eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ 🕊 مرا با خودت ببر🇵🇸
785 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
73 فایل
«بسم رب المهدی» 💚امام صادق علیه السلام: لَوْ أدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أیّامَ حَیاتِی. •✓مهدویت، •✓جهاد_تبیین •✓دلی_خدایی 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
👌 وقتےپلیس به شما میگہ 🚔 گواھینامہ شما‌ اگه پاسپورٺ، شناسنامه و ڪارت‌ملے رو هم نشوݩ بدے بازم میگہ‌ گواھینامـہ🔖 اون دنیا هم وقتـے گفتن تو ھر چے دم از معرفٺ و انسانیٺ و ... بزنے ، بهٺ می‌گݩ همہ ے اینا خوبہ‌✨ اما شما‌ اصل ڪارےرو نشوݩ بده😎
🖤⃟🥀 این شب‌ها یادت نباشم که بی‌معرفتیست اصلا مگر میشود به‌یادِتو نبود..؟! 🖤|↫ 🥀|↫ 『‌
: . بوسه‍ بر روے عمو از طرفِ بابا زد..🥀 . 🏴| 🖤| .
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت۱۸ _امشب اقاتون میاد برای مراسم اینجا!؟ +نه دیگه رفت ماموریت! _کی بر میگرده!؟ +معلوم نیست دیگه! _یعنی تنها میمونی؟ +تنها چرا خدا هست _اها بله درسته کم کم هوا داشت تاریک میشد و به وقت مراسم نزدیک و نزدیک تر میشد باد شدیدی می وزید حرم شلوغ شده بود! گفتن مراسم بیرون از حرم انجام میشه چیزی مثل نمایش بود! نفیسه خانم گفت من میخوام برم برای تماشا منم گفتم نمی یام میخوام داخل حرم بمونم اونم چیزی نگفت و ازم جدا شد رفت بیرون حرم پیش مراسم! حوالی ساعت9 شب بود مراسم شروع شده بود منم دستام رو گذاشته بودم زیر چونه ام و گنبد امام حسین ع خیره شده بودم! یکلحضه یک موجی از جمعیت وارد حرم شد تابوت حضرت زهرا س وارد کردند نگاهم به تابوت افتاد! دهنم خشک شد! انگار سکته گرفتم سرجام نفیسه اومد ایستاد کنارم چند باز زد رو شونم +راضیه،راضیه!؟ گریه ام گرفته بود خودم رو رها کردم تو بغلش و شروع کردم به گریه! فقط میخواستم گریه کنم! فقط ندای یافاطمه می اومد لبیک یا زهرا بعد از اتمام مراسم برای اخرین بار سجده کردم رو زمین حرم و بلند شدم گفتم: به امید دیدار کربلا آقا باز ماروهم دعوت کن خدانگهدار ! از حرم اومدم بیرون و خداحافظ کربلایی که یک عمره اگر برای حسینش سینه بزنی نمیتونی درکش کنی! اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ و از حرم اومدم بیرون بعض داشتم! فردا از سرزمین که منو متحول کرد میرم از حرم اومدم بیرون ارزو کردم دوباره بیام بالاخره 18 روزه مهمانش بودم کم نیست! نفیسه مثل همیشه ماشین گرفت و برگشتیم خونه! حدود ساعت 11 شب بود با اینکه خسته بودم ولی میخواستم یک دل سیر با نفیسه حرف بزنم! لباسام رو جمع کردم ساکم آماده بود فردا راهی ایران میشدم! به پیشنهاد نفیسه رفتیم بالا پشت بودم از بالا میشد گنبد های بین الحرمین رو دید هوا خنک بود ! +خب راضیه جون فردا داری برمیگردی! _بله دیگه به امید خدا +بگو ببینم میخوای چیکار کنی! _اول از همه باید برم شلمچه دوم واسه کنکور میخونم همین دیگه اگر خدا خواست! +ان شاالله به امید خدا بسلامتی _ممنون شما میخوای چیکار کنی!؟ +من ؟ منتظر بچه ها هستم کمیل و زهرا _نمی خوای برگردی ایران؟ +فعلا نه _اها +خب دیگه اروزو میکنم بحق این شب خوشبخت بشی موفق بشی حضرت زهرا س ضامن زندگیت امید دیدار دوباره! _خیلی ممنون ، عه اینجوری نگو گریه ام میگیره +راستش رو بخوای دلم برات تنگ میشه! همین الان دلم گرفت! _وای عزیزم خاله ان شاءالله میام دوباره +ان شاالله خب دیگه بیا بریم داخل یکم استراحت کن فردا صبح زود باید بری بغداد ! +چشم بلند شدیم و هرکی رفت خوابید ادامه دارد.....
