eitaa logo
🇮🇷لبیک یا امام خامنه ای همان لبیک یا امام حسین ع است 🇮🇷
528 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
43.3هزار ویدیو
160 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
16.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدیمی‌ترین کلیپ طنز ایران🤣 روانشناس دیوانه‌ای که از دست آخوندهمراه فرار کرد😅 را در کانال رسمی محمدتقی حسین‌زاده ✅ یاعلی‌علیه‌السلام‌ *
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 نگهبانی شب در آن شرایط بسیار حیاتی بود. یک شب که نگهبان‌ها پستشون رو بدون اجازه ترک کرده بودند؛ به دستورِ محمود باید وسط محوطه سینه‌خیز می‌رفتند تا تنبیهی اساسی بشن و حساب کار دستشون بیاد. تنبیهِ نگهبان‌ها که شروع شد، یه مرتبه دیدیم محمود هم لباسش را درآورد و همراه آن‌ها شروع کرد به سینه خیز رفتن . محمود که نگاه‌های متعجب ما را دیده بود، گفت: «یه لحظه احساس کردم که از روی هوای نفس می‌خوام اینا رو تنبیه کنم؛ به همین خاطر کاری کردم که غرور، بر من پیروز نشه». 📚 مجموعه رسم خوبان کتــاب مقصود تویی صفحه 46-45 شادی روح و 🌹 *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): ازدواج کنید و دارای نسل گردید و زیاد شوید؛ به راستی که من در روز قیامت به وجود شما، حتی به فرزندان سقط شده‌تان، بر سایر امت‌ها می‌بالم و مباهات میکنم! 📚جامع الاخبار، ج۱، ص۱٠۱ *
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️: جمهوری اسلامی با وجود مشکلاتی که در حوزه انرژی دارد، برای لبنان نیروگاه می‌سازد! 🔺جـــــــــــــــــــــــــــواب *
کشف حجاب دختران مدرسه ای!❌ 🔶بالاخره مسئول جمع آوری زنان و دخترانی که با لباس خانه و ... در جامعه و انظار عموم تردد می کنند با چه کسی هست؟ 🔶افرادی که با این وضع هستند رو که نمیشه با تذکر و نهی از منکر رفع و رجوع کرد! 🔶اومدیم اون های کذایی این ها رو شناسایی نکرد! تکلیف چیه؟! 🔶اگه برخورد درستی صورت نگیره، باید شاید وضعیت بدتری در وضعیت پوشش و حجاب، و اثرات مخرّب اون روی دختر و پسر مدرسه ای باشیم... 🔶مدت هاست عده ای از دختران مدرسه ای، بعد از تعطیل شدن، حجابشون رو بر میدارن! گناه این انسان ها با کیه؟! خیلی بعضی اوقات، بزرگتر هم کنارشونه!! این نتیجه سال ها مماشات و تساهل و رها کردن عفت و حیای جامعه، است..‌. اون دختر دانش آموز، اصلاً نمیدونه سیاست و فرهنگ چیه ولی محیط فاسد و رها شده اجتماع، اثرات مخرب فرهنگی و اعتقادی روی اونها گذاشته. *
🔴💭 | جواب دندان‌شکن یک کاربر به رشیدپور *
المیادین: اطلاعات محرمانۀ دفتر نتانیاهو دست ایرانی‌هاست 🔹یک منبع امنیتی ایرانی در گفت‌وگو با المیادین: لیستی از اطلاعات و تصاویر شخصی مخالفان نتانیاهو که او نزد خود نگه‌می‌داشت، از جمله ایهود باراک، بنی گانتز و ایهود اولمرت دست سازمان‌های امنیتی ایران افتاده است. 🔹اطلاعات ویژه‌ای هم از لیست خبرنگاران خارجی که از دفتر نتانیاهو رشوه دریافت کرده‌اند، به دست آورده‌ایم؛ این لیست شامل خبرنگاران اروپایی، آمریکایی و اسرائیلی است و تمامی اطلاعات ویژه و مبالغی که دریافت کرده‌اند، در آن قید شده است. 🔹تمامی تصاویر شخصی و پرونده‌های محرمانه از طریق یک حافظه الکترونیکی از دفتر نتانیاهو خارج شده و اکنون نزد نهادهای امنیتی ایران است و منتشر خواهد شد. *
💢 تاریخ امیرکبیر را فراموش نمی کند 🔹 اميركبير كه يک چهره‏ ماندگار در تاريخ ماست. همه‏ حكومت او سه سال بود؛ اما آن‏قدر اين كار، مهم و بزرگ و جدی بود كه تاريخ اميركبير را فراموش نمی ‏كند (رهبر انقلاب.شهریور ١٣٨٤) 🔹 بمناسبت١٢ مهر سالروز قتل اميركبير صدراعظم ناصرالدين شاه *
حکمت۶نهج البلاغه-۱۲مهر.mp3
15.34M
🔸چهارشنبه ۱۲مهرماه(فایل۳۴ ) 📖نهج البلاغه(حکمت۶) 🔹پرسش وسوال 🎤حجةالاسلام ساجدی نسب 1⃣سوال پرسیدن پوشاننده عیبهاست ✅پرسش نصف علم میباشد. ☑️ازسوال پرسیدن خجالت نکشید چون جهل خیلی خجالتش بیشتراست(شرح) 2⃣علم گنجینه است.کلید آن سوال است.سوالهایتان رابپرسید.ازیک سوال کردن چهار نفرسودمیبرند ✅سوال کننده ✅کسی که پاسخ میدهد ✅کسانی که این سوال وجواب رامیشنوند ✅کسانی که این افرادی راکه حرف علمی میزنند دوست دارند ☑️حکایتی ازکتاب داستان راستان استادمطهری(پیامبر اکرم:من برای علم آمده ام) 3⃣سوالات بیخود انجام ندهیم(شرح) ✅دنبال ضروریات دین باشیم نه حواشی آن 4⃣ازچیزهایی که میدانید ناراحت واذیت میشوید سوال نکنید(شرح) ✅ماجرای زبیده (همسرهارون الرشید) وسوال مأمون *
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 اهل جهرم که روز عاشورای 1362 شدند اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچه‌ها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی می‌نوشتند. شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم. بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله می‌کردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن می‌شد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز می‌شد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن می‌کرد. روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش می‌رسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچه‌ها می‌گرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود. نزدیک ظهر مقداری نان و خرما بین بچه‌ها تقسیم شد و به عنوان ناهار آن را درون اتوبوس میل کردند. فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظه‌ای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان چهارده پانزده ساله با آن جثه‌ کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند. سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و می‌گفت خیلی دلم شور می‌زند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم که ناگهان متوجه شدم جاده بسته شده است و یک مینی بوس ویک سواری کنار جاده ایستاده بودند. فکر کردم تصادف شده است. پاهایم را تا آخر روی ترمز فشار دادم، چند نفر با لباس مبدل بسیجی و اسلحه اطراف جاده ایستاده بودند. ناگهان دو سه نفر آرپیجی به دست وسط جاده ظاهر شدند و به سمت ما نشانه رفتند. مصطفی رهایی بلند شد و داد زد: «کوموله‌ها هستند، کوموله‌ها هستند.» شوکه شده بودم، نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. یکی از منافقین گفت: دستتان را بالا ببرید و ناگهان درب اتوبوس را باز کرد و همه را با اسلحه تهدید کرد. دور تا دورمان را با اسلحه احاطه کرده بودند و نمی شد تکان خورد. کارت اتوبوس و پلاک شخصی آن، آنها را متقاعد کرد که اتوبوس شخصی است. آنان تمام وسایل بچه‌ها را از جعبه اتوبوس بیرون آوردند و کارت شناسایی آنها را گرفتند. همه آنها بسیجی بودند به جز مصطفی رهایی که کارت سپاه داشت. با تهدید همه را به سمت جنگل بردند و تنها من و آقای نظری مانده بودیم. نمی دانم چطور باورشان شده بود که ما دو نفر شخصی هستیم و ارتباطی با رزمندگان نداریم و فقط راننده هستیم. در همین حین یک مینی‌بوس پر از مسافر هم از راه رسید و آن را هم متوقف کردند و در بین آنها سربازی را که به همراه پدر پیرش به مهاباد می رفتند، پیاده کردند و سرباز را همان جا جلو چشمان پدرش کشتند و پیرمرد را به من سپردند و گفتند پیرمرد را سوار کن و برگرد. تمام حواسم پیش بچه‌ها بود، خدایا چه بر سر بچه‌ها می‌آورند. جرأت نمی‌کردم از سرنوشت بچه‌ها بپرسم صدای شنیدن تیر از بین جنگل خیلی مرا بیتاب کرده بود با دلهره تمام پشت فرمان نشستم و با اضطراب اتوبوس را روشن کرده و به سمت نزدیکترین مقر سپاه حرکت کردم. فردا صبح زود اتوبوس را برداشتم و به محل حادثه حرکت کردیم. ماشین را کنار جنگل گذاشتم و به سرعت به طرف جنگل دویدم. غمبارترین و سخت ترین صحنه عمرم را آن جا دیدم. بدن بی‌جان و تیرباران شده 13 جوان و نوجوان معصوم که هر یک گوشه‌ای افتاده بودند و در عصر عاشورای سال 1362 به جمع شهدای کربلای 61 هجری قمری پیوستند. راوی: 📚 کتاب خاطرات دردناک شادی روح و 🥀 *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا