#خبر_فوری
پیکر های مطهر و نورانی ۴ شهید گمنام دوران دفاع مقدس برای تشییع و تدفین در ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به استان #البرز اعزام گردید
🌹
#خبر_فوری
پیکر های مطهر و نورانی ۶ شهید گمنام دوران دفاع مقدس برای تشییع و تدفین در ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به استان #سمنان اعزام گردید
🌹🌹
🌸دستگیری حضرت زهرا سلام الله علیها
#راوی شهید برونسی:(6)👇
🌺...با لحن غمناکی گفت: موقعی که عملیات لورفت وتوی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم. شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید.😨 مثل همیشه، تنهاراه امیدی که باقی مانده بود، توسل به واسطه های فیض الهی بود.💪 "توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم کوشک ومتوسل شدم به وجود مقدس 👈 خانم حضرت فاطمه زهرا (س).چشم هام رابستم و چند دقیقه ای با حضرت رازو نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم رانمی فهمیدم.حس کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند.😰 با تمام وجود خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه که در نتیجه شکست دراین عملیات دامن مان رامی گرفت، نجات مان بدهند...😳
🌺...در همان اوضاع، یک دفعه صدای 👈🌹 خانمی به گوشم رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید.. "به من فرمودند:👇
🌟فرمانده!😇این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید ماهم از شما دستگیری می کنیم،ناراحت نباش... "لرز عجیبی تو صدای عبدالحسین افتاده بود.چشم هاش باز پرازاشک شد.ادامه داد:"
🌺..چیزهایی را که دیشب به توگفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان 🌹 خانم حضرت زهرا(س) بود. بعد من باالتماس گفتم:🍀"یافاطمه زهرا (س)"،👈اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمیدهید فرمودند: الان وقت این حرف هانیست، واجب تر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی" با صدای بلندی زد زیر گریه.😰بعد که آرام شد،آهی از ته دل کشید و گفت: اگراون لحظه زمین رو نگاه می کردی، ازشدت گریه خاک های نرم زیر صورتم گل شده بود.حالش که طبیعی شد، گفت: سید، راضی نیستم این قضیه رو به احدی بگی...گفتم: الان که باظریف رفته بودیم جلو و موقعیت عملیات رو دیدیم، یقین کردیم که شماا زهر جایی که دستور گرفتی،اون حرف ها مال خودت نبوده است😇 پرسید: مگر چی دیدین؟هر چه را دیده بودم، مو به مو براش تعریف کردم گفت: من خاطر جمع بودم که ازجای درستی راهنمایی شدم...
#کتاب_شهدا_و_اهل_بیت
#ناصر_کاوه 👈 برشی اززندگی شهید عبدالحسین برونسی
منبع: کتاب خاک های نرم کوشک
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
🖤🌷🌷🌷🌷🌷🌷🖤
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️خاطرهی عجیب و جالب از #مادر_شهیدان_خالقیپور که مشکلات بزرگ زندگیاش به دست فرزندان شهیدش حل میشود
🔸️به همراه مصاحبهی ماندگار شهید آوینی با این مادر بزرگوار؛ آدم بعد از دیدن این مصاحبه از خودش خجالت میکشه ...
🌷#عند_ربهم_یرزقون
🖤🌷🌷🌷🌷🌷🌷🖤
#کتاب_خوب_بخوانیم
...«یک لحظه چشمم افتاد توی آینه. علی آقا داشت نگاهم میکرد. خجالت کشیدم. زود نگاهم را دزدیدم و سرم را پایین انداختم. این اولین باری بود که علی آقا درست و حسابی مرا میدید»...
...برگشتم توی اتاق نشستم بالای سرش. چراغ خاموش بود و اتاق تاریک. همین که میدانستم توی آن اتاق است و دارد نفس میکشد برایم کافی بود. آرام شدم. دلم میخواست در آن حالت زمان متوقف بماند و هرگز جلو نرود. هرگز...
اما عقربههای ساعت با من سر لج داشتند از همیشه تندتر میچرخیدند، میچرخیدند و میچرخیدند، ساعت شد دو وربع. دست روی شانههایش گذاشتم و آرام شانهاش را تکان دادم و گفتم: (علی، علی آقا جان بیدار شو)...
...خیابان بی انتها را به سرعت طی کردیم. کسی چیزی نمیگفت. همه با بهت و سکوت از پشت شیشههای ماشین به زمینهای پوشیده از برف نگاه میکردیم. کمی بعد، ته آن خیابان، کانتینری پیدا شد، پشت کامیونی بزرگ. چند ماشین پاترول سپاه هم دور و برش پارک شده بود. چند نفر از آمبولانس پیاده شدند و رفتند جلوی کانتینر. ما هم از ماشین پیاده شدیم. درِ یخچال کانتینر را باز کردند. تابوت را پایین آوردند. حاج صادق با قدی خمیده و شانههای پایین افتاده جلو رفت. آقا ناصر دوید و تابوت را در آغوش گرفت. مادر دستم را گرفته بود. درِ تابوت را باز کردند. منصوره خانم نالید: «الهی قربانت برم! مادرت بمیره علی! دیشب اینجا خوابیدی عزیزم!...» همه به گریه افتادند. مادر به هقهق افتاد. بیاعتنا به کسانی که دور و برمان ایستاده بودند گریه میکردم.»...
برش هایی از کتاب گلستان یازدهم📚
زندگینامه #شهید_علی_چیت_سازیان🌸
🖤🌷🌷🌷🌷🌷🖤
17.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گلزار_شهدای_کرمان
#حاج_قاسم
💠همراه با صدای دلنشین
حاج قاسم عزیز، شما هم
به زیارت شهدا بیایید.
#شهدا🕊
🖤🌷🌷🌷🌷🌷🌷🖤
•••
قشنگترین ترافیکی که شدیداً دلم میخواد ، توش گیر کنم....
#خداشهیدمکن😭
#شهدایی_زیستن
#شهادت
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖤🌷🌷🌷🌷🌷🌷🖤
ما هر روز سرکلاسمون اول برای سلامتی امام زمان و بعد رهبرعزیزمون حضرت آقا خامنه ای دعا میکنیم ❤️
#لبیک_یا_خامنه_ای
اگر اغتشاشات برای مردم ایران غم داشت، برای #علی_کریمی نان داشت.
نانی که در خون ایرانیان زد، در سواحل کالیفرنیا میخورد، به غم مردم ایران هم میخندد.