اما هیچ دࢪڪ و فهمۍ از چادࢪ نداشتم
کہ اصلا چࢪا مامانم چادࢪ سر میکنه؟!
دنبال سوالمم نمیرفتم چون متاسفانہ
بࢪام اهمیت و جذابیتۍ نداشت.
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
نمیدونم از ڪجا بࢪاتون بگم! من حتۍ قبݪ از اینکھ به سن تڪلیف بࢪسم چادࢪ سࢪ میکࢪدم. اما اون چادࢪ سࢪ کࢪدن
یعنی اینکه هیج حسی نسبت به
چادر نداشتین!:
چون توۍ فامیݪ فقط خانواده ما بود کہ چادری بودن،اگࢪ من خودم با فامیݪا جایۍ میرفتم و بھم میگفتن که فلانی چادرتو در بیاࢪ کہ راحت تر باشی منم خیلۍ سریع به حرفشون گوش میدادم.
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
یعنی اینکه هیج حسی نسبت به چادر نداشتین!:
نه متاسفانه
شاید چون تاحالا کسی برام توضیح نداده بود که چرا سر میکنن و چه فایده ای داره و...
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
از نظر. ظاهر صورت چی!؟
اگر منظورتون آرایش هستش
نه آرایش نمیکردم چون قطعا خانوادم نمیذاشتن
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
اخلاقت چجور بود!؟
اخلاقم خب زود عصبی میشدم خودمو جایز میدونستم که هرکاری دوست دارم بکنم اصلا مراقب زبانم نبودم اینکه بد حرف بزنم برام مهم نبود بخوام دروغ بگم با غیبت کنم اصلا برام اهمیتی نداشت اما الان خیلی به اینا توجهم بیشتر شده
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
نسبت به بزرگترت احترام به پدر مادر!؟
خب احترام رو رودرو نگه میداشتم اما خب پشت سرشون چیزه دیگه ای میگفتم