قسمت۱۹ قبل اذان صبح حدود ساعت 3:30شب بیدار شدم رفتم نفیسه بیدار کن بیا بریم حرم +راضیه جان چرا الان!؟ _خواهش میکنم می خوام اولین نمازم بین الحرمین بخونم نمیخوام این فرصت رو از دست بدم +باشه بزار به سید زنگ بزنم داشت میرفت حرم تا به سید زنگ زد اماده شدیم ! اقاسید اومد دنبالیم ساکم رو گذاشتم داخل ماشین و رفتیم سمت حرم که نماز صبح رو اونجا بخونیم با صدای الله اکبر وارد حرم شدیم! جانمازی و چادری که نفیسه خرید مهر شهید انگشتر دُر نجف رو در اوردم از کیفم بیرون پوشیدمش قرار بود با اولین نماز بپوشم ! نماز جماعت تو صف ایستادم اولین نماز اونم نماز صبح بین الحرمین دیشب حضرت زهرا نوشت که قسمت ما بشه اولین نماز بین الحرمین! احساس معنوی عجیبی داشتم ! ایستاده بودم و به سجده میرفتم در مقابل کسی که خیلی مهربونه! منو خیلی قشنگ بخشید از بس این نماز لذت بخش بود نمی خواستم تموم بشه اونم با مهر شهید گمنام! احساس میکردم در مقابل معشوقی ایستادم که مهربونیش بی نهایته اونی که از رگ گردن به من نزدیکتر! چقد قشنگ منو بخشید ! نمازم که تموم شد اقا سید گفت: فقط نیم ساعت دیگه وقت دارین نشستم زیارت عاشورا خوندم به این قسمت که رسیدیم نگاهی به گنبد امام حسین کردم: *- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ سلام بر تو ای فرزند فاطمه بانوی زنان جهانیان سلام بر تو ای کسی که از خون پاک تو و پدر بزرگوارت خدا انتقام می ‏کشد و از ظلم و ستم وارد بر تو دادخواهی می‏ کند. نفسه عمیقی کشیدم و ادامه دادم زیارت که تموم شد بلند شدم گفتم: اقا من خداحافظی نمیکنم الان مطمئن شدم تو خیلی مهمان نوازی امید دارم دوباره منو به عنوان زائر تو لیست زائر ها مینویسی! دستم رو گذاشتم رو سینه ام و برای عرض ارادت گفتم:اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ روم رو برگردونم به حضرت عباس س :سلام برادر با غیرت حضرت زینب سلام سقای حسین*«اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ» و ازحرم اومدم بیرون حال معنوی هنوز همراهم بود! دعا کردم همه بیان اینجا ببین کسی که پاش رو میذاره کربلا دیگه خودش نیست سوار ماشین شدم و تو طول راه به این فکر میکردم که راضیه چی بود و الان دلبسته ی حضرت زهراس شد دیگه زندگی چی برام قایم کرده ! خدایا زندگیم رو از بازتاب نور اهل بیت محروم نکن! تو طول راه به اون گروهی که برای شهادت زجه میزدن فکر میکردم عجب چیزی هست این شهادت حدود ساعت 8:15 دقیقه رسیدم فرودگاه بغداد پیاده شدم و ساکم رو هم بردم اقا سید و نفیسه هم پشت سرم اومدن برای بدرقه! هنوز از عراق حسین نیومدم بیرون دلن برا کربلا تنگ شد با خودم گفتم کاش دیروز دوباره تکرار میشد ! وارد سالن شدیم رو صندلی ها نشسته بودم بلیط دستم بود! تو تمام اون زمان نفیسه دستم رو گرفته بود محکم هی بهم میگفت بیای ها زنگ بزنی راضیه دلم برات تنگ میشه! هی بهش میگفتم چشم! تو هم حال و هوا بودیم با میکرون صدا زدن که وقت پرواز رسیده بلند شدم برای خداحافظی نفیسه محکم منو بغل کرد و هی سفارش میکرد اقا سیده با خنده بهش گفت: +خانم ولکن دختره رو خفه اش کردی میاد دوباره ان شاءالله بعد از کلی تشکر ازشون جدا شدم یکلحضه یاد اون صنحه اقا سید افتادم نجف برای شهادت دردل میکرد برگشتم سمتش گفتم: بابت همه ی کارایی که برام کردین خیلی ممنونم اجرتون با حضرت زهرا س اما با اینکه نمیدونم شهادت یعنی چی ولی دعا و آرزو میکنم شهید بشید . بدون اینکه منتظر جواب باشم برای نفیسه دست تکون دادم و ازشون جدا شدم! ادامه.......
قسمت های 18،19 خدمت شما🕊🌸
اینا همه می ارزه به لبخند مهدی فاطمه !😊🕊به جنبه ی خوبش نگاه کن!!
سلام علیکم ممنون خوش امدین ان شاءالله اگر پیدا کردم بر روی چشم!🌷
سلام علیکم احکام بانوان بخونید بعد از شرع بپرسید تا جایی که میدونم حتی کرمی که بر صورت می گذارید حکم داره!
نماز شب یادتون نره رفقا هدیه به حضرت زینب س🖤🙏✨ ماروهم دعا کنید🕊 🏴 لبیک یا حسین لبیک یا زینب
شبتون حسینی یاعلی🕊🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین🕊♥️ ای خدا عاشق عمو هستم🕊♥️ تو خودت راضی اش کن از دستم چارۀ درد را نمی دانم او غریب است منکه می دانم♥️🕊 فردا :۱۴:۰۰📿🖤 کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊💔 @khodaaa112
بخوانید این قسمت باور کنید یک لحضه خیال میکنید خودتون نشستید بین الحرمین 💔😔♥️ مارو که اقا هنوز تو لیست زائر ها ننوشته!😭
نمی دونم این بین الحرمین چی داره!😔 که هرکی میره اونجا باید بزور از حرم جداش کنن!😭🕊 امام حسین رو به برادرش قسم میدیم یه بار فقط یه کربلا به ما بده😭🕊😔
زِندگیاتونو وقفِ امام زمان کنین.... وقفِ جبهِه ی فرهنگی... وقفِ ظهور... وقتی زندگیاتون اینشِکلی شه، مجبور میشین که گناه نکنین! وَ وقتیَم که گناه هاتون کمُ کمتر شد؛ دریچه ای از حقایق بِه روتون باز میشه...! اونوقته که میشین شبیهِ شُهدا... !
💠سلمان می‌گوید : زیر سایهٔ درختی نزد رسول خدا ﷺ بودیم. آن حضرت شاخه‌ای را گرفت و تکان داد. برگ هایی از آن بر زمین ریخت. سپس حضرت فرمودند : نمی پرسید که چرا چنین کردم؟! گفتم : بفرمایید. فرمودند : هنگامی که مسلمانی به نماز می‌ایستد گناهانش مانند برگ‌های این درخت بر زمین می‌ریزد. اذان صبح بہ افق اهـواز 5:15 ________ کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊 @khodaaa112
دوستش‌میگفت: ازکلاس‌زبان‌یك‌راست‌رفتم‌مسجد..🕌 یه‌گوشه‌نشستم‌ودفترکتابم ‌رودرآوردم..روح‌الله‌اومد‌پیشم.. کتاب‌های‌زبانم‌روکه‌دید، ‌تشویقم‌کردوگفت: «آفرین..!سربازامام‌زمان‌ باید‌زبان‌بلد‌باشه...😉📘» یکبارم‌بهم‌گفت: «همیشه‌عینك‌آفتابی‌بزن‌چشمات‌ضعیف‌نشه..🕶 سربازامام‌زمان‌باید‌چشماش‌سالم‌باشه...✌️🏼» تمام‌معیارزندگیش‌رو‌گذاشته‌بود‌به‌اینکه 《سربازخوبی‌برای‌امام‌زمانش‌باشه..♥️》 🌱 🤍