🌷نگهبانان انسان
🌹نهج البلاغه
⚪️ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ
🌕ای بندگان خدا! بدانید كه از شما نگهبانانی بر شما گماشته اند، و دیدبان هایی از پیكرتان برگزیده و حافظان راست گویی كه اعمال شما را حفظ می كنند و شماره نفس های شما را می شمارند.
📚 #خطبه_157
22.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #کلیپ_تصویری
🌹استاد عابدینی دامت افاضاته(سمت خدا)
♦️ وقتی صد #خبر کذب بشنویم چه می شود؟
هرکدام یک اثری ندارد؟!
⚪️ اگر دلمان را راحت در اختیار هر خبری گذاشتیم، منتظر این تاثیرات باشیم..
♦️دوران ظهور حضرت، جنگ #جنگ روایت ها و گفتگوهاست.
چرا❓
🔹چون #اراده ها تابع #روایت ها و #داده هاست...
🔻مراقب #ورودی ها باشیم
🔻داده ها را کنترل کنیم
🔻ریزش در دوران #ظهور بسیار فراوان است
✅ مرکزتنظیمونشرآثار #استاد_عابدینی
🌐 TAMHIS.IR | @Abedini
📗کتاب «سکوت شکسته »
🌹خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس
📝به قلم: سیدهادی سعادتمند 6 🔽
⚪️فصل اول
🌹« مهران ، مهریه فاو»
🌷🌷🌷🌷🌷🌷قسمت ششم
♦️کارم را شروع کردم. قبل از هر اقدامی میبایست نیروهای مامور شده از تخریب با محورها آشنا و با نیروهای اطلاعات ـ شناسایی هماهنگ میشدند. نیروها در شش گروه برای باز کردن شش معبر سازماندهی شدند. وظایف گروهها مشخص و تشریح شد. از آنها خواستم قبل از هر اقدامی از استحکامات و تجهیزات دشمن گزارش تهیه کنند.
⚪️گزارشی که به دستم رسید، تایید همان واقعیتی بود که خودم در ابتدای ورود به منطقه حدس میزدم. تا آن زمان هیچ وقت ندیده بودم ارتش عراق در زمینی که تصرف کرده تا این میزان استحکامات ایجاد کند. دشمن آمده بود تا بماند. آنها با سرعت قابل توجهی کانالهای متعددی ایجاد کرده بودند؛ سنگرهای تامین خط خود را ـ که قبلا روی زمین بود ـ با ایجاد سنگرهای حفره روباهی به داخل زمین بردند و در میدان مین نفوذ کردند و از طریق کانال به خاک ریزهای دوجداره خط پدافندی متصل کرده بودند.
♦️هر چه نیروهای شناسایی بیشتر تلاش میکردند و زمان میگذشت، از نفوذ به خط پدافند دشمن ناامیدتر میشدیم. «حسین کاجی» که جانشین واحد تخریب بود، گفت:«عمق میدان مین در برخی از جاها به بیش از ۲۰۰ متر میرسد!،» همه این ها اضافه میشد به این که دشمن در نقطه سرکوب ما قرار گرفته بود و دید مناسبی روی ما داشت.
⚪️میبایست هم زمان که مهران ماموریت اصلیام بود، به محورفاو هم سرکشی میکردم. یک محورهم در جزیره داشتیم و می بایست بارها در مسیر طولانی بین جزیره و مهران تردد داشته باشم. معاونت اطلاعات عملیات هم زمان در سه منطقه نیرو مستقر کرد. فاو اهمیت حیاتی داشت. اگر جزیره را از دست می دادیم، مشکلی به مشکل پیش آمده، یعنی از دست دادن مهران، اضافه میشد.
♦️بیشتر از یک ماه از ورود ما به مهران میگذشت.هیچ توفیقی نداشتیم. گزارش گروه های شناسایی را که بررسی میکردم، متوجه زحمات زیادی.که می کشیدند میشدم، اما وقتی از نتیجه کار می پرسیدم، سرشان پایین بود.
