🍃 امام زمان (عج):
🌹 شیوه ی بهره مندی از وجود من در دورانِ غیبتم، مثل بهره ایست که از خورشید میبرند، آنگاه که ابر آن را از دیدگان پنهان میکند.
🍃 بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۹۲
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
کانال تزکیه نفس
پیشنهاد عضو شدن🌺
#حمایتی
https://eitaa.com/joinchat/3513843836Cb5e98da23b
♥️⃟💫
وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَى مَرَاشِدِي✨
و دلم را به نقطه ای
که خیرم درآن است
متوجه ساز....🌱
💞|↫#امامعلیعلیهالسلام
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
🌸⃟💫
🍃 امام رضا (عليه السلام) مي فرمايند :
هرگاه از كاري يا چيزي نگران بودي، صد آيه از هر جاي قرآن كه خواستي بخوان، سپس سه بار چنين دعا كن؛
🤲 اَللّهُمَّ اكْشِفْ عَنّي الْبَلاءَ
یعنی : خدايا بلا را از من بردار
📚|↫#اصولكافيج2ص621
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#_نماز_اول_وقت
حاج آقا #قرائتی
نماز مثل شیر مادر
اذان مغرب به افق اهواز
20:42
____________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
یک لحظه بزن
بر رخ من خنده که یک عمر
با یاد لبت خنده کنان اشک ببارم..:)
.
.
🌷پ.ن:شفاعتت میکندآن شهیدی که هنگام گناه میتوانستی گناه کنی اما بخاطرش گذشتی ...🌷
#شهید_محمد_غفاری
#عزیزبرادر💚
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
دوست داری شهید بشی؟؟
چیکار کردی واسه خدا؟؟
خوب گوش کن میگم واسه خدا
چیکار کردی؟؟
نماز خوندی؟؟؟
اون که واجبه
دعا کردی ؟؟؟
برای خودت بوده
کسی رو فرستادی سمت خدا؟؟؟
کسی رو از گناه دور کردی؟؟؟
امربه معروف میکنی؟؟؟
یا نه فقط اشک میریزی و میگی
اللهم الرزقنا شهادت
نه داداش
زندگی نامه شهدا رو خوندی؟؟؟
چیزی جز خجالت نصیبمون نمیشه
چند وقت یه بار این سوال ها رو از خودت بکن🤔
🌷🌷🌷🌷🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
📸دستنوشته یک نوجوان اسلامشهری که در یک صندوق رای انتخابات ریاستجمهوری انداخته است
🌷🌷🌷🌷🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
بخش10
_خوبم الحمد لله سلامتی چیکار میکنی!؟
+سلامتی تازه از دانشگاه برگشتم
نشستم تو اتاق میتونی زنگ بزنی!؟
_خوبه فعلا زنگ نمی تونم بزنم
زینب فکنم فردا من نمیام باز اینجا به من نیاز دارن شاید جمعه یعنی پس فردا میام حتما ان شاءالله
+باشه، باشه داداش تو اخرش منو دیوانه میکنی ، ما که دو هفته صبر کردیم این دو روز هم روش! امری دیگه ایی هست!؟
من میترسم بگی دیگه کلا نمیام!
_خخخخخ نه بابا میام ان شاءالله نه گلم سلام برسون ابجی فعلا خداحافظ
+خداحافظ
عباس:
زینب بفهمه چه کلاهی سرش گذاشتم
منو میکشه نمی دونه من هماهنگ کردم فردا شب هیئت باشه . خدا بخیر کنه!
_اقای حسینی
+جانم حاجی
_بیا نهار بخور منتظر هستیم
+چشم اومدم
نشستم رو سفره مشغول خوردن شدم که فهمیدم همه دارن به من میخندن
سرم رو گرفتم بالا به هرکی نگاه کردم صورتش از خنده قرمز شده بود به علی چشم غوره نگاه کردم و گفتم: اخ علی اخ بگم خدا چیکارت کنه نگاه کردم فرمانده نیست چنگال رو پرت کردم سمتش
_دیوانه چیکار میکنی
+چی بهشون گفتی دارن به من میخندن باز چی گفتی !؟
_عرضم به حضور شما که گفتم بهشون عباس زن میخواد
+ای خنگ خداا بابا شما چرا باور کردین دروغ میگه بخدا من زن میخوام چیکار!؟
دیدم همه مردن از خنده منم زدم زیر خنده خاک تو سرتون اگر نگفتم فرمانده تنبیهتون کنه من عباس حسینی نیستم منم حالیتون میکنم صبر کنید
برا تو هم دارم دیوانه علی به خاله میگم زن میخوای
_ هاااا نه جان مادرت بخدا من زن نمیخوام داداش شوخی کردم خخخخخخ
+اگر حالت رونگرفتم
باز همه زدن زیر خنده
علی: امشب عباس برمیگرده تهران واقعا جاش خالی میشه چه فرمانده هانی که اینجا عااشقش نشدن عباس خیلی تو دل برو بود
همه دوسش دارن خیلی شوخ بود از کسی ناراحت نمیشد
به ما قول داد امشب با صدای قشنگش برامون روضه بر حسین بخونه
عباس: مشغول جمع کردن لباسام بودم
که برگردم تهران محمد اومد گفت
_عباس اقا بیا همه منتظرن روضه برامون بخون
+چشم اومدم
رفتم براشون خوندم بعد خوندن روضه با همه خداحافظی کردم. از اتاق داشتم اومدم بیرون با ساکم که همه زدن زیر خنده.
سرم رو برگردوندم هااا چی شده!؟
علی چی گفتی باز پشت سرم!
+ ان شاءالله بار دیگه اومدی دینت کامل شده
باشه
لا اله الا لله از دست شما خداحافظ دیگه التماس دعا
سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت تهران من با چندتا از بچه هاا
نزدیک های اذان صبح رسیدیم تهران من کلید خونه رو داشتم رفتم سمت خونه
یک دوش گرفتم لباس عوض کردم نشستم تو اتاق با گوشی ور میرفتم که زینب زنگ زد!
عه عه یعنی بهش گفتم من نمی تونم تلفن جواب بدم چیکار کنم الان من!
یک بسم لله گفتم و جواب دادم
_الوو
+الو سلام داداش کجایی!؟
با خودم گفتم بسم الله این چرا داره گریه میکنه ساعت شش صبحه همه خوابن!
_سلام زینب چته خواهر چرا گریه میکنی
زینب چرا گریه میکنی اتفاقی برات افتاده
فقط صدای گریه هاش می اومد
زینب جواب منو بده یلحضه گریه نکن بهم بگو چی شده دختر
+جان زینب بگو خوبی چیزیت نیست!؟
_زینب جان منکه حالم خوبه داری میبینی که دارم باهات حرف میزنم حالم خوبه زینب
آبجی چرا گریه میکنی!!؟
زینب کلافم نکن چته !؟
+خواب بد دیدم خیلی بد عباس خیلی ترسناک بود ترسیدم اتفاقی برات افتاده باشه
_منکه حالم خوبه باش الان ترسیدی
الان میام پیشت
+هاااا کجا بیای مگه کردستان نیستی
محکم زدم رو پیشونیم خاک تو سرت عباس
_مگه میزاری شما کسی تو رو سوپرایز نم چی کنه دختر دو سه ساعتی میشه برگشتم
+واقعا برگشتی راست میگی! مگه نگفتی
جمعه میام!؟
_نه پیچوندمت خخخخخ خب حالا بگذریم
من امروز استراحتی دارم بی کارم یعنی امشب که باید بریم هیئت میخوای الان بیام دنبالت!؟
+دیوانه ایی تو اها آره امشب هیئته امشب بیا دیگه هیئت من به خانم رضوی گفتم نیستی!؟
نه الان نیا همه خوابن زشته
_خخخخخخخخ ، باش ساعت نه میام دنبالت
+وایسا ببینم چرا میخندی!؟
_چون خانم رضوی هم تورو پیچونده حالا بگذریم بعدن برات تعریف میکنم
+نگا بعد برات دارم من ساعت نه کلاس دارم دانشگاه ساعت چهار ظهر اینجوری تموم میکنم!
از اونجا میرم خونه تو هم اونجا باش!
_باشه آبجی فعلا
+خدانگهدار
عباس:
بیا اینم نقشه که کشیدم بر باد فنا رفت
ای زینب ای بلند شدم رفتم سمت یخچال تو اشپزخونه . ما شاءالله مادر عزیز بجز این دوتا تخم مرغ و این پرتقال تخلیه کامل کردن
دوتا تخم رو سرخ کردم و خوردم !
حوالی ساعت نه به مامان زنگ زدم
_الو سلام مامان عزیزم
+سلام پسرم چخبر کی برگشتی!؟
_سلامتی حوالی ساعت پنج رسیدم
خوبی مامان اونجا چخبر اقا جون بی بی چطورن!؟
+الحمدلله همه خوبن قم خوش گذشت؟
راستی زیارت قبول سوقاتی اوردی برامون خخخ
_ زدم رو صورتم واااااای سوقاتی
جانم مادر بله ممنون ان شاءالله روزی شما برید زیارت سوقاتی مگه میشه فراموشتون کنم
+الحمد لله شوخی کردم پسرم مهم اینکه سالم برگشتی عزیز دلم
_قربونت بابا چطور!؟
+همه خوبن سلام میرسونن بابات رفته بیرون با اقا جون هنوز نیومدن
_اها بسلامتی سلام منو به همه برسون
+سلامت باشی پسرم راستی زینب امشب دیگه بیارش خونه گناه داره هم دلتنگت هست هم مزاحم خونه داییش نشه پسرم!
_چشم مادرم حتما کاری نداری مامان
+ نه عزیز دلم سلامتی مواظب خودتون باشید خدانگهدار
_چشم سلامتی باشید ان شاءالله خدا نگهدار
به ساعت نگاه کردم ساعت 9:30
من اینجا بیکار بمونم می پوسم برم یکم خرید کنم برای خونه لباسام رو عوض کردم
یک تاکسی گرفتم راهی بازار شدم
تو بازار داشتم میگشتم یاد سوقاتی افتادم
برای هریکی یچیزی خریدم
بعد از کلی خرید به ساعت نگاه کردم
دیدم 12 شده خب خوبه برم خونه
تاکسی گرفتم و راهی خونه شدم
میوه ها رو شستم گذاشتم داخل یخچال
بقیه کارو کردم .اذان گفت
رفتم وضو گرفتم نماز خوندم ،از بس خسته بودم حتی گشنم نشده بود!
همونجا گرفتم خوابیدم
با صدای زنگ گوشی بیدار شدم
دیدم زینب داره زنگ میزنه
جواب دادم_الو جانم ابجی
+کجایی عباس یک ساعته دارم زنگ میزنم
نیستی !
_اخ مگه ساعت چنده
+احسنت احسنت برادر زمان شناس ساعت 15:30 ظهر هست عباس من کلاسم تمام شد دارم میام خونه باشه خونه ایی دیگه!؟
_اره خونه هستم ببخشید خسته بودم خوابم برد. باشه آبجی منتظرتم!
+از دسته تو فعلا خدانگهدار میبینمت
_باشه زینب فعلا
با دستم کشیدم رو صورتم گفتم یاعلی و بلند شدم .دست و صورتم رو شستم .موهام رو مرتب کردم نشستم رو مبلا ذکر میگفتم تا زینب بیاد.
زینب:
اخیی عباسم اومده چقد دلم براش تنگ شده
عزیزم .رسیدم خونه اروم درو بستم که نفهمه اومده حیاط رو نگاه کردم دیدم کسی نیست اروم کفشام رو در آوردم رفتم داخل پشت کرده روم داشت با تسبیحش ذکر میگفت.
عباس: ،یلحضه یچیز سنگینی رو چشامم نشست دیگه چیزی ندیدم عه عه زینب خواهر من این چه کاریه!؟
بلند شدم ایستادم پرید بغلم ای جان زینب عزیز دلم چقد دلم برات تنگ داداش فدای روی ماهت عزیزم الهی قربونت برم
_سلام عزیز دلم آبجی زینبم منم دلم خیلی برات تنگ شده چطوری خوبی!؟
+آاااااه ببینمت و خوب نباشم الحمد لله خوبم توخوبی چخبر
_شکر خدا خوبم سلامتی منتظر تو بودم
+عزیزم نگا من برم زود لباسام رو عوض کنم
نصف وسایلم خونه دایی موندن!
_باشه مشکلی عصری میرم دنبالشون
رفت سمت اتاقش سوقاتی رو گذاشته بودم رو میزش یک روسری ساده سبز براش خریده بودم! یهو صداش با ذوق در اومد
دادااااااااااش عبااااااس
این چیه اوردی !؟
_هاا چخبرته! چی شده دختر چیو از کجا آوردم
+این روسری رو!؟
_از انبار خونه اوردم خخخخخ
خب برات سوقاتی اوردم دیگه....
زد زیر خنده
و گفت
+انبار چیه دیونه! سوقاتی مگه کجا بودی! کردستان نرفتی زیارت که!
_ نگووووو امروز به مامان زنگ زد گفت ان شاءالله برامون سوقاتی اوردی زدم رو سرم
بعد رفتم کمی خرید کردم برای خونه سوقاتی هم گرفتم لو نرم!
+اهاااا خخخخخخ
_خوشت اومد!؟
+اره خیلی خوشکله ممنونم
_خواهش میکنم
امشب قرار بود بریم هیئت
زینب لباست رو عوض کن بابا زود باش زشته منتظر من هستن
+چشم داداش اومدم اومدم دیگه
_زود باش زینب تاکسی بیرون منتظره
+بیا اماده شدم بفرما بریم تا منو دیوانه نکردی!
سوار ماشین شدیم و به سمت هیئت حرکت کردیم
وقتی رسیدیم عباس کرایه رو حساب کرد و از من جدا شد منم رفتم سمت هیئت قسمت بانوان
عباس داشتم قدم میزدم سمت هیئت
وارد اتاق سیستم شدم رو صندلی نشستم
شروع به خادمی کردم یهو در بازشد!
محمد بود!
+اقا عباس برادر من کجایی چقد دلمون برات تنگ شده پسر!
_از جام بلند شدم عه عه سلام علیکم اقا محمد والا مشغول بودم تهران نبودم
قربانت خوبی چخبر
+سلامتی الحمدلله علی،مهدی کجان!؟
_اونا هنوز برنگشتن هنوز کار دارن
+اها خوبه خدارو شکر میگم الان ساعت هشت ونیم هست خواستی ساعت نه او نیم
برنامه هیئت تموم میشه می خوام برم کمی خونه احمد برای خانوادش خرید کردم احمد بهم سپرده دخترش هم که فقط گریه میکنه احمد رو میخواد
_عه عه ای احمد بهش گفتم خانوادت بهت نیاز دارن بیا برگرد گفت نه من یک ماه دیگه باید بمونم اصلا قبول نکرد! نمی دونم چرا با اینکه فرمانده اجازه داده بود کلا برگرده
+مگه نمی دونی!
_چیو نمی دونم!؟
+احمد میخواد بره سوریه از لشکر فاطمیون ثبت نام کرده اون یک ماهی که میگفت رو میخواد بره سوریه!
_هااا سوریه! نگفت که به من منم داشتم در موردش فکر میکردم! ای زرنگ بزار بهش زنگ بزنم!
+باشه با من میای خونه احمد!؟
_اره حتما رفتی بیا بهم بگو!
+چشم
عباس: ای ناقلا احمد میخوای بری سوریه به ما خبر ندادی خدا بخیر کنه!
گوشیم رو برداشتم و به احمد زنگ زدم
چند تا بوق خورد گوشی رو برداشت
_ا
الو سلام احمد جان خوبی!؟
+سلام جانم عباس الحمدلله خوبی!؟چخبر
_ما خوبیم اقا احمد، والا خبرا پیش شماست!
+کدوم خبر اینجا که همه خوبن سلام میرسونن
_برادر من میخوای بری سوریه نمیگی!؟
+ نه بخدا خواستم بهت فردا زنگ بزنم بگم دارم میرم خودت دیگه زنگ زدی
_خب حالا کی میخوان اعزامتون کنن!؟
+به امید خدا با توسل خانوم حضرت زینب س فردا ظهر ان شاءالله
_اها بسلامتی مارو هم دعا کن ان شاءالله میایم! مواظب خودت باش! اقا احمد رفتی حرم دعا برای ما فراموش نشه بری بسلامت ان شاءالله برگردی پیش خانوادت
+چشم حتما ان شاءالله محتاجیم به دعا
ان شاءالله برگردیم اما به اسم شهید برگردیم کشور
_هر چی خدا بخواد
+میگم عباس جان دیگه مارم حلال کن
_حلالت کردم احمد اقا ماکه بجز خوبی چیزی از شما ندیدیم ان شاءالله سالم برگردی
+ممنونم ازت عباس خیلی اقایی
کاری نداری برادر!؟
_نه احمد جان برو به سلامت سلام مارو هم برسون به همه یا زهرا خداحافظ
+خداحافظ
عباس: نگران احمد بودم نمی دونم چرا احساس میکردم باید اون شب کردستان قبل رفتن محکم بغلش میکردم.
خودم رو مشغول کردم .
تا اینکه دیگه برنامه تمام شد زینب زنگ زد
بهش گفتم برع خوونه دایی کار دارم میام دنبالش بعدن اونم بدون پرسیدن چیزی گفت چشم دستی به موهام کشیدم و از اتاق سیستم اومدم بیرون درو قفل کردم
و رفتم بیرون منتظر محمد که بریم خونه احمد وسایل رو بدیم دستشون
خلاصه اون شب رفتیم اما خبری از حنانه دختر احمد نبود سراغش رو از مادرش گرفتیم گفت: اصلا قبول نمیکنه با کسی حرف بزنه حتی با احمد هم قهر کرده!
ناراحت شدم واقعا سخته دخترا عاشق بابا هاشون هستن!
زینب: تو راه برگشت به خونه بودیم به عباس نگاه میکردم حال خوشی نداشت خیلی حیرون بود نمی دونم کجا رفته بود که حالش اینجوری دگرگون شده بود! تو اینجور مواقع ترجیح میدادم چیزی بهش نگم
رسیدیم خونه بدون اینکه چیزی بگه داخل اتاقش رفت منم بعد از عوض کردن لباس هام
رفتم پیشش
+عباس شام نمیخوای!
با حال پریشونی جواب داد
_جانم زینب نه آبجی من گشنه نیستم
شما برو بخور
+عباس حالت خوبه!
_آره خوبم
+باشه پس من برم شام بخورم
دلم براش سوخت اخه حالش خوب بود که!!
چرا یهو اینجور شد؟!
شامم رو خوردم رفتم اتاقم نشستم درس خوندم بعد از درس خوندن حوالی ساعت
1:30 شب بود از اتاق اومدم بیرون رفتم سمت اتاق عباس بدون اینکه بفهمه اومدم
صداش رو شنیدم صدای ناله می اومدم
نگران شدم رفتم جلو بله! مثل همیشه
سجاده پهن کرده ولی چرا هنوز که مونده تا نماز شبش به سجده رفته بود و صدای
ناله هاش و زمزمه هاش با خانوم حضرت زینب س ع می اومد !! از رفتارش
گریه ام گرفت ! اخه خیلی مظلوم گریه میکرد
یچیز هایی شنیدم مادر منو دعوت نمیکنی!
اونی که رو خواستی دعوتش کردی منو انتخاب نکردی منو گذاشتی تو لیست جامانده ها لیاقت ندارم...!؟ درسته ندارم اما منم یکی از اون پسرات هستم من خادم برادرت حسین هستم من خادم تشنه ی کربلا ! منو نمیخوای
همینجور ناله میکرد بی بی همه رفیقام فردا
اعزام میشن سوریه منو بی خبر گذاشتی !؟
بی بی منم عباست!!! همونم هااا
تا این رو گفت یاد اون خواب افتادم! دستم رو گذاشتم رو دهنم تا صدای گریه هام رو نشنوه زودی رفتم تو اتاقم !
بعد از اومدن مامان بابا از اصفهان حال عباس اصلا مثل قبل نبود هرچی خواستم ازش بپرسم ولی خودش یکاری میکرد!
یروز نشسته بودم تو اتاقم کتاب میخوندم
یهو اومد نشستم جلوم گفت
_زینب
+جانم
_آبجی از این به بعد زیاد به من وابسته نشو
+بسم الله چی شده چرا اینطور حرف میزنی!؟
_هیچی نشوده ولی به من وابسته زیاد نشو
چون میرم مأموریت خودت رو اذیت میکنی
ومن دوست ندارم کسی از نبود من آزار بیینه!
+سکووت کردم و چیزی نگفتم!
از اون روز تا الان چند باری رفته بود مأموریت و من دیگه عادت کرده بودم
بدون اینکه چیز دیگه ایی بگه از جاش بلند شد رفت صداش زدم عباس!
_بله
+رفیقت احمد برگشت از سوریه!؟
_نمی دونم پری روز باهاش تماس داشتم گفت آخر هفته بر میگرده ولی نمی دونم امروز بهش زنگ زدم نبود !
+اها بسلامتی ان شاءالله
عباس:وقتی از پیش زینب رفتم یک نفس عمیقی کشیدم زینب واکنش عجیب غریبی نشون نداد
ولی....
خاطرات زیادی در راه است😁😁
آیا بگم!؟آیا نگم
درواقع من هروقت به خادم ها میگم خاطرات تمام شد
ما شاءالله 😁
خاطرات میریزن❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج💚
ختم ذکر زیر به نیت ظهور
چهل روز💫📿
{اَللّهُمَّ صَلّ عَلی سَیّـِدنا مُحَمَّدِ و الِهِ مَااخّـتَلَفَ الّمَلوانِ وَ تَعاقَبَ الّعَصْرانِ وَ كَرَّالجَدیدانِ وَسْتَقْبَلَ الّفَرْقَدانِ و َ بَلّّغٌ رٌوحَهٌ وَ ارْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مَنَّــا التَّحیَِّـةَ وَالسَّلام }
✨✨✨✨✨✨
✨روز18💓✨
✨✨✨✨✨
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
💠به توکل نام اعظمت
🌹🌹 بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ علی اِبن ابی طالب🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ🌹ِ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ🌹َ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺑﻘﯿﺔَ ﺍﻟﻠﻪِ، ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐَ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
سلام بر تو ای بهتریـ🌺 بندهـ🌹 خــ❤️ــدا
❤️ــمــهــــدی جان منجی عالم بشریت ظهور کن...
#سلام_برادرهاےشهیدم
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء"
🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
#یادشهداباصلوات +وعجل فرجهم
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 یه گناهی هست که اگر پیامبر (ص) هم 70 بار در حق ما دعا کند، باز هم بخشیده نمیشود
🔹 حجتالاسلام قرائتی
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112
✍22 فضیلت زیارت عاشورا
اوّل: ثواب دوازده هزار حج.
دوم : ثواب هزار هزار جهاد .
سوّم: ثواب دو هزار هزار عمره ; كه همه آنها را با حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)و ائمّه اطهار (عليهم السلام)بجا آورده باشد .
🔶🔶🔶🔶
🔶🔶🔶
✍چهارم: ثواب مصيبت هر پيامبرى از اوّلين تا آخرين .
پنجم :ثواب مصيبت هر رسولى .
ششم: ثواب مصيبت هر وصيّى تا روز قيامت .
هقتم:ثواب مصيبت هر صدّيقى تا روز قيامت .
هشتم: ثواب هر شهيدى تا روز قيامت .
نهم: بلندى مقام او صد هزار هزار درجه
🔶🔶🔶🔶
🔶🔶🔶
✍پانزدهم: ثواب زيارت هر كسيكه زيارت نموده است آنحضرت را از آن روزى كه شهيد شده اند .
شانزدهم: جواب سلام از آنحضرت (عليه السلام) بجهت قبولى زيارت او .
هفدهم: قضاء و بر آورده شدن حوائج هرقدر و هرچند بزرگ باشد .
🔶🔶🔶🔶
🔶🔶🔶
✍دهم: نوشته شدن هزار هزار حسنه .
يازدهم: محو شدن هزار هزار گناه .
دوازدهم: رسيدن به درجه شهداى با آنحضرت تا حدّى كه به هيئت آنها محشور شود ، و در مقامات آنها داخل شود .
سيزدهم: ثواب زيارت هر پيامبرى.
چهاردهم: ثواب زيارت هر رسولى
🔶🔶🔶
🔶🔶🔶
✍هجدهم: سرور قلب بر وجه دوام و هميشگى و روشنى چشم بواسطه رسيدن به آنچه طالب باشد .
نوزدهم: فوز به بهشت .
بيستم: سلامتى از آتش .
بيست و يكم: قبول شدن شفاعت او براى هر كس كه از خويش و بيگانه ، گرچه مستحق آتش جهنّم باشند ، جز دشمنان اهلبيت (عليهم السلام) .
🔶🔶🔶🔶
🔶🔶🔶
✍بيست و دوّم: ضمانت مؤكّده از حضرت صادق (عليه السلام) و از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) و از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) و از حضرت ابى عبدالله (عليه السلام)و از حضرت مجتبى (عليه السلام)و از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)و از جبرئيل (عليه السلام) و از حضرت احديّت جلّ شأنه در حقّ زائر به اين زيارت آنكه زيارت او مقبول و سعى او مشكور ، يعنى كه هيچ مانعى سبب ردّ آن نشود.22 فضیلت زیارت عاشورا
🔶🔶🔶
________
کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
@khodaaa112