و ذابَ لَحمُها حَتَّىٰ صارَتْ کالْخَیَال...
تاریخ شرم دارد از آن روزهای تلخ
آن روزهای بعد پیمبر نگفتنی است▪️
#یوسف_رحیمی
محبوب من! به ذکر تو مشغول ماندهاند
چشم و دل و سر و لب و دست و دهان من
#ناصر_حامدی
دار و ندارم آنچه هنوز از تو مانده است
دردِ ادامـــــــهدارِ کنـارت نبــــودن است 🍁
#امیرحسین_قاسمیپور
از هر نظر تو عین پسند دل منی
هم دیده، هم ندیده، پسندیدهام تو را
#قیصر_امینپور
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی!
نامهای خیس به دستم برسانی بروی!
در سلام تو خداحافظیات پیدا بود..
قصدت این بود از اول که نمانی بروی
خواستی جاذبهات را به رخ من بکشی
شاخهٔ سیب دلم را بتکانی بروی
جای این قهوهٔ فنجان که به آن لب نزدی
تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی!
بس نبود اینهمه دیوانهٔ ماهت بودم؟
دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی؟
چشم آتش! مژه رگبار! دو ابرو ماشه!
باید این گونه نگاهی بچکانی بروی
باشد این جان من این تو، بکشم راحت باش
ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی
#شهراد_میدری
@abadiyesher
من آنچه را بدهم باز پس نمیگیرم
شکستههای دلم را ببر برای خودت...
#محمدمهدی_پناهنده
صفات بغض مرا فرصت بروز دهید
درون سینهٔ من انفجار زندانی است
#قیصر_امینپور
گل بودم و ناشکفته چیدند مرا
چون رشتهٔ امّید بریدند مرا
چون پرّهٔ پنکهٔ قدیمی یک عمر
چرخیدم و دیگران ندیدند مرا
#رباعی
#آرش_شفاعی