⚪️ویژگی خاص زمین منطقه با وجود موانع طبیعی، مثل تپه و صخره ، هم چنین به دلیل قرار گرفتن دشمن روی بلندی، شرایط را به نفع آنان کرده بود. نیروهای شناسایی، روزها در مقر چنگوله استراحت میکردند و حوالی غروب، خودشان را به خط میرساندند.سپس با بچههای گردان که در خط پدافندی بودند، هماهنگ میشدند تا با تاریک شدن هوا از خط خودی عبور کنند.
📌نیروهای تخریب کنار ما بودند و در ایجاد معبر در میدان مین کمک میکردند. آنها باید در بازگشت، زمینی را که در آن معیر زده بودند به شکل اول بر میگرداندند تا هیچ اثری از خودشان در میدان موانع به جا نگذارند. هر روز دشمن موانع را بررسی میکرد؛ به همین دلیل نیروهای تخریب در نهایت دقت کارشان را انجام میدادند.
⚪️گاهی موانع طبیعی باعث میشد که توجیه آن ها در برگشت، نسبت به زمین منطقه به هم بخورد؛ یعنی بالا و پایین رفتن از تپه ها باعث میشد از مسیر منحرف شوند. در نتیجه با تاخیر به عقب برمیگشتند که باعث نگرانی همه میشد؛ از فرمانده لشکر گرفته تا نگهبان روی خاکریز. واضح بود که اسیر شدن یک نیروی گشتی ـ شناسایی، یعنی به هم خوردن تمام برنامهریزیها.
♦️یک محور دیگر به شش محور اضافه شد؛ محور هفتم میبایست در پی یافتن راهی باشد تا با حرکت از کنار صخرههای موازی مرز، در جهت غرب قلاویزان پیش برود و روی جاده آب زیادی قرار بگیرد و از این مسیر خودش را به پشت مواضع دشمن برساند. این معبر ما را به مقرهای آتش بار و پشتیبانی دشمن میرساند. مقرهای دشمن به بخش قابل توجهی از شهر مهران اشراف داشت و تا جاده کمربندی ایلام ـ مهران زیر دید و آتش آن ها قرار میگرفت.
⚪️اگر در این محور موفقیت به دست میآوردیم، مسیر خوبی بود. چون وارد جاده آب زیادی میشدیم. این جاده، صخرههای موازی مرز را شکافته بود و به روی ارتفاعات میرسید. دشمن از این جاده پشتیبانی میشد. در صورت رسیدن نیروهای ما به این جاده، میتوانستیم خودمان را به ارتفاعات آب زیادی برسانیم.
♦️وقتی از آن شش محور نا امید شدم، تمام تمرکزم آمد روی این محور، گروه «ملامحمدی» روی این محور کار میکرد. از معاون خودم، محسن بیاتی، خواستم با گروه ملامحمدی برود و مسیر را بررسی کند. وقتی برگشت، گفت:«ما که سه نفر بودیم، چهارـ پنج ساعت زمان برد تا خودمان را به آبزیادی برسانیم.»
⚪️در خوشبینانهترین حالت میبایست زمان انتقال نیروهای گردان، یعنی آن چهار ـ پنج ساعت را دو برابر میکردیم؛ به این معنا که ما به حدود ده ساعت تاریکی نیاز داشتیم. اگر فرض را بر این میگذاشتیم که بتوانیم بدون هیچ مشکلی نیروهای گردان را با آن حجم تجهیزاتی که داشتند منتقل کنیم، باز هم در این محدوده زمانی ناممکن بود. چون به تاریکی بیشتری نیاز داشتیم.
♦️باید برای گرفتن گزارش به محور فاو میرفتم. دو روز بعد، نزدیک غروب به مهران برگشتم. وقتی وارد سنگر فرماندهی لشکر شدم، دیدم همه ناراحت هستند. شب قبل فرمانده لشکر از بیاتی خواسته بود هماهنگ کند تا فرماندهی گردان امام سجاد، آقای ابوالفضل شهامی، به همراه دو فرمانده گروهان، سید جواد موسوی و اصغر بیاتی، با ملامحمدی برای بررسی محور هفتم بروند. میخواستند ارزیابی کنند که آیا نیروهای گردان در محدوده زمانی چهار پنج ساعت میتوانند خودشان را به جاده آبزیادی برسانند یا نه.
⚪️آقای شهامی بعد از این که با گروه ملامحمدی میرود، در گزارشی که به فرماندهی میدهند، استفاده از این محور را ناممکن میداند. حق با او بود؛ درست میگفت. نیروی گردان با آن حجم تجهیزاتی که با خود داشت، قطعا به بیشتر از دو برابر زمان و انرژی یک نیروی شناسایی نیاز داشت. بنابراین روی این محور خط قرمز کشیده و گفته شد «غیرعملیاتی» است.
♦️وقتی در بین گفت وگوها متوجه نگرانی فرماندهان شدم و با اطلاعاتی که از استحکامات و تجهیزات دشمن داشتم و مهم تر این که به کمبود امکانات خودمان، اعم از تانک، نفربر، و زرهی واقف بودم، به این نتیجه رسیدم که تنها راه باقی مانده برای ما «نفوذ و انجام عملیات ایذایی» است.
⚪️روز بعد رأی و نظرم را با معاون لشکر، حاج احمد فتوحی در میان گذاشتم و گفتم که باید بروم تا راهی برای نفوذ و گذشتن از صخرهها پیدا کنم؛ عمده قوای دشمن در آن جا مستقر بودند. میخواستم برای استفاده از این محور در شب عملیات، معبری پیدا کنم و چند نفر را با خودم ببرم و در عقبه دشمن نفوذ کنیم و سازمان آن ها را به هم بریزیم. میخواستم حتی اگر شده، مدتی کوتاه، نیروهای پشتیبانی آنها را درگیر کنم و برای نیروهای آفندی ـ که از مقابل به خط میزنند ـ زمان بخرم. این در حالی بود که فرماندهی لشکر، تقریبا به این نتیجه رسیده بود که تنها راه ممکن، استفاده از تانک و کمک گرفتن از زرهی است؛ که با محدودیت مواجه بودیم.
🌹به تنها چیزی که فکر میکردم این بود که از محور هفتم برای عملیات ایذایی و نفوذ استفاده کنم. با این کار میتوانستیم روحیه دشمن را در شب عملیات خراب کنیم. حدود یک ماه میشد که نیروهای شناسایی در این محور کار کرده بودند و در نهایت به این نتیجه رسیده بودیم که امکان بردن گردان از این مسیر وجود ندارد. تصمیم داشتم که اگر شده، حتی با طناب از صخرهها بالا برویم از این محور استفاده کنیم.
🌷حاج غلامرضا جعفری به قرارگاه رفته بود.توانستم موافقت حاج احمد فتوحی، جانشین لشکر را بگیرم که خودم با گروه ملامحمدی برای شناسایی بروم. گفت:«برو هر کاری ازت برمیاد، بکن!»
📍ادامه دارد...
🌷سبک زندگی شهدا🌷
🌹 شهیدی که به خاطر رسیدن به همسر ، نماز شکر خواند.
متن خاطره:
تا آمدنِ مهمانها برایِ مراسم عقد، توی اتاق تنها بودیم. آقا عبدالله ازم خواست که برایش مُهر بیاورم. بهش گفتم: «تا نگید چرا میخواهید نماز بخوانید، به تون مُهر نمیدم.» ایشون در جوابم گفت: «خدا بهم همسر داده و به همین خاطر میخواهم نماز شکر بخوانم.»
📌خاطرهای از زندگی روحانی شهید عبدالله میثمی
📚منبع: یادگاران5 «کتاب شهید میثمی» ، صفحه 47
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 استوری
🌼سلام صبح به خیر
🌷مناجات با خداوند تبارک و تعالی🌷