مثنوی نیست نه، طومارِ جنون است جنون
بیتهایی است نوشته شده با جوهرِ خون
مثنوی نیست نه طومار رفیقانیه است!
معرفتنامهای از دورهٔ اشکانیه است!
و گرفتیم در این معرکه تصمیمی خوب
نِعْمَ الطّالِبُ فی مُصحَفِنا و المَطلوب...
اصفهانزادهٔ زایـندهدلِ با ریشه!
پسرِ سومِ پاییــــز! رباعــــــیپیشه!
دیشب از شدتِ خوبیت، کشیدم آهی
مَردِ نورانیِ بیشائبه! خیلی ماهی!
در شبِ غصّه، برای غمِ ما تسکینی
شک نداریم، تو آقای شرابُالدّینی!
آمدی، سلسلهٔ پادشهان شد منحل
حضرتِ صلحطلب، شاهجوادِ اوّل!
پسرِ جنبشِ بیواهمهٔ پنجمِ تیر!
ارتشِ تکنفره! بمبِ اتم در شمشیر! *
شاهِ مغرورِ سرایندهٔ اشعارِ جنون!
مَردِ افلاکیِ کولاکیِ دیدارَ افیون!
مردِ جذابِ غزلرویِ کمانی ابرو!
صاحبِ قلعهٔ تاریخیِ عالیقاپو!
توی دربار تو هستند مریدانِ زیاد
شاهِ بیمثلوبدل! حضرتِ آقای جواد!
مافیازادهٔ گنگسـتـرِ شهـر آشوبی
شهروندی وسطِ قصهٔ یک مشروبی
چه کسی هست که دلبستۀ چشمانت نیست؟
پســــر خـاص! بگو رازِ کاریزمایَت چیست؟
این همه ماه نشو شهر به هم میریزد
سیرِ تاریخیِ این دهــــر به میریزد
ای بنازم به تو و شعر تو ای شاه کبیر
شعر تو کشت مرا، شعر تو دارد شمشیر!
ما گرفتیم از اشعار تو بیماری قند
شاعر شَهدسُرا! حضرتِ والا لبخند!
انگبیــنا! شکلاتا! عسـلا! شیــریــنا!
قنــدپرداز! چهطوری نشدی نابینا؟!
شعر تو حاوی هشتادودو درصد انگور
شعر من حاوی هشتادوسه درصد «پاسور»
آیتالله دلم گفتـــه: اگر دارد حــال
«بِقُمـارید» و بنوشید و بِحالیـد! حلال!
وای، مجنون شدهام! با تو جنون، رؤیایی است
صحنهٔ جالبِ بیسابقهٔ زیبایی است
مست مستیم، پلنگی لب ماهت هستیم
همگی مخلص آن چشم سیاهت هستیم
تو از آقاییِ بسیارِ خودت بیخبری
به خدا خـوبتر از خـوبتر از خــوبتری
قِسمَتت زندگیِ سادهٔ با یک دلِ شاد
دشتی از لالهٔ روبان شده تقدیمت باد
این جهان رنگیِ رنگیِ است برایم پساز این
اصفهان شهر قشنگی است برایم پساز این
سیاههای ناچیز و ضعیف از طرف محمدامین عبادی تقدیم به سلطانالشعراء و رباعیگرها جناب آقای جوادخان محمدی دهنوی دامت عظمته... ❤️
#ابناحمد_قمی
#جواد_محمدی_دهنوی
#اخوانیه
۲۲ آبان ۱۴۰۳
* پینوشت شماره
در تاریخ پنج تیر ۱۳۵۶، دانشجویان دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر قدیم) در بازار تهران و مقابل دانشگاه بر علیه رژیم شاهنشاهی تظاهرات شدیدی کردند.
خوبان پارسیگو
مثنوی نیست نه، طومارِ جنون است جنون بیتهایی است نوشته شده با جوهرِ خون مثنوی نیست نه طومار رفیقانی
مثنوی بسیار زیبا و ارزشمند از طرف برادر عزیزم محمدامین عبادی ❤️😊
تقدیم به محمدامین عبادی عزیز 🌺
کشته است مرا مرام بیمانندت
جان داده مرا قصیدهٔ لبخندت
از بس که عزیزی دل ما را بُردی
از بس که گُــلـی شدم ارادتمندت
#جواد_محمدی_دهنوی
صبح آمده در آینهها نور بریزیم
غمهای قدیمی همه را دور بریزیم
#شهراد_میدری
هدایت شده از انجمن ادبی شاخ نبات 🍭
« #شعر_نو 🌱 »
دیدی آن را که تو خواندی
به جهان یارترین ؟
سینه را ساختی
از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت ؛
منم بهر تو غمخوارترین !
چه دل آزارترین شد
چه دل آزارترین ...
#فریدون_مشیری
🍭@shakhee_nabat
هدایت شده از رباعی
آخر به زمین کشاند ما را پاییز
در خلوتِ هم نشاند ما را پاییز
بر شاخه دو برگِ دور از هم بودیم
تا اینکه به هم رساند ما را پاییز...
#احسان_افشاری
@robaee
فرصت امروز هم با وعدهٔ فردا گذشت
بیوفا! امروز با فردا چه فرقی میکند؟!
#فاضل_نظری
یک دل آسوده نتوان یافت در زیر فلک
در بساط آسیا یک دانهٔ نشکسته نیست!
#صائب_تبریزی
تو را گذاشته پایین و ماه را بالا
فلک درست نشان میدهد ترازویش
#صالح_دُروند