🔳 توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها درحال سجده
⁉️ س ۶۴۶۹: آیا این که بعد از نماز حاجت، طبق نقل به سجده رفته و به حضرت زهرا(سلام الله علیها) توسل بجوییم، از نظر شرعی مشکلی ندارد؟
✅ج: سجده برای غیر خدا جایز نیست، ولی توسل به اولیاء الهی و اهل بیت(علیهم السلام) در حال سجده اشکال ندارد و به معنای سجده برای غیر خداوند متعال نیست.
🥀#نگاه_به_دختر_بچه
⁉️من از دختر بچههای كوچیک که چادر میپوشن، خیلی خوشم میآد؛ چون معنويت خاصى دارن. آيا نگاهكردن به اونها اشكال داره؟
📚 همه مراجع: نه بابا! چه اشکالی؟! بچه است دیگه! آدم نگاه به شیرینیش میکنه، کیف میکنه؛ مگه اینکه نگاهت به قصد لذت جنسی و یا با ترس و احتمال افتادن به حرام باشه. اینم از سؤالت معلومه نیست.
🔺توضيحالمسائل مراجع، م2433؛ آيتاللّه نورى، توضيحالمسائل، م2429؛ دفتر آيتاللّه وحيد و آيتاللّه خامنهاى حفظهم الله
‼️ فروش لایک و فالوور
🥀 س ۶۴۷۰: فروش لایک و فالوور واقعی و یا ساختگی و دروغین(فیک) چه حکمی دارد؟
✅ ج: اگر واقعی باشد، در مواردی که مشتمل بر مفسده نباشد، فی نفسه اشکال ندارد، ولی اگر ساختگی و دروغین باشد، جایز نیست.
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
🍀@tasvir12🌸
┗━✨🌸✨🌹✨━┛
✅ حکم شرعی استفاده از تلگرام و اینستاگرام
بر اساس فتوای #امام_خامنه_ای :
🔺ورود به شبکههای متعلق به دشمنان «حرام است»
⬅️ سؤال: آیا نرمافزارها هم بهمثابه کالا هستند و حکم خرید کالای ایرانی در اینجا هم وجود دارد؟
➡️ پاسخ: حکم خرید کالای دشمنان که به نحوی کمک به آنها محسوب میشود تحت عنوان «اعانهی ظالم» شامل اینجا نیز میشود؛ یعنی ما با خریداری یک نرمافزار، خدماتی به آنها برسانیم یا به نحوی از این نرمافزارها استفاده کنیم که سودش به جیب آنها برود، مثل برخی برنامهها که اصل ورود به آنها و تعداد استفادهکنندگان از آنها برای صاحبش مفید است، همین ورود به برنامه هم حرام میشود. بنابراین فرقی نمیکند که این کالا سختافزار باشد یا نرمافزار و این توصیهای که گفتهاند اگر کالایی مشابه داخلی دارد، از کالای خارجی استفاده نکنید، شامل نرمافزارها هم میشود و باید از نرمافزار داخلی استفاده کنید.
🍃🍃🍃🍃🍃
‼️ اطمینان به وقت نماز
🔷 هرگاه با شروع اذان برای مکلف اطمینان حاصل شود که وقت نماز داخل شده است، لازم نیست تا پایان اذان صبر کند و می تواند نماز بخواند.*
* البته در مورد نماز صبح، برای رعایت احتیاط، حدود ده دقیقه بعد از شروع اذان، نماز صبح خوانده شود.
📕منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۲۱
🆔 @resale_ahkam
📗کتاب «سکوت شکسته»
🌹براساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس
📝به قلم: سیدهادی سعادتمند 29🔽
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ادامه قسمت بیست و نهم
کانی مانگا
🌹نمیخواستم جلوی آقای جواد دل آذر که به من اعتماد کرده بود، خراب شوم و کم بیاورم. آقاجواد از آن تیپ فرماندهانی بود که کارهای سخت را با تیزهوشی ای که داشت، سهل و آسان میکرد. و جواد امثال آقاجواد در جنگ، نعمت بود و به شدت در کسب موفقیت مؤثر بودند. این مرد تلفیقی از اقتدار و سادگی بود. هیچ تلاشی برای بزرگ نشاندادن خودش نمیکرد، اما بزرگ بود و بزرگ هم دیده میشد.
⚪️ قبل از این که وارد سنگر فرماندهی لشکر ثارالله بشویم، با من که نیروی سادهی اطلاعات بودم. گفتگو داشت. میخواست بفهمد چقدر منطقه را میشناسم. طی همین زمان کوتاه، تمام نشانهها و اطلاعات شخصی من را درآورد. وقتی هم که با فرمانده لشکر ثارالله در باره حدود مسئولیتش حرف میزد، پر از اعتماد به نفس بود. همیشه از بودن در کنار چنین فرماندهانی حس خوبی پیدا میکردم.
