eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
34.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
197 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
شیش هفتاشون سعودی بودند که مستقیم آمریکا اینارو فرستاده بود اونجا.. آموزشاشون و توی انگلیس و اسراییل دیده بودن، چون از سران داعش بودن.. از نزدیکترین نیروها به ابوبکر البغدادی بودن. مقاومت در به در دنبال گیر انداختن اینا بود.. مهدی اون دختر از بس بهش تجاوز شد مرد.. جون داد... خدا میدونه مخاطبان عزیز همین الان چشمام داره میباره برای مظلومیت مردم سوریه و عراق.. سرم و آروم تکیه داده بودم به دیوار و میزدم بهش و با بغضی که داشت خفم میکرد، و ناله ای که توی سینم حبس شده بود برای مهدی گفتم: +مهدی من بعد از سوریه چندماهی عراق بودم. توی عراق با اطلاعات حشدالشعبی کار میکردم. دستم بازتر بود و کسی زیاد بهم کار نداشت. وقتی اخبار ایران و میدیدم، که چطوری بعضی سیاسیون ما دارن صنعت هسته ای رو بر باد میدن، چطوری دارن جلوی آمریکایی هایی که مسئول این همه بدبختی جهان هستند و داعش و بوجود آوردن و... چطور این مسئولین و جوونای خام دارن خوش رقصی میکنند برای آمریکا، خدا میدونه چقدر گاهی ناراحتی میکردم.. عراق که بودم با یکی از بچه های اطلاعات حشدالشعبی دو سه روز قبل شهادتش باهم بودیم. اسمش ابو حسان بود. باهم دیگه به زبان عربی که حرف میزدیم بهم میگفت: « ایرانتون چخبره؟» منم خجالت میکشیدم. بهم میگفت: « مردمتون مارو ببینن چه فلاکتی داریم میکشیم بخاطر آمریکایی ها که اینجا بودن و بعد به جای خودشون داعش و فرستادن، تا مارو به این روز در بیارن، عبرت بگیرن یه کم.. برای ما این امر به یقین تبدیل شده که آمریکا میخواد ما و سوریه رو بزنه تا به شما برسه. بعد مسئولین شما و بعضی مردمتون نمیفهمن هنوز که آمریکا کیه.» راست میگفت. مهدی اون راست میگفت.. مهدی من انقدر ناراحتی میکردم اونجا.. طوری که دلم میخواست عراق و ول کنم بیام ایران. از شدت فشار عصبی و ناراحتی، تیک عصبی پیدا کرده بودم.. اومدم ایران، حالا این شده. ببین بخاطر دشمنی که با پیشرفت ایران دارن، آمریکایی ها عواملشون و میفرستن ایران، چندسال زندگی میکنن و تهش میشه اینکه زن من و اسیر میکنند. مهدی خیلی ناراحت شده بود از حرفام.. آه بلندی کشید و نفسش و داد بیرون و گفت: _داداش ، چقدر دلت پره تو.. حق داری بخدا.. مردم قدر این نعمت آرامش و امنیت و نمیدونن. +مهدی شاید باورت نشه، توی سوریه، پیش میومد من و بچه های زیرمجموعم تا 16 یا 20 روز ، یه حمام ساده نمیرفتیم. حتی گاهی اوقات تا دو سه روز اونجا آب نبود تا بخوایم بخوریم.. آب برای طهارت هم نداشتیم حتی.. جنگ یعنی ویرانی.. یعنی این همه بدبختی.. یکی از بچه های ما آب خورد و اون آب سمی بود شهید شد. این مردم نمیدونن پشت پرده چخبره. ما اطلاعاتی ها میدونیم و دهنمون بستس.. نمیشه همه چیز و به مردم گفت.. +بگذریم. مهدی روضه خون دعوت میکنی؟ _آره.. همزمان خانومش در زد و چای آورد. مهدی چای رو گرفت و خوردیم و بعدش رفت بیرون و چند دیقه بعد باز دوباره اومد توی اتاق. زنگ زد به یه روضه خون و هماهنگ کرد. یه ساعت بعدش اومد خونه مهدی. من و مهدی و روضه خون سه تایی نشستیم توی اتاق. خانم مهدی هم داخل یه اتاق دیگه بود و صدارو میشنید. روضه خون شروع کرد دعا و یه کم مناجات و بعدشم روضه حضرت زهرا خوند از زبان مولا علی علیه السلام: لیلاتر از لیلایی/ ای مادر زیبایی زهرای من گر بروی میمیرم از تنهایی زهرای من به این التماس مردم مظلوم نرو محسن که رفته تو دیگه خانم نرو... نرو تا،دوباره بی سپر نشم نرو تا بی یارو بی یاور نشم انقدر زُل نزن به گهواره ی محسن خدا خواست دوباره من پدر نشم. آن دوره ی عشق و وفا یادش بخیر آن روزگار با صفا یادش بخیر زهرا، شب عروسی یادته بابات میگفت: پیر شی به پای مرتضی؟؟ یادش بخیر.... فاطمه جان تو پیر شدی به پای من اما در هجده سالگی.. جوون بودی اما به پای منه علی کمرت خم شد.. آه یا زهرااااا یک آن به خودم اومدم دیدم کل صورتم و محاسنم خیسِ از اشک شده و دارم فقط زیر لب هی آروم زمزمه میکنم و استغاثه میکنم و میگم یا زهرا یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی. شعرش خیلی واقعا جانسوز بود و با یه لحن غمگین و روضه ای خونده بود درمورد حضرت زهرا، و حضرت محسن سلام الله که شهیدشده بود در شکم بی بی دو عالم. از زبان امام علی خوندو جیگرم داشت خون میشد. شعر یه خرده به حال و روز من شبیه بود. اینکه پدر نشدم. اینکه خانمم امکان شهادتش وجود داشت و... ✍ ادامه دارد... ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش ( ) که در پایین درج شده است می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
🚨 تمام نکات محرمانه و گفته‌نشده‌ای که امروز سردار سلیمانی به ترامپ یاد آوری کرد 🔻 شما چه‌کاری می‌توانستید بکنید که در طول این 20 سال نکردید؟ ⁉️ یادتان هست؟! 1️⃣ یادتان هست... آمدید به افغانستان و جنایت‌هایی را انجام دادید. شما از سال 2001 با 110هزار سرباز چه غلطی کردید؟ امروز دارید به طالبان برای گفتگو التماس می‌کنید. 2️⃣ یادتان هست... در گذشته آمریکا ابهتی داشت، اما امروز زباله‌های ایران یعنی منافقین را دور خود جمع کرده‌اید تا چه‌چیزی را ثابت کنید؟ قدرت و توان ما را می‌دانید. 3️⃣ یادتان هست... برای سربازانتان پوشک بزرگسال تهیه می‌کردید. حالا امروز آمدید ما را تهدید می‌کنید؟ از فرماندهان و سیاستمداران خود بپرسید و حرف‌های ندانسته را به‌زبان جاری نکن. 4️⃣ یادتان هست... آمریکا فرمانده وقت خودش را به ایران فرستاد پیش من -به‌عنوان سرباز کشور و، نه رئیس جمهور ایران- که "آیا می‌شود به ما مهلت بدهید و از نفوذتان استفاده کنید سربازان ما این چند ماه مورد حمله مجاهدین عراق قرار نگیرند تا ما از عراق خارج شویم؟!". 5️⃣ یادتان هست... در جنگ 33روزه پشت رژیم صهیونیستی ایستادید ، اما چه غلطی توانستید بکنید؟ غیر از این است که همه شروط حزب‌الله در جنگ 33روزه و همه شروط حماس، جهاد و گروه‌های دیگر فلسیطینی را پذیرفتید؟ 6️⃣ یادتان هست... که یک جنگ با پشتوانه 2هزار میلیارد دلاری را در یمن به نتیجه نرساندید؟ یک سازمان در یمن در مقابل شماست ولی در مقابل پیشرفته‌ترین امکانات جنگی شما پیروز شده است، در این چهار سال چه‌چیزی را به دست آوردید؟ 7️⃣ یادتان هست... دریای سرخ را که یک دریای امن بود ناامن کردید، ریاض و عربستان که صد سال بود یک خمپاره در آن شلیک نشده بود امروز زیر آتش قرار دادید؟ 📌 حالا امروز برای ما خط‌ونشان می‌کشید؟ ادمین: مالک اشتر حزب الله ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
🔴هشدار جدی امام جمعه موقت تهران به جریان مدیریتی حاکم ◀️آیت الله موحدی کرمانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران: منتظر نباشید مردم به دلیل اقتصادی به خیابانها بریزند، و خودشان را درخواست کنند، شما دولت هستید مشکلات اقتصادی مردم را شناسایی کرده و دفع قبل از رفع بپردازید. مردم انقلابشان را دوست دارند و صبر دارند اما شما (دولت) هم بکوشید انقلابی باشید و انقلابی کار کنید. 🌐 @kheymegahevelayat
میدونید خروجی پروژه دختران خیابان انقلاب؛ مسیح علینژاد و ائتلاف گروهک و پمپئو در همزمانی محرم ۱۴۰۰ امسال و ۴۰ سالگی نظام اسلامی با جرقه ی قبح شکنی و تحریک اقتصادی مردم قراره تکمیل بشه؟ آنها میدوند صبر مردم بر مشکلات معیشتی با حمله به اعتقاداتشون لبریز خواهد شد. 🌐 @kheymegahevelayat
سرنگونی نظام ❌حسین دهباشی( سازنده مستند انتخاباتی روحانی) 🔹واقعیت این است که اکثر با اصل سرنگونی نظام ج.ا سخت موافقند، به شرط آنکه در فردای قدرت به خودشان برسد. و چون این اطمینان را ندارند چنین به سفره انقلاب آویخته‌اند و کار که سخت می‌شود همین بسیجی‌هایی را که مسخره می‌کردند به اتحاد می‌خوانند. این یعنی ریاکاری! 🔸اصلاح‌طلبان بارها گفته و نوشته‌اند که ارکان اصلی و مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی نظیر ولایت مطلقه فقیه، شورای نگهبان، نظارت استصوابی، قوه مقننه و... حتی ظواهری مثل حجاب اجباری را قبول ندارند. چه می‌ماند؟ سفره انقلاب! وزارت و وکالت و سفارت و استانداری و شهرداری و این‌ها! 🌐 @kheymegahevelayat
سری دوم قسمت چهل و‌ هفتم شعر یه خرده به حال و روز من شبیه بود. اینکه پدر نشدم. اینکه خانمم امکان شهادتش وجود داشت توی همون لحظه ها و... روضه تموم شد و رفتم صورت روضه خون و بوسیدم و به مهدی گفتم خودم میرسونمش. روضه خون و رسوندم خونش. بعد از رسوندن اون شخص، داشتم بر میگشتم سمت فیروزفر و دفتر اون نهاد اطلاعاتی_امنیتی که دیدم حاج کاظم زنگ زد.. جواب دادم: +الو سلام حاجی. _سلام پسرم. خوبی عاکف جان. +الحمدلله. بهترم. _چه جالب. توی این وضعیت میگی بهترم؟؟!!!!!؟ شک ندارم یا روضه رفتی طبق معمول، یا رفتی خدمت یه صاحب نفسی مثل همیشه.. حالا بگو کدومش؟ +هردو.. _خب پس وضعیتت خوبه الحمدلله.. ان شاءالله روحیت بهتر هم میشه.. +چیزی شده زنگ زدی حاجی؟ _من الان طبقه بالا توی دفترم هستم توی 034. بچه ها مجیدی رو آوردند و دارن توجیهش میکنند بابت رسوندن پی ان دی. عاکف یه خبری هم دارم برات. +خیره ان شاءالله. _این چندوقتی که مجیدی میرفته یه گوشه ای با تلفنش صحبت میکرده. +خب. _اصلا یه مورد مشکوک هم حتی نبوده توی حرفا و شماره هاش. +خب الحمدلله.. ولی حاجی من نگران جان مجیدی هستم.. اتفاقی براش بیفته داستان میشه.. اونایی که میخوان پی ان دی رو از این طفلک بگیرن تروریستن.. _میدونم عاکف جان. بچه ها بهش جلیقه ضدگلوگله دادند تا زیر پیرهنش بپوشه و روی پیرهنش هم کت میپوشه تا مشخص نکنه. اوناهم پی ان دی رو گرفتن در میرن حتما.. به جان پدرِ شهیدت حاج علی که همه عشقم و رفیقم بود، منم مثل تو نگرانم ولی خب عاکف جان خواسته ی تروریستا هست.. ما هم راهی نداریم برای گیر انداختنشون جز همین که این حرکت و انجام بدیم.. من از همون اول میخواستم عاصف و برای تحویل پی ان دی بفرستم که اتاق هدایت تروریستا خودشون اسم مجیدی رو آوردند و از ما خواستند.. ما هم نمیتونیم توی این وضعیت تحریکشون کنیم و بگیم نه.. چون کار تیم رصد و عملیات پیچ میخوره.. +حاج کاظم، من اونجا نیستم. اگر بودم خودم میبردم. هرچند اونا خودشون گفتن مجیدی باید بیاره براشون. حاجی التماست میکنم نفوذی یا خبرچین و ، هر چی زودتر پیداش کنید. چون هرچی میگذره بر ضرر ما داره تموم میشه.. اون آدم نفوذی، یا توی سیستم امنیتی ما هست و یا توی سکوی پرتاب.. این بار ، بدجوری داره پیچ میخوره موضوع. لطفا سریعتر پیداشون کنید و قال قضیه رو بِکَنید تا اخبار بیشتری رو بیرون درز ندادن. _حواسمون هست... بچه های ضدجاسوسی رو درگیر کردم توی این موضوع که ما اینجا خودمون و درگیر نفوذی نکنیم و روش وقت نزاریم. ان شا ءالله هروقت پیدا شد توی 034 بهمون دست میدن. +کدوم منطقه قرار هست پی ان دی رو تحویل بدید؟ _قراره بیان سمت اکباتان. +حاجی از بچه های عملیاتی تشکیلات خودمون، به شیش هفت نفرشون فوری بگید برن بالای ساختمونای دورو بر محل قرار مستقر بشن. چندتا تک تیرانداز و برای هر نوع درگیری احتمالی آماده کنید. _چشم عاکف جان، حتما این موضوع و انجام میدم.. حواسمون هست.. بهم بگو تو چیکار کردی اونجا؟ +منم هستم دارم پیگیری میکنم.. بچه های اطلاعاتی_امنیتیِ اینجا سخت مشغولن. مهدی رو تاحدودی درگیر کردم. ان شاءالله تعالی به نتایج مطلوبی برسیم. _عاکف فکر کنم این بنده خدا دیگه آماده هست. از دوربین اتاقم دارم طبقه پایین و میبینم. من کم کم برم پایین. +حاجی خوب توجیهش کنید. _حواسم هست عاکف جان. بهش گفتم حواسش باشه و مراقب باشه که اونا نفهمن پی ان دی قلابی هست. چون براش خطرناک میشه. +چیزی نگفت اینطور گفتی بهش؟ پشیمون نیست؟ _نه جوون شجاعی هست. ولی خب یه کم ترس ته دلش هست.. هرکی باشه همینه.. میگه تا اونا بخوان پی ان دی رو تست کنند و منم توضیح بدم بهشون، زمان میگذره. بنده خدا میگفت تا من پی ان دی رو تحویل میدم بچه های شما ان شاءالله بتونن وارد عمل بشن و اتاق فکر این دشمنارو توی ایران پیدا کنند و همکارتون آقاعاکف هم خانمش و بتونه توی این تایم پیدا کنه. قبل این که بیام بالا ، دیدم تلفنش زنگ خورد و جلوی ما جواب داد. ظاهرا خانومش بوده. به خانمش گفته الان نمیتونم صحبت کنم. ان شاءالله برای عروسی دعوت میکنیم فلانی و فلانی رو. دیدم اینطوری گفت وقتی به خانومش، بهش گفتم عقدکُنون توعه؟؟ گفت آره. باورت نمیشه عاکف وقتی ازش پرسیدم و اونم گفت آره، انگار یکی با یه آجر زدن توی سرم. دیدم مجیدی میگه کاش میتونستم عقد کنون خودم و عقب بندازم تا بتونم کار شمارو سریعتر و بهتر انجام بدم. باورت نمیشه انقدر خجالت کشیدم جلوش. بهش گفتم کاش منم میتونستم جای تو یکی دیگه رو بفرستم. ولی خواست دشمن اینه تو ببری. بهش گفتم نگران نباشه و من و همکارام همه مراقبت میکنیم ازش. +ای بابا.. خیلی ناراحت شدم..مواظبش باشید تورو خدا.. _حتما..خب عاکف من دیگه برم پایین. فعلا. +یاعلی
حاجی قطع کرد و منم دیگه رسیده بودم سمت دفتر فیروزفر توی چالوس. بعد اینکه رفتم داخل دفتر فیروزفر توی اون نهاد امنیتی یک ربع بعد عاصف تماس گرفت گفت: _میخوای عملیات تحویل پی ان دی رو مستقیما ببینی؟؟ +آره عزیزم.. عالیه. _بچه هایی که توی صحنه هستند از پشت بوم یکی از ساختمونا دارن فیلم میگیرن و مستقیم پخش میشه روی مانیتور دفتر ما. مانیتور اونجارو روشن کن و از همون مسیر قبلی بیا توی تنظیمات.. یه کد تازه میفرستم به ایمیل گوشیت.. بزن بیا توی مانیتور.. فقط وارد شدی، یوزر پسوردت و وارد نکن. صفحت که بالا اومد، به من بگو تا خودم از اینجا برات وارد کنم. مانیتور اتاق فیروزفر و روشن کردم و از مانیتوری که توی اتاق حاجی توی تهران بود و یه دوربین جلوش بود، مستقیم من از چالوس به مانیتور دفتر حاج کاظم نگاه میکردم و عملیات و می دیدم و با تلفن نکات لازم و مهم و میگفتم. چون هم معاون حاجی بودم و هم مسئول عملیات این پرونده. بزارید براتون تعریف کنم چی میدیدم.. چندجا البته ارتباط قطع شد.. ولی چیزایی که دیدم و تعریف میکنم براتون. از پشت بوم یکی از ساختمونای مشرف به محل قرار بچه های ما داشتند فیلم میگرفتند.. مجیدی با یه کوپه خارجی قرمز رنگ که طبق خواسته ی تیم جاسوسی_ترویستی دشمن بود ، رفته بود محل قرار برای تحویل پی ان دی. ده دیقه بعد از رسیدن مجیدی بچه های مستقر در صحنه و پشت بوم های اطراف ، متوجه حضور یه موتور سوار میشن.. یه موتور سوار با لباس مخصوص پیست مسابقات موتور سواری که یکدست مشکی بود. اومد سر خیابونی که نزدیک محل قرار و نزدیک ماشین مجیدی بود. خیلی حساس بود این لحظه. داشتم میدیدم که همزمان فیروزفر در زد و گفتم بیاد داخل.. دیدم پشت سرش مسئول دفترش داشت میومد داخل که گفتم بفرمایید بیرون. داخل نیاید. فیروزفر چون رییس یکی از نهادهای طلاعاتی و امنیتی مازندران بود من بهش اجازه دادم بیاد. داشتم میگفتم... یه موتور سوار رسید. ولی نزدیک ماشین نیومد... حاج کاظم هم،، همزمان به بچه ها بی سیم زد و تاکید کرد و خیلی محکم گفت: « موتور سوار داره وارد عمل میشه. همه گروهها آماده باشن. بدون دستور من کسی کاری نمیکنه. دوتا ماشین رهگیری هم آماده باشن. به طور نامحسوس با دستور من وارد عمل میشن. تک تیراندازا روی استندبای می مونن. کسی حق شلیک نداره. درصورت اجازه شلیک به بازو و یا زانوی موتور سوار میرنید. نه نقط حساسش.» خیلی تعجب کرده بودم که چرا موتور سوار نمیاد جلو. مجیدی هم توی ماشین نشسته بود و منتظر بود تا بیان و قطعه رو ازش بگیرن. من به عاصف که پشت خط بود و نظرات من و بعضا به حاجی و یا تیم عملیات منتقل میکرد گفتم: « فوری به بچه ها بی سیم بزن بگو موتور سوارو تحریک نکنن. هیچ حرکت اضافه ای نکنن بچه های ما. خیابون و آروم نگه دارن.. رفت و آمدهای مشکوک و بی خودو خیلی فوری حذف کنند. » حدوداً چهاردقیقه موتور سوار مکث کرد.. بعد از این دقایق، موتور سوار حرکت کرد سمت ماشین قرمز که پی ان دی رو از مجیدی تحویل بگیره. اومد کنار ماشین ایستادو جَک موتورو زد و از موتور پیاده شد. بعدش رفت سوار ماشین شد. ما نتونستیم بفهمیم کیه.. چون سرش کلاه ایمنی مشکی بود و شیشه ی کلاهش، کاملا یک دست دودی بود. به عاصف گفتم: +صدام و داری؟ _آره عاکف. میشنوم. +به یکی از دوربین های پشت بوم بگو زوم کنه دقیق روی قدوبالای تحویل گیرنده پی ان دی بعد اینکه پیاده شد. هنوز سوار نشده فوری بگو الانم همین کارو کنن. _چشم عاصف بی سیم زد به یکی از بچه ها و این کارو گفت انجام بدن. دیدم اون شخص یه مردی هست با قدی حدودا 2 متر. چهارشونه. اندام ورزشکاری.. با وزنی حدود ۹۵ کیلو.. پنجه های قوی و کلفت. سوار ماشین شد.. داشتم از استرس عملیات دیوانه میشدم که اتفاقی برای مجیدی نیفته.. فقط نگران مجیدی بودم.. بعد از چهل ثانیه اون شخص اومد بیرون. سوار موتورش شدو رفت.. اما جعبه ی قطعه پی ان دی دستش نبود!!!!! از جام بلند شدم و کاپشنم و در آوردم و انداختم روی صندلی و رفتم نزدیک مانیتور.. خیلی حساس بود اون لحظه ها.. قلبم به تپش افتاده بود..بلافاصله به عاصف گفتم: +عاصف صدام داری؟ _آره بگو +مگه مجیدی توی گوشش گوشیه ریز نداره؟ _چرا داره. +خب چرا معطلی پپپسسس؟ صداش کنید ببینید چیشده و چرا طرف پی ان دی رو نگرفته و از ماشین پیاده شده رفته ؟؟!!! ✍ ادامه دارد.... ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش ( ) که در پایین درج شده است می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1 ✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇 ✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
💢 العربي الجدید: مقامات اطلاعاتی اسرائیل بر این باورند که ایران تعداد زیادی جاسوس در اسرائیل دارد که اهمیت آنها کمتر از وزیر بازداشت شده نیست. 🔸در گزارشی از تلویزیون اسرائیل نیز از زبان مقامات امنیتی اسرائیل عنوان شده است که ایران قبلا موفق به استخدام عواملی شده که دستگاه‌های امنیتی اسرائیل قادر به دستگیری آنها نشده‌اند. ادمین: مالک اشتر حزب الله ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
💢اسپوتنیک با اشاره به جاسوسی وزیر اسرائیلی برای ایران نوشت: وقتی که ایران توانسته باشد تا به این سطح در دولت اسرائیل نفوذ کند هیچ بعید نیست که روزی خبر اینکه برخی فرماندهان نظامی و یا امنیتی و یا وزیران دیگر نیز جاسوس ایران بوده اند و هستند، برسد. 🔸همچنین احتمال دارد برخی وزرای کشورهای دیگر که با ایران دشمن هستند مثل آمریکا و عربستان سعودی نیز جاسوس های ایران باشند. ادمین: مالک اشتر حزب الله ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
💥عاموس یادلین از احتمال جنگ تمام عیار گفت 🔷«عاموس یادلین» رئیس پیشین اطلاعات ارتش رژیم صهیونیستی دو جبهه «اضطراری» در جبهه جنوب و «خطرناک» در جبهه شمال را از یکدیگر تفکیک کرد که یک طرف آن حماس و طرف دیگر ایران و حزب الله است 🔷او با اذعان به توان نظامی جبهه شمال (ایران و حزب الله) اظهار داشت: " اگر جبهه شمالی شعله‌ور شود، فقط دور جدیدی از درگیری نخواهد بود، بلکه یک جنگ (واقعی) خواهد بود. هیچ کدام از طرفین علاقه‌ای به این جنگ تمام عیار ندارند، نه در شمال و نه در جنوب". ادمین: حاج عماد مغنیه جمهوری اسلامی ایران ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
♦️کسانی که خیال می‌کنند آمریکا قدرت حمله نظامی به ایران را دارد، گزارش موسسه رَند برای دفتر بازبینی دفاع چهارگانه ارتش آمریکا با عنوان "قدرت اعمال فشار" را حتما مطالعه کنند‌. آمریکا اذعان می‌کند که امکان استفاده از قدرت نظامی علیه سه کشور ایران، چین و روسیه را ندارد و باید از سه گزینه جایگزین استفاده کند: ۱.تحریم مالی ۲.حمله سایبری ۳.حمایت از اپوزیسیون داخلی ⚡️لازمه کارگر بودن تحریم مالی، اجرای اف ای تی اف از سوی ایران است. ⚡️لازمه کارآیی حمله سایبری، عدم توسعه شبکه ملی اطلاعات و ایجاد زیرساخت‌های فنی ارتباطی وابسته به خارج است. ⚡️و شرط موفقیت اپوزیسیون داخلی، انفعال نظام در برابر تحرکات ضدانقلاب و جریان فتنه است. یاسر جبراییلی ادمین: حاج عماد مغنیه جمهوری اسلامی ایران ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
💢«جاسوسی اقتصادی» از شرکت‌های آمریکایی؛اتهام جدید علیه ایران 🔹دفتر مدیر اطلاعات ملی آمریکا با انتشار گزارشی ایران، چین و روسیه را بزرگترین تهدیدهای سایبری علیه این کشور خواند و آنها را به تلاش برای «جاسوسی اقتصادی» از شرکت‌های آمریکایی متهم کرد. 🔹در این گزارش بیست صفحه‌ای که «مرکز ملی امور ضداطلاعات و امنیتی»، از نهادهای زیرمجموعه این دفتر آمده است: «پیش‌بینی ما این است که چین، روسیه و ایران کماکان تهاجمی خواهند ماند و با قابلیت‌های خود به جمع‌آوری اطلاعات و فناوری‌های حساس آمریکا به ویژه در فضای سایبری ادامه خواهند داد.» 🔹واشنگتن در این گزارش همچنین ادعا کرده، از دست رفتن اطلاعات و فناوری‌های حساس نه تنها تهدیدی عمده علیه منافع امنیت ملی آمریکا به شمار می‌رود، تهران را قادر به توسعه فناوری‌های پیشرفته برای بالا بردن رشد اقتصادی داخلی، نوسازی نیروهای نظامی و افزایش فروش خارجی خود می‌کند. 🌐 @kheymegahevelayat
سری دوم قسمت چهل و‌ هشتم وقتی از توی دوربین دیدم طرف پی ان دی رو نگرفت و‌ رفت و از مجیدی هم صحبتی یا نکته ای نرسید که بگه چیشده توی ماشین، به عاصف گفتم: +خب چرا معطلی پسسس؟ صداش کنید ببینید چیشده و چرا طرف پی ان دی رو نگرفته و از ماشین پیاده شده رفته ؟؟!!! همزمان می دیدم و می شنیدم که حاجی داره صدا میزنه با گوشی خودش به گوشیه ریزی که توی گوش مجیدی بود. هی میگفت: « مجیدی. مجیدی؟؟ مجیدی چرا جواب نمیدی.. مجیدی با تو هستم.. مجیدی صدای من و داری؟؟ مجیدی صدای من و می شنوی جوابم و بده..اه.. مجیدییییی.. جواب بده...» اینطور که معلوم بود مجیدی جواب نمیداد.. به عاصف گفتم: +عاصف شک نکن زدنش. به بچه ها بگو برن سمت ماشین. به حاجی بگو تیم رهگیری رو فعالش کنه. برن دنبال موتور سوار به طور نامحسوس. خروجی های اکباتان و با دوربین های امنیتی تشکیلات چک کنید..فورا تموم معابر و خلوت کنید.. به بچه های رهگیری بگو کسی حق درگیری نداره.. فقط تعقیبش کنند و محل اختفارو پیدا کنند. به گشتی های توی شهر که از بچه های خودمون هستند بگو همه در آماده باش کامل باشن تا دوتا تیم رهگیری اگر گمش کردن، تیم های بعدی در شهر و همچنین نزدیکترین نیروها وارد کار بشن. الان اول از همه بفرست چندنفرو سمت مجیدی.. _چشم عاکف جان. دریافت شد. عاصف فوری بی سیم زد و گفت: «واحدها همه به سمت ماشین مجیدی.. از 034 به کلیه واحدهای مستقر در میدان عملیات.. همه عازم بشن سمت ماشین مجیدی.. بهزاد و سیدرضا(پرادو) و علی اکبر و امیر (زانتیا) برن دنبال موتور سوار.. به هیچ عنوان بهش نزدیک نمیشید..لحظه به لحظه گزارش وضعیت و اعلام میکنید. حسین و محمد (سمند) برن سمت ماشین مجیدی.. بقیه واحدها در حالت استندبای بمونن.» از توی مانیتور داشتم میدیدم که دوتا ازبچه هامون که با سمند بودن، رفتن سمت ماشین مجیدی.. پیاده شدن و فوری رفتن سمتش. دیدم درو باز کردند. به عاصف گفتم: «چخبره اونجا؟ پِیجِشون کن بچه های اونجارو فوری.» عاصف هم بی سیم زد و به یکیشون گفت: «چخبره توی ماشین.» بچه ها بهش جواب دادند: «مجیدی و زدند. تیر زدن نزدیک گردنش. داره خس خس میکنه.» یه لحظه نزدیک بود ارتباطم با تهران قطع بشه.. هم صدا و هم تصویر.. که خداروشکر بخیر گذشت.. دیدم از توی مانیتور و شنیدم که عاصف بلافاصله بی سیم زد: از مرکز 034 به اورژانس ویژه.. اورژانس ویژه صدای من و داری؟؟ فوری یه آمبولانس بفرستید به موقعیت الف 256 (الف دویست و پنجاه و شش). یه مجروح داریم که تیر خورده و وضعیتمون توی اکباتان حالت حساس و حیاتی هست. به عاصف گفتم: «عاصف مگه نزدیک محل عملیات آمبولانس مستقر نکردید؟» گفت: «چرا مستقرهست، ولی تو صحنه نیست. پونصد متر عقبتر بوده که کسی شک نکنه.. خیابونارو هم خلوت کردیم.. راه هایی که به ورودیه محل قرار می خورد و از زمان دریافت خبر، مسدود کردیم.» قشنگ داشتم فیلم و که تصویربردار از پشت بوم میگرفت و زوم کرده بود و میفرستاد روی مانیتور مرکز034 و اونجاهم میفرستاد روی مانیتور من توی دفتر فیروزفر توی چالوس میدیدم. خیلی دلم به حال مجیدی سوخت. آمبولانس چهل ثانیه بعد از بی سیم زدنِ عاصف که پانصدمتر عقبتر از میدان عملیات بود رسید. مجیدی رو با برانکارد بردنش و سوار آمبولانس کردن، و یه تیم مراقبت رفت همراش بیمارستان تا توی بیمارستان شناسایی نشه و دشمن نخواد بهش آسیب بزنه. من مونده بودم که چرا زدنش. یه احتمال اومد توی ذهنم که بهتون نمیگم.. بعدا خودتون می فهمید. انقدر حرص میخوردم تموم معدم درد گرفته بود و رفلاکس گرفته بودم. به عاصف گفتم: +پس بچه های ضدجاسوسی اونجا دارن چه غلطی میکنند، که عرضه ندارن یه جاسوس و دستگیر کنند. حتما من باید توی این وضعیت خودم پاشم بیام تهران؟ تا چهارتا ارشدترین های ضد جاسوسی رو بشورم بزارم روی بند، تا همه بفهمن چخبره؟ _بی کله بازی در نیار عاکف. داستان میشه واست. این جا ده تا سوراخ سمبه داره. هرکی هم داره کار خودش و میکنه. +آره همه دارن کار خودشون و میکنن ولی خروجی تموم کاراشون شده تا این لحظه اینی که می بینی. شده این که خبرای سکوی پرتاب بیرون درز کنه. دشمن اسم دانشمندانمون و میخواد.. زنه من و گروگان گرفته.. میاد دانشمند و جوون مملکتمون و بهش یه تیر میزنه و میره.. این چه وضعشه؟ گندش و در آوردن دیگه.. من دارم قطع میکنم ارتباط و. برای من تصویر مستقیم نفرستید دیگه. حوصله ندارم گندبازیا و افتضاحات تشکیلات و ببینم. بلند شدم هدفون و از گوشم در آوردم و پرت کردمش سمت آشغال دونیه اتاق فیروزفر و رفتم پشت سرم درو محکم بستم. فیروزفر مات مونده بود از عصبانیتم..دیگه جرات نکرد حتی دنبالم بیاد. زنگ زدم به مهدی. چندتا بوق خورد و جواب داد: +مهدی سلام. کجایی؟ _سلام.. چرا انقدر عصبی هستی؟ +هیچچی مهم نیست. بهم بگو بچه های تو چیکار کردند؟ گشتی های تو تونستند سرنخ جدیدی پیدا کنند؟
_ فعلا که نه.. خبری بشه بهت خبر میدم حتما. خداحافظی کردیم و قطع کردم و رفتم سمت مخابرات پیش عواملمون تا برای بازیابی اطلاعات گوشی کوروش خزلی که کشته بودنش، ببینم چیکار تونستن بکنن. یکساعت نشستم کنار طرف و نتونست اطلاعات و بازیابی کنه. دیگه داشتم کلافه میشدم از این همه کلاف های سردرگم و نداشتن سرعت در کار. گوشیم زنگ خورد اومدم بیرون و دور از اون کارمنده مخابرات که عامل ما بود، جواب دادم. عاصف بود: _سلام عاکف جان. الان آرومی؟؟ میشه باهات حرف زد؟ +سلام. عاصف جان، الهی دورت بگردم عزیزم، معلومه تهران چخبره؟ این چه وضعیه عاصف؟ الان یک ساعت شده نتونستید رهگیری کنید و موتور سوارو شناسایی کنید و برسید به اتاق عملیاتشون تا دستگیرشون کنید و محل نگهداری خانومم و از زیر زبونشون بکشید بیرون و به من بگید؟؟ عاصف معلومه چتون شده اصلا؟؟ چرا همه خنگ شدن؟ _عاکف جان بخدا قسم خیلی وضعیت متفاوت شده و گره پشت گره میاد سراغمون.. جو اینجا الان سنگینه. بعد زدن کوروش خزلی و خستو توی شمال که سرنخ های ما بودند، و حالا هم زدن مجیدی حاجی بدجور عصبی و به هم ریخته روحیش. +بابا جمع کنید این مسخره بازیارو. الان مگه وقت نشستن و به هم ریختنه؟ پاشید ضدجاسوسی رو تحت فشار قرار بدید تا دست بجنبونه.. حاجی که معاون تشکیلاته. اختیار داره و دستش بازه. معاونت برون مرزی و ضدجاسوسی رو به ثلابه بکشه.. بازخواستشون کنه. _عاکف بخدا اینجا نیستی بدونی چه معمایی داریم ما... همه بچه ها 24 ساعته دارن کار میکنن. باور کن ما هم تحت فشاریم از بالا. تو هم حق داری، به هر حال خانومت گروگان این پرونده هست. نمیخوام بگم درکت میکنم ولی میفهمم داری چی میکشی. عاکف صدای من و داری؟؟ الو عاکف؟؟ الووو صدام و داری؟ میشنیدم ولی از فرط نا امیدی دیگه نمیتونستم انگار حرف بزنم. اما یاد حرف اون عارف افتادم که گفت به زودی ان شاءالله حل خواهد شد. به عاصف گفتم: +آره میشنوم. میخوام با حاجی حرف بزنم. ظاهرا حاجی پیشش بود و عاصفم گوشی رو داد بهش. گفتم: +سلام حاجی _سلام. آقا عاکف.. بگو. +نگفتم بهت که اونجا خبرچین داریم؟ حالا بفرما. یکی_یکی سرنخامون یا دارن اینجا حذف میشن، یا از اونجا دارن ما رو میزنن. _منم به یقین رسیدم. +حاجی از دایره خودمون(034) کسی آدم اونا نباشه؟ این و که گفتم عاصف عبدالزهرا که از من قاطی تر بود و پیش حاجی بود، از روی بلندگوی تلفن دفتر شنید و گفت: «آقا عاکف دست شما درد نکنه. دم شما گرم.. شبانه روزی مثل خر داریم کار میکنیم و تهش میشیم جاسوس آمریکا؟ دست شما درد نکنه واقعا.» بهش گفتم: +عاصف جان منظورم تو نبودی. منظورم کلی بود. ببخشید بنده انقدر صریح هستم. توی تشکیلات امنیتی هرچیزی محتمل هست. وگرنه این اخبار از کجا داره درز پیدا میکنه که مجیدی رو زدن... اصلا میشه بهم بگی چرا زدن؟ چون فهمیدن قطعه قلابی هست و اینطور به ما هشدار دادند. حاجی اومد وسط حرف و گفت عاصف عبدالزهرا خان،، عاکف خان،، بس میکنید توی این وضعیت؟ پنج دیقه بزارید ببینیم چه خاکی باید توی سرمون کنیم. حاجی به من گفت: _عاکف تو اونجا رو چیکار کردی؟ خبر جدید چی داری؟ +فعلا اومدم مخابرات دارم اطلاعات گوشی کوروش و بازیابی میکنم تا ببینم میتونم تماس های اخیرش و چک کنم و بدونم با کی ارتباط داشته؟ تا به یه سرنخی برسم. خلاصه اینطوری میتونیم بدونیم کی بهش زنگ میزده و دستور میداده که چیکار کنه و چیکار نکنه. چون گوشیش شکسته . برای همین سخته بازیابی اطلاعاتش. _عاکف یه خبر بد برات دارم. +چیه حاجی؟ _همین الان یه فیلم کوتاه از فاطمه فرستادن. +فوری بفرستید برام. قلبم به تپش افتاده بود. ده دیقه بعد فیلم برام اومد. گوشیم چون امنیتی بود و مخصوص کار ما، خداروشکر طرف مقابل نمیتونست زیاد روی من مانور بده و من و پیدا بکنه. چون دائم توی مراکز امنیتی بودم. شک نداشتم اونا دنبال منم بودن.. منتهی به من نزدیک نمیتونستن بشن توی این وضعیت.. فایل و باز کردم و پلی کردم. دیدم اینبار چسب و از دهن فاطمه برداشتن... اما دستش و همونطور از پشت بسته بودن باز نکردن، همونطور مونده بود.. فاطمه رو جلوی دوربین نشوندن روی یه صندلی و سر و صورتش زخمی بود و داشت حرف میزد. ✍ ادامه دارد... ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش ( ) که در پایین درج شده است می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1 ✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇 ✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
🔷چند روزی است خبری با مضمون "تذکر دفتر رهبری به یاسر جبرائیلی در مورد انتقادات وی به توافق‌نامه پاریس" در محافل رسانه‌ای پخش شده که این خبر از بیخ دروغ است. گویا روش "بولتن‌نویسان حامی برجام" برای مواجهه با مطالب علمی، "بسطِ کذبی‌جات" در بولتن و جلسات خبر است باشد که هدایت شوند! "علی قلهکی" 🌐 @kheymegahevelayat
◀️انتقاد تند علی اکبر از گرانی‌های بی‌سابقه در جمع مردم مسجد جوادالائمه 🔸عده‌ای فقط در خانه نشسته‌اند و خانم خود را می‌بینند، از خانه هم که برای سخنرانی در جایی بیرون می‌روند، با محافظ و خودرو شیشه دودی تردد می‌کنند و از قیمت‌ها خبر ندارند! 🔹چنین آدمی چه می‌داند گرانی یعنی چی؟! بعضی‌ها اصلاً متوجه نمی‌شوند مردم چه می‌گویند، برخی دیگر هم به قدری مال حرام خورده‌اند که اصلاً گوش شنوایی ندارند. 🌐 @kheymegahevelayat
◀️استاد دانشگاه آمریکایی: پیوستن ایران به FAFT بسیار خطرناک است «جیمز پتراس»: 🔹موضوع FATF «نوعی باج‌خواهی» است. 🔹«پرواضح است که این اتهامات و تهدیدها نوعی باج‌خواهی برای هماهنگ‌ شدن با سیاست‌های آمریکا و پرونده‌سازی علیه قوانین مالی ایران هستند تا تحریم‌های مالی وضع کرده و مبادلات بین ایران و بانک‌های مختلف در اروپا، آسیا و جاهای دیگر را قطع کنند.» 🔹اگر FATF درباره مبارزه با پولشویی جدی بود، این کار را با مواردی که بیخ گوش خودش جریان دارند آغاز می‌کرد. آنها موضوع تأمین مالی تروریسم را مطرح می‌کنند. بزرگترین تأمین‌کننده مالی تروریسم در سوریه امروز ایالات متحده و اتحادیه اروپا است که از 2011 به تروریسم دامن زده‌اند.» 🔹«اتحادیه اروپا می‌خواهد از حکمرانی ترامپ تبعیت کند. اگر ایران درخواست اتحادیه اروپا را رد کند و به FATF ملحق نشود خواهند گفت که ایران به توافق هسته‌ای پایبند نیست و سرانجام از آن خارج می‌شوند.» 🔹«این، نوعی تبعیت مخفیانه از ترامپ است و نه از توافق هسته‌ای.» ادمین: ایوب ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنی با زن ها و مرد های سگ باز ایرانی... 🌐 @kheymegahevelayat
⭕️ شهبازی: بحران مالی کنونی طبیعی نیست/ فشار وارد می‌کنند تا «توافق خوب» ترامپ‌‌ را بپذیریم 👤عبدالله شهبازی در تحلیلی نوشت : 🔹عصر امروز دلار به بیش از ۹۷۰۰ تومان و سکه طلا به بیش از ۳٬۷۰۰٬۰۰۰ تومان رسید 🔹می‌خواهند ما را به سمتی ببرند ‌که به «برگ برنده» ترامپ، و مافیای فراملیتی حامی او، در سیاست داخلی آمریکا بدل شویم 🔹بدینسان مخالفان ترامپ در آمریکا «آچمز» شوند و ترامپ به دستاوردی دست یابد ‌که اوباما خوابش را هم نمی‌دید. تحقیقات درباره نقش روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ و پیروزی ترامپ در برابر «تک خال سیاست خارجی ترامپ» از چشم خواهد افتاد و خنثی خواهد شد. 🔹اگر ایران تسلیم شود، از این پس کسی در آمریکا حریف ترامپ نخواهد بود و دور بعد نیز رئیس جمهور خواهد شد. 🔹در ایران نیز کار را به جایی می‌رسانند که هر کس با مذاکره با ترامپ مخالفت کند بعنوان «جنگ‌طلب»‌ شناخته شود که می‌خواهد «ایران»‌ را نابود کند، و هر کس که به مذاکره با ترامپ دست زند «قهرمان ملی» جلوه خواهد کرد. ادمین: ایوب ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
سلام. در صفحه اینستاگرام خیمه گاه ولایت در ۳ پست جداگانه ترک صوتی منتشر شد که مربوط به اتفاقات احتمالیه چندماه آینده هست که ممکنه اتفاقاتی در کشور بیفته. متاسفانه در کانال ایتا هرکاری کردیم نشد بارگذاری بشه اون سه پست. اما در کانال تلگرام خیمه گاه ولایت منتشر شد و لطفا فوری برید بشنوید. کسانی که تلگرام ندارند روی لینک زیر که مربوط به اینستاگرام خیمه گاه ولایت هست بزنند و از طریق گوگل اون سه پست آخر و بشنوند https://www.instagram.com/kheymegahevelayat/ و کسانی هم که اینستا ندارند اما تلگرام دارند روی لینک زیر بزنند و بشنوند. ✅ تلگرام👇 🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
سری دوم قسمت چهل و‌ نهم فیلم و که از تهران بچه ها واسم فرستادند، فایل و باز کردم و پلی کردم. دیدم اینبار چسب و از دهن فاطمه برداشتن... اما دستش و همونطور از پشت بسته بودن باز نکردن، همونطور مونده بود.. فاطمه رو جلوی دوربین نشوندن روی یه صندلی و سر و صورتش زخمی بود و داشت حرف میزد.. توی این فایل تصویری که تروریستا از مازندران فرستادند تهران و تهران فرستاد 034 و بچه هامون برای من فرستادند.. فاطمه میگفت: عاکف تورو خدا نجاتم بده.(فاطمه حواسش بود اسم اصلیم و نگه و اسم سازمانی و تشکیلاتی من و بگه). عاکف تورو خدا نجاتم بده. اینا همش دارن با چوب و کابل من و کتک میزنن.. تا میخوام بخوابم من و با سیلی بیدار میکنن. دو سه روزه نزاشتن بخوابم حتی یه ثانیه...عاکف اینا میخوان من و بکشن. اینا چند بار بهم برق دادن. الانم تنم برق وصله با ولتاژ بالاتر... فاطمه همینطور زار زار گریه میکرد و التماس میکرد و میگفت: عاکف اگر به خواستشون عمل نکنی من و میکشن و با همین برق خشکم میکنن. عاکف دلم واست یه ذره شد. دلم میخواد ببینمت..حتی شده قبل مرگم میخوام یکبار دیگه ببینمت.. تورو خدا برام یه کاری کن. من از این دوتا میترسم. عاکف التماست میکنم کمکم کن. یا نجاتم بده یا اگر نمیشه فقط یه کاری کن من ببینمت اگر قراره بمیرم.. فقط بهشون بگو من یه بار صدات و بشنوم باهات حرف بزنم. یه بار دیگه چهرت و ببینم.. فاطمه همینطوری التماس میکرد و گریه میکرد و میگفت: «کمکم کن.» منقلب شدم ولی جلوی خودم و گرفتم.. دلم میخواست بمیرم.. واقعا داقون بودم.. دیگه واقعا وقت یه اقدام ضربتی و بسیج همگانی بود. فوری تماس گرفتم تهران و گفتم: «همین الان میام 034 تهران.» حاجی بهم گفت نمیخواد بیای و مازندران و ترک نکن اما زیربار نرفتم.. با فرودگاه ساری هماهنگ شد، و از چالوس با هلی کوپتر رفتم فرودگاه مرکز مازندران که اسمش دشتِ نازِ ساری بود اگر اشتباه نکنم.. از اونجا هم با یه پرواز مخصوص خیلی فوری مازندران و به مقصد تهران ترک کردم. رفتم فرودگاه تهران پیاده شدم. با پرادوی اداره اومده بودند دنبالم، گفتم من و ببرن 034. رفتم 034 پیش حاج کاظم. کد ورود و دادم وارد شدم. با توپ پُر رفتم داخل ساختمونه سه طبقه ی خونه امن تشکیلات. عاصف من و وقتی دید مات موند. چون فقط حاجی میدونست من دارم میرم تهران.. خلاصه کارمون طوریه که احدی نمیفهمه ما الان کجاییم و نیم ساعت بعدش کجاییم. رفتم دفتر حاج کاظم در زدم وارد شدم. بعد از وارد شدن بغل کردیم هم و عاصف هم همزمان اومد داخل اتاق حاجی... بهشون گفتم: «بشینیم سه تایی ببینیم میخوایم چیکار کنیم.. من باید فوری برگردم مازندران. وقت نداریم دیگه اصلا. چون احتمالا تا چند ساعت دیگه اتفاقایی میفته اونجا. یا شهادت فاطمه، و یا نجاتش.. و شایدهم گره خوردن این پرونده بیشتر از قبل و یا خیلی اتفاقات خسارت بارِ دیگه..» همه چیزارو من و حاجی و عاصف از اولِ اول،، یعنی از ترکیه تا اینجا بررسی کردیم.. دیدم یکی در زد.. در که باز شد دیدیم خانم ارجمند هست.. حاجی بهش گفت: «بیا داخل.» اومد دیدیم یه موبایل دستشه و داره هی زنگ میخوره. گفت: «نامزد مجیدی هست. همینجور داره یه بند زنگ میزنه.» بهش گفتم: +خب جواب بده. _من نمیتونم. آخه بهش چی بگم آقا عاکف. نمیتونم بهش بگم شوهرت تیر خورده. تازه روز عقدش هم هست.. راستش من جرات چنین کاری رو ندارم. +الان از مجیدی آخرین خبری که دارید چیه؟ زنده هست یا... عاصف گفت: توی اتاق عمله. تیر نزدیک گردنش خورده. نگاه کردم دیدم همینطور گوشی داره توی دست خانوم ارجمند زنگ میخوره. گفتم: «گوشی و بده به من.» گوشی و گرفتم و جواب دادم: +سلام بفرمایید. _سلام.. ببخشید آقای مجیدی نیستند؟ +خیر _عذرمیخوام من همسرشون هستم.. قراربود تماس بگیرند از چندساعت قبل باهام، ولی تماس نگرفتند و نگران شدم..میشه بگید شما کی هستید؟ +خانم ببخشید، من همکارشونم (همکارش نبودم . چون اون دانشمند صنعت فضایی کشور بود و من امنیتی. مجبور بودم اینطور بگم.) خواهر محترمم، خیلی ازتون عذرمیخوام اما متاسفانه باید عرض کنم آقای مجیدی، امروز در یه ماموریتی، به طور اتفاقی و مشکوک بهشون تیر خورده. الانم اتاق عمل هستند. منتظر جواب و واکنش خاصی موندم، اما دیدم صدایی نمیاد. +الو. الو... خانومِ آقای مجیدی صدای من و دارید؟ ظاهرا زنه شوک بهش وارد شد. از اون طرف یکی گوشی و گرفت و گفت: _الو شما کی هستید. چی گفتید حال خواهرم بد شده. سرو صدا میومد یکی میگفت آب قند بهش بدید حالش میاد سرجا و یکی میگفت آب بپاشید به صورتش و... گوشی و قطع کردم و به ارجمند چپ چپ نگاه کردم و بهش گفتم: «گوشی و بردار ببر پایین.. سیم کارت و باطریش و در بیار و بزارش یه جایی دور از دفتر.. به مرتضی بگو یه ماشین بفرسته جلوی درب خونه مجیدی، برن خانومش و بگیرن و ببرن بیمارستان.» ✅ ادامه👇
ارجمند داشت میرفت که بهش گفتم بمونه چندلحظه. کارت بانکیم و از جیبم در آوردم و دادم بهش و گفتم: «خسرو جمشیدی که توی خاک ترکیه ترور شده، مشخصات خانومش و بررسی کنید. بعدشم شماره حساب دقیق خانومش و پیدا کنید. کارتم و میدم بهتون تا از حساب من که توش الان 5میلیون و دویست پول هست، 5 میلیون به حساب همسر مجیدی بریزین تا برای سه ماه آینده دستشون پول باشه، چون بهش قول دادم از خانوادش حمایت کنم.. ان شاءالله حالا اگر بعد سه ماه زنده بودم باز درخدمتشون هستم.» ارجمند رفت و من و حاجی و عاصف ادامه دادیم جلسمون و ! حاجی گفت: _عاکف تو که خبر دادی از شمال داری میای اینجا، دلم قرص شد. البته عاصف خَلَاء و عدم حضور تورو برام جبران میکنه. ولی خب هر گل یه بویی داره و هر سلاحی یه کاربرد داره. میخواستم بهت این و بگم که تو توی آسمون شمال__تهران بودی اتاق عملیات حریف زنگ زده بهمون.. بچه ها تونستن محدوده بیشتری رو از تماسشون شناسایی کنند.. ولی چون تلفن اونا ماهواره ای هست و زود هم قطع میکنند هنوز دقیق نتونستیم تشخیص بدیم چخبره و کجا هستند. +چی گفتند؟ _همون زنه قبلیه بود و بهمون گفت انگار شما متوجه نیستین که ما کاملا جدی هستیم.. خیال میکنید من شوخی میکنم؟ نیم ساعت دیگه که جنازه زن عاکف و بهتون گفتم کجاست می فهمید ما چقدر جدی هستیم. داشت قطع میکرد که داد زدم سرش و گفتم صبرکن. بعد بهش گفتم این دفعه قول میدم پی ان دی اصل و بهتون بدم نه قلابیُ. که اونم گفت بار آخری هست که فرصت میدیم. +خب حاجی الان برنامه چیه؟ میخوایم بدیم قطعه ی اصلی رو واقعا؟ _مجبوریم.. با مقامات بالاتر تشکیلاتمون رایزنی کردم. اوناهم پذیرفتن طرح و !! چون اینطوری هم میتونیم به منطقه ای که، اتاق عملیات اونا هست برسیم و هم اینکه میتونیم بعد دستگیری اینا محل نگهداری خانومت و از زیر زبونشون بکشونیم بیرون. اصل کاری همین اتاق عملیات توی تهرانه که داره به شمال خط میده چیکار کنن و چیکار نکنن..چون موتور سواره تونست در بره.. ما توی ترافیک موندیم.. نمی تونستیم با موتور هم زیاد تعقیبش کنیم..چون نظر کارشناسا بر این بود حساس نکنیم طرف مقابل و. +نمیدونم چی بگم حاجی. _عاکف من میرم یه سر اداره و با مقامات بالاتر بررسی میکنم بازم این طرح و !! یه سری پیشنهادات و نقطه نظراتی هست که باید نظر بدن روی اون.. چون از اختیارات من خارج هست. حاجی جلسه رو ترک کرد و رفت اداره، تا با رییس تشکیلاتمون و یه سری کارشناس های اطلاعاتی امنیتی هماهنگی و بررسی های لازم و انجام بده. من و عاصف مونده بودیم توی دفتر و داشتیم تبادل نظر میکردیم و عملیات و اتفاقاتی که ممکن بود بیفته رو بررسی میکردیم. ده دقیقه بعد از رفتن حاجی، دیدم از دفتر پایین زنگ زدن به دفتر حاجی که طبقه بالا بود. تلفن دفتر و جواب دادم: +بگو خانم ارجمند میشنوم. _حاج عاکف، از یکی از نهادها اومدن و میخوان ورود کنند داخل ساختمون. نمیدونیم چیکار دارن. آیفون و زدن و اسم شما و حاجی رو آوردن. دروباز نکردم.. چون اصلا هماهنگی نشده.. دستور چیه؟ +چند لحظه وایسا. گوشی دستت باشه. رفتم از پنجره دفتر نگاه کردم و دیدم یه ماشین، با پلاک اداری هست و انگار با دوسه تا محافظ دم در ایستاده. برگشتم سمت میز و گوشی و گرفتم و گفتم دوربینی که توی کوچه هست و مربوط به ما هست، هر سه تا تصویرش و بفرست روی مانیتور حاجی ، تا من اول ببینم چخبره. اگه میشه زوم کن روی ماشین و اون کسانی که جلوی درب ایستادند. تصاویرو فرستاد و همونطور که گوشی دستم بود ومانیتور و میدیدم، بهش گفتم: «دیدمشون.. گوشی و بده دست مرتضی.» مرتضی گرفت گوشی رو بهش گفتم: «مرتضی جان، فورا مسلح میری پایین دم در.. قبلش از دوربین نگاه بکن وضعیت بیاد دستت.. رفتی پایین درو باز نمیکنی.. از اون پنجره کوچیکی که روی در هست بپرس چیکار دارن. بعد بهمون خبر بده.» نکته و هشدار امنیتی: شاید سوال شد براتون چرا به ارجمند نگفتم بگه به مرتضی.. حقیقتش با اتفاقات پیش اومده و نفوذ در این پرونده و تحرکات مشکوک، من حتی به نزدیکترین افراد هم توی این ماموریت اطمینان نداشتم.. کار اطلاعاتی در واقع همینه. از داخل ضربه میخوری همش. برای همین ممکن بود ارجمند تا اینجا نفوذی بوده باشه. شاید مرتضی. شاید عاصف و شاید هم حاجی...من شیوه خودم و داشتم..برای همین به احدی در پرونده ها به طور مطلق اطمنیان نمیکردم. بگذریم. مرتضی با بی سیم و اسلحه رفت پایین ولی دروباز نکرد. از دریچه کوچیکی که روی درب داشت، که مثل درهای بازداشتگاه ها می موند، جوابشون و داد و بررسی کرد. بعدش بی سیم زد بالا به من. _حاج عاکف___مرتضی؟ +بگو مرتضی میشنوم ! _آقایون میگن از شورای عالی امنیت ملی اومدن. دستور چیه؟
✍ ادامه دارد... ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش ( ) که در پایین درج شده است می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️ ✅ خیمه گاه ولایت در اِیتا👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat ✅ تلگرام👇 🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1 ✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇 ✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
🌐رسوایی جنسی برای صلحبانان سازمان ملل 🔶نشریه «ساندی تایمز» در گزارشی به بررسی تجاوز جنسی کارکنان سازمان ملل به زنان و کودکان در آفریقا پرداخت که یکی از کارکنان حافظ صلح سازمان ملل اعتراف کرد زمانی که در کنگو حضور داشت به 20 تا 25 کودک تجاوز کرده است 🔶بنا به گزارش این فرد، کارکنان سازمان ملل به ارتباط جنسی با زنان بدکاره در کشورهای میزبان خو گرفته بودند و حالا با گذشت بیش از یک دهه از آن حوادث، "این فرهنگ همچنان پابرجاست". ادمین: مالک اشتر جمهوری اسلامی ایران ↩️ لحظه به لحظه بامسائل و مطالبِ تحلیلی ،سیاسی، امنیتی درون مرزی و برون مرزی 🌐 @kheymegahevelayat
🔫800 عملیات تروریستی موساد در یک دهه نشریه انگلیسی «دیلی میل» در گزارشی مستند مدعی شد که اسناد حاضر از 800 ترور موساد برای هزاران شخصیت سخن می گوید که این حجم از عملیات تروریستی در یک دهه انجام شده است. 🌐 @kheymegahevelayat