قسمت ۵
نگاهش کردم فقط لبخند میزد باز گفت:
+بیا بگیر دخترم برو عزیزم اینجا حرم سید الشهداء هست دست خالی برنمی گردی
راستی اسمت چیه!؟
بی اختیار گفتم _راضیه
_برو زیارت کن و برگرد اینجا امروز مهمون منی!
+نه اصلا من باید برم ممنونم مزاحم نمیشم
چادر هم نمیخوام!
_تو رو خدا دعوت منو برنگردون ارزومه یک مهمون از سید شهدا بیاد خونمون نوکریش رو بکنم! خواهش میکنم!
+چشم، ولی میای باهام داخل اخه گم میشم نمیدونم!
_بیا چادر رو سرت کن
بعد دست منو گرفت برد زیارت
_ببین چقد خلوته خودت رو رها کن رو ضریح اقا دلت اروم بشه!
بعد منو برد کنار ضریح حضرت عباس س
یک لحظه یاد دیشب افتادم
یاد همون خواب هم افتادم بی اختیار رو به ضریح گفتم:
+جان خواهرت زینب دسته منو میگیری
اخه منم دلم شکسته منم پناهی ندارم
راست میگن تو پناه منی دست منو هم می گیری اقا!؟ ضامن منم میشی!؟
من بی کسم سرپرست من میشی ارباب!؟
میخوام برگردم! ایران راه رو برام باز کن!
رو کردم به زنه و گفتم:
+بریم!؟
_بریم
سوار تاکسی شدیم منو برد خونش یک خونه ساده کمی از بین الحرمین دور شدیم
وقتی رسیدیم کلی ازم پذیرایی کرد!!
+شما ایرانی هستین!؟
_اره ایرانی هستم الان 8ماهه کربلا زندگی میکنم
+چرا اینجا
_بخاطر کار همسرم مأموریت داره ماموریت های طولانی میره برای همین منو با خودش اورد اینجا و کجا از اینجا بهتر!
_تو اینجا چیکار میکنی زائری!؟
+نه!
_پس چی!؟
+اومدم خوش گذرونی
مجبور شدم داستان چند ماه پیش رو بهش بگم
_الان خانواده ت نمی دونن کجایی!؟
+نه
_چرا اینکارو کردی میدونی اصلا این راه اخر عاقبت نداره دخترم!
+اره دیشب فهمیدم
الان کمک میخوام دیشب یک خوابی دیدم!
یک شهیدی بود وادی السلام دفن شده ایرانی هم هست چهره اش رو میشناسم اما نمیدونم اسمش چیه باید بفهمم کلی ادرس بهم داد
کلی حرف زد! باید هم هرچه زودتر برگردم ایران!
_درمورد این شهید از اقام میپرسم ولی اونایی که آوردنت عراق چی ازشون خبری داری!؟
+ممنون من تمام وسایلم پولام تو هتل موندن باید پس بگیرم! می تونید کمکم کنید!؟
از اونا از دیشب خبری ندارم شارژ گوشیم هم تموم شده!
_اول از همه به خانوادت خبر بده حالت خوبه گناه دارن راضیه الان می دونی حال مادرت داغونه خبری ازت ندارن!!؟
+اونا به وقتش!
_اول از همه دل مادرت رو اروم کن بیا گوشیم رو بگیر زنگ بزن لطفا!
+باشه شماره رو گرفتم چندتا بوق خورد
الو الو الو بفرمایید
صدای مامان بود چقد دلم براش تنگ شده
صداش رو میشنیدم و گریه میکردم
+مامان
_راضیه تویی دخترم عزیز دلم تویی راضیه
جان مادرت دخترم توکجایی !چرا اینکارو کردی مادر کجایی دخترم یوسف بیاین راضیه زنگ زده
+مامان زنگ زدم بگم نگران من نباشید من خوبم زود برمیگردم ببخشید اذیتتون کردم
فعلا باید قطع کنم
_راضیه مادر تو کجایی چرا از این شماره زنگ میزنی
+لطفا دنبال من نیاین جان یوسف بخدا برمیگردم نگران من نباشید حالم خوبه فعلا خداحافظ
و قطع کردم!
+بفرمایید گوشیتون ممنون!
_خواهش میکنم
قسمت۶
مادر راضیه:
_قطع کرد دخترم، نمیدونم کجاست من دیوونه نشم خوبه خدایا بحق این ایام دخترم راضیه رو بهم برگردون
+بذار تنها باشه مادرم حق بده خیلی بهش فشار اوردی دوماهه خودش رو حبس کرده تو اتاق ببین به کجا رسیده فرار کرده! اونم از ما خانواده اش
_چه بدونم پسرم خدا بخیر کنه! میگم بیا نگاه کن ببین از کجا به ما زنگ زده این شماره خیلی عجیب غریبه!
+از عراق زنگ زده
_هاااااا چییی عراق!؟؟؟؟؟؟؟ راضیه عراق چیکار میکنه!؟چجوری رفته اونجا باکی رفته!؟
+نمیدونم بخدا چجوری رفته هرکاری ازش بر میاد!
مگه چی گفت بهت؟
_گفت:تروخدا دنبال من نیاین به جان یوسف برمیگردم!
+نگفت کی میاد!؟
_نه نمی دونم یا حضرت فاطمه دخترم رو بهم برگردون! به حسینت دخیل بستم!
+نگرانش نباش ! برمیگرده اگر برگشت هم تغییر کرده!
_یعنی چی تو اینارو اخه از کجا میدونی مادر!؟
+راضیه رو خوب میشناسم چجور دختریه
کسی که پاش رو بذاره کربلا حسین فاطمه
متحولش میکنه اگر گناهکار باشه میکندش بنده محبوب خدا!
_یوسف بیا بریم کربلا دنبالش
+نه! قسمت داد نیا مهمان سید الشهدا هست خودش مهمان نوازی میکنه بهت قول میدم دخترت رو سالم بهت برمیگردونه دیگه نگران نباش!
_خدا بخیر کنه به پدرت چی بگم!؟
+حقیقت ،راضیه برمیگرده!
_یوسف
+جانم مادر
_کارت چی شد!؟
+ان شاءالله حل میشه فعلا مدارک دادم سپاه خدا بزرگه!
_ان شاءالله
راضیه:
+ببخشید شارژر دارین!؟گوشیم خاموش شده!
_بیا دخترم گوشیت رو بذار شارژر برو بگیر بخواب هنوز ساعت 8صبحه برو استراحت کن
+ببخشید خیلی اذیتتون کردم مزاحم شدم
_دیگه اینو نگو ناراحت میشم بزار اقا سید بیاد درمورد خواب این شهید بهش میگم حتما کمک میکنه!
+خیلی ممنونم راستی اسمتون چی بود!؟
_نفیسه
+لبخند زدم و گفتم:ممنون خاله نفیسه!
_بیا برو پیش دخترم بخواب تو اتاقشه زینبِ 7سالشه !
برات هم رخت خواب اماده کردم
+خیلی ممنونم خیلی
_خواهش میکنم عزیزم راستی گشنته!؟ ببخشید فراموش کردم بپرسم!
+نه نیستم ممنونم فقط کمی استراحت کنم!
_پس برو به سلامت یکمی دیگه اقا سید میاد باهاش حرف میزنم ان شاءالله حل میشه نگران نباش
+چشم ممنونم!
رفتم یک دوساعتی استراحت کردم باز خوده شهید اومد بخوابم! یک برگه بهم داد
گفت:بگیر عهد نامه با مادر هست !
+مادر کیه!؟
_مادر مهربان مگه نمیخوای دلبسته ی مادر بشی!؟
مادر همونی هست که این روزها ایامش هست!
+،نمیخوای بگی کی هست!؟
لبخند زد و گفت:حالا وقت برای اشنایی زیاده راضیه خانم!
+تو اسم منو از کجا میشناسی!؟
تورو قمر العشیر ابالفضل العباس اقا و ارباب ما سپرده به ما هوای شما رو داشته باشیم!
ادرس کامل دادن به ما هم اومدیم برای شما
وادی السلام منتظرم! یا زهرا
+صبر کن و از خواب پریدم!
ادامه دارد و..........
سلام علیکم
بله با این خادم هماهنگ کنید
@Labbaik_Ya_Zeinab_2
#ناشناسی
سلام علیکم😊🌹
بینید از شهدا زیاد خواستم الحمدلله هم دادن ولی بازهم یسری چیز ها ندادن
از این جهت نمیگم که ندادن یعنی به زندگیم نگاه نمیکنن پس دیگه اعتقاد ندارم
از این جهت نگاه میکنم که به #مصلحت من نیست! ببینبد بازهم هم میگم #ما از پشت پرده عالم غیب خبر #نداریم اینو شما یقین بدونید شهدا بهترین رو برای شما میخوان پس قطعا بهترین رو میدن!
برو این حرف ها بهشون بگو جواب این حرف هات رو خودشون میدن مطمئن باش!😊🌸
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
#ناشناسی سلام علیکم😊🌹 بینید از شهدا زیاد خواستم الحمدلله هم دادن ولی بازهم یسری چیز ها ندادن از این
وَ اصْبرِْ لِحُکمِْ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَ سَبِّحْ بحَِمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُوم ( صبر کن براى حکم پروردگار خود اى پیغمبر! که البته تو در حفظ و عنایت مایى )
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
#مداحی🎵 #عربی #محرم نشم ریحت محرم ریحت الجنه
ببینید براتون باز میشه با اینکه عربی میخونه ولی خیلی زیباست🕊✨
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
#مداحی🎵 #عربی #محرم نشم ریحت محرم ریحت الجنه
منتظر بمونید یکلحضه صدا در میاد چون ضبط شده