eitaa logo
🇮🇷لبیک یا امام خامنه ای همان لبیک یا امام حسین ع است 🇮🇷
496 دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
41.3هزار ویدیو
160 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حیف نیست آدم ترس از خدا را ول کند، از دشمن بترسد!!؟ 🌷 فرمانده لشگر ۵۵ ویژه شهدا شهید محمود کاوه 🌱ولادت: ۱۳۴۰/۳/۱ ،مشهد مقدس 🕊شهادت: ۱۳۶۵/۶/۱۱ ،ارتفاعات ۲۵۱۹ منطقه عمومی پیرانشهر - عملیات کربلای ۲ ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ا 🌿 .... 🌷در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم: دیشب تیربارچیِ دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه. گفت: بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم. رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد. آهسته گفتم:... 🌷....آهسته گفتم: اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط. جور خاصی پرسید: دیگه چه کاری باید بکنیم؟! گفتم: چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه. گفت: یک کار دیگه هم باید انجام داد. گفتم: چه کاری؟ با حال عجیبی جواب داد: توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم (راوی: همرزم شهید) 📚 منبع: حکایت فرزندان فاطمه ١، ص ٣٤ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
قسمت ۱۱۱ به بهانه شهادت کاوه.mp3
6.4M
📢 | نحوه شهادت محمود کاوه، فرمانده دلاور لشکر ویژه شهدا در دوران دفاع مقدس 🎤 راوی: جانباز سرفراز و همرزم شهید کاوه، جواد نظام پور •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 :
🌷حرکت شهید محمود کاوه بسوی شهادت 🌷 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 در قرارگاه کماکان با محمود بر سر جلو نرفتن چانه می‌زدیم و او قبول نمی‌کرد اما ناگهان در کمال ناباوری نظرش برگشت و گفت باشه قبول، من جلو نمیرم و توی قرارگاه میمانم منصوری!تو هم نمی‌خواد بری مجید!تو هم همین جا بمون خود فرمانده گردان ها میرن توی محور هاشون عملیات رو انجام میدن نفس راحتی کشیدیم، انگار دنیا را بما داده بودند،خیال مان راحت شد محمود همه ی لشکرما بود و اگر اتفاقی برای او می افتاد لشکر ویژه شهدا از هم می‌پاشید. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و با حالی خوش به محمود گفتم، همین که نمی ری جلو عملیات برای من پیروز شده به حساب می آد. دیگر فکرم آزاد شد،آستین هایم را بالا زدم و از سوله فرماندهی بیرون زدم،کنار یکی از تانکرها نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم حین وضو چند نفر را در حال بیرون آمدن از قرارگاه دیدم. آنها به طرف خط حرکت کردند. تاریکی شب اجازه نداد چهره شان را تشخیص بدهم.اما از آنتن های بیسیم هایشان حدس زدم، مسئول محورها هستند. بعد از وضو داخل سوله آمدم منصوری نشسته بود نماز مغرب را شروع کردم، در حین نماز صدای محمود را که از گوشی بیسیم بیرون می آمد شنیدم حسابی حواسم را پرت کرد،اصلا نفهمیدم نماز را چطور تمام کردم،سلام را گفته و نگفته به منصوری نهیب زدم،«محمود کجاست مرد حسابی؟!»عاجزانه گفت:رفت حالم خراب شد، با تشر گفتم «کی. آخه چرا گذاشتی بره» مگه قرار نبود نره جلو؟این ها را که گفتم منصوری از کوره در رفت و داد زد «مگه کسی از پس این آدم بر می آد؟مگه کسی میتونه جلوشو بگیره؟هر کاری کردم نره فایده ایی نداشت، منو پس زد و رفت. دیدم وضع او از من بدتر است، تازه شصتم خبر دار شد که چه رودستی خوردیم. محمود برای آنکه ما زیاد پاپیچش شده بودیم،سر کارمان گذاشته بود.آن چند نفر هم که من در تا یکی دیدم محمود و چند تا بیسیم چی بودند، مثل یخ در زمین وا رفتم، کار از کار گذشته بود، محمود به محور «گردان امام سجاد علیه السلام»رفته بود و حالا در نوک پیکان عملیات و حمله قرار داشت. (راوی : سید مجید ایافت) •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال :
💠 حیف نیست آدم ترس از خدا را ول کند، از دشمن بترسد!!؟ 🌷 فرمانده لشگر ۵۵ ویژه شهدا شهید محمود کاوه 🌱ولادت: ۱۳۴۰/۳/۱ ،مشهد مقدس 🕊شهادت: ۱۳۶۵/۶/۱۱ ،ارتفاعات ۲۵۱۹ منطقه عمومی پیرانشهر - عملیات کربلای ۲ ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ا 🌿 .... 🌷در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم: دیشب تیربارچیِ دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه. گفت: بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم. رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد. آهسته گفتم:... 🌷....آهسته گفتم: اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط. جور خاصی پرسید: دیگه چه کاری باید بکنیم؟! گفتم: چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه. گفت: یک کار دیگه هم باید انجام داد. گفتم: چه کاری؟ با حال عجیبی جواب داد: توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم (راوی: همرزم شهید) 📚 منبع: حکایت فرزندان فاطمه ١، ص ٣٤ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
قسمت ۱۱۱ به بهانه شهادت کاوه.mp3
6.4M
📢 | نحوه شهادت محمود کاوه، فرمانده دلاور لشکر ویژه شهدا در دوران دفاع مقدس 🎤 راوی: جانباز سرفراز و همرزم شهید کاوه، جواد نظام پور •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 :
🌷حرکت شهید محمود کاوه بسوی شهادت 🌷 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 در قرارگاه کماکان با محمود بر سر جلو نرفتن چانه می‌زدیم و او قبول نمی‌کرد اما ناگهان در کمال ناباوری نظرش برگشت و گفت باشه قبول، من جلو نمیرم و توی قرارگاه میمانم منصوری!تو هم نمی‌خواد بری مجید!تو هم همین جا بمون خود فرمانده گردان ها میرن توی محور هاشون عملیات رو انجام میدن نفس راحتی کشیدیم، انگار دنیا را بما داده بودند،خیال مان راحت شد محمود همه ی لشکرما بود و اگر اتفاقی برای او می افتاد لشکر ویژه شهدا از هم می‌پاشید. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و با حالی خوش به محمود گفتم، همین که نمی ری جلو عملیات برای من پیروز شده به حساب می آد. دیگر فکرم آزاد شد،آستین هایم را بالا زدم و از سوله فرماندهی بیرون زدم،کنار یکی از تانکرها نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم حین وضو چند نفر را در حال بیرون آمدن از قرارگاه دیدم. آنها به طرف خط حرکت کردند. تاریکی شب اجازه نداد چهره شان را تشخیص بدهم.اما از آنتن های بیسیم هایشان حدس زدم، مسئول محورها هستند. بعد از وضو داخل سوله آمدم منصوری نشسته بود نماز مغرب را شروع کردم، در حین نماز صدای محمود را که از گوشی بیسیم بیرون می آمد شنیدم حسابی حواسم را پرت کرد،اصلا نفهمیدم نماز را چطور تمام کردم،سلام را گفته و نگفته به منصوری نهیب زدم،«محمود کجاست مرد حسابی؟!»عاجزانه گفت:رفت حالم خراب شد، با تشر گفتم «کی. آخه چرا گذاشتی بره» مگه قرار نبود نره جلو؟این ها را که گفتم منصوری از کوره در رفت و داد زد «مگه کسی از پس این آدم بر می آد؟مگه کسی میتونه جلوشو بگیره؟هر کاری کردم نره فایده ایی نداشت، منو پس زد و رفت. دیدم وضع او از من بدتر است، تازه شصتم خبر دار شد که چه رودستی خوردیم. محمود برای آنکه ما زیاد پاپیچش شده بودیم،سر کارمان گذاشته بود.آن چند نفر هم که من در تا یکی دیدم محمود و چند تا بیسیم چی بودند، مثل یخ در زمین وا رفتم، کار از کار گذشته بود، محمود به محور «گردان امام سجاد علیه السلام»رفته بود و حالا در نوک پیکان عملیات و حمله قرار داشت. (راوی : سید مجید ایافت) •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال :
🌷 شهید علی قلی زاده🌷 🌷عملیات کربلای ۲__🌷 🌷محل شهادت 🌷 🌷حاج عمران 🌷 🌷سال ۱۳۶۵/ ۶ /۱۱🌷
شهادت محمود کاوه.mp3
1.2M
شرح توصیفی عملیات کربلای دو سال ۱۳۶۵ که منجر به شهادت سرلشکر شهید محمود کاوه شد- ۱۱ شهریور ۱۳۶۵ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلمی مستند از عملیات کربلای۲ و دقیقا همان محلی را روی قله نشان میدهد که بولدوزر جاده نیمه کاره را رها کرده و آنجابودکه شهید کاوه به امدادگران گفت مرا رو به قبله بگذارید و بروید مجروحان را نجات دهید 🌱 ۱۰ شهریور ۱۳۶۵ - سالروز عملیات کربلای ۲ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 شهید کاوه و باز خواست فرماندهان 🌱 ۱۱ شهریور ۱۳۶۵ - سالروز عروج سردار شجاع لشگر ویژه شهدا، شهید محمود کاوه عملیات کربلای ۲ - بر بلندای ارتفاع ۲۵۱۹ - منطق حاج عمران •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 🗓 ۱۰ شهریور ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۲ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
💠 خاطره ای از اعزام نیروهای تخریب برای راوی: جعفر طهماسبی (از لشگر ۱۰ سیدالشهداء-ع) ⏳ یک هفته به مانده بود مقر تخریب لشگر ۱۰ در قلاجه (بین راه اسلام آباد_ایلام) بود. آماده می‌شدیم برای محرم سال ۶۵ آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی . اکثر بچه ها می‌خواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند. از منطقه هم قول و قرار برای حسینیه لباس فروشها و مسجد جامع بازار تهران گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمان می‌رسیم. اما دستوری همۀ این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردان‌ها و واحدهای لشگر به منطقه پیرانشهر حرکت کنند. ▫️غروب روز جمعه ۷ شهریور ۶۵ از قَلاجِه با دو تا اتوبوس راه افتادیم شب را در مسجد ترک های باختران به صبح رسونیدیم مسجد خیلی شلوغ بود رزمنده های زیادی توی شبستان مسجد خوابیده بودند من تا صبح از صدای خرناسه بعضی ها خوابم نبرد. بلافاصله بعد از نماز صبح سفره ها رو انداختند و صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت سنندج. دو تا اتوبوس بودیم دو تا اتوبوسمان هم خیلی تمیز و شیک بود. یادم هست اتوبوسی که ما در آن بودیم "ایران پیما" بود و راننده اش ماشین رو از تمیزی برق انداخته بود. وقتی وارد اتوبوس شدم گفتم : خدا رو شکر ، یه بار ما رو آدم حساب کردند و یک ماشین خوب برای ما فرستادند. یک راست رفتم صندلی آخر اتوبوس یه جای دنج پیدا کردم. قبل از نماز ظهر و عصر رسیدیم به سپاه بوکان آنجا نماز ظهر و عصر را خواندیم و نهار هم خوردیم و حدود ساعت ۲ بعد از ظهر بود که به سمت نقده حرکت کردیم. من کف اتوبوس چفیه ام را پهن کردم و خوابیدم.. البته راننده و کمکش یه خورده غر غر کردند اما مهم نبود. مست خواب بودم که یک صدای عجیبی آمد. مثل اینکه چیزی به عقب ماشین ما خورد و من که کف ماشین خوابیده بودم سر خوردم تا دم درب اتوبوس. همه ی بچه ها از خواب پریده بودند و هر کسی یه ذکری می گفت: یکی می گفت یا زهرا(س) یکی یا حسین و یا ابالفضل من که کف اتوبوس بودم و از چیزی خبر نداشتم با زحمت از میان صندلی ها و بچه هایی که به سمت درب اتوبوس هجوم آورده بودند خودم رو بالا کشیدم و با تعجب پرسیدم چی شده؟؟ چرا اینقدر شلوغش می کنید!!! که نگاهم به سمت راست جاده و پشت ماشین افتاد. اتوبوس پشت سری ما از پل مسیر جاده غلطید و به پهلوی راست روی زمین افتاد. اینبار خودم با همه ی وجودم یه یا ابالفضل(ع) گفتم. اتوبوس ما چند متری جلو رفت و راننده از ماشین پایین پرید و من هم پایین رفتم هی می گفتم خدایا به ما رحم کن... خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه. شیشه جلوی ماشین خورد شده بود و راننده از شیشه آمد بیرون و پشت سرش یکی یکی بچه ها بیرون آمدن. در کمال ناباوری همه ی تخریبچی ها سالم بودند فقط یکی از بچه ها یک خورده گوشه ی پایش زخم شده بود که با یک چسب زخم مشکل حل شد. وسایل بچه ها توی صندوق اتوبوس بود که به علت ترکیدن گالن های گازوئیل آلوده شده بود. همه ی وسایل را از دو تا اتوبوس خالی کردیم اتوبوس دوم که چپ کرده بود و اتوبوس اول هم که ما بودیم در اثر ضربه ای که به موتورش خورده بود از کار افتاده بود. به خنده گفتم: بخشگی شانس... یه بار یه اتوبوس خوب برای ما اومد و این هم شد سرنوشت ما.‼️ راننده دو تا اتوبوس توی سر خودشون می زدند . چون هم اتوبوس ها صدمه دیده بود و هم اینکه نگران بودند اگر هوا تاریک بشه با نا امنی جاده ها چه کنند!! خطر هجوم ضدانقلاب یود.... از طریق بی سیم یکی از پایگاه های تامین جاده که در نزدیکی ما بود خبر تصادف را دادند و یک ساعتی طول کشید که ماشین آمد و قبل از غروب آفتاب به شهر نقده رسیدیم. مقر بچه های تخریب لشگر داخل یک هنرستان بود و نماز جماعت مغرب و عشاء رو به جماعت خواندیم و بعد از نماز چون روزهای قبل از ماه محرم بود مجلس عزاداری برگزار شد. شهید حسن مقدم آن شب حال خوبی داشت. و بعد از خواندن من ، او مجلس را به دست گرفت. یادم میاد آن شب توسل به حضرت مسلم (ع) داشتیم. شهید مقدم توی ناله ها و گریه هاش می گفت: ارباب جان. حالا که میری کربلا یه خورده آهسته برو ما هم برسیم. و شهید حسن مقدم نیمه شب دهمین روز شهریورماه ۱۳۶۵ میهمان اربابش شد روحش شاد
🚩🚩 عاشورایی که قبل از محرم به پا شد 🌿 شهریور ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۲ - منطقه حاج عمران طرح مانور: محور راست، شامل ارتفاعات گردکوه (معروف به شهید صدر)، تخت سنگی، تپه شهدا و تپه سرخ و 2 محور چپ، شامل ارتفاعات 2519، واراس و یال های آن، تپه تخم مرغی، شیار «اِنِه» و دو یال ارتفاع سَکران . فرماندهی این عملیات را قرارگاه سیدالشهدا(ع)، نیروی زمینی سپاه عهده دار بود. با شرکت یک تیپ از لشکر 10 سیدالشهدا(ع)، تیپ 9 بدر، 12 قائم، 21 امام رضا، 105 قدس، 155 شهدا - در مجموع به استعداد 28 گردان از سپاه هدف های عملیات عبارت بودند از: ترمیم خط پدافندی، خارج کردن عقبه خودی از دید و تیر دشمن و دستیابی به راهکارهای مناسب به منظور عمق دادن به منطقه برای عملیات بعدی. 🌱 در این عملیات، محمود کاوه، سردار شجاع سپاه اسلام بشهادت رسید🕊🕊 🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱ا 📷 👆خداحافظی بچه های تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) برای اعزام یه منطقه عملیاتی •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
📷 رزمنده های تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) که براثر انفجار مین والمرا مجروح شده اند 🌿 شهریور ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۲ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
💠 «‏سلاماً علی من حاربَوا الّیل و عِند الصّباح بالاکفانِ قد عادوا» 🌴 ‏سلام بر کسانی که شب را می‌جنگند و صبح هنگام، با کفن باز می‌گردند...💔 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
📷 برادر "کاوه ذاکری" که در معبر بر اثر انفجار مین والمر مجروح شد عملیات کربلای ۲ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 :
🌱 ۱۰ شهریور ۱۳۶۵ - آغازعملیات کربلای ۲ ⚪️ عراق در بهار سال ۶۵ ارتفاع سوق الجیشی ۲۵۱۹ را در منطقه حاج عمران را به تصرف خود درآورد. ارتفاع مزبور به دلیل تسلط کاملی که بر شهرها و ارتفاعات مجاور خود داشت، برای ایران از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. دشمن نیز از میزان حساسیت ما روی این ارتفاعات آگاه بود و خود را کاملاً برای پاسخ تک ایران آماده کرده بود ولی زمان آن را نمی‌دانست. با این توصیف، رعایت اصل غافلگیری در این عملیات میسر نبود. از طرفی عراقیها در بلندای ارتفاع که ظرفیت حداکثر یک گردان را داشت، یک تیپ با لایه های دفاعی متعدد، همراه با نیروی احتیاط مستقر کرده بود. همه این عوامل باعث پیچیده شدن کار روی این منطقه می شد. بهر ترتیب عملیات در شب دهم شهریور ۶۵ با هدف تصرف ارتفاع ۲۵۱۹ و منطقه حاج عمران آغاز شد. •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥هر که وفات میکند چه مومن باشد،چه کافر باشد میگوید ..... 🔺️آیت الله بهجت اللہم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج❤ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚 🌷 اللهم 🌷 🌷 صل علیٰ 🌷 🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷 🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ 🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷 🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷 🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷 🌷 الصِّديقِ 🌷 🌷الشهید🌷 🌷صَلاةً 🌷 🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷 🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷 🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷 🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷 🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷 🌷صلوات الله علیک🌷 🌷و علی آبائك🌷 🌷وأوﻻدك🌷 💚♻️کاش میشد پر بگیرم تا حرم 💚♻️پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم 💚♻️کاش دعوت میشدم با زائران 💚♻️در حرم پر میزدم با عاشقان 💚♻️کاش من راهم صدایم میزدی 💚♻️یک زیارت را به نامم میزدی 💚♻️کاش گردد این گدا پابوسِ تو 💚♻️بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو 💚♻️درشبِ قبرم کنی من راخطاب 💚♻️میکنی آقا قدم‌ها را حساب 💚♻️باتوعاشق‌ترشدن عشقِ منست 💚♻️عشقِ زیبای شما رزق منست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡✨۞ـبِسْمِـ‌الْلّٰھِ‌الْرَحْمٰنِـ‌الْرَحْیْمِـ۞✨🧡 🌴 اَݪـسّـَلٰامُ عَـلَـیْــکَ یـٰاعَـلــےِٖبْـنِ مُـوسَـۍٱݪـرِّضـٰا 🍃صلواتِ خاصّـه امام رضا(؏) تقدیم به سـاحَـتِ مقـدّسِ امـامِ خوبـی‌ها.... 💠 اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨ صَـلِ‏ّ عَـلـیٰ عَـلـیِّٖ بْـنِ مُـوسَـۍٱݪـرِّضـَٱ ٱلْـمُـرْتَـضـیٰ ٱَلْـاِمـٰامِ ٱݪـتّـَقـیِّٖ ٱݪـنّـَقـیِّٖ بارالها درود و رحمت فرست بر على بن موسـۍالرّضا پسنديده پيشواى پارسا و منزّه 💐 وَ حُـجّـَتِـکَ عَـلـیٰ مَـنْ فَـوْقَ ٱلْـاَرْضِ ✨وَ مَـنْ تَـحْـتَ ٱݪـثّـَریٰ ٱݪـصّـِدّیٖـقِ ٱݪـشّـَهـیٖـدِ و حجّت تو بر هر كه روى زمين است و هـر كه زير خاك بسيار راستگو و شهيد 🍃صَـلٰاةََ کَـثـیٖـرَةََ تـٰامّـَةََ زٰاکـیّٖـَةََ ✨مُـتَـوٰاصِـلَـةََ مُـتَـوٰاتِـرَةََ مُـتَـرٰادِفَـةََ 🍃کَـاَفْـضَـلِ مـٰا صَـلّـَیْـتَ ✨عَـلـیٰ اَحَـدِِ مِـنْ اَوْلـیٖـٰائِـکَ‏ درود و رحمتـى فراوان و كامل و با بركت و متصّل و پيوسته و پياپـى و دنبال هم هم‌چون بهترين رحمتـى كه بر يكـى از اوليائت فرستادى. التمــــــــــاس دعـــــــــــایِ فـــــــــــرجِ یــــــــــار وزیــــــــــارت دلـــــــــــدار 💠 ۩۞۩۞۩۞۩۞۩