، بعد داری غصه ولنجک تهران که اتاق عملیات و هدایتتون هست و میخوری؟ _حرف دهنت و بفهم.. افریته سلیته خودتی آشغال.. ببین چی دارم بهت میگم..به فکر تعقیب ما توی مازندران و به فکر تعقیب بچه های ما توی تهران نباشید. +حالا تو گوش کن وطن فروش مزدور. من و سگ نکن.. گوش کن ببین بهت چی میگم. اگه بلایی سر مادرم بیارید... اومد وسط حرفم و گفت: _ببین، پسر خوب، اولا سعی کنید تو و نیروهات و دوستانت، کار اشتباهی نکنید که عصبی تر از این بشیم... من تهدیدت و جدی میگیرم که اگر دستت به من و افرادمون برسه بدترین بلارو سر ما میاری.. همونطور که بدترین بلاهارو سر آمریکایی و اسراییلی ها آوردی و از پروندت با خبرم.. اما پس تو هم تهدیدات من و خیییییلیییییی جدی بگیر.. آقای عاکف سلیمانی بهت هشدار میدم و اخطار میدم برای آخرین بار، که اگر من تا نیم ساعت دیگه نتونم با دوستانم توی تهران تماس بگیرم، قطعا تو هم نمیتونی دیگه مادرت و ببینی... حتی جنازشم‌ نخواهی دید.. چون این بار با دفعه قبلی واقعا فرق داره.. بعد از این حرف ها، تلفن و قطع کرد... من همونجا نشستم. فقط خیره شدم به زمین. یه کم فکر کردم که چیکار کنم. نه تهران زیاد وقت داشت و نه من. دوباره انگار رسیدیم سر پِله اول.. فیروزفر و محافظاش اومدن سمتم. فیروزفر پرسید: _چیزی شده؟ + نمیدونم.. فقط دعا کن که بخیر بگذره.. همین. فوری زنگ زدم به عاصف عبدالزهرا تا اتفاق جدید و گزارش بدم به دفتر تهران.. چندتا بوق خورد مرتضی جواب داد.. بهش گفتم وصلم کنه به عاصف..عاصف اومد پشت خط و گفتم: +سلام عاصف _سلام عاکف جان.. خوبی داداش؟ از خانومت چه خبر؟ +خوبه خداروشکر . ولی آسیب روحی و‌ جسمی شدیدی بهش وارد شده. _باز خداروشکر پیدا شده. بحث پیدا شدنش و پیگیری نکردی ؟ + فعلا به هم ریختس نمیتونم ازش حرف بکشم چی شد و چی نشد. _ تبریک میگم.. خوشحالم که خانومت آزاد شد. +ممنونم _چرا ناراحتی و گرفته ای پس؟ +عاصف. به حاج کاظم بگو مادرم و حالا گروگان گرفتن. از من خواستن بهتون بگم که بچه هامون که نزدیک اتاق عملیات دشمن در منطقه ولنجک تهران مستقر هستند، منطقه رو هرچی سریعتر ترک کنند. ظاهرا ارتباطشون با تهران قطع شده. چون موبایل و برق و اینترنت مربوط به منطقه اتاق عملیات اینارو قطع کردید برای همین دارن تهدید میکنند. گفتند اگر تا نیم ساعت دیگه ارتباطشون وصل نشه... مکثی کردم و عاصف گفت: _ارتباطشون وصل نشه چی؟؟ بگو عاکف جان. +اگه ارتباطشون وصل نشه با تهران، مادرم و میکشن. به حاجی بگو تهدیدشون کاملا جدی هست این بار..چون خودمم مطمئن هستم.. یه هویی دیدم یه صدایی میاد میگه: _عاکف جان سلام.. حاج کاظم هستم. شنیدم حرفات و. وقتی زنگ زدی به عاصف، مرتضی گفت تو داری باعاصف حرف میزنی، بهش گفتم به عاصف بگه کنفرانس کنه صدا رو بفرسته روی سیستم دفترم. همه چیز و گوش دادم تا حالا.. اما خوب توجه کن چی میگم.. تا چنددیقه دیگه بهت میگم چیکار کنیم. بخدا اینجا ماهم ناراحتیم. از مقامات بالا تحت فشاریم شدیدا. تو رو هم درک میکنم. منتظر باش. فعلا یاعلی.. این چند خط و بزارید حاج کاظم که بعدا برام تعریف کرد بهتون بگم و بنویسم تا بخونید. حاجی میگفت: عاکف تو که تماس گرفتی و گفتی مادرت و گروگان گرفتن، حرفامون و زدیم و من بهت گفتم بهم فرصت بده تا چند دقیقه دیگه ببینم چیکار میتونم بکنم، رضوی نماینده شورای عالی امنیت ملی پیش من بود توی دفترم در خونه امن 034 . صدا رو میشنید. تماس که قطع شد، بهم گفت: توکه قصد نداری حمله رو متوقف کنی؟ گفتم: متوقف و نمیدونم. اما بی گدار هم نمیخوام به آب بزنم.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت پنجاه و پنج یه هویی از پشت تلفن شنیدم صدای یه جیغ میادو یک
رضوی گفت: حاج کاظم آقا، بهت هشدار میدم که امنیت ملی و ملاحظات اطلاعاتی و امنیتی ما و نهادمون ،، بیشتر از این اجازه نمیده که سیستم ارتباطی کشور بیش از این مختل باشه و قطع باشه.. ما برق و تلفن و موبایل و اینترنت بعضی مناطق کشور و قطع کردیم. دنیا تیتر خبراش مذاکرات برجام و هسته ای شده.. ما اینترنت و ضعیف کردیم در بعضی قسمت ها و مناطق کشور.. بعضی جاها رو هم قطع کردیم به طور کل. خواهشا درک کنید. حاج کاظم میگفت صدای خودم و بردم بالاترو انقدر عصبی بودم و فشار روحی بهم وارد شده بود توی این پرونده، خیلی محکم و باصدای بلند بهش گفتم: آقای رضوی، من ازتون دارم خواهش میکنم. انقدر به من فشار وارد نکنید. من به اندازه کافی فشار حمله تروریستی و جاسوسی آمریکا و اسراییل در این پرونده روی دوشم هست. درک کنید لطفا یه کم من و. همه دارن من و عاکف و نیروهام و توی این خونه و پرونده تحت فشار قرار میدن.. شمارو به روح رسول الله ، شمارو به روح حضرت امام و شهدا، فقط یه ذره، فقط یه ذره مارو درک کنید. بخدا بد نیست اگر یه‌کم درک کنید ما رو. حاجی میگفت: عاکف خدا می دونه چقدر اضطراب و دلهره داشتم و از یه طرفی مونده بودیم چرا پرونده داره هی گره میخوره.. عصبی تر شدم و دیگه توی اتاق سر رضوی داد میزدم موقع حرف زدن.. بحثمون چون بالا گرفته بود. حاجی میگفت بهش گفتم: آقای رضوی خوب گوش کن لطفا.. ما الآن یه زخمی داریم به نام مجیدی که چند ساعته توی اتاق عمله و تیرخورده نزدیک گردنش.. ضمنا باید درمورد همین مجیدی به اطلاع حضرتعالی برسونم امروز تا چندساعت دیگه مراسم عقدش هست. همسر یکی از ارشدترین و جوانترین افسرِ اطلاعاتی_امنیتیِ ما، از چنگشون دراومد که هنوزم نمیدونیم چطور، و باید بررسی بشه که تا حالا کجا بوده و چطور کارش به بیمارستان کشیده.. و از همه مهمتر اینکه نتونستیم آخر بهش برسیم که اونم توی بیمارستان زخمی و داقون بستری هست. همون خانمی که فیلمش و روی مانیتورینگ اتاقم دیدید. آقای رضوی ، مادر همین بهترین نیروی ما که تا الان این نیروی امنیتمون بیش از 400 ماموریت موفق در داخل ایران و خارج ایران داشته، اسیر تروریستها هست. میفهمید چی میگید شما؟ چرا یه قطعه زپرتی رو پتک میکنید و میزنید توی سرمون؟ هان؟؟!! جناب رضوی مثل اینکه شما میخوای من و به جایی برسونید که بگم گور بابای پرتاب ماهواره؟ نه من اینطور نمیگم، اما اجازه هم نمیدم نیروهام و خانوادشون فدای پرتاب ماهواره بشن.. فدای مذاکرات هسته ای بشن که خبرش و مردم بخوان بخونن.. اقتدار ملیمون برای من در سطح بین الملل مهم بوده و هست و خواهد بود تا قیامِ قیامت، اما جون مردم کشورم و نیروهام برای من مهمتره. پس بفهمید حاجی میگفت با خشم بیشتر رفتم سمتش و فریاد زدم سرش و بهش گفتم: آقای رضوی، شما بین این همه مشکلاتی که گفتم، لطفااااااا فشارها و ملاحظات شورای عالی امنیت ملی رو، به من اضافه نکنید. من به اندازه شما، بلکه بیشتر از شماااااااااا امنیت ملی رو میفهمم و شعورم میرسه..... حاجی میگفت رضوی بدجور جا خورد از این خشم و عصبانیت.. میگفت خیلی آروم ولی با تهدید بهم گفت: آروم باش. آروم باش. گوش کن یک لحظه برادر. گوش کن آقا کاظم. به هرحال این و بدون که سرپیچی از دستورات شورای عالی امنیت ملی کشور به گردن شماست و در صورت ادامه این وضعیت، عواقب بدی در انتظار شما و عاکف هست.. حاجی میگفت عاکف چشمت روز بد نبینه..قندونی که روی میز بود و گرفتم و محکم جلوی پاهاش زدم زمین و با خشم بهش گفتم: من از دستورات شورای عالی امنیت ملییییییییی سرپیچی نکردم و نمیییییییییکننننم... آقای رضوی بهت هشدار میدم و اخطار میدم که حق نداری چهل سال کار اطلاعاتی_امنیتی من و ، زیر سوال ببرید.. بهتون اجازه نمیدم پاتون و روی خط قرمزهای من بزارید... بفهمممممم آقااااااای نماینده ی شورای عالی امنیتتتتتتت ملییییی... من دارم دنبال راه حل میییییییگرددددددددددمم. فهمیدییییییی. ؟ بلند شو از اتاقم برو بیرون آقای نماینده شورای عالی امنیت ملی. از جلوی چشمم دور شو. تاوان این برخوردممممم حاضرم بدم.... ولی بزارید این پرونده رو تموم کنم بعدا درخدمتتون هستم برای توبیخ... بسلامت. اینایی که خوندید مسائلی بود که حاج کاظم بعدا بهم گفت که بعد از تماسم باهاش از بیمارستان ، چه اتفاقی توی 034 یا همون خونه امن ما برای هدایت این پرونده افتاد. ✍ ادامه دارد.... ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش ( ) که در پایین درج شده است می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
. قابل توجه اون بنده خدایی که با طعنه گفته اگه رو کردید برقشو چطوری تامین میکنید. لازم دونستم بگم اون کسیکه با دور اندیشی موشکای رو برد تا بغل گوش امریکایی ها ، با راه اندازی و طرح توسعه نیروگاه ها فکر تامین برق هم کرده بود. ولی حیف و صد حیف که با شما تمام پروژهای هسته ای و علمی متوقف شد این قطعی ها حاصل و عملکرد شماهاست که رو فریب دادید . حتی آقایان منتخب شما اینقدر بی غیرتند که الان میخواهند موشکهای داخل ایران را هم تحویل امریکایی ها بدهند شماها باز طلبکارید؟؟؟؟ ادمین: مالک اشتر جمهوری اسلامی ایران ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
🔶 هم اکنون چهارراه ولیعصر تهران که گفته می شد، شامگاه امروز شاهد تجمعی چند 10 نفره و شعارهایی از سوی آنها بوده آرام است و تردد خودردها به سهولت ادامه دارد. این گزارش حاکیست نیروی انتظامی در محل حضور دارد، ولی وضعیت غیرعادی مشاهده نمی شود. شنبه 13 مرداد، نزدیک 50 نفر در تقاطع خیابانهای رازی و انقلاب تجمع کرده و به سمت چهارراه کالج حرکت کردند که در نهایت جمعیت شعاردهنده به حدود 200 نفر در محدوده پل کالج رسید، اما نیروی انتظامی فوری جمعیت را متفرق کرد. نکته قابل توجه اینکه امروز هم همچون روزهای گذشته لیدر این افراد زن بود. همچنین به استثنای برخی شعارهای سیاسی هیچ خرابکاری و تخریب میدانی انجام نشد. وضعیت سایر میادین و معابر اصلی از جمله انقلاب، بلوار کشاورز، فردوسی، هفت تیر و فاطمی نیز عادی و بدون التهاب گزارش شده است و اخبار رسانه های ضدانقلاب در مورد تجمع مردمی خلاف واقع است. ادمین: 12000 ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حفاظت از شخصیت های خارجی در ایران به به عهده کیست؟ 🌐 @kheymegahevelayat
اینجوری که وزرای دولت خبر از ضربه زدن تحریم های جدید به ایران میزنن باید شناسنامه شونو چک کنیم شاید یه وقت تو انتخاب کشور تحت مسئولیت اشتباه کرده باشن. 🌐 @kheymegahevelayat
🌐چرا آمریکا به ایران حمله نمی کند؟ 🌍این سوالیست که یکی از تحلیلگران «نشنال اینترست» در تحلیل خود مطرح می کند و عامل اول را جغرافیا می داند که بر این مبنا شهرهای اصلی ایران در شمال آن قرار دارد و این باعث می شود تا دسترسی به آنها در بهترین شرایط مشقت بار شود 💡نکته دوم اینکه کشور ایران بنا به آماری که «اندیشکده استرانفورد» ارائه می دهد "هفدهمین کشور بزرگ دنیا است و ۱۶۸۴۰۰ کیلومترمربع مساحت دارد، این به ‌معنای آن است که ایران از مجموع سرزمین‌ های فرانسه، آلمان، هلند، بلژیک، اسپانیا و پرتغال بزرگ ‌تر است" 🛩زمانی که «باراک اوباما» در سال 2009 ریاست جمهوری آمریکا را بر عهده داشت، بحث حمله هوایی علیه تاسیسات هسته ای ایران به میان کشیده شد؛ اما در صورتی که این اتفاق بیافتد هم ایران می تواند بعد از چند سال تاسیسات خود را بازسازی کند و هم با شکست نظام تحریم ها، منابع ثروت به سوی ایران سرازیر می شود؛ پس ایالات متحده تنها حمله ای باید بکند که کل ایران را اشغال کند و این اقدام اتفاق نمی افتد چرا که ایران مثل افغانستان و عراق ساده نیست وهزینه های هنگفتی بر دوش آمریکای خسته از جنگ عراق و افغانستان می گذارد. ادمین: 12000 ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عامل منافقین چگونه در تور وزارت اطلاعات افتاد؟ 🌐 @kheymegahevelayat
📣مرحله اول بازگشت تحریم های برجام شامل چه مواردی می شود 🔚وزارت خزانه داری آمریکا جزئیات مرحله اول بازگشت تحریم های برجامی را اعلام کرد: 1) تحریم های مرتبط با خرید و یا دریافت اسکناس های دلار امریکا توسط دولت ایران؛ 2) تحریم های مرتبط با تجارت طلا و فلزات گران بها توسط ایران؛ 3) تحریم های مرتبط با فروش، عرضه و یا انتقال مستقیم و یا غیر مستقیم گرافیت، فلزات خام و یا نیمه تمام مانند آلمینیوم، فولاد، ذغال سنگ و نرم افزارهای مورد استفاده فرآیندهای صنعتی؛ 4) تحریم های مرتبط با معاملات بزرگ در ارتباط با خرید و فروش ریال ایران و یا نگهداری مبالغ و یا حساب های بانکی هنگفت به ریال و خارج از قلمرو ایران؛ 5) تحریم های مرتبط با خرید، پیش خرید و یا تسهیل صدور اوراق بدهی دولتی ایران؛ 6) تحریم های مرتبط با صنعت خودروی ایران. 🔴به علاوه، پس از پایان فرصت 90 روزه در تاریخ 6 آگوست 2018، دولت ایالات متحده مجوزهایی را که به موجب برجام در خصوص تحریم های اولیه امریکا صادر شده بود، لغو خواهد کرد: 1) واردات فرشها و مواد غذایی ایرانی به ایالات متحده و معاملات مالی مرتبط با آن به موجب مجوزهای عمومی تحت عنوان مقررات مربوط به معاملات و تحریمهای ایران، 31 C.F.R.، بخش 560 (ITSR)؛ 2) فعالیتهای مرتبط با خطی مشی صدور مجوز برای صادرات و یا صادرات مجدد هواپیماهای مسافربری و قطعات و خدمات مرتبط با آنها (JCPOA SLP)؛ و 3) مجوزهای مرتبط با قراردادهای احتمالی که واجد شرایط مورد فوق می¬شود (JCPOA SLP). ◻️اشخاصی که بعد از رفع تحریم ها به موجب برجام در ایران فعالیت داشتند، باید تا تاریخ 6 آگوست 2018 به فعالیت های خود پایان دهند تا از سوی ایالات متحده تحریم نشوند 🔹متن کامل توضیحات وزارت خزانه داری که زمان اعلام خبر خروج آمریکا از برجام منتشر شد. ادمین: مالک اشتر جمهوری اسلامی ایران ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
‏کاش صدا و سیما جای پخش اعترافات یه دختر رقاص که معلوم نبود کی بود و تهش مشخص شد مائده هژبری اصلا یک شب هم بازداشت نبوده، اعترافات برخی دستگیرشدگان اعتراضات اخیر و دی ماه رو که وظیفه کشته سازی رو برعهده داشتند پخش کنه تا مردم بدونند یه عده لاشخور چطور از جون اونها برای اهداف سیاسی خودشون مایه میذارن. 🌐 @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
رضوی گفت: حاج کاظم آقا، بهت هشدار میدم که امنیت ملی و ملاحظات اطلاعاتی و امنیتی ما و نهادمون ،، بیش
سری دوم قسمت پنجاه و ششم بعد از آخرین تماس که من توی بیمارستان بودم و خبر ربایش مادرم توسط تیم تروریستی که فاطمه رو دزدیده بود، به تهران دادم، اومدم توی اتاق فاطمه و پیشش موندم.. پرستارا بهش می رسیدن و منم فقط به فاطمه نگاه میکردم و فکر میکردم برای مادرم باید چیکار کنیم. آخرین تماس تروریستهای مستقر در مازندران هم میدونید چه زمانی بود دیگه؟ همون موقعی که مادرم و دزدیدند و مادرم خیال میکرد اونارو من فرستادم و از پرسنل بیمارستان و یا از همکارام هستند.. اون شماره رو دادم بچه ها رهگیری کنند تا ببینیم چخبره که ظاهرا اونا زرنگتر بودند و باطری گوشی و سیمکارت و در آوردند و نمیشد درست و دقیق رهگیریشون کرد و اگر میشد زمان میبرد. از تهران دوباره بهم زنگ زدند. توی اتاق فاطمه بودم. جواب دادم دیدم حاج کاظم هست. صداش گرفته بود و ناراحت بود و گفت: _سلام عاکف جان. +سلام حاجی. _عاکف من الان با رضوی در مورد تو صحبت کردم. البته صحبت که چه عرض کنم.. بحثمون بالا گرفت. +خب نتیجه چی شد؟ _نتیجش و گذاشتیم به عهده خودت. با این حرف حاجی بدجور به هم ریختم و یه حس نا امیدی داشت بهم دست می داد.. روحم متلاشی شد انگار... چون من از لحاظ روحی توی موقعیتی نبودم که بخوام تصمیم بگیرم. خلاصه گاهی پیش میومد که ماذهم این طور بشیم .. اینکه میگم روحی، نه اینکه خودم و باخته باشم، نه.. منظورم این نیست.. تصمیم گیری سخت بود.. چون که پای مادرم وسط بود.. پای انقلاب وسط بود.. پای عزت جمهوری اسلامی در سطوح بین الملل وسط بود..میخواستم تصمیمی باشه که دو سر برد باشه. یعنی هم نجات مادرم و هم دستگیری و زیر ضربه بردن تروریست های در مازندران. به حاجی گفتم: +خب. چی هست موضوع که من باید نتیجه بگیرم. _ببین عاکف جان، یکی این هست که ما باید حلقه محاصره ی اون خونه ای که اتاق عملیات هست و مرکز هدایت تروریست های مازندران هست، و مستقر در تهران هستند، با اینکه شناسایی شده، باید این حلقه محاصره رو برداریم. که احتمال 90 درصد با پی ان دی از دست ما فرار میکنن و کار بدتر گره میخوره... باید دوباره درگیر بشیم باهاشون.. +خب حاجی این از راه اول. راه دوم چی؟؟؟ _راه دوم اینکه حمله رو شروع کنیم توی تهران، و پی ان دی رو از اتاق هدایت تروریستا سالم بگیریم و همزمان ارتباط تهران و با این سه مورد احتمالیه رامسر و چالوس و چابکسر که ممکنه تیم جاسوسی_تروریستی اونجا باشند همینطور قطع نگه داریم مثل الان، تا از اینجا(تهران) به تیم جاسوسی و تروریستی مستقر در مازندران، برنامه جدید ندن برای ضربه زدن به ما و تو. اونوقت دیگه ما ارتباط و قطع کردیم، کار ما اینجا به نوعی میشه گفت تموم میشه و تو باید مادرت و اول پیدا کنی و بعدش ان شاءالله تعالی، نجات بدی. البته اینم بگم عاکف، وقتی ما ارتباط تهران و با مازندران و شمال کشور قطع کنیم، ترس اونایی که مادرت و دزدیدن بیشتر میشه. درصد اینکه کار احمقانه ای بخوان بکنن و مادر مظلومت و به شهادت برسونن خیلی کم هست. چون این ارتباط که قطع بشه دایره مازندران برای اونا تنگ تر میشه و بیشتر به فکر نجات خودشون می افتن تا قتل وشهادت مادرت.. از اتاق فاطمه اومدم بیرون و گفتم: +ممکنه یه کار احمقانه ای هم بکنن. و اون هم اینکه اگر این ارتباط قطع بشه، عصبی تر میشن.. و اینکه به ما هم قطعا می فهمونن که شوخی ندارن و کاملا جدی هستن و تهدیدشون برای کشتن مادرم و عملی میکنند.. چون هیچ وقت مادرم و نمیبرن همراه خودشون.. حتما میکشنش و بعد فرار میکنن. _ببین عاکف، ما اگر حمله نکنیم، پی ان دی رو نمیتونیم بدست بیاریم.. ریسکش بالا هست ولی چاره ای نداریم.. با سه تا از زبده ترین کارشناس های اداره مشورت کردم.. هر سه تا نظرشون همینه... چون پای ارشدترین مقامات کشور برای پرتاب ماهواره وسطه. تموم خبرگزاری های داخلی و خارجی و رسانه های صهیونیستی و آمریکایی دارن درمورد این موضوع حرف میزنن.. تموم خبرای دنیا شده برجام، و رصد مخفی پرتاب ماهواره از ایران.. ببین موشک نیست که ما بخوایم کارمون و مخفیانه انجام بدیم و بعد از پرتاب رسانه ها بفهمن. ما اگر این حمله رو هم به تاخیر بندازیم، بازم معلوم نیست چقدر طول بکشه که تو بتونی مادرت و نجات بدی. نمیدونم یک ساعت بشه عاکف جان. دوساعت بشه. سه ساعت. یه روز.. نمیدونم... اینجا خیلی وضعیت قمر در عقرب هست. الان چند ساعته کل شبکه های اینترنتی کشور کُند و بیشتر جاها، قطع شده. بخش هایی از تهران ارتباط موبایلیشون و قطع کردیم. تلفن های ثابت کل ولنجک و قطع کردیم.. داد همه داره در میاد.. سفارت خونه های اروپایی و عربی معترض شدن.. من همینطوری توی راهروی بیمارستان، یه مسیر به طول 10 متری و میرفتم و میومدم تا درب اتاق فاطمه، و بر میگشتم دوباره، و فقط به حرف حاجی گوش میدادم.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت پنجاه و ششم بعد از آخرین تماس که من توی بیمارستان بودم و خ
حاجی گفت: _تلفن های ثابت کل ولنجک و قطع کردیم. چند تا از سفارت خونه های غربی و حتی عربی صداشون در اومده. هی دارن فشار میارن شبکه اینترنتی رو وصل کنید. عاکف جان میفهمی فدات شم؟ خیلی تحت فشاریم.. رضوی هم من و تحت فشار قرار داده که جمع کنیم هرچی سریعتر این موضوع و !! با دبیر شورای عالی امنیت ملی هم تلفنی در ارتباطیم اینجا.. چون رضوی بعضی جاها مجبوره با دبیرخونه هماهنگ بشه.. خیلی ناراحت بودم.. چون جون مادرم در میون بود و تصمیم سختی هم بود که خودم بخوام نتیجه بگیرم که چیکار کنیم و چیکار نکنیم. گفتم: +میفهمم.. ولی چی بگم حاجی.؟ ههههععععیییییی خدایا شکرت. راضیم به رضای خودت. _میدونم تصمیم گیری برات در این موضوع سخته. هم برای تو و هم برای ما توی تهران..... عاکف؟؟ عاکف جان میشنوی صدام و... ؟؟ +بله میشنوم حاج آقا؟؟ _ببین، هر تصمیمی بگیری من پشتت هستم و پاش می ایستم. حتی شده به قیمت اینکه من و از این مسئولیت بندازن کنار. حتی شده توبیخم کنند. حتی شده بفرستنم قرنطینه.. حتی شده پی ان دی رو از دست بدیم با اینکه برام مهمه این قطعه پی ان دی.. ولی من میخوام اینبار پای تو بایستم.. واقعا به پات می ایستم عاکف.. چون می دونم تصمیم الکی نمیگیری و باهوشی.. 20 ثانیه 30 ثانیه فکر کردم و قدم زدم .. همینطوری راه میرفتم. خیلی کوتاه و فقط در حد چندجمله کوتاه و خیلی مختصر بهش گفتم: +حمله کنید به لونه خوک ها توی تهران. نزارید قطعه بره بیرون. من خودم اینجا مادرم و نجات میدم. بفکر جوونای مردم باشید که شبانه روزی برای این ماهواره زحمت کشیدند. میخوام دل امام خامنه ای شاد بشه با پرتاب ماهواره. دل مردم شاد بشه. عزت ملی و جهانی پیدا کنیم. هر ایرانی لذت ببره با هرجناح و تفکری.. حاجی ازاین حرفم بغض کرد و صداش یه جوری شد پشت تلفن.. بهم گفت: _عاکف، به روح پسر شهیدم، برای آزادی مادرت؛ کل کشور و بسیج میکنم. به شرافتم پات می مونم.. رحم نکن به تروریستا.. برو ببینم چیکار میکنی. +ممنونم..یاعلی. حاجی قطع کرد و منم توی راهرو ، کنار یه گلدون نشستم و سرم و تکیه دادم دیوار. شروع کردم توی دلم با خدا حرف زدن: الهی من لی غیرک..خدایا من غیر از تو کسی رو ندارم که کمکم کنه.الهی هب لی کمال الانقطاع.. الهی انت المالک و انالمملوک.. الهی، انت الجواد و انالبخیل.. الهی من بنده بد تو هستم.. از طرفی به تو حق اعتراض هم ندارم که چرا روزگارِ من و مادرم و پدرم و همسرم این شد.. چرا فلان شد و فلان نشد. من عبدم. تو مولایی. تو آقایی. یه عمر دارم میگم انت المالکُ و انا المملوک، پس باید پاش بمونم.. وگرنه پای مناجاتم نمونم، یعنی داشتم فقط حرف میزدم بی خود توی این عبادت ها باهات.. خدایا، تو مولای منی. آقای منی. خدای منی. من عبد ذلیل تو هستم.. مگه اربابم و فرستادی گودال قتلگاه بهت اعتراض کرد؟ من کی باشم که بخوام اعتراض کنم. من کاسه لیسِ حضرت حسین و بچه هاش هستم. مگه خواهرش و اسیر کردن اعتراض کرد؟ من کی باشم اعتراض کنم؟ من حق اعتراض ندارم اصلا و ابدا.. تصمیم گیرنده عالم تویی. ارباب من توی گودال بهش نیزه و شمشیر و سنگ زدن اعتراض نکرد و میگفت، الهی رَضَاً بِرِضائِک.. خدایا حالا منم راضی هستم به رضای تو. من راضی هستم به هرچی که تو میخوای. من میرم جلو برای نجات مادرم.. همه همت و قوتم و میزارم روی اینکه درست و متفکرانه عمل کنم.. نتیجش با خودت. یه یاعلی گفتم و بلند شدم از روی زمین.. توی دلم گفتم: بابا علی عزیزم. بابای شهیدم. میخوام ناموست و نجات بدم. کمکم کن. پیش خدا ریش گِرو بزار تا اگر به صلاح هست موفق بشم.. بعد این درد دلی که با خدا کردم و پدرشهیدم و واسطه قرار دادم، دلم قرص شد.. ✍ ادامه دارد.... ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش ( ) که در پایین درج شده است می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1 ✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇 ✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
🔴اینجا نفوذ را جدی بگیریم در شرایطی امروز در جنگ اقتصادی به سر می بریم که یکی از شاخصه های جنگ، نفوذ و وجود جاسوس است. 🔺 چطور در تیم مذاکره کننده هسته ای و حتی در محیط زیست نفوذی وجود دارد و انتظار داشته باشیم در موضوع مهمی مثل اقتصاد وجود نداشته باشد؟ از طرفی از ابعاد دیگر جنگ، رشوه و تطمیع و خریدن فرماندهان حریف است. همان واقعه ای که در زمان امام حسن مجتبی (ع) اتفاق افتاد که معاویه تعدادی از یاران امام را با پول خرید و با امان نامه آنها را به اردوگاه خود کشاند و باعث از هم پاشیدگی سپاه امام شد. 💰 برای کشوری مثل عربستان یا آمریکا کاری ندارد که مثلا ۱۰۰ میلیون دلار خرج ۵۰ آدم سست عنصر در بدنه مدیریتی کشور کند تا در تصمیم گیریها دخالت کند. البته بخش مربوط به امان نامه و یا همان تابعیت هم بر عهده کشورهای غربی است. ادمین: حاج عماد جمهوری اسلامی ایران ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
از نوشته علیرضا بهشتی، عباس عبدی تا گفته های علی مطهری، تاجزاده و... ، متن های بی مملکته ها و جاعل نیوزها را که می بینی به یک نکته پی میبری [بوق] ها را به خط کردن برای و فرار از مسئولیت! جالبه دوره احمدی نژاد مسئول اقتصاد از دزدی در شعبه فلان بانک دورقوزآباد علیا تا دکل دزدی پسر مهاجرانی شخص رییس جمهور بود! اما از دزدی 15هزار میلیاردی در صندوق ذخیره فرهنگیان، دزدی در صندوق ذخیره ارزی تا مثلا هک وزارت صنعت و واردات چندین هزار خودروی لوکس و... نه تنها شخص رییس جمهور مقصر نیست، بلکه مثل هر شهروند دیگری مثلا معترض هم هست! دوره احمدی نژاد مشکل دلار خودشیفتگی، عدم مشورت و کار غیر علمی شخص رییس جمهور بود الان نه تنها رییس جمهور مقصر هیچی نیست بلکه مقصر همه چیز رهبریه!! البته تا در این مملکت به تعداد زیاد تَکرارچی فاقد تفکر داریم اینها نه کار خواهند کرد نه خواهند گذاشت دیگران کار کنند! ادمین: حاج عماد جمهوری اسلامی ایران ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چی تکفیری داخل خونه بود پودر شد ماشاءالله ب بچه های ادوات و آفرین به دیده بان که خوب گرا داد. 🌐 @kheymegahevelayat
بدترین حالت! باباش برش داشته قراره با لنگ زمین کوبیدن و توالت نویسی و درآوردن چش عکسای اسکناس رجیمو چنج کنه! تو مخش رو میبینه که پر و پاچه لخت دخترا رو لب ساحل دید میزنه! دخمل بابا توهم برش داشته قراره ازین به بعد خیابون شانزلیزه بشه و با دوس پسر الدنگش و هاپوی عمل کرده ش توش قدم بزنه! نوجوون بی مصرف و معتاد بازیهای کامپیوتری خیال کرده میشه بازی gta5 و یه دستمال میبنده دور دهنش هر غلطی دلش خواست میکنه و شب میاد خونه پیش مامانی آروم میخوابه! و لاتای توهم زدن قراره به همه چی بزنن و هیچ آسیبی نبینن و تهش هم یهویی و بدون زحمت و بشن، اونم تو و آب شنگولی زدن! نه ژیگول جان! نه پسل و مامانت! نه دخمل لوس وننر بابات! . این که آرزوهای زیر کمرتونو به باد داده هیچ وقت چنج نمیشه! شاید بزنی چهار جا رو بترکونی! شاید بریزی سر چهار تا و و عقده های دوس دختر و دوس پسر بی وفاتو رو سرش خالی کنی! ولی... . روبروت کسایین که همیشه ساکتن تا آخرین لحظه! با حیان تا آخرین لحظه! کسایی که تو گروه فامیل و همکارا و همکلاسیاتون هر زری میزنی سکوت میکنن و جوابتو نمیدن! کسایی که تو ماشین و و... هر زری میزنی جوابتو نمیدن! خیال نکن نیستن! هستن ولی میدونن در حدشون نیستی! چون تو و هفت پشتت جلو و بعثی و موساد عددی نبودین و نیستین! نهایت زورتو که بزنی اونا رو میرسونی به حدی که احساس کنن واسه و دینشون! اونوقت این تویی که باید از خیلی چیزای دنیاییت احساس خطر کنی! اصلا بیا فکر کنیم که پلی استیشنه و زدی اونا رو هم ترکوندی! تازه بعدش میشی ! ترکه خرخره تو جر میده! لره دهنتو سرویس میکنه! عربه...! میفتین به جون هم! سر هر چیز کوچیکی! چون تنها چیزی که این رو کنار هم نگه داشته و اعتقاداته که ننه بابات یادت ندادن! این مرحله رو هم که رد کردی تازه اربابای اروپایی و آمریکاییت که خیال میکردی عاشقتن چهل سال و خواری که از باشرف های ایرانی کشیدن رو سر خواهر مادرت درمیارن! یه وقت فک نکنی با آب نبات و خرس ولنتاین میان سراغت! پ.ن؛ حالا از ما گفتن! آخرالزمون که همه جون سالم درنمیبرن! خیلی ها هم تو این مملکت حروم خوردن و کردن! چه مسوولش چه خیلی از آدمای عادیش! باید جواب بدن! زمونه زمونه خالص شدنه از کثافاته! ادمین: حاج عماد جمهوری اسلامی ایران ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
حاجی گفت: _تلفن های ثابت کل ولنجک و قطع کردیم. چند تا از سفارت خونه های غربی و حتی عربی صداشون در ا
سری دوم قسمت پنجاه و هفتم بعد این درد دلی که با خدا کردم و پدرشهیدم و واسطه قرار دادم، دلم قرص شد.. دلم قرص شد و همینطور پشت هم فقط فکر میکردم که از کجا باید دقیقا حالا شروع کنم.. رفتم توی اتاقی که فاطمه زهرا بستری بود. دیدم دکترو پرستار بالای سرش هستند و دارن بخیه سرش و کبودی صورتش و بررسی و معاینش میکنند تا ببینند وضعیتش چطوره.. به دکتر و پرستار گفتم: «ببخشید یه لحظه فوری برید بیرون. ممنونم.» اونا هم رفتن بیرون و به فاطمه گفتم: +ببین فاطمه زهرا جان، یه مطلب مهمی رو میخوام بهت بگم.. _جانم بگو.. +عزیزم اگر اونایی که تورو دزدیدن، ببینیشون میشناسی؟ _آره عزیزم. میشناسمشون. چطور؟ +یه خانم بود دیگه درسته؟ _آره. تو از کجا میدونی؟ البته یه مرد هم بود که من یکی دوبار بیشتر ندیدمش.همش زنه میومد من و کتک میزد و میرفت. +مهم نیست از کجا میدونم فدات شم. الان میگم یکی با یه لب تاپ بیاد اینجا که با کمک تو چهره اون خانم و مشخص کنه و بدونیم کیه.. دور چشات بگردم، فقط باید خوب حواست و جمع کنی و خوب تشخیص بدی... باید خوب دقت کنی و هرچی از صورت اون زن توی ذهنته اینجا به همکارم بگی ، تا اون بتونه چهره کسانی که دزدیدنت و از توی سیستم در بیاره... باشه خانومم؟ _چشم عزیزم. حواسم هست. راستی محسن چرا مادرت نمیاد؟ اون که گفت توی مسیرم.. کجاست پس؟ چرا هنوز نرسیده؟ +اونم میاد. یه خرده ترافیکه و تا اینجا چند ساعت راهه برای همین احتمالا دیر میرسه.. الان به هیچچی فکر نکن قربونت برم... فقط به چهره اون زنه فکر کن. فوری رفتم بیرون و به محافظ فیروزفر گفتم: « همین الآن فوری میری میگی یکی از بچه های چهره نگاری با لب تاپش سریع تا ده دیقه یه ربع دیگه بیاد اینجا. وقت نداریم اصلا. برو ببینم چیکار میکنی.» همزمان بهم خبر دادند حاجی هم از تهران به نیروهای عملیاتی که خونه تروریستا رو محاصره کرده بودند و منتظر دستور بودند برای عملیات، دستور حمله داد و تاکید کرد، قطعه رو سالم میخوایم و اون زن و که سرتیم عملیات و هدایت کننده این جریان در تهران بود باید زنده دستگیرش کنن بچه های تیم عملیاتی. یه نکته: اینطور که ما متوجه شدیم توی بررسی های خودمون در تهران و شمال ، متوجه شدیم تیم دشمن که توی تهران بودند سه نفر بودند که یکیشون زن بود و دوتاشون مرد. در مازندران هم اونایی که همسر و مادر من و دزدیدند دونفر بودن که یکیشون زن و یکیشون مرد. و رییس این مجموعه تا این لحظه همون خانمی بود که در تهران بود که عضو سرویس آمریکا بودن. بزارید از اینجا به بعد و یعنی بعد از اینکه حاج کاظم دستور داد به تیم عملیاتمون در تهران که به اتاق هدایت جاسوس ها و تروریستا حمله کنن در منطقه ولنجک تهران، عاصف عبدالزهرا براتون تعریف کنه... عاصف توی گزارشش نوشته بود: بعد از اینکه فهمیدیم فقط تماس های دشمن از شمیران هست ولی مخفیگاهشون در ولنجک، من با دستور حاجی شدم سر تیم حلقه ی عملیاتی برای حمله و زیر ضربه بردنِ خونه تروریست هایی که در تهران و در منطقه ولنجک مستقر بودند. تموم بچه های عملیاتی و ضربتی یک دست لباس مشکی و مجهز به سلاح در حالت آماده باش حاضر شدند.. با هماهنگی های صورت گرفته برق منطقه رو قطع کردیم.. اینترنت و تلفن هم از قبل به طور مطلق قطع شده بود.. با فرمان و دستور حاجی برای حمله به خونه، به کلیه ی واحدهای مستقر در دایره عملیات، دستور حمله ی هوشمندانه دادم. خونه ای که تروریستا در اون مستقر بودند، بزرگ و ویلایی بود که حدود 2000 متر میشد. دیوارهای بلندی داشت.. البته ما تقریبا میدونستیم سه نفر هستند اما همه چیز و محتمل میدونستیم که شاید بیشتر باشند.. بچه ها مثل مورو ملخ ریختن توی خونه.. یکی از نیروهارو فرستادیم و از دیوار رفت بالا و به خاطر بلندی دیوار با طناب رفت پایین و داخل محوطه شد، و درب اون مکان و باز کرد و من و بقیه نیروها ، فوری وارد شدیم.. هرکسی یه جایی برای خودش طبق دستور سر یگان عملیاتیش پشت درخت و جاهای مطمئن، سنگر گرفت.. قدم به قدم و نوبت به نوبت با حفظ شرایط حفاظتی در عملیات، جاهامون و عوض میکردیم و پیش میرفتیم به سمت ساختمون ویلاییِ باغ. ده نفر از نیروهای مستقر رو به پنج تا گروه دونفره تقسیم کردم تا از چهار طرف خونه از روی دیوار که کنارش درخت هم بود پشت درختا بمونن و همه چیز و زیر نظر داشته باشن. تک تیراندازا ساختمون و زیر نظر داشتند. شانسی که ما آوردیم خونه وسط باغ بود و ما تونستیم بین درختای پر شاخ و برگ مخفی بشیم. یه لحظه با دوربین به ساختمون و پنجره هاش و در و دیوارش دقت کردم تا ببینم چه خبره و همه چیز و آنالیز کنم، متوجه شدم یکی داره روی تراس راه میره.. به نیروها بی سیم زدم: « تمامیه واحدها فورا متوقف بشن.. مزاحم داریم» دستم و آوردم بالا و به نیروهای پشت سرمم گفتم بمونن سرجاشون.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت پنجاه و هفتم بعد این درد دلی که با خدا کردم و پدرشهیدم و و
خوب نگاه کردم و با دوربین کنترل کردم فضارو، متوجه شدم یه مردی با لباس مارک 5.11 آمریکایی و حدودا 40 ساله، دیدم داره از همون بالا روی تراس با اسلحه توی باغ و نگاه میکنه و محوطه رو کنترل میکنه.. احساس میکردم با قطع برق منطقه اونا فهمیدن و یا حساس شدن و شک کردن که نیروهای امنیتی ایران این دور و بر هستند. بی سیم زدم به نیروهای مستقر در باغ و بیرون باغ، که محاصره کرده بودند خونه رو.. گفتم: از عاصف عبدالزهراء به تمامیه واحدهای مستقر در میدان و چهار ضلع میدان عملیات. همگی به گوش باشید و درجریان باشن. بدون دستور من کسی شلیک نمیکنه. فقط گروه 2 و 5 که در ضلع جنوبی باغ هستند، به من بگید روی تراس خونه یه مرد حدودا 40 ساله با لباس آمریکایی 511 داره راه میره و اسلحه دستشه، میبینید یانه؟ تاکید میکنم فقط گروه 3 و 5 هر کدوم میبینید الان اعلام وضعیت و کنید. جوابم و دادند: گروه دو هستم. درتیر رَسِ منه .. دستور چیه؟ گفتم: بزنش. تک تیرانداز گروه دو چنان شلیک کرد که طرف پرت شد و از روی تراس افتاد توی استخر پایین که توی حیاط بود. دستور دادم: «تمام نیروها اعلام کنند چی میبینند؟» همه وضعیت و سفید اعلام کردند و گفتند مورد خاصی نمیبینیم. گفتم: غیر از پنج گروهی که دونفر، دونفر در چهارضلع باغ مستقر هستند، بقیه میریم به سمت داخل خونه و اتاق ها... گروه پنجم از این گروه دونفره با حفظ شرایط امنیتی بهمون توی ورودی ساختمون دست میده.. تاکید میکنم فقط گروه پنجم اون موقعیت و ترک کنه.. ضمنا به همه ی واحدها تاکید میکنم پی ان دی رو سالم باید دریافت کنید. بدون کوچکترین آسیبی. دوتا از بچه های نیروی عملیاتی، طناب انداختند از پشت بوم و اومدن روی تراس.. اونا از بالا و ما از پایین شروع کردیم رفتیم داخل. بچه ها این ویلای بزرگ و کاملا گشتن. رفتیم بالا و خوردیم به دوتا نیرویی که از روی تراس واردشده بودند، یک آن دیدیم صدای شلیک اومد از توی یه اتاقی. فوری رفتیم از پله ها یه طبقه بالاتر، متوجه شدم یکی از بچه ها به محض ورود از پشت شلیک کرد به یکی. بلافاصله خودم و رسوندم توی اتاق. دیدم یه زنه توسط بچه های ما از پشت بهش تیر خورده. بهش اشاره زدم جعبه پی ان دی رو بردار اونجاست. همینطور که اسلحه رو سمت زنه نشونه رفته بود آروم جعبه رو برداشت و از اتاق دور شد. بهزاد و سید رضا اومدن داخل. من خیال کردم زنه مرده و به درک واصل شده. نگو زنده بود. بلند شد یه تیر زد سمت من و خورد به جلیقم. منم نامردی نکردم و یه تیر زدم توی دستش. بلافاصله رفتم سمتش و با اسلحم محکم دوتا زدم به صورتش.. یکی زیر ابروهاش و یکی هم توی دهنش ، و اسلحش و از کنارش دور کردم. بهش گفتم: «زنده میخوامت و گرنه یه تیر میزدم توی مغزت.» به بچه ها گفتم که بیان ببرنش بیمارستانی که بچه های خودمون اونجا مستقر هستند. کل خونه رو تفتیش و پاکسازی کردیم و خبری نبود دیگه. خداروشکر پی ان دی رو برداشتیم و خونه رو پلمپ کردیم و رفتیم. توی مسیر برگشت از عملیات از اون نیرویی که اول وارد شده بود پرسیدم: «کار تو بود که وارد اتاق شدی بد دستی کردی زدی به جعبه پی ان دی؟» گفت: «نه. من با صدای شلیکی که اومد، خودم و رسوندم دم اتاق و دیدم زنه اسلحه رو گذاشته روی سر خودش و خواست خود کشی کنه ، اما من با تیر از پشت زدم به کتفش که خودکشی نکنه. تیرو اون زد به جعبه پی ان دی قبل خودشکی. چون ظاهرا متوجه حضور ما شده بود و خواست کار خودش و تموم‌ کنه..» با تیم عملیات، پی ان دی رو بردیم دادیم سکوی پرتاب و تست کردن دیدیم خداروشکر سالمه و آسیبی بهش وارد نشده و فقط جعبش آسیب دیده. بعد از تحویل پی ان دی و مطمئن شدن از سالم بودنش، پایان عملیات و به حاج کاظم اعلام کردم. خب ، این از صحبتهای عاصف بود از عملیات تهران و ضربه زدن به اتاق عملیاتی که مستقر در تهران بود. اما دوباره برگردید شمال.. بعد از بیست دقیقه بچه های چهره نگاری اومدن بیمارستان. همزمان عاصف زنگ زد خبر خوش و بهم داد و گفت پی ان دی رو تونستیم دوباره بگیریم. الانم خودم دارم از سکوی پرتاب برمیگردم و رسوندیم قطعه رو اونجا.. منم خوشحال شدم که تا حالا دو مرحله رو خوب رفتیم و الحمدلله عالی بود.. یکی پیدا شدن فاطمه و یکی هم رسوندن قطعه به سکوی پرتاب و پایان مرحله اول عملیات در تهران.. ✍ ادامه دارد.... ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش ( ) که در پایین درج شده است می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1 ✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇 ✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
🌚مردی در لباس روحانیت 🔴تحلیل یک گفتگو در چند جمله ⚫️امشب تمام سخنان روحانی را با دقت دیدم و شنیدم و احساس کردم اردیبهشت ۹۶ تکرار شده‌است ⏪او را هرگز یک روحانی ندیدم که سیاستمدار شده باشد بلکه فردی سیاسی دیدم که لباس روحانیت را پوشیده است ترکتازی می‌کند: ⏪در پوشش استخدام کلمات که در آن بسیار متبحر است همه (مجلسیان، قوه قضاییه و... حتی رهبری) را تهدید کرد. ⏪مردم را تحریک کرد و رسماً از مردم برای روز مبادا یارگیری کرد ⏪با طرح رفراندم و بیان این موضوع که برگزاری رفراندم در اختیار رهبری است رسماً به مردم آدرس عوضی داد. ⏪همه را تطمیع کرد و تلویحاً گفت زیر عبای من برای شما حتماً جایی هست به شرط آن‌که.... ⏪مِن غیر مستقیم از رهبری‌اش بر جمهوری اسلامی در آینده گفت. ⏪فرافکنی کرد و هیچ مشکلی را مطلقاً به عهده نگرفت ⏪و... ادمین: حاج عماد جمهوری اسلامی ایران ➖➖➖➖➖➖ ☫ ما ادعا نداریم که بهترینیم اما مدعی متفاوت ترین کانال خبری تحلیلی در حوزه سیاست و تحلیل مسائل اطلاعات ملی و جهانی هستیم. 👈 اینجا خــــــــ قرمزـــــط سیاسے معنایے ندارد چون به اکثر سیاستمداران سیاست باز در ایران و هرجای این عالم در هر رده و پست و مقام حاکمیتی و حکومتی ارادتی نداریم و فقط ارادتمند و فدایی امام خمینی و انقلاب و امام خامنه ای و شهدا هستیم. ✅ اینجا از انقلاب و دردِ مستضعفین و پا برهنگان و مظلومان جهان میگوید نه از سیاست بازی های کثیف بعضی سیاسیون معلوم الحال 👈(کانال ) ✅ ایتا👇 🌐 @kheymegahevelayat ✅ سروش👇 🌐 http://sapp.ir/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐 https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
خیمه‌گاه ولایت
خوب نگاه کردم و با دوربین کنترل کردم فضارو، متوجه شدم یه مردی با لباس مارک 5.11 آمریکایی و حدودا 40
سری دوم قسمت پنجاه و هشتم منم خوشحال شدم که تا حالا دو مرحله رو خوب جلو رفتیم و الحمدلله عالی بود.. یکی پیدا شدن فاطمه و یکی هم رسوندن قطعه به سکوی پرتاب و پایان مرحله اول عملیات در تهران. بچه های چهره نگاری داشتن با کمک فاطمه چهره اون زن و که با همدستی یه مرد فاطمه رو دزدیده بودن، شناسایی میکردن.. منم کنارشون بودم و داشتم توی ذهنم آنالیز میکردم اوضاع و، که یه ایده ای به ذهنم رسید.. برای اینکه دوباره مارو برنگردونن سر پله ی اول، پیش دستی کردم و اتفاقات و پیش بینی کردم و بلافاصله دستور دادم به تیم اطلاعاتی فیروزفر که کسی حق نداره بدون اطلاع من و بدون هماهنگی با من، وارد این اتاق و این بخش بشه..(البته بخش خلوتی هم بود.) تاکید کردم حتی دکتر و پرستار هم حق ندارن بدون هماهنگی وارد بشن و داخل این اتاق بیان. دوتا محافظ مسلح هم گذاشتم بیرون اتاق فاطمه تا جلوی در باشن.. یکیشون خانم بود و یکشونم آقا. چهل دقیقه ای طول کشید، تا فاطمه بتونه چهره رو بهشون بگه چه شکلی بود تا در بخش های مختلف، ترکیب چهره اون زن طراحی بشه.. آخرای تکمیل شدن و شناسایی چهره بود که وقتی نگاه به لب تاپ کردم و چهره نیمه کاره رو دیدم یه چیزی توی ذهنم اومد... یادم اومد اون روزی که من متوجه شدم از تهران تا شمال دونفر دارن میان دنبالم، یعنی محافظایی که حاج کاظم برای من گذاشت و من در جریان نبودم،، دقیقا همون زمانی که من اینارو شناسایی کردم و رفتم توی ماشینشون و داشتم از زیر زبونشون میکشیدم بیرون که کی هستند و... همون موقع ها بود که فاطمه رو دزدیدند.. ما که توی ماشین بودیم دیدم یه شاسی بلند با سرعت برق و باد داره از محلی که ویلامون بود بر میگرده.. شیشه ماشین هم کامل دودی نبود.. برای همین من تونستم اون خانمی که توی ماشین بود یه لحظه ببینم، که داشتن از کنارمون رد میشدن. تازه یادم اومد که چیشد و از کجا به کجا رسیدیم... بگذریم. چهره شناسایی شد.. اینترنت کل کشور بخصوص در نقاطی که احتمال میدادیم سرویس جاسوسی و تروریستی حضور دارند، با دستور شورای عالی امنیت ملی کشور، در تهران و برخی نقاط ایران یا کُند بود و یا قطع شده بود. خداروشکر چهره شناسایی شد و اون افسر امنیتی که با لب تاپ کار میکرد و با کمک فاطمه چهره اون زن و تشخیص دادن، مشکل اینترنتی داشت برای پیدا کردن هویت. بهش گفتم عیبی نداره. عکس و با بلوتوث بفرست روی گوشی من، بقیش و خودم حل میکنم.. اونم فرستاد و منم باید میفرستادم تهران.. گوشی من اینترنتش توسط اداره وصل بود.. از اتاق فاطمه اومدم بیرون زنگ زدم به تهران که بگم چهره رو شناسایی کردیم.. اولین بوق که خورد دیدم حاجی جواب داد... _سلام عاکف جان. +سلام. _عاکف جان ظاهرا عاصف بهت گفت که پی ان دی رو سالم گرفتیم.. پس تا اینجاش و درجریانی.. ضمنا یه خبری برات دارم.. اون زنه که توی تهران موقع حمله به اتاق هدایت عملیاتشون دستگیر کردیم، فامیلیش شمسیان هست و سرتیم این خرابکارا بود. +حاجی ازش بازجویی کنید و تحت فشار قرارش بدید. شاید بدردمون بخوره اعترافاتش.. اینطور می تونیم جای نیروهاشون و توی چالوس یا رامسر یا چابکسر یا هرجایی که مستقر هستند، بتونه بگه بهمون. چون به درد من میخوره اون اعتراف و میتونم مادرم و زودتر پیدا کنم. _الان نمیدونم وضعیت عمومیش چطوره. چون که دوتا تیر خورده. ولی خیلی زود خواستت و انجام میدم. +ممنونم. ضمنا یکی از نیروهای اینا توی مازندران خانوم هست که همسرم چهرش و شناسایی کرده. تصویرش و من برای شما میفرستم، دستور بدید به عاصف و بچه های مستقر در 034 هر اطلاعاتی که در مورد این زن دارن برام بفرستند. چون نیاز دارم. _باشه سریع بفرست اقدام میکنیم. +حاجی. _جانم عاکف جان. +من اینجا زیاد وقت ندارم. چون از اون تایمی که اینا به من دادند حدود نیم ساعتی گذشته. تورو خدا کاری کن. تا ده دیقه آینده عکس و برات میفرستم و ببینم چیکار میکنید. _باشه . پس سریع بفرست. قطع کردم و عکس و فوری فرستادم تهران روی سیستم خانم ارجمند. خانم ارجمند هم یه نسخه رو فرستاد برای عاصف و عاصف هم به حاجی خبر داد که عاکف عکس و فرستاده تهران. حاجی هم دستور داد وقتی اطلاعاتش و در آوردید عکس و اطلاعات و باهم بفرستید یه نسخش و روی مانیتور اتاقم.. (اینارو بعدا توی گزارشات خوندم که دارم براتون تعریف میکنم. چون در پرونده های اطلاعاتی امنیتی خیلی از مسائل کوچیک و ساده هم حتی باید توی گزارشاتمون درج بشه.) منم این ما بین زنگ زدم به فیروز فر که بیمارستان و ترک کرده بود، بهش گفتم: +فیروزفر همین الآن، و خیلی فوری، تموم راه های چالوس و رامسر و چابکسر و کنترل میکنید. مادرم توی راه چابکسر بوده. پس توی این تایم کم که بیست دقیقه نیم ساعت میشه، خیلی نمیتونن دور شده باشن. ضمنا بیشتر روی ماشین های شاسی بلند مشکی زوم کنید و کنترلش کنید.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف سری دوم قسمت پنجاه و هشتم منم خوشحال شدم که تا حالا دو مرحله رو خوب جلو
_همه رو بسیج کردم.. خیالت جمع باشه عاکف. به مهدی هم گفتم با نیروهاش همه جا پخش بشه. شورای اطلاعاتی بین سپاه و وزارت اطلاعات و انتظامی تشکیل دادیم که از هر ارگانی 2 نفر هستن و قراره نیروهای تحت امرمون و بسیج کنیم و خداروشکر تقسیم کار شده برای ما و اونا.. جلسه چنددقیقه قبل تموم شد، هر کی قراره بره نیروهاشو توجیه کنه. همه رو هم درگیر این قضیه کردیم که کمکون کنند. ضمنا خودتم از گشت هوایی استفاده کن. +چی میگی فیروزفر جان؟ داری جک میگی الان فیروزفر؟ عزیز من، برادر من، من که نمیتونم بیمارستان و فعلا ترک کنم. باید پیش خانومم باشم. چون نمیتونیم حرکت بعدی تروریستارو پیش بینی کنیم. امکان داره آدم بفرستند بیمارستان اینجا برای ترور فاطمه یا من. باید اینجا بمونم تا به وقتش خروج کنم... قطعا اونا دنبال من هم هستند، پس امکان داره آدم بفرستند بیمارستان.. میخوام باهاشون درگیر بشم.. آخه دلم میخواد بیان تا گیرشون بندازیم.. یه سری خبرهایی هم هست که باید از تهران بهم برسه.. ضمنا فیروزفر دقت کن چی میگم، گشتی های خودت و همه جا پخش کن.. بهشون بگو تموم نقطه های احتمالی برای درگیر شدن و پوشش بدن. این خیلی مهمه.. اگر میتونی از بچه های خودت در پوشش کارگر و مغازه دار و راننده تاکسی استفاده کن.. یه کفتر بفرست اینجا یه نسخه از عکس یکی از کسانی که شناسایی کردیم و برات بدم بیاره توی دستت که به دردتون میخوره حتما.. فعلا یاعلی...تمام.. من توی بیمار ستان موندم و کنار تخت فاطمه نشستم.. پرده اتاق و کشیدم تا از بیرون به داخل دید نداشته باشه و کسی نتونه چهره من و فاطمه رو ببینه.. چون سرویس جاسوسی_تروریستیِ دشمن، معلوم نبود کجا کمین کردند و بهمون چقدر نزدیک بودن و کجای این شهر پر از هیاهو بودن... از جام تکون نمیخوردم و کنار همسرم موندم... فقط داشتم فکر میکردم. یه پنج شیش دقیقه ای گذشته بود که دیدم از 034 بهم زنگ زدند. چون فاطمه خوابیده بود خیلی آروم صحبت میکردم.. جواب دادم دیدم حاج کاظم هست. دیگه انقدر کار و وقت برای ما اینطور موقع ها مهمه که، به محض جواب دادن سلام کردنامون میره کنار.. فقط حرف اصلی و میزنیم.. حاجی گفت: _چهره رو شناسایی کردیم با سیستم... + میشنوم مشخصاتش و حاجی جان.. _ اسمش شیوا هست... شیوا صادقی 30 ساله... همسرش بخاطر فروش ۲۰ کیلو شیشه و کراک و انواع و اقسام مواد مخدر اعدام شده... یه پسر هم داره که 9 سالشه و اسمش سامان هست.. 5 سال قبل هم این زن در یک خونه ی تیمی که مروبط به فساد اخلاقی بود توسط نیروهای انتظامی در کرج دستگیر شد.. دو سال بعد دوباره در یک پارتی شبانه توسط بچه های نیروی انتظامی دستگیر میشه.. همینطور که حاجی داشت توضیح میداد، از اتاق فاطمه برای اینکه راحت تر صحبت کنم و اونم بیدار نشه، اومدم بیرون و به محافظ جلوی در که یکی خانم و یکی آقا بود، به اون خانمِ محافظ گفتم برو داخل تا من بیام... حاجی ادامه داد: _شیوا صادقی با مادرش و پسر 9 سالش زندگی میکنه. بعد از اون دوباری که دستگیر شد، 2 مرتبه دیگه هم شیوا دستگیر شده... یک بار به جرم خرده فروشی مواد مخدر و یک بار هم به جرم اداره کردن خونه های تیمی مربوط به دختران فراری که توسط تیم قاچاق انسان و این مسائل می رفتن دبی و یا به یکی از کشورهای منطقه غرب آسیا(خاورمیانه) بخصوص همین اطراف حوزه خلیج فارس مثل کشورهای سعودی و قطر.. یکی دوبار هم به مالزی و تایلند سفر کرده که اونورم فساد داشته، ولی بحث ارتباط با سرویس های جاسوسی نبوده.. چون به محض اینکه رسید اون سمت، در تور بچه های ما بوده و تیم های برون مرزی تشکیلات ما اونطرف ، شیوا صادقی رو رصد میکردنش. +آدرس و شماره تلفن خونش توی تهران و دارید روی سیستم؟؟ _داریم اینجا روی سیستم... اما تو میخوای چیکار... +شاید مادرش بتونه بهمون کمک کنه ... _بعید میدونم.. چون توی تحقیقاتمون متوجه شدیم مادر شیوا صادقی، زن سالمی هست.. قطعا شیوا به مادرش نمیگه چیکار میکنه و چیکار نمیکنه.. مادرش پیر هست. 80 سال سنشه. +از اون زنه که گفتید فامیلیش شمسیان هست تونستید حرف بکشید؟ _زنه وضع خوبی نداره، نمیشه زیاد روی اون حساب کرد.. چون هم تیر خورده و هم مشکل روحی داره... فعلا وقتش نیست... باید به فکر راه حل های دیگه ای بود... منتظر خبرای بعدی باش.. فعلا.. ارتباط قطع شد... ✍ ادامه دارد.... ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش ( ) که در پایین درج شده است می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1 ✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇 ✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat