خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
شب که مردم می اومدن دنبال انگشتر حاج قاسم می گشتن والله من دیونه تر بودیم این انگشتر چجوری به دست من
خلاصه شب نمایشگاه رو بستن خواهرام هم انگشتر رو گذاشت تو کیفش😁
چه کیفی کردم من
ارادت مردم به حاج قاسم خیلی بود جوری می اومدن انگشتر رو میبردن برای شفای مریض تبرکی
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
خلاصه شب نمایشگاه رو بستن خواهرام هم انگشتر رو گذاشت تو کیفش😁 چه کیفی کردم من
برگشتم خونه البته اجازه گرفته بودم
رفتم داخل اتاق تنهایی انگشتر رو تو دستم گرفتم چنان حالم دگرگون شد 😔
احساس عجیبی به من دست داد
یک چیزی از بابای من دو سته من
دوستم داشتم انگشتر برای من بمونه !❤️😔
چند شب پشت سر هم من کنار این انگشتر میخوابیدم اشک میرختم
چجوری یک چیزی از بابا قاسم که قبلا دستش بود الان پیش منه!!
راستی ساعت ابو مهدی المهندس رو دیدم ایشون هم وقتی اومدن خوزستان دادن به یکی از پاسداران
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
انگشتر حاج قاسم هست وقتی سیل بود اومدن خوزستان و به یکی از پاسداران به عنوان یاد گاری و هدیه دادن🌹❤️
این انگشتر چند شب پیش من بود تو دستم میکردمش و درش می آوردم هرکی این انگشتر به دست میکرد بی اختیار اشک میریخت😔😭🕊
اخرین روزی که قرار بود ببرنش اینقدر نگاهش کردم بهش خیره شدم!!😔❤️🕊
خوشبحال اون کسی که صاحب این انگشتر شده حتما لیاقت داشته که قسمتش شده!😔❤️🕊