🌹به پشت خاکریز رسیده بودیم، اما نمیتوانستم تشخیص بدهم کجا قرار دارم. آقاجواد مرتب با بیسیم پیگیر بود. نمیدانستم چطور باید موقعیت خودم را به آقاجواد اعلام کنم. عراقیها در زمان عقب نشینی، دو تا از تانکهای خود را جا گذاشته بودند. معلوم میشد با عجله خاکریز را ترک کرده یا فرار کرده بودند.
⚪️راهی که به نظرم رسید این بود، که با انداختن نارنجک داخل برجک تانک، آنها را منفجر کنم و موقعیت خودمان را به آقاجواد و فرماندهان لشکر ثارالله که منتظر نتیجه عملیات ما بودند، نشان بدهم. گوشی بیسیم را گرفتم و گفتم:«آقاجواد آتش رو دیدی ما این جا هستیم.»
🌹او با فریاد و هیجان، ذوق و خوشحالی خودش را نشان میداد؛ این هم از ویژگیهای منحصر به فردش بود. پشت سر هم تکرار میکرد: «دمت گرم !»
⚪️او با دیدن شعله تانکها، موقعیت مان را تشخیص داد، گفت:«دقیقاً وسط خاکریز قرار دارید. از فرمانده گردان بخواه نیروها رو به دو قسمت کنه و خاکریز رو پوشش بدید.» بعد هم ازم خواست تا قبل از روشن شدن هوا به عقب برگردم، در حقیقت با گرفتن این خاکریز، نگرانی لشکر ۴۱ ثارالله برطرف شد.
🌹 منطقه عملیاتی والفجر ۳ را ترک میکردیم، در حالی که فرمانده عالم و نجیب اطلاعات ـ عملیات، امیرحسین ندیری، مردی که برای ما استاد و مرشد بود، به همراه علی شالی و رضا ابوبصیری به شهادت رسیده بودند. در این عملیات بیشترین حجم فشار روی نیروهای گردانها بود. بارها منطقهای را میگرفتند و با فشاری که دشمن میآورد، مجبور به عقبنشینی میشدند. مهران را نیروهای لشکر ۱۷ با خاطرهای سخت و تلخ ترک کردند.
⚪️ چند سالی گذشت تا این که برای انجام عملیات پیروزمندانه و بینظیر کربلای۱ به این منطقه برگشتیم و با پشتوانهی تمام تجربهای که در عملیات والفجر۳ (دو سال قبل) کسب کرده بودیم، دل امام و مردم را با فتح شهرمهران شاد کردیم.
🌷ادامه دارد....
1400-2-17 خاطره شهید محمدرضا تورجی زاده.MP3
8.84M
🥀روایت گری بنده سیدمرتضی کسائیان
🌹خاطره هفتم
🌷شهید محمدرضا تورجی زاده🌷
🔻🔻🔻🔻🔻
🥀راز سه شنبه شب ها (خاطره یکی از همرزمان شهید)
🌹اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر فرماندهی ، جوان خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان نیرو نمی خواهی!؟
⚪️گفتم : تا ببینم کی باشه!
گفت : محمـــد تــورجی ، گفتم این محمد آقا کی هست؟
🌹لبخندی زد و گفت : خودم هستم.
نگاهی به او کردم و گفتم : چی کار بلدی؟
⚪️ گفت: بعضی وقت ها می خونم. گفتم اشکالی نداره ، همین الآن بخون!
🌹همان جا نشست و کمی مداحی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود. اشعاری در مورد حضرت زهـــــرا سلام الله علیها خواند.
⚪️ کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است.
گفتم : به یک شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد.
🌹مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم : باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد.
بچه ها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمـــد بودند. چند روز بعد گفتم محمـــد باید معاون گروهان شوی.
قبول نمی کرد، با اسرار به من گفت: به شرطی که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!
با تعجب گفتم: چطــور؟
با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس!
⚪️ قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی.
رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری!
کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی!
گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم. بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری؟
اصرار می کرد که نگوید. من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی.
🌹بالأخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا می رم، مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم.
با تعجب نگاهش می کردم. چیزی نگفتم. بعدها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــویــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گرد.
⚪️ یک بار همراهش رفتم. نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم.
سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود.
در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یک بــــار 14 ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم!
🌹شهید محمدرضا تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا از لشکر14 امام حسین علیه السلام در تاریخ
23-4-1343 در اصفهان به دنیا آمد و در تاریخ 5-2-1366 در عملیات کربلای10 ارتفاعات گلان ماووت به شهادت رسید.
شهید محمد تورجی زاده دعای توسل.mp3
9.96M
🥀دعای توسل
🌷با صدای حزین شهید محمدرضا تورجی زاده
⚪️بسیار زیبا حتما گوش نموده و همه را دعا نمائید.