فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) در روز قیامت
🌷استاد عالی دامت افاضاته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹چگونگی وفات آقای فلسفی رضوان الله علیه
از سخنران های برجسته و معروف تهران
🌷نقل از استاد نظری منفرد دامت افاضاته
ایشان نقل می نمایند از استاد 🌷سیدقاسم شجاعی رحمه الله علیه
بسیار آموزنده حتما ببینید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹استاد شجاعی دامت افاضاته
❤️🖤مادر ما مادر غیرت مندی بود،
⚪️اصلا حاضر نشد که امام زمان خودش رو
چند دقیقه توی طناب ببینه...
📗 #حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
⚪️ در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است .
🌷به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟
⚪️ جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
🌷آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.
🥀حکایت ✏️
♦️چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آن جا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آن ها برای آتش درست کردن استفاده میکرد و برای خود چای آماده میکرد. هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمیدانست.
⚪️چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما هم چنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد سرد بود تا این که یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد،
♦️میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد. رو به آسمان کرد و خداوند متعال را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت: "خدایا، ای مهربان، تو که برای کرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کردهای و من هیچ گاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم."
📍بی_حجاب_در_حیاط
⁉️رفتن بدون حجاب به حياط خونه، بالکن و پشت پنجرهای كه از ساختمونهاى بلند اطراف دیده میشه، چه حكمى داره؟
📚 همه مراجع، بهجز سیستانی حفظهم الله:
📝 اگه احتمال بدین كه مرد نامحرم شما رو مىبينه، بنابر احتياط واجب، بايد حجاب تون رو رعایت کنین.
📚 آيتالله سيستانى حفظه الله:
📝 اگه احتمال بدین كه مرد نامحرم شما رو مىبينه، بهتره (مستحبه) که حجاب تون رو رعایت کنین.
⭕️ نکته: حکم بالا مربوط به جاییه که احتمال میدین مرد نامحرم شما رو ببینه؛
اما اگه
1️⃣ میدونین كه مرد نامحرم داره نگاه میکنه؛
2️⃣ یا یقین دارین که اگه بیحجاب توی حیاط و بالکن رفتین، حتماً نامحرم شما رو میبینه.
⛔️ در این صورت، به فتواى همه مراجع، بايد حجاب تون رو رعایت کنین.
🔺آيتالله نورى، امام خمينى، آيتاللّه فاضل و آيتاللّه مكارم، تعليقات علىالعروة، (احكام التخلى)، م10؛ دفتر آيات عظام بهجت، وحيد، صافى و خامنهاى؛ آيتالله سيستانى، تعليقات علىالعروة، (احكامالتخلى)، م10.
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
🍀@tasvir12🌸
┗━✨🌸✨🌹✨━┛
💠حکم تماسهایی که در محلهای شلوغ به طور ناخودآگاه بین زن و مرد نامحرم واقع میشود:
🌼تماسهایی که در محلهای شلوغ(مانند بازارها، تظاهراتها، نماز جمعه، تشییع جنازه، حرمها و یا بیتالله الحرام) بطور ناخودآگاه بین زن و مرد نامحرم واقع میشود اشکال ندارد مشروط به آنکه برای اینکه تماس بگیرد عمداً به آنجا نرفته باشد.
📚امام خامنهای/احکام روابط/مسئله ۲۰۱
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
🍀@tasvir12🌸
┗━✨🌸✨🌹✨━┛
🥀ويژگىهای_برجسته_مؤمن
🌹عن الامام الرضا علیه السلام:
🌴لا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال
🌷(۱) سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ.
🌷(۲) وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ
🌷(۳) وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ
🌴فأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ》
🌹مؤمن، مؤمن واقعى نيست، مگر آن كه سه خصلت در او باشد:
⚪️سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پيامبرش و سنّتى از امامش،
🌺 امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز و اَسرار است،
🌸 و امّا سنّت پيغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم ،
🌼 و امّا سنّت امامش، صبر كردن در زمان تنگدستى و پريشان حالى
📗خصال ، ج۱ص۸۲
📗 اصـول کـافـى، ج۳ص۳۳۹
📗تحف العقـــول، ص۴۴۲
📗کتاب «سکوت شکسته»
🌹براساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس
📝به قلم: سیدهادی سعادتمند 21 🔽
🌷 ادامه قسمت بیست و یکم
🌹چنین حرکتی در آن شرایط، یکجور قدرتنمایی بود و نیروها را به این باور میرساند که کسانی که قرار است در عملیات، پشتیبانی کننده باشند، خیلی قوی هستند و این تأثیر روانی بالایی داشت. احساس خوبی داشتیم.
⚪️زمانی که پشت خاکریز نشسته و منتظر ساعت شروع عملیات بودیم، فرمانده به تکتک بچهها سرکشی کرد و برای ما توضیح داد که:« نیروهای تخریب دارن معبر باز میکنن. کارشون که تموم بشه، یه نیروی اطلاعات ـ شناسایی میاد و ما رو میبره پای معبر.»
🌹 تازه فهمیدم که پیشتر از گردانهای خط شکن، نیروهای تخریب و اطلاعات ـ شناسایی هستند که رفتهاند سراغ دشمن. توی همین فکرها بودم که یک نفر با لباس سپاه از جلوی ما گذشت و رفت سمت فرمانده گردان. بچه ها با اشاره دست، او را نشان میدادند و میگفتند: «نیروی اطلاعات ـ شناسایی است.» وقتی دیدم فرمانده گردان که خیلی به نظرم مقام بالایی میآمد، سرش را آورده پائین تا خوب گوش بدهد که او چه میگوید و بعد دنبالش راه افتاد، فهمیدم که اطلاعات ـ شناسایی باید خیلی جایگاه مهمی باشد.
⚪️گردان حرکت کرد. من گرفتار دل پیچه شدید شده بودم؛ شاید به دلیل خوردن چلومرغ گرم بود، به ناچار بین من و ستون گردان که به سمت معبر میرفت، فاصله میافتاد. با شنیدن صدای تیربار، سرعتم را زیاد کردم. میدویدم تا خودم را به ستون گردان برسانم. حجم منور زیادی بالای سرم روشن شد. به انتهای ستون که رسیدم، دیدم همه زمینگیر شدهاند و تا دل معبر که سنگر تیربار دشمن دقیقاً مقابلش قرار داشت، بچههای ما خوابیده بودند روی زمین و آتش تیربار قطع نمیشد. ستون گردان در معبر گیر کرده بود. دنبال فرمانده گردان میگشتم. میخواستم از او کسب تکلیف کنم. به حالت چهار دست و پا به وسط ستون رفتم، آتش تیربار قطع شد. بلند شدم، ایستادم، فرمانده گردان با لهجه تهرانی سرم فریاد زد:« بخواب جون مامانت! بخواب!»
🌹بی اختیار پایم شل شد و کنارش دراز کشیدم روی زمین، تمام آن چه میفهمیدم را در یک جمله خلاصه کردم و گفتم:« تا کی میتونیم این جور زمینگیر باشیم؟»
⚪️ بنده خدا فقط نگاهم میکرد. وقتی دیدم بچههای مجروح از درد به خودشان میپیچند و ما نه راه پس داریم و نه راه پیش، فریاد زدم: « آخرش که چی؟»
🌹منور بعدی که زده شد فهمیدم شرایط غیرقابل تحملتر از آن است که فکر میکنم. فرمانده حق داشت. بین شهدا و مجروح ها بودم؛ همان همرزمانی که با هم دوره آموزشی را گذرانده بودیم، همانهایی که وقتی گلوله توپ کنارم خورد، تلاش کرده بودند تا مرا از زیر خاک بیرون بکشند، کسانی که با هم سر یک سفره نشسته بودیم و همین ظهر روز گذشته با هم توی صف نماز بودیم.
⚪️ رگ گردنم ورم کرده بود. این را از فشاری که ناخودآگاه به روپوش چوبی کلاشینکف میآوردم، متوجه شدم. با روشنشدن مجدد منور، صدای دوستی که با هم از قم اعزام شده بودیم، ابوالقاسم مهره ساز را شنیدم. او به سنگر تیربار دشمن نزدیک تر بود. نمیدانم چه اتفاقی برایش افتاده بود که با لهجه قمی فریاد زد:« یا امام زمان!». هم زمان با فریاد او، تیربار خاموش شد.
🌹 قدمهایم را چنان بلند و با سرعت بر میداشتم که متوجه نبودم کمر یا شکم کدام یکی از دوستانم را لگد میکنم. خودم را رساندم بالای سر تیربارچی دشمن که به تنهایی نفس یک گردان را گرفته بود ـ او در حال تعویض نوار تیربار بود که با شنیدن صدای پای من به خودش آمد و نوار فشنگ را که توی دستش بود رها کرد و با قنداق تیربار به سمتم حمله کرد. من هم تمام بغضم را همراه با گلولههای سلاحم خالی کردم و فریاد زدم «الله اکبر».
⚪️ خط شکسته شد. روز بعد شایعه شد که من امام زمان را دیدهام. تصورشان این بود که من فریاد زدم «یا امام زمان» و با کمک آن حضرت، آتش تیربار را خاموش کردم.
🌹 کمک لازم داشتیم. سراغ بیسیم چی را گرفتم که گفتند شهید شده. در همان دوره آموزشی بیست روزه کار با بیسیم را بلد شده بودم، اما از رمز و کد، چیزی سردرنمیآوردم. خیلی آشکار پیام میدادم. حتی نمیدانستم که آن طرف خط با چه کسی حرف میزنم. فقط داد می زدم: «خط شکسته شده. کمک لازم داریم. مجروح داریم. اسیرگرفتیم.»
⚪️در حقیقت داشتم یک جوری التماس میکردم که زودتر خودشان را برسانند. با فاصله کمی، گردان بعدی آمد و روی جاده مستقر شدیم. حلقه محاصره دور نیروهای عراقی که داخل شهر خرمشهر بودند، کامل شد. تمام اطلاعی که از زمین منطقه داشتم، همان قدری بود که فرمانده گردان به ما گفته بود؛ تقریباً هیچ نمیدانستم. فرمانده گردانی که برای کمک ما آمد، با بیسیم که تماس داشت، به مقام بالاتر میگفت:« کار دشمن تمام است و حلقه محاصره کامل شده.»
🌷ادامه دارد...
🥀جنگ و گنج -- تربیت دشمن پشت بی سیم
🌹 سید در کنار آن همه شجاعتی که از خود نشان می داد، از فرصت بی سیم برای هدایت دشمن های خود هم استفاده می کرد.
⚪️ به همراه شهيد قلی رضايی رفته بوديم پاوه محل استقرار سید ابراهیم. شروع عمليات محمدرسول الله(صلی الله علیه و آله) بود.
📌 بی سيم كوموله دموكرات، سید را به اسم صدا می زد. همان موقع پخش شده بود برای سرش جايزه تعيين كرده اند. چند بار هم كمين زدند تا دستگيرش کنند.
🌹سید در کنار آن همه شجاعتی که از خود نشان می داد، از فرصت بی سیم برای هدایت دشمن های خود هم استفاده می کرد.
⚪️ یادم هست با بی سيم با آن ها بحث می كرد؛ بحث های اعتقادی»
🌹پشت بیسیم خطاب به کوموله، دمکرات می گفت: اگر شما پشتيبان مردم هستيد، اگر ايرانی هستيد، اين حركت شما، دفاع از دشمن است، بيایيد تسليم شويد.
⚪️آن ها که حسابی با صحبت های سید در هم ریخته می شدند و جوابی نداشتند، بی سیم را قطع می کردند.
.
🌹شهید سید ابراهیم کسائیان از فرماندهان لشکر 27 محمدرسول الله(صلی الله علیه و آله) و لشکر 10 سیدالشهداء(علیه السلام) که در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. روحش شاد و پر رهرو باد
🌷راوی: برادر رزمنده اش سید جلیل کسائیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️مادر...
❤️مادر...
❤️مادر...
👌کاش تا زنده هستند قدرشون رو بدونیم...
😔کاش دلشون رو نشکونیم که اگه این کار رو بکنیم دنیا و آخرت مون رو به باد دادیم...
🌹شیخ حسین انصاریان دامت افاضاته
👌کلیپ فوق العاده زیبا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺یکی از محدود فیلم کوتاه هایی که واقعا از همون سال ۹۳ که دیدم و به دلم نشست فیلم کوتاه #علمک بود که با پخش از برنامه ثریا مورد توجه رهبر انقلاب نیز قرار گرفت
علمک واقعیتی است از ماهیت لباس روحانیت که هیچگاه از شبکههای دروغ و نفرت پخش نخواهند
👈لطفا، حتمااا ببینید و نشر دهید🍃